آرشیو
آمار بازدید
بازدیدکنندگان تا کنون : ۲٫۰۵۵٫۳۷۰ نفر
بازدیدکنندگان امروز : ۹۲ نفر
تعداد یادداشت ها : ۲٫۱۱۵
بازدید از این یادداشت : ۱٫۳۲۷

پر بازدیدترین یادداشت ها :
حجة العراقين حميد الدين کرماني، فيلسوف و داعی بزرگ فاطمی عراقين درست معاصر امام ابوالحسين هاروني مؤيد بالله هاروني بوده است و هر دو در يک سال درگذشته اند (سال 411ق). حميد الدين کرماني، ابو الحسين هارونی را دقيقا می شناخته است، گرچه وی اسماعيلی و هاروني زيدی بوده است. در کتاب المصابيح، حميد الدين از اين امام و فقيه زيدی نام برده و ادعای امامت از سوی او را رد کرده است. حميد الدين از هاروني در شمار تنی چند از مدعيان امامت در زمان خود نام برده و امامت آنان را در برابر امامت خليفه فاطمي مصر، يعنی الحاکم بأمر الله باطل و غير قابل قبول می داند. عبارت او در المصابيح چنين است:

مصابيح الامامة از حميد الدين الكرماني ص 109 :

"البرهان الخامس : لما كان وجود الامام واجبا لابد منه في عبادة الله . وكان الله لا يخلي أرضه في كل زمان من إمام قائم لله بحقه ، وبالهداية إلى توحيده ، حجة منه على عباده ، وافدا بهم إلى ربهم يوم ندعو كل أناس بإمامهم . وكان من يجر شرف الامامة إلى حوزته ، ويدعيه في زماننا الحاكم بأمر الله أمير المؤمنين ، وأحمد بن إسحاق من آل عباس المقيم ببغداد ، والهاروني [أحمد بن] الحسين الزيدي المقيم بهوسم في نواحي جيلان ، وعمر النزواني المقيم في جبال عمان ، والاموي المقيم بالاندلس وما وراء القيروان ، والمسمون أنفسهم السادة بالاحسان من أولاد الجنابي . وكانت هذه الخصال المانعة من استحقاق الامامة قد شغلت الجداول التي أقمناها آخر البرهان بأسمائهم الجداول ، والحاكم بأمر الله أمير المؤمنين التي خلت منها ، كان منه الحكم بأن الحاكم بأمر الله أمير المؤمنين مع بطلان استحقاق الغير الامامة ، وامتناع خلو الارض من الامام ، إمام مفترض الطاعة ، إذا الحاكم بأمر الله أمير المؤمنين إمام واجب الطاعة على الجماعة."

اما از ديگر سو اطلاعی از اينکه ابوالحسين دقيقا حميد الدين را می شناخته است، نداريم. اما می دانيم که هاروني در کتابهای خود به نقد و نقض عقايد و باورهای اسماعيليان و فاطميان پرداخته بوده است[1]. از جمله در پاسخ به شماری از استفتائاتی که از او شده، مؤيد بالله به نقض اسماعيليان پرداخته است. متن اين استفتائات و پاسخ آنها در سنت زيديان ايران و يمن نقل نشده است؛ اما خوشبختانه حميد الدين کرماني متن آنها را برای ما حفظ کرده است. وی به مناسبت پاسخهای مؤيد بالله به اين استفتائات و برای پاسخ به نقض و رديه هارونی بر اسماعيليان، رساله ای به نام الکافية في الرد علی الهاروني نگاشته که خوشبختانه محفوظ مانده و به چاپ هم رسيده است. اين رساله همراه پاره ای ديگر از رسالات حميد الدين در مجموعه ای به نام "مجموعة رسائل الکرماني" به همت مصطفی غالب به سال 1403ق/1983م به چاپ رسيده است. حميد الدين اين رساله را در پاسخ مکتوبی نوشته بوده که يکی از اسماعيليان در آن متن استفتائات و پاسخهای مؤيد بالله را نقل کرده بوده و از حميد الدين پاسخ به دعاوی هاروني را درخواست کرده بوده است (ص 148-149). البته در اين رساله نام ابوالحسين هاروني به صورت ابوالحسن هاروني ضبط شده و مصطفی غالب هم نه تنها او را شناسايی نکرده بلکه نام هاروني را تصحيح هم نکرده است. در طول اين رساله، حميد الدين حمله سختی به هاروني می کند و به شکلهای مختلف بر وی طعن می زند. نکته جالب در اين رساله اين است که وی ادعای امامت از سوی هاروني را مطرح می کند (مانند ص 149، 166، 167، 181). البته وی کما اينکه گفتيم در المصابيح نيز اين مسئله را مطرح کرده بوده و از رساله الکافية پيداست که حميد الدين آنرا پس از المصابيح نوشته بوده است (نک: ص 151). از متن رساله حميد الدين معلوم نمی شود که آيا منبع استفتائات را رساله ای خاص از هاروني تشکيل می داده، يا اينکه اين مجموعه تنها بخشی از کتابی بزرگتر در پاسخ به پرسشها و استفتائات بوده است. به هر حال بخش آخر سؤالاتی که از هاروني شده و در کتاب کرماني ديده می شود، ارتباط مستقيمی با دعاوی اسماعيليان نداشته ولی با اين وصف کرمانی آنها را هم بی جواب نمی گزارد. اين قسمت بيشتر به مباحث کلامی اختصاص يافته است. از نحوه سؤالاتی که از هاروني شده، بر می آيد که سؤال کننده شخصی بوده که مطالبی را درباره اسماعيليان شنيده بوده و پاسخ آنها را از هاروني درخواست کرده بوده است. طبعا به دليل وجود دعوت اسماعيلي در همين زمان در نواحی ری و طبرستان اين مجادله قلمی طبيعی به نظر می رسد. اما نکته مهم در پاسخهای هاروني اين است که او شايد بيش از هر امر ديگری اين انگيزه را داشته که با توجه به ادعای تشيع از سوی اسماعيليان، کسی به مذهب زيدی که مذهبی شيعی است به دليل عقايد اسماعيليان و فاطميان اتهام بی مورد نزند و حساب زيديه را از اسماعيليه جدا نمايد. اگر شرايط سخت اسماعيليان و دعوت اسماعيلی را در اين زمان در ايران و عراق (بغداد) و هجمه هماهنگ عباسيان و اهل سنت را درست در همين دوره بر عليه آنان در نظر آوريم، آنگاه بهتر می توان دلايل و انگيزه های ابو الحسين هاروني را در اين مورد بازشناخت. در همين دوره زيديان ديگری هم به رد و نقض عقايد اسماعيلی مبادرت کرده بودند که مثال برجسته آن ابوالقاسم البستي زيدی است که کتابی مستقل در رد بر آنان نوشته است که بخشهايی از آن وسيله استرن به چاپ رسيده است[2].

پاسخهای کرماني به ويژه در صفحات نخست رساله تفصيلی است و بنابراين اين کتاب کرماني، خود برای شناخت عقايد اسماعيليان درباره مفاهيم امامت، شريعت، ظاهر، باطن و تأويل بسيار مهم و ارزشمند است. از نکات جالب رساله هاروني و جوابيه کرماني اين است که در پاسخ به تکذيب نسب علوی فاطميان از سوی هاروني، حميد الدين تأکيد می کند که معدن و سرچشمه علويان حرمين، مکه و مدينه است و علويان حرمين نسب حسينی فاطميان را تأييد کرده اند و حتی امامت آنان را قبول دارند؛ تازه کسانی از سادات بيرون از حوزه سرزمين فاطميان نيز نسب آنان را مورد تأييد قرار داده اند (ص 173). در ادامه کرماني می گويد اگر نسب امام الحاکم نادرست بود، ابوالفتوح حسيني که در مکه از طاعت حاکم خارج شد و خود مدعی امامت گرديد، بيش از هر چيز بر نسب ادعا شده از سوی حاکم خدشه وارد می کرد، در حالی که چنين نکرد (ص 174). به هر حال کتاب کرماني را بايد يکی از نمونه های کهن رديه نويسی اسماعيليان عليه زيديان به شمار آوريم[3] و می دانيم که در شمال ايران و نيز در يمن اين دو فرقه مذهبی قرنها در کنار يکديگر زيسته اند و مناسبات سياسی و اجتماعی و مذهبی با هم داشته اند و حتی فقه اسماعيلی متأثر از فقه و حديث زيدی بوده است[4].

عقايد طرح شده در اين کتاب از سوی هاروني با آنچه از وی در ديگر کتابها و رسائل وی می شناسيم، تطابق دارد و دليلی برای ترديد در انتساب مطالب آن به هاروني وجود ندارد. هاروني در اين رساله، اسماعيليان را تکفير می کند و آنان را خارج از اسلام می داند و احکام ارتداد را در مورد آنان جاری می داند و حتی می نويسد که برخی از فقيهان استتابه را نيز در مورد آنان قبول ندارند؛ جالب اينکه هاروني در اين رساله، اماميه را از اسماعيليه مستقل دانسته و آنان را از عقايد اسماعيليه مبرا می داند و می گويد که گرچه اماميه در امر امامت خطا کرده اند، اما خطای آنان موجب کفر، فسق و يا برائت نيست؛ چون در حد يک خطا است و لذا احکام تکفير و تفسيق و برائت بر آنان جاری نيست. می دانيم که هاروني پيشتر خود بر مذهب امامی بوده و بعدا تغيير مذهب داده بوده است[5].

ما در اينجا متن استفتائات و پاسخهای هاروني را بر اساس نسخه چاپی کتاب کرماني گرد آورده و منتشر می کنيم. طبعا اين رساله به عنوان سندی ارزشمند برای شناخت باورهای اعتقادی هاروني و داوری او نسبت به اسماعيليان اهميت بسيار دارد و برای مطالعات زيدی نيز به کار می آيد. به دليل اينکه به نسخه خطی اين کتاب کرماني دسترسی نداشته ايم، ناچار بوده ايم که به تحقيق مصطفی غالب اعتماد کنيم؛ اما همه جا کوشيده ايم بر اساس تصحيح اجتهادی، اشتباهات موجود در متن کرماني را در متن و پاورقي ها نشان دهيم.



متن استفتائات و پاسخهای هاروني:

عين المسألة: ما يقول الامام رضي الله عنه في قولهم[6]، يقولون: إنّ لکل ظاهر من هذه الفرائض التي فرض الله تعالی علی عباده من الصلاة والزکاة والصيام والحج وغير ذلک من الفرائض باطناً بإزائه سوی[7] هذه الظواهر وإنه لا تتم هذه الظواهر الا بمعرفة تلک البواطن. کيف الحکم في ذلک؟ افتنا يرحمک الله وأنت مأجور انشاء الله تعالی.

جواب الهاروني عن ذلک: اعلم رحمک الله تعالی إنّ القوم الذي حکيت عنهم ما حکيت لا خلاف من علماء المسلمين في الحادهم ولا نزاع في ضلالهم وارتدادهم وإن القوم الذي حکيت عنهم خارج من جملة الإسلام لأنّه قد علم ضرورة أن النبي صلی الله عليه وآله لم تکن دعوته الا الی هذه الظواهر وان قولهم هذا خلاف دينه صلی الله عليه وآله وکل من أظهر ديناً يعرف خلافه من دين النبي صلی الله عليه وآله ضرورة فلا يشک أحد من علماء المسلمين في کفره وحکم هؤلاء أن يستتابوا فإن تابوا وإلا فالواجب قتلهم. وإن بعض العلماء قد ذهب إلی أنهم لا يستتابون وإنّ إظهارهم التوبة لا يزيل عنهم القتل. وقولهم إنّ اظهار ذلک لا يجوز لأحد الا بعد أخذ العهود والمواثيق عليه خلاف دين النبي صلی الله عليه وآله ولا يوجب لأحد أن يغترّ بها ولا بما يظنّ أنّهم فرقة من الشيعة لأنّهم من الاسلام براء ولله تعالی ولرسوله صلی الله عليه وآله ولأهل بيته أعداء وغرض هؤلاء الملحدة فيما ادّعوه من الباطن هو التوصل الی ابطال الشرائع وتغيير الأحکام ولهم أقاويل عدة وضعوا بعضها ليتوصلوا الی القول بقدم العالم وهو قولهم: إنّ آدم عليه السلام لم يکن أول البشر وإنّ قبله کان آدم الی حيث لا يمکن عدّهم ووضعوا بعضها ليتوصلوا الی نفي الملائکة ونفي البعثة وهو نفيهم الجنّ وإيهامهم أنّ جميع الحيوان هو غير ما نشاهده ولهم رسالة تسمّی البلاغ الأکبر[8] قد أباحوا فيها الزنا وخصوصا وطي الإخوان وإباحة شرب الخمر وأکل لحم الخنزير وطعنوا فيها علی الأنبياء عموماً وعلی نبيّنا صلی الله عليه وآله خصوصا فهم شرّ الکفرة وأصل الفجرة.

عين مسألة أخری: قالوا: إنّ النبي نصب في الامامة علی رجل بعينه وإنّ ذلک الإمام ينصب علی من بعده ثم من بعده ينصب علی من بعده إلی أن يظهر القائم[9] وکيف الحکم في ذلک. افتنا في ذلک يرحمک الله وأنت مأجور انشاء الله تعالی.

جواب الهاروني عن ذلک: اعلم أنّ الصحيح عندنا أن النبي صلی الله عليه وآله نصّ علی علي بن أبي طالب والحسن والحسين عليهم السلام ولا نصّ بعدهم علی أحد من الأئمة والقول الذي حکيت هو قول الإمامية وهي فرقة من الشيعة وهم ليسوا من الباطنية في شيء بل هم قوم يصلون ويزکون ويصومون ويحجون وإن کانوا قد أخطأوا في هذا القول کما أخطأ کثير من الناس في کثير من المسائل وخطأهم لا يبلغ الکفر ولا الفسق ولا يوجب البراءة منه.

عين مسألة أخری: القائم الذي يدّعون أنّه يظهر هل فيه توقيف من النبي صلی الله عليه وآله أم لا؟ وهل نصّ علی أحد أم لا؟ افتنا يرحمک الله وأنت مأجور انشاء الله تعالی.

جواب الهاروني عن ذلک: إعلم أنّ الجواب في هذا قد دخل في جملة الجواب عن المسألة التي قبلها وذلک نافذ [10]. قلنا: إنّ الصحيح عندنا أنّ النبي صلی الله عليه وآله لم ينص الا علی علي والحسن والحسين عليهم السلام وأنّه لا نصّ علی أحد بعدهم. يتبين ذلک أنّه لو کان نصّ علی أحد بعد هؤلاء الثلاثة لظهر وانتشر کما ظهر قوله صلی الله عليه وآله في علي: < أنت مني بمنزلة هارون من موسی>. وقوله صلی الله عليه وآله: < من کنت مولاه فعلي مولاه>. کما ظهر قوله صلی الله عليه وآله في الحسن والحسين: <هذان إمامان قاما أو قعدا>.

عين مسألة أخری: يدّعون أنّ الامامة واجبة للحاکم بأمر الله المقيم بمصر[11] وإنّ بيعته واجبة ويلزم الکافة طاعته. هل هو ما يدعونه أم لا؟ وهل هذا الرجل إمام عادل يستحق الإمامة أم لا؟ افتنا يرحمک الله وأنت مأجور إن شاء الله تعالی.

جواب الهاروني عن ذلک: إنّ هذا المغربي المستقرّ بمصر الذي لقّب نفسه الحاکم بأمر الله وهو في الحقيقة الحاکم[12] بغير ما أمر الله به ليس من شروط الإمامة [في] شيء لأنّه لا حظّ [له] في النسب الذي يدّعيه وعلی ذلک مضی شيوخ أهل البيت عليهم السلام والصحيح أنّه من أولاد عبدالله بن ميمون القدّاح وقد کان أحد الملحدين. ثم لو کان له نسب صحيح کان من جملة العترة [و]کان ما هو عليه من الجهل وقبح السيرة ومعاداة الشريعة يمنعه من أن يکون مستحقّا للإمامة وليس يغترّ به أحد له علم ومعرفة وإنّما يغترّ به الأغمار والذين لا تحصيل لهم وعامة المخلصين من أصحابه يعرفون أنّ حاله ما وصفناه [13 ] لکنهم يطلبون الدنيا.

عين مسألة أخری: قوم يتبرأون من أبي بکر وعمر ويدّعون أنّ إمامتهما غير ثابتة وکذلک عثمان وإنّ من قام بطاعتهم في أيامهم کان علی الباطل. کيف الحکم في ذلک. افتنا يرحمک الله وأنت مأجور إن شاء الله تعالی.

جواب الهاروني عن ذلک: اعلم إنّ الذي نذهب اليه في أبي بکر و[عمر و] عثمان أنّهم لم يکونوا أئمة وأنّ الامام في ذلک الوقت عليّا عليه السلام بنصّ من الرسول صلی الله عليه وآله وعلی هذا علماء أهل البيت عليهم السلام إلا إنّا نذهب الی أنّ الخطأ الذي کان منهم في ادّعاء الامامة کخطأ من أخطأ في مسألة الوعيد في بعض الوجوه وخطأ من أخطأ في نفي القياس وما أشبه ذلک ولا يبلغ فيه إلی التکفير والتفسيق والتضليل والبراءة. فهذه جملة قولي فيهم.

عين مسألة أخری: اختلفوا في شجرة الخلد وملک لا يبلی الذي ذکره الله تعالی في قصة آدم عليه السلام: (يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَّا يَبْلَى)[14]. بيّن لنا ذلک وأنت مأجور إن شاء الله.

جواب الهاروني عن ذلک: اعلم أنّ الله تعالی امتحن[15] آدم عليه السلام وکلّفه ترک تناول شجرة من جملة أشجار الجنة التي کان خلقها وأسکنه فيها حين علم عزّوجلّ أنّ صلاحه فيه کما کلّف سائر المکلفين ما علم صلاحهم فيه. فقال ابليس: هل أدلک علی شجرة الخلد وملک لا يبلی؟ أعني[16] أدلک علی شجرة اذا أکلت منها نلت الخلد ونلت ملکا لا يبلی کما يناله[17] المؤمنون في الآخرة فاستذله ودلاه بالغرور حتی أکل آدم وحواء من تلک الشجرة.

عين مسألة أخری: الجناية التي جناها آدم وعصی بها ربّه فغوی بيّن لنا ذلک وأنت مأجور إن شاء الله تعالی.

جواب الهاروني عن ذلک: [تلک جناية] علی ما حکی الله تعالی في کتابه واختلف العلماء في صفة تلک الجناية مع إجتماعهم أنّها کانت أکل من تلک الشجرة. فقال بعضهم إنّها علی سبيل النسيان وأجاز بعضهم کونها علی سبيل العهد ومنهم من قال ذاکراً للنهي ناسياً للوعيد ومنهم من قال لأنّه [18] أخطأ في التأويل لأنّه نهی عن جنس تلک الشجرة فظنّ أنّه نهی عن شجرة بعينها وذلک کإنسان يقال له لا تناول هذا العسل فإنّه يضرّک فيريد به جنس العسل فيخطیء ويظنّ أنّه أراد ذلک العسل بعينه فيتناول[19] عسلا سواه وکل ذلک قريب غير بعيد ولا بممتنع. وأجمع العلماء أنّ تلک الجناية کانت صغيرة مکفَّرة لم تکن کبيرة.

عين مسألة أخری: اختلفوا في الصراط والميزان ومنکر ونکير وعذاب القبر. فصِّل لنا ذلک مشروحاً.

جواب الهاروني عن ذلک: الصحيح في الصراط أنّه جسر ينصب علی جهنّم يوم القيامة فيجوز عليه الناس. فمنهم من يجوز عليه کبرق علی سبيل المثل ومنهم من يجوز عليه جواز الفرس الجواد لا يمسّهم السوء ولا هم يحزنون والکفرة والظلمة لا يثبتون بل يهورون في جهنّم. والميزان ينصب يوم القيامة فجعل ثقله علامة لسعادة السعداء وخفته علامة لشقاوة الأشقياء. [و] يروی أنّ منکرا ونکيرا ملکان يعذبان أهل النار في القبر والأخبار في ذلک کثيرة وليس يدفعها عقل ولا کتاب ولا سنة بل الرواية المشهورة أنّ <القبر روضة من رياض الجنة أو حفرة من حفر النيران>.

عين مسألة أخری: اختلفوا في الانسان ما هو؟ فقال قوم أنّه نفس حيّ وجسد ميّت وآخرون يقولون أنّ الانسان هو هذه الجملة المبنية. بيّن لنا ذلک وأنت مأجور إن شاء الله تعالی.

جواب الهاروني عن ذلک: الانسان هو هذه الجملة المبنية بنية بان بها الإنسان من سائر الحيوان التي نشاهدها وهي القادرة العالمة الفاعلة وإيّاها يناول الأمر والنهي وهي المثابة في الآخرة إن کان محسناً والمعاقبة إن کان مسيئاً.

عين مسألة أخری: أرواح المؤمنين إذا فارقت أجسادهم وکذلک أرواح الکفّار أين تکون؟ وهل يقوم الروح بلا جسم أم لا؟ وهل هو جسم أم عرض؟ وهل الروح والحياة شيء واحد أم هما يختلفان؟ افتنا[20] يرحمک الله وأنت مأجور إن شاء الله تعالی.

جواب الهاروني عن ذلک: اختلف العلماء في الروح. فذهب قوم منهم إلی أنّه يبقی بعد مفارقة الجسد إلی [أن] أزف القيامة ثم يفنی بفناء سائر الأجسام کما قال تعالی (كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ)[21]. ومنهم من ذهب إلی أنّها ليس تکون حية ولا حکم لها بعد مفارقة الجسد وليس علينا تکليف. قال الله تعالی لنبيّه صلی الله عليه وآله (وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلاً)[22].

عين مسألة أخری: اختلفوا في قتلة عثمان هل هم علی الحق أم علی الباطل؟ افتنا وأنت مأجور إن شاء الله تعالی.

جواب الهاروني عن ذلک: قتلة عثمان عندنا کانوا علی الباطل ولم يکونوا علی الحق لأنّ الامام في ذلک الوقت کان علياً صلوات الله عليه وهو لم يأمر بقتله وقال عليه السلام: <ما قتلت عثمان ولا مالأت[23] علی قتله> ولم يکن ظهر من عثمان في تلک الحال ما يستحقّ به أن يقتل عليه صبراً.


--------------------------------------------------------------------------------

[1] نک: مقاله من با عنوان چند متن از هاروني، در دست انتشار.

[2] خوشبختانه عکسی از نسخه خطی اين کتاب در اختيار اينجانب است و مورد تحقيق قرار گرفته است که اميدوارم به زودی آماده انتشار شود. در مقدمه آن کتاب به تفصيل درباره مناسبات زيديه و اسماعيليه در ايران و يمن بحث کرده ام و نمونه هايی از متون مربوطه را بر اساس نسخه های خطی فراهم کرده ام. اين کتاب در بيروت منتشر خواهد شد.

[3] نک: رساله کرماني، ص 149، 180 و موارد ديگر که عقايد زيدی را درباره امامت رد می کند و صراحتا از زيديه نام می برد.

[4] در مورد اين تأثير گذاری، نک: مقاله استاد مادلونگ درباره کتاب الإيضاح قاضي نعمان و تحقيقات ديگر آن استاد ارجمند.

[5] نک: مقدمه شيخ طوسي بر تهذيب الأحکام و منابع ديگر.

[6] قولهم: قوله

[7] سوی:سوء

[8] در مورد اين رساله تحقيقات زيادی صورت گرفته، از جمله نک: مقاله من با عنوان چند متن از هاروني، در دست انتشار؛ نيز نک: ابوالحسين هاروني، اثبات نبوة النبي، تحقيق خليل احمد ابراهيم الحاج، المکتبة العلمية، ص 13.

[9] القائم: القائم سلام الله عليه

[10] نافذ: ناقد

[11] بمصر: بمصر سلام الله عليه

[12] الحاکم: امر الحاکم

[13] وصفناه: وصفنا

[14] طه آية 120

[15] امتحن: امتحن الله

[16] أعني: أرادني

[17] يناله: يقاله

[18] لأنّه: لأنّه صلی الله عليه وآله

[19] فيتناول: فتناول

[20] افتنا: اقلنا

[21] الرحمن آية 26

[22] الاسراء آية 85

[23] ولا مالأت: ولا ملأت
يكشنبه ۱۱ شهريور ۱۳۸۶ ساعت ۲:۵۵
نظرات



نمایش ایمیل به مخاطبین





نمایش نظر در سایت