<span dir="rtl"></span><span dir="rtl"></span><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 18pt; FONT-FAMILY: "><span dir="rtl"></span><span dir="rtl"></span><span style="mso-spacerun: yes"><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="MARGIN: 0cm 0cm 0pt"><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 18pt; FONT-FAMILY: "></span></p></span></span>
می دانيم که اربعينی در حديث در اجازات نسبتا کهن اماميه و به روايت از ابن ودعان (د. 494ق)، قاضي و محدث سنی مذهب و به نام الأربعين ابن ودعان مورد توجه بوده است[1]. متن اين اربعين را ديلمي در اعلام الدين خود کاملا و بدون اسناد (وشايد خطبه آغازين) آن نقل کرده است[2]. اين مجموعه از اين طريق در ميان مجامع حديثی اماميه راه يافته است[3]. اما بيش و پيش از اماميه، اين اربعين در ميان رجاليان اهل سنت شناخته شده بوده است؛ گرچه آنرا به شدت مورد انتقاد قرار داده اند و نسبت به ابن ودعان و روايت اين مجموعه ترديدهای خود را بيان کرده اند[4]. مهمترين انتقاد اين است که اين مجموعه احاديث ساخته شخص ديگری است به نام زيد بن رفاعة الهاشمي که او را متهم به دروغپردازی و گرايش به فلسفه دانسته اند. ما در اينجا نخست چند مورد از مهمترين مطالبی که درباره شخص اخير در منابع سنی ديده می شود را عينا نقل می کنيم:
1- تاريخ بغداد، از الخطيب البغدادي ج 8 ص 451 :
"زيد بن رفاعة أبو الخير حدث ببلاد الجبال وخراسان عن أبي بكر محمد بن الحسن بن دريد وأبي بكر بن الانباري كتب الادب وروى أيضا عن أبيه عن أبي كامل الجحدري وغيره وكان كذابا. حدثنا عنه أبو بكر أحمد بن علي بن يزداد القاري وذكر لنا أنه سمع منه بالدينور... سمعت أبا القاسم هبة الله بن الحسن الطبري ذكر زيد بن رفاعة فقال رأيته بالري وأساء القول فيه[5]. سمعت القاضي أبا القاسم التنوخي ذكر زيد بن رفاعة فقال أعرفه وكان يتولى العمالة لمحمد بن عمر العلوي[6] على بعض النواحي ولم نعرفه بشئ من العلم ولا سماع الحديث وكان يذكر لنا عنه أنه يذهب مذهب الفلاسفة. قلت له: أكان هاشميا فقال: معاذ الله ما عرفناه بذلك قط أو كما قال".
2- ميزان الاعتدال از الذهبي ج 2 ص 53 :
"رفاعة الهاشمي . هو زيد بن عبدالله بن مسعود الاديب . كذاب أشر ، ركب أسانيد لاربعين حديثا فسرقها منه ابن ودعان وادعاها . قال السلفي : حدثنا الحسن بن مهدى ، حدثنا أبو طالب على بن الحسين الهمداني ، حدثنا زيد بن عبدالله - عرف برفاعة الهاشمي - أن سليمان بن أحمد الطبراني حدثه ، قال .."
3- ميزان الاعتدال از الذهبي ج 2 ص 103 :
"زيد بن رفاعة الهاشمي ، أبو الخير . معروف بوضع الحديث على فلسفة فيه . أخذ عن ابن دريد وابن الانباري . قال الخطيب: كذاب . وقال اللالكائى : رأيته بالرى . قلت : له أربعون موضوعة سرقها ابن ودعان."
بدين ترتيب زيد بن رفاعة که کنيه او در روايات خطيب بغدادي، ابوالخير و گاهی ابوالحسين و گاهی ابوالقاسم گزارش شده[7]، شخصی بوده از کتّاب و اهل ادب و گفته اند گرايش اهلِ فلسفه را داشته است. وی دست کم زمانی در بلاد جبال و ری و خراسان می زيسته است. طبق گزارش همين منابع، وی از ابوبکر شبلي (د. 334ق)، صوفی معروف بغدادی هم روايت می کرده است[8].
مراد از گرايش زيد بن رفاعة به فلسفه، بی ترديد مسئله انتساب وی به اخوان الصفا مطرح بوده است که در دسته ای ديگر از منابع مورد تأکيد قرار گرفته است. درباره زيد بن رفاعة و رابطه او با نويسندگان اخوان الصفا، محققانی که در زمينه اين کتاب و انديشه های فلسفی آن کار کرده اند، مفصلا بحث کرده اند. به لطف اطلاع ابوحيان توحيدی در الامتاع والمؤانسة می دانيم که زيد بن رفاعة به همراه ابو سليمان محمد بن مِسعر بُستي، مشهور به مقدسي، ابوالحسن علي بن هارون زنجاني، ابو أحمد نَهرَجوري و عوفي از نويسندگان اين مجموعه بوده است. البته اين مطلب در تتمة صوان الحکمة بيهقي افزوده شده که الفاظ کنونی کتاب را مقدسي نوشته بوده است. زيد بن رفاعة از کاتبان همقطار و دوست شخصی ابوحيّان توحيدی بود. می دانيم که وی نيز همانند ابوحيان در مجلس وزير دانش دوست ابن سعدان شرکت می کرد. ابوحيان ظاهرا برای او کتاب نيز استنساخ می کرده و مرتب با او ديدار داشته است. الصداقة والصديق ابوحيان خطاب به زيد نوشته شده بود. از ديدگاه ابو حيان، زيد بن رفاعة مردی با ذکاوت و فراست بوده که با شعر و نثر آشنا و در صناعت کتابت حاذق و در همه زمينه های دانش مطلع بوده است. وی زبانی نيشدار و فصيح داشته است. ابو حيان در گزارش خود به ابن سعدان وزير در شب هفدهم الامتاع والمؤانسة، درباره زيد بن رفاعة، اين اطلاع مهم را می دهد که زيد، مدتی را در بصره به سر برده و در آنجا به "انجمنی" داخل شده بود که صناعات و علوم مختلف را گرد می آورد. ابوحيان اعضای اين انجمن را به نام معرفی می کند. به گزارش ابوحيان، زيد نيز با آنان همراه شد و به آنها خدمت کرد. توصيف قاضي عبدالجبار در تثبيت دلائل النبوة، درباره اخوان الصفا نيز گزارش ابوحيان را تأييد می کند، تنها با اين تفاوت که عبدالجبار قاضي زنجاني را يکی از رؤسای ايشان می شمرد که کاتبان و بزرگان در متابعت وی اند. عبد الجبار از جمله پيروان زنجاني افرادی را ذکر می کند که توحيدی نام می برد؛ جز آنکه نام مقدسی حذف و نام کاتب و منجم ابو محمد بن ابی البغل افزوده می شود. می گويند که اين اعضا ساکن بصره اند و هنوز در قيد حيات و حال آنکه می گويند که ديگران در جاهايی غير از بصره زندگی می کنند. بنا به گزارش قاضي عبدالجبار، گروهی از کاتبان و عمال سلطان مشهور به بنو ابی البغل مدعی اند که مسلمانند و شيعه و البته به قرامطه متمايلند و در فنّ نجوم ممارست دارند. بازماندگانشان در بصره زندگی می کنند که از ميان آنها ابو محمد بن ابی البغل است که در اين زمان (يعنی سال 385ق) زنده است. بدين وسيله می بينيم که زيد بن رفاعة با جماعتی (جماعت اخوان الصفا) پيوند می خورد که دست کم به تصريح قاضي عبدالجبار با قرمطيان مرتبط بوده اند و گزارش منبع ابوحيان ( به نام جريري) هم از شباهت عقايد آنان در خصوص فلسفه و تفسير باطنی شريعت با اسماعيليان گزارش داده است. با وجود بحث دراز دامنی که بيش از صد سال است درباره رابطه نويسندگان اخوان الصفا با اسماعيليان در ميان خاورشناسان درگرفته است و تمايل اسماعيليان طيبی به رسائل ايشان، با اين وصف هنوز نمی توان درباره رابطه آنها به شکل دقيقی نظر داد[9]. اما به نظر می رسد که آنان عمدتا از کاتبان و کارگزاران حکومتی بودند که با يکديگر عهد اخوت بسته بودند و به گونه ای از فلسفه "نجات" معتقد بودند و به تعاليم فلسفی تعلق خاطر داشته اند[10]. آنچه درباره زيد بن رفاعة گفته شد، وابستگی او را به اخوان الصفا و فلسفه آنان نشان می دهد. با اين وصف ما نمی دانيم تا چه اندازه می توان به جزئيات گزارش ابوحيان توحيدی، که داوری او درباره معاصرانش سخت محل ترديد است، اعتماد کرد. با وجود اينکه کرمر به منابع پيشگفته سنی و اربعين روايت شده از زيد بن رفاعة توجهی نکرده، اما مطالب آن منابع با گزارش منابعی مانند ابو حيان و قاضي عبد الجبار هماهنگ است. با اين وصف وی در منابع رجالی پيشگفته شخصی می نمايد که بيشتر در نواحی ری و همدان و بلاد جبال می زيسته است تا در بغداد. شايد هر يک از اين دو مربوط به يک دوره از زندگانی او بوده است؛ در آغاز در عراق (بصره و بغداد) و سپس در ايران.
همانطور که می بينيم ادعا شده که ابن ودعان اربعين خود را از همين شخص سرقت کرده بوده و آنرا به نام خود روايت می کرده است, شيوه کار ابن ودعان را منابع ديگری توضيح داده اند. در اينجا برای ارائه اين مطلب مناسب است که نمونه هايی از آنچه در منابع درباره ابن ودعان آمده است را از نظر بگذرانيم:
4- المنتظم از ابن الجوزي ج 9 ص 127:
" قدم بغداد في سنة ثلاث وسبعين ومعه جزء فيه أربعون حديثا عن عمه أبي الفتح ، وهي التي وضعها زيد بن رفاعة الهاشمي ، وجعل لها خطبة ، فسرقها أبو الفتح بن ودعان عم أبي نصر هذا ، وحذف خطبتها ، وركب على كل حديث شيخا إلى شيخ الذي روى عنه ابن رفاعة."
5- المستفاد من ذيل تاريخ بغداد از ابن الدمياطي ج 1 ص 20-21 :
"محمد بن علي بن عبيد الله بن أحمد بن صالح بن سليمان بن ودعان ، أبو نصر. من أهل الموصل ، وكان يتولى القضاء بها . قدم بغداد مرارا . قال السلفي : ليس بثقة . قرأت بخط أبي الفضل محمد بن ناصر قال : رأيت القاضي ابن ودعان لما دخل بغداد وحدث بها ولم أسمع منه شيئا لأنه كان متهما بالكذب . وكتابه في الأربعين سرقه من زيد بن رفاعة ، وحذف منه الخطبة ، وركب على كل حديث منه رجلا أو رجلين إلى شيخ زيد بن رفاعة ، وزيد بن رفاعة وضعه أيضا وكان كذابا ، وألف بين كلمات قد قالها النبي صلى الله عليه وسلم وبين كلمات من كلام لقمان والحكماء وغيرهم ، وطول الأحاديث . مولده سنة اثنتين وأربعمائة في شعبان بالموصل ، وتوفي في محرم سنة أربع وتسعين وأربعمائة".
6- سير أعلام النبلاء از الذهبي ج 19 ص 164-167 :
"الشيخ الجليل ، قاضي الموصل ، أبو نصر محمد بن علي بن عبيد الله بن أحمد بن صالح بن سليمان بن ودعان ، الموصلي . تردد إلى بغداد ، وحدث بها في آخر أيامه . قال : ولدت ليلة النصف من شعبان سنة اثنتين وأربع مئة ، وذكر أنه من ربيعة الفرس، وأول سماعه سنة ثمان وأربع مئة . روى عن عمه أبي الفتح أحمد بن عبيد الله ، ومحمد بن علي بن محمد بن بحشل ، والحسين بن محمد بن جعفر الصيرفي وغيرهم . حدث عنه إسماعيل بن محمد النيسابوري بالحجاز ، ومروان بن علي الطنزي بديار بكر ، وأبو المعمر المبارك بن أحمد الانصاري ، وأبو عبدالله بن خسرو البلخي ، وأبو طاهر السلفي ، ووجيه الشحامي ، وآخرون ... قال السلفي : سألت شجاعا الذهلي عن ابن ودعان ، فلم يجب عنه . قال السلفي : قرأت عليه " الاربعين " جمعه ، ثم تبين لي حين تصفحت كتابه تخليط عظيم يدل على كذبه ، وتركيبه الاسانيد على المتون . وقال ابن ناصر : رأيته ولم أسمع منه ، لانه كان متهما بالكذب ، وكتابه في " الاربعين " سرقه من زيد بن رفاعة ، وزيد وضعه أيضا ، وكان كذابا ، ألف بين كلمات قد قالها النبي صلى الله عليه وسلم ، وبين كلمات من كلام لقمان والحكماء وغيرهم ، وطول الاحاديث . وقال السلفي : كان ابن ودعان خرج على كتاب زيد بن رفاعة كتابه - بزعمه - حين وقعت له أحاديثه عن شيوخ ، فقد أخطا ، إذ لم يبين ذلك في الخطبة ، وإن جاز سوى ذلك ، فأطم وأعم ، إذ غير متصور لمثله مع نزارة روايته ، وقلة طلبه ، أن يقع له كل حديث فيه من رواية من أورده عنه . وقال السلفي أيضا : بلغنا أنه توفي في المحرم سنة أربع وتسعين وأربع مئة بالموصل."
7- ميزان الاعتدال از الذهبي ج 3 ص 657 -659:
" محمد بن على بن ودعان القاضى ، أبو نصر الموصلي ، صاحب تلك الاربعين الودعانية الموضوعة. ذمه أبو طاهر السلفي ، وأدركه ، وسمع منه ، وقال : هالك متهم بالكذب . قلت : توفى سنة أربع وتسعين وأربعمائة في المحرم بالموصل عقيب رجوعه من بغداد عن اثنتين وتسعين سنة . روى عن عمه أبي الفتح أحمد بن عبيد الله بن أحمد بن صالح بن سليمان بن ودعان ومحمد بن على بن بحشل ، والحسين بن محمد الصيرفى ، قال السلفى : تبين لي حين تصفحت الاربعين له تخليط عظيم يدل على كذبه وتركيبه الاسانيد . وقال هزارست بن عوض : سألته عن مولده ، فقال : ليلة نصف شعبان سنة إحدى وأربعمائة ، وأول سماعي في سنة ثمان . وقال ابن ناصر : رأيته ولم أسمع منه ، لانه كان متهما بالكذب ، وكتابه في الاربعين سرقه من عمه أبي الفتح . وقيل : سرقه من زيد بن رفاعة ، وحذف منه الخطبة ، وركب على كل حديث منه رجلا أو رجلين إلى شيخ ابن رفاعة ، وابن رفاعة وضعها أيضا ، ولفق كلمات من رقائق من كلمات الحكماء ، ومن قول لقمان ، وطول الاحاديث . أخبرنا إسحاق الآمدي ، أخبرنا أبو طاهر بن عباس ، أخبرنا عبد الواحد بن حموية ، أخبرنا وجيه بن طاهر ، أخبرنا القاضى أبو نصر محمد بن على بن عبدالله بن أحمد ابن ودعان ، حدثنا الحسين بن محمد الصيرفى ، حدثنا الحسين بن عصمة الاهوازي ، حدثنا أبو بكر بن الانباري ، حدثنا أبي ، حدثنا أبو سلمة المنقرى ، حدثنا حماد بن سلمة ، عن ثابت ، عن أنس ، قال[11] : خطبنا رسول الله صلى الله عليه وسلم على ناقته الجدعاء فقال : أيها الناس ، كأن الموت على غيرنا كتب ، وكأن الحق فيها على غيرنا وجب ، وكأن الذي نشيع من الاموات سفر عما قريب إلينا راجعون ، بيوتهم أجداثهم ، ونأكل تراثهم . . . وذكر الحديث . هذا وضع على المنقرى ، وما لحقه الانباري . قال السلفي : إن كان ابن ودعان خرج على كتاب زيد كتابه بزعمه حين وقعت له أحاديث عن شيوخه فقد أخطأ ، إذا لم يبين ذلك في الخطبة ، وإن كان سوى ذلك - وهو الظاهر - قلت : لا بل المتيقن - فأطم واعم ، إذ غير متصور لمثله مع نزارة روايته ، وقلة طلبه أن يقع له كل حديث فيه من رواية من أورده الهاشمي ، على أن معنى الاربعين رواها عن ابن ودعان محمد الهادى بمصر ، وأبو عبد الله البلخى بالعراق ، ومروان بن على الطنزى بديار بكر ، وإسماعيل بن محمد النيسابوري بالحجاز . وآخرون."
8- لسان الميزان از ابن حجر ج5 ص 36 :
"سئل المزى عن الاربعين الودعانية فأجاب بما ملخصه : لا يصح منها على هذا النسق بهذه الاسانيد شئ ، وإنما يصح منها ألفاظ يسيرة بأسانيد معروفة يحتاج في تتبعها إلى فراغ ، وهى مع ذلك مسروقة ، سرقها ابن ودعان من زيد بن رفاعة وقيل زيد بن عبدالله بن مسعود بن رفاعة الهاشمي ، وهو الذى وضع رسائل اخوان الصفاء فيما يقال ، وكان جاهلا بالحديث ، وسرقها منه ابن ودعان فركب بها أسانيد ، فتارة يروى عن رجل عن شيخ ابن رفاعة ، وتارة يدخل اثنين ، وعامتهم مجهولون ، ومنهم من يشك في وجوده ، والحاصل إنها فضيحة مفتعلة وكذبة مؤتفكة." در گزارش ابن حجر به تصريح مسئله انتساب زيد بن رفاعة به اخوان الصفا مطرح شده است.
بدين ترتيب، دست کم بنابر ادعای منابع پيشگفته، زيد بن رفاعة احاديثی را از پيامبر با گفته هايی از لقمان و اهل حکمت با هم آميخته بوده و آنرا در شکل کنونی به صورت احاديثی بلند (طوّل الأحاديث) ساخته بوده است و آنگاه آن احاديث را به نام مشايخی در حديث روايت می کرده و بدانان روايت آن احاديث را نسبت می داده است. ابن ودعان بنابر نظر سلفي و امثال او اين مجموعه چهل حديث را انتحال کرده بوده و البته در اين راستا از شيوه استخراج بهره برده بوده که نزد محدثان رايج بوده است؛ بدين صورت که احاديث را با اسناد خود به مشايخ مورد ادعای زيد بن رفاعة و بدون نام بردن از او در ميانه اسناد روايت می کرده و خطبه زيد در آغاز کتاب را هم انداخته بوده است؛ اين در حالی بوده که روايت اين مجموعه احاديث در کتابها و اصول حديثی مشايخ ادعايی زيد بن رفاعة موجود نبوده و آنها را زيد خود ساخته بوده است. ابوطاهر سلفي اين مجموعه اربعين را از ابن ودعان شنيده بوده و البته آن را مورد انتقاد قرار می دهد. بدين ترتيب ناقدان برجسته حديث سني با شناختی که از اصول روايی داشته اند، به جعل و تدليس ابن ودعان پی برده بودند. با اين وجود در اينکه آيا اين جعل کار ابن ودعان يا عموی او ابوالفتح ابن ودعان بوده، ميان آنان اختلاف است. با اين وصف سمعاني که از ابن ودعان با يک واسطه روايت می کند، از او تمجيد می کند:
9- الانساب از السمعاني ج 5 ص 580 :
"... وهو الحاكم أبو نصر محمد بن علي بن عبيد الله بن أحمد بن صالح بن سليمان بن ودعان الموصلي الودعاني ، من أهل الموصل ، ولي بها الحكومة مدة ، وكان فاضلا ، ورواياته عن الثقات مستقيمة ، سمع عمه أبا الفتح أحمد بن عبيد الله بن أحمد بن صالح الودعاني ، والحسين بن محمد بن جعفر الصيرفي وغيرهما . روى لي عنه أبو الفضل يحيى بن عطاف الموصلي بمكة ، وأبو عبد الله الحسين بن نصر بن خميس الجهني بالموصل ، وأبو المعمر المبارك بن أحمد بن عبد العزيز الانصاري ببغداد ، وأبو عبد الله محمد بن الفضل الفراوي ، وأبو بكر محمد بن محمود الجوهري بنيسابور وغيرهم . وكانت ولادته سنة إحدى أو أثنتين وأربعمئة بالموصل ، وتوفي في شهر ربيع الاول سنة 494".
به هر حال اربعين ابن ودعان که ريشه در مجموعه ای در حديث ساخته زيد بن رفاعة داشته، از شهرت زيادی ميان سنيان برخوردار شده، به طوری که بر آن شرح نيز نوشته اند و مورد تداول زياد بوده است[12] و حتی کما اينکه گفتيم ديلمی امامی مذهب آنرا در کتابش به طور کامل نقل کرده بوده است؛ اما او متأسفانه اسناد احاديث (اسناد پرداخته شده از سوی ابن ودعان) را انداخته است. از نسخه ای از اربعين زيد بن رفاعة در کتابخانه ظاهرية دمشق ياد می شود که شايد نسخه اصلی زيد بن رفاعة باشد و دارای اسناد[13]. بدين ترتيب نوشته و گردآمده ای از زيد بن رفاعة با تمايلات فلسفی و وابسته به اخوان الصفا، به نام احاديث نبوی در محافل حديثی شهرت پيدا کرد.
از ديگر سو، در کتاب ميزان الاعتدال که مطالب آنرا پيش از اين متذکر شديم، ذيل شرح حال زيد بن رفاعة مطلبی آمده که حائز اهميت است:
"قال السلفي : حدثنا الحسن بن مهدى ، حدثنا أبو طالب على بن الحسين الهَمَداني ، حدثنا زيد بن عبدالله - عرف برفاعة الهاشمي - أن سليمان بن أحمد الطبراني حدثه ، قال .." طبق اين سند، ابوطاهر سلفي به واسطه الحسن بن مهدى از أبو طالب على بن الحسين الهمداني از زيد بن رفاعة روايت حديث می کرده است. اين سند نکته جالبی را در بر دارد. برای توضيح اين نکته بهتر است، از منظری ديگر به اربعين زيد بن رفاعة توجه کنيم:
در سنت زيدی، اربعينی روايت می شود موسوم به الأربعين السيلقية که در حقيقت آنرا روايت شخصی سيلقي نام می دانند از کتاب اربعين زيد بن رفاعة. متن اين اربعين در سالهای اخير به صورت مستقل چاپ شده و دقيقا همان متن اربعين ابن ودعان است[14] که آنرا برگرفته از اربعين زيد بن رفاعة می دانند. متأسفانه در نسخه های زيدی که در اختيارست، سند احاديث اين اربعين (جز در مورد حديث اول خطبه و نه حديث اول چهل حديث) حذف شده، اما اطلاعات درباره آن در کتابهای ديگر آنان آمده است. در چاپ ياد شده، سند روايت کتاب و سند حديث اول و کل خطبه مفصل کتاب هم حذف شده است؛ اما من نسخه ای از اين اربعين در اختيار دارم که در آن سند به اين متن و نيز کل خطبه و سند حديث اول آن خطبه ديده می شود. گفتيم که ابوطاهر سلفي شخصا اربعين ابن ودعان را از او شنيده بوده است؛ اما از ديگر سو وی با دو واسطه روايتی را از زيد بن رفاعة روايت می کند. اين دو واسطه عينا کسانی هستند که در روايت اربعين زيد بن رفاعة و موسوم به اربعين سيلقي در ميان زيديه ديده می شوند: الحسن بن مهدى و أبو طالب على بن الحسين الهمداني.
ما در اينجا مطالب کتاب چاپ شده طبقات ابراهيم بن القاسم زيدی را در اين رابطه نقل می کنيم:
10- درباره سيلقي: " الحسن بن محمد بن مهدي العلوي الحسيني، أبو طالب السيلقي. يروي الأربعين السيلقية على السيد علي بن الحسين الحسني بهمدان في ربيع الأول سنة ثمان وخمسين وأربعمائة. قال حدثنا الشريف أبو القاسم زيد بن عبد الله بن مسعود الهاشمي المؤلف. وأخذ عنه: الشيخ الحسن بن علي بن ملاعب الأسدي وقال ما لفظه: أخبرنا السيد، الشريف، العالم، الموفق، أبو طالب قراءة عليه (عليه السلام) في منـزله بالمشهد المقدس مشهد أمير المؤمنين علي بن أبي طالب ـ صلوات الله عليه ـ انتهى، وروى عنه أيضاً أحمد بن يحيى بن ناقة، ذكره الغزال في مسنده."
11- درباره اربعين زيد بن رفاعة:
" ... وكتاب (الأربعين الحديث السيلقية) للشريف أبي القاسم ويقال له رفاعة الهاشمي زيد بن عبد الله بن مسعود السيلقي الهاشمي، المتوفى بعد سنة ثماني وخمسين وأربعمائة (کذا)."
12- درباره يکی از راويان اربعين سيلقي:
" أحمد بن يحيى بن أحمد ناقة[15]، الشيخ أبو العباس. يروي الأربعين السيلقية عن الشريف أبي طالب الحسن بن محمد بن مهدي العلوي قراءة عليه في منـزله بالمشهد المقدس. ورواه عنه الشيخ منصور، ذكره الغزال في مشيخته."
13- در شرح حال يک راوی ديگر اربعين سيلقي:
"علي بن منصور بن علي الحسين بن علي بن زريق، الوادعي، الكوفي. يروي كتاب (حي على خير العمل) عن الشيخ نصر الله محمد بن محمد المدلل. قلت: وفي (مسند الغزال): علي بن أبي منصور أسد الهمداني. ويروي (الأربعين السيلقيه) عن نصر الله بن المدلل أيضاً ... وقال نصر الله أيضاً: أخبرنا بالأربعين السيلقيه الشيخ منصور أخبرنا الشيخان أبو علي حسن بن ملاعب الأسدي، وأحمد بن يحيى بن ناقه قالا: أخبرنا الشريف أبو طالب حسن بن محمد بن مهدي العلوي، أخبرنا السيد علي بن الحسين العلوي بهمدان، أخبرنا الشريف أبو القاسم زيد بن مسعود المؤلف فذكره.
وأخذ عنه صالح بن عبد الله بن جعفر الأسدي، وعمران بن الحسن العذري الشتوي، قالا: أخبرنا علي بن منصور مكاتبة وإجازة لنا ولجميع المسلمين في سنة سبع عشرة وستمائة."
بدين ترتيب بر اساس اين چند گزارش، بايد گفت که در سنت زيدی، اربعين زيد بن رفاعة که او را الشريف الهاشمي (و بدين ترتيب از خاندان عباسی بوده[16]) می خوانده اند، بدين صورت روايت می شده است که آن را أبو طالب الحسن بن محمد بن مهدي العلوي الحسيني السيلقي از السيد علي بن الحسين الحسني در همدان در ربيع الأول سال 458ق و او از الشريف أبو القاسم زيد بن عبد الله بن مسعود الهاشمي روايت می کرده است. روايت سيلقي از طريق دو شاگرد او يعنی الشيخ الحسن بن علي بن ملاعب الأسدي که بر او در نجف متن را قرائت کرده بوده و نيز أحمد بن يحيى بن ناقة در محافل زيدی راه يافته بوده است. از طريق شخصی به نام الشيخ منصور و پس از او الشيخ نصر الله محمد بن محمد المدلل و پس از او علي بن منصور بن علي الحسين بن علي بن زريق الوادعي الكوفي اين اربعين در دسترس زيديان يمن قرار گرفته بوده است. از شخص اخير صالح بن عبد الله بن جعفر الأسدي وعمران بن الحسن العذري الشتوي به صورت اجازه مکاتبه به روايت اين کتاب در سال 617ق دسترسی يافته بودند. عمران بن الحسن از علمای مشهور زيدی معاصر با امام المنصور بالله عبدالله بن حمزه است. بدين ترتيب می بينيم که اربعين زيد بن رفاعة به دست زيديان يمن می رسد و البته آنان به نسخه اصلی کتاب، دست کم آنطور که ادعا می شود يعنی نسخه زيد بن رفاعة دسترسی يافتند؛ بدون آنکه آن را از طريق ابن ودعان که در غير يمن نسخه او شهرت داشت، روايت کنند. طبعا با توجه به آنچه گذشت، اسناد روايات در نسخه سيلقي با اسناد روايات در نسخه ابن ودعان فرق می کرده است، اما متن روايات يکی است. متأسفانه کما اينکه گفتم نسخه ای از روايت سيلقي که هم اکنون در اختيار ماست شامل اسناد روايات نيست و از اين رو نمی توان اسناد زيد بن رفاعة را در آنها شناسايی کرد. اما نکته جالب در اين نسخه خطی اين است که روايت کتاب وسيله قاضي جعفر ابن عبدالسلام، دانشمند معروف زيدی است که آنرا از ابن ملاعب ياد شده روايت می کند. بنابراين از طريق قاضي جعفر نيز اين متن در يمن شهرت يافته بوده و حتی زودتر از روايتی که پيشتر بر اساس طبقات ابراهيم بن القاسم مورد اشاره قرار گرفت. در اين نسخه خطبه نسبتا مفصل آغازين زيد بن رفاعة ديده می شود که در آن چند حديث اضافی درباره علم و ضرورت حفظ چهل حديث و امثال آن نقل شده است که يکی از آنها با سند است و در آن زيد از طبراني، محدث معروف سني (در اصفهان) روايت می کند؛ دقيقا همان سند نقل شده در ميزان ذهبی، که در سند شماره 2 مورد توجه قرار گرفت. هماهنگی دو نسخه سيلقی از زيد بن رفاعة و ابن ودعان نشان از صحت داوری ناقدان برجسته حديث سنی می دهد که به درستی اربعين ابن ودعان را سرقتی از نسخه زيد بن رفاعة دانسته بودند. اما با توجه به روايت ابو طاهر سلفي از حسن بن مهدي و اينکه روايت نقل شده از او وسيله سلفي دقيقا همان روايتی است که در خطبه کتاب اربعين سيلقي ديده می شود، بايد گفت که سلفي از طريق حسن بن مهدي به اربعين زيد بن رفاعة دسترسی داشته و به همين دليل توانسته بوده به خوبی دست جعل را در اربعين ابن ودعان رو کند. اما عجيب اين است که چرا اسناد چهل حديث در نسخه سيلقي که اينک در اختيار است، ديده نمی شود.
اينجا بد نيست نکته ای را هم اضافه کنم و آن اينکه ابن ناقه مذکور در سند روايت سيلقي، خود از طريقی ديگر هم با سنت روايی زيد بن رفاعة ارتباط داشته است. سند آن روايتی است در تاريخ ابن عساکر:
14- تاريخ مدينة دمشق از ابن عساكر ج 40 ص 197 :
"... أنبا أبو العباس أحمد بن يحيى بن أحمد بن ناقة الكوفي أنا أبو البقاء المعمر بن محمد بن علي بن الحبال أنا أبو الطيب أحمد بن أحمد بن علي بن محمد الجعفري حدثني أبو الحسن أحمد بن عمر المكي بالدينور نا أبو الخير زيد بن رفاعة الكاتب نا أبو بكر محمد بن الحسن بن دريد عن أبي حاتم عن العيني قال..."
به هر حال روشن می شود که در سنت زيديان کوفه، روايات زيد بن رفاعة مورد توجه بوده است و اين از اسناد پيشگفته کاملا روشن است.
اما تأملی ديگر ما را به اين نکته رهنمون می کند که دست کم بر اساس روايات موجود، گرچه اماميه خود به نسخه سيلقي دسترسی نداشته اند؛ اما خود سيلقي زيدی نبوده و بلکه امامی بوده است و مهمتر اينکه از شاگردان مهم شيخ طوسی حتی در سالهای حضور در نجف بوده و در مراسم تدفين شيخ نقش محوری داشته است[17]. اسناد زير گويای اين مطلب است:
15- خلاصة الاقوال از العلامة الحلي ص 249 -250:
"قال الحسن بن مهدي السليقي (کذا و درست آن السيلقي[18]) : توليت انا والشيخ أبو محمد الحسن بن عبد الواحد العين زربي والشيخ أبو الحسن اللؤلؤي غسله في تلك الليلة ودفنه وكان يقول اولا بالوعيد ، ثم رجع وهاجر الى مشهد أمير المؤمنين ( عليه السلام ) خوفا من الفتن التي تجددت ببغداد واحترقت كتبه وكرسي كان يجلس عليه للكلام."
اين مطلب ظاهرا به نقل از حواشي سيلقي بر نسخه خود از الفهرست طوسي نقل شده است.
16- أمل الآمل از الحر العاملي ج 2 ص 354 :
"أبو طالب بن مهدي العلوي السيلقي . فاضل صالح ، يروي عن الشيخ الطوسي."
17- بحار الأنوار از العلامة المجلسي ج 104 ص 155 :
"... الفقيه محمد بن ادريس المذكور ، عن شيخه الفقيه عربي بن مسافر العبادي عن الفقيه إلياس بن هشام الحايري ، عن السيد الموفق أبي طالب بن مهدي السيلقي العلوي ، عن الشيخ أبي جعفر الطوسي والسيد أبي يعلى الجعفري والشيخ أبي جعفر الدوريستي عن المصنف."
بنابراين او که در اسناد اماميه با نام اختصار شده معروف بوده، نه تنها شاگرد شيخ طوسی بلکه شاگرد ابويعلی جعفري و ابوجعفر دوريستی، دو عالم نامدار معاصر شيخ طوسی بوده است و بنابراين در بغداد هم تحصيل علم کرده بوده و احتمالا به همراه شيخ طوسی به نجف آمده بوده است. اما از روايت او از اربعين زيد بن رفاعة، اين نکته نيز بر می آيد که او دست کم سفری هم به ايران و شهر همدان داشته است (شايد در سفر زيارت امام علي بن موسی الرضا). از ديگر سو، ابوطاهر سلفي، از برجسته ترين محدثان سنی سده ششم قمری در سفر به سمت شرق از او روايت حديث می کرده است. بنابر اين او نسبتا عمر درازی داشته است.
وی ظاهرا اطلاعاتی در حاشيه نسخه خطی الفهرست استادش شيخ طوسي درباره آثار شيخ طوسی ارائه داده بوده که چنانکه به خاطر دارم در پاره ای از نسخه های اين کتاب ديده می شود و آنرا شهيد دوم در حاشيه خلاصة الأقوال علامه به نقل از خط سيلقي و البته به واسطه نقل از شهيد اول آورده است (نک: رسائل الشهيد الثاني، 2/1053). اين اطلاعات را آقا بزرگ هم در الذريعة به نقل از حاشيه شهيد دوم آورده است:
18- الذريعة از آقابزرگ تهراني ج2 ص 198 :
"...قال في فهرسه عند ذكر تصانيفه و كتاب في الأصول كبير خرج منه الكلام في التوحيد و بعض الكلام في العدل. أقول هو غير شرح الشرح في الأصول الذي ذكره تلميذه و المباشر لغسله مع آخرين الحسن بن مهدي السليقي (کذا) و صرح بأنه غير مذكور في الفهرست و إنه أملى علينا شيئا صالحا منه ولم يتمه ولم يصنف مثله. حكى ذلك عنه الشهيد في تعليقته على الخلاصة." در حاشيه شهيد اين نکته هم به نقل از سيلقي آمده که کتاب شرح الشرح کتاب مبسوطی بوده است.
بنابراين وی نزد شيخ طوسی کتاب مهمی در علم کلام را "در سالهای پايانی عمر شيخ" (حسب الظاهر و بل به ظن متآخم به يقين) آموخته بوده و در مجلس املای آن شرکت داشته است. احتمالا اين ابوطالب حسن بن مهدي همانی است که مورد اشاره ابن شهر آشوب در معالم العلماء قرار گرفته و می نويسد که او کتابی به نام المفتاح دارد. عبارت او چنين است:
19- معالم العلماء از ابن شهرآشوب ص 74 :
أبو طالب الحسن بن مهدي ، له كتاب المفتاح .
همينجا اين نکته را اضافه کنم که در تلخيص مجمع الآدابِ ابن الفوطي نام محدثی آمده که با وجود آنکه نامش حسين ضبط شده، اما بی ترديد مقصود همين سيلقي ماست. عبارت ابن الفوطي چنين است:
20- تلخيص مجمع الآداب از ابن فوطي ج 4 ص 148- 149 (چاپ محمودي):
" کمال الشرف ابوطالب الحسين بن المهدي الحسني (کذا) السيلقي المقريء المحدث. روی عن الشريف أبي طالب علي بن الحسين الحسني. روی عنه الفقيه أبو عبدالله الحسين بن أحمد بن محمد بن طحّال المقدادي بالمشهد الغروي ومن انشاده ..." اطلاعی که در اين منبع آمده کاملا با حسن بن مهدي هماهنگ است و به احتمال قوی اين سند به روايت الأربعين سيلقي مربوط می شده است و نشان می دهد که اربعين زيد به روايت سيلقي نزد اماميه هم روايت می شده است.
در کتاب ابن الفوطي در جای ديگری باز نامی از همين سيلقي می آيد، اما با اندکی افتادگی در نام. عبارت او چنين است:
21- تلخيص مجمع الآداب از ابن فوطي ج4 ص 265-266 :
" کمال الشرف مهدي العلوي الحسيني. قرأ الوزير مؤيد الدين أبوطالب محمد بن أحمد بن العلقمي علی هبة الله بن نما بن علي بن حمدون عن الشيخ أبي عبدالله الحسين بن أحمد بن طحّال عن السيد الموفق کمال الشرف ذي الحسبين مهدي العلوي الحسيني". احتمالا افتادگی مربوط به سند منبع ابن الفوطي بوده است.
در منابع روايی اماميه، از يک "السيد على بن أبي طالب السيلقى" نام برده می شود که حسب ظاهر، بايستی فرزند ابوطالب سيلقي ما باشد[19]. سند قصص الأنبياء چنين است:
22- قصص الانبياء از الراوندي ص 148 :
"السيد على بن أبي طالب السليقى (کذا و درست آن: السيلقي) ، عن جعفر بن محمد بن العباس ، عن أبيه ، عن ابن بابويه ، حدثنا محمد بن على ماجيلويه ، حدثنا محمد بن يحيى العطار ، عن الحسين بن الحسن بن ابان ، عن محمد بن اورمه..." بنابراين او هم مانند پدر از جعفر بن محمد دوريستی روايت می کرده و اين با سن و سال دوريستی می سازد، چرا که وی عمری طولانی داشته است (دست کم تا سال 473ق)[20].
اين فرزند ظاهرا در ری ساکن بوده و روايات او و از جمله روايت او با يک واسطه از مفيد نيشابوري در اختيار اهالی آنجا و از جمله دانشمند و نقيب برجسته ری، شرف الدين مرتضی[21] بوده است. سند بعدی اين مطلب را نشان می دهد:
23- المناقب از الموفق الخوارزمي ص 31 :
" أخبرني به السيد الإمام الأول المرتضى ، شرف الدين ، عز الإسلام ، علم الهدى ، نقيب نقباء الشرق والغرب ، أبو الفضل محمد بن علي بن محمد بن المطهر بن المرتضى الحسيني - في كتابه إلي من مدينة الري - جزاه الله عني خيرا . قال : أخبرني السيد أبو الحسن علي بن أبي طالب الحسيني السيلقي ، بقراءتي عليه قال : أخبرني الشيخ العالم أبو النجم محمد بن عبد الوهاب بن عيسى السمان الرازي ، قال : أخبرني الشيخ العالم أبو سعيد محمد بن أحمد بن الحسين النيسابوري الخزاعي...[22]"
همانطور که اربعين ابن ودعان در ميان اهل سنت مورد شرح و تفسير قرار گرفته، نسخه اربعين سيلقي نيز در ميان زيديه مورد عنايت بوده است و شرحهای مهمی بر آن نوشته شده است؛ از جمله: شرح بزرگ الإمام المنصور بالله عبد الله بن حمزة (د. 614ق) موسوم به (حديقة الحكمة النبوية في تفسير الأربعين السيلقية) که به چاپ رسيده است و من نسخه کهنه ای از آن به کتابت 614ق در اختيار دارم؛ و نيز از سوی الإمام المؤيد بالله يحيى بن حمزة الحسيني (د.749ق) موسوم به (الأنوار المضيّة في شرح الأخبار النبوية)، تأليف 736ق که نسخه ای از جلد دوم آن به خط خود مؤلف در اختيار اينجانب هست و شرحی است بسيار مفصل[23] و نيز شرحی از القاضي أحمد بن علي بن أحمد مرغم الصنعاني موسوم به (التحفة السنية لمعاني الأربعين السيلقية)[24]. اين شرحها طبعا به عنوان شرح و تفسير احاديث نبوی تدوين شده است.
متأسفانه در شرح المنصور بالله اسناد اربعين مورد غفلت قرار گرفته و نقل نشده است. عبارت او چنين است:
24- حديقة الحکمة از المنصور بالله، بر اساس نسخه خطی آن، مقدمه
"... وأوردنا الأحاديث مجردة عن الأسانيد؛ لكون ذلك بحمد الله موجوداً في نسخ سماعنا وكتب أصحابنا."
بدين ترتيب می بينيم اثری از يکی از نويسندگان انجمن اخوان الصفا که اواخر عمر ظاهرا در همدان و نواحی آن می زيسته است، در اين شهر در اختيار يک عالم امامی قرار می گيرد و آنگاه وی واسطه ای می شود برای انتقال آن در کوفه (نجف) به زيديان يمن؛ درست جايی که سنت اسماعيلی طيبی آن، رسائل اخوان الصفا و الرسالة الجامعة آن را در ميان خود انتقال می داده اند[25].
--------------------------------------------------------------------------------
[1] نک: اجازات بحار، 104/166
[2] نک: اعلام الدين، ص 331 به بعد
[3] به طور مثال، نک: بحار مجلسی، 74/175
[4] برای ابن ودعان و مجموعه اين انتقادها، نک: مقاله آقای احمد پاکتچی در دائرة المعارف بزرگ اسلامی. برای احوال او نيز نک: المنتظم : 9 / 127 - 128 ، اللباب : 3 / 356 ، الكامل في التاريخ : 10 / 327 ، ميزان الاعتدال : 3 / 657 - 659 ، المستفاد من ذيل تاريخ بغداد : 27 ، الوافي بالوفيات : 4 / 141 - 142 ، عيون التواريخ : 13 / 101 - 102 ، البداية والنهاية : 12 / 161 ، لسان الميزان : 5 / 305 - 306 ، تاريخ الخميس : 2 / 361 ، كشف الظنون : 1 / 60 ، 715 ، إيضاح المكنون : 1 / 431 ، هدية العارفين : 2 / 78.
[5] با اين وصف اللالکايي از او مطالبی روايت می کرده است، نک: ابن عساکر، 52/109
[6] از رجال متنفذ و ثروتمند و اهل علم سادات کوفه که بعدها ساکن بغداد شد و زمينهای زيادی داشت. برای او نک: تاريخ بغداد از الخطيب البغدادي ج 3 ص 244 -245 که می نويسد:
" محمد بن عمر بن يحيى بن الحسين بن أحمد بن عمر بن يحيى بن الحسين بن زيد بن على بن الحسين بن على بن أبى طالب أبو الحسن العلوي من أهل الكوفة سكن بغداد وكان المقدم على الطالبيين في وقته والمنفرد في علو محله مع المال واليسار وكثرة الضياع والعقار ولد في سنة خمس عشرة وثلاثمائة وسمع هناد بن السرى بن يحيى التميمي وأبا العباس بن عقدة حدثنا عنه القاضى أبو العلاء الواسطي والحسن بن محمد الخلال وأحمد بن عبد الواحد بن محمد الوكيل أخبرني أبو يعلى أحمد بن عبد الواحد أخبرنا أبو الحسن محمد بن عمر بن يحيى العلوي بانتخاب الدارقطني ... حدثني الحسن بن أبى طالب ان محمد بن عمر العلوي توفى لعشر خلون من شهر ربيع الاول سنة تسعين وثلاثمائة ببغداد ثم حمل بعد ذلك لسنة أو أقل إلى الكوفة فدفن فيها."
[7] برای ساير روايات او در تاريخ بغداد، نک: 6/329؛ 9/450؛ 12/181؛ 14/394-395
[8] روايت زيد از ابوبکر شبلي در تاريخ بغداد، 14/394-395
[9] برای اين مجموعه اطلاعات، نک: کرمر، احيای فرهنگی در عهد آل بويه، ترجمه حنايی کاشاني، تهران، 1375ش، ص 241 به بعد، 292، 307
[10] نيز نک: مقاله عالمانه مرحوم استاد دکتر شرف الدين شرف در دائرة المعارف بزرگ اسلامی
[11] اين حديث اول اربعين ابن ودعان است که در اعلام الدين می بينيم.
[12] نک: مقاله آقای پاکتچی
[13] نک: مقاله آقای پاکتچی
[14] در نسخه ای که در دار المخطوطات صنعاء، بخش نسخه های تازه مورد ملاحظه قرار گرفت، الأربعين سيلقي از الودعاني معرفی شده بود، در حقيقت دو سنت متفاوت روايت الأربعين زيد بن رفاعة در اين نسخه با هم يکی انگاشته شده بود.
[15] شرح حال او در منابع مختلف آمده است، نک: کتاب من با عنوان تاريخ تحول حديث زيدی. در دست تأليف.
[16] نيز نک: سمعاني، الانساب، 3/475 که او را الزينبي می خواند که باز نشان از رابطه نسبی او با عباسيان دارد. بنابراين زيد بن رفاعة در دولت عباسی نيز نفوذ داشته کما اينکه از وضعيت شغلی و مناسبات او که پيشتر گفتيم کاملا اين امر تأييد می شود.
[17] برای وی مقاله مستقلی نوشته ام و اطلاعاتی که در پی می آيداز آن مقاله به اينجا منتقل شده است.
[18] اين تصحيف از تصحيفات شايع است.
[19] از يک ابوطالب سيلقي در رسائل صاحب بن عباد سخن به ميان می آيد که نمی دانيم چه ارتباطی با سيلقي ما دارد؛ شايد از بستگان او بوده است. هم اکنون رسائل صاحب را در اختيار ندارم؛ اما دوستی دانشمند که هم اکنون رساله دکتری خود را در آمريکا زير نظر خانم وداد قاضي درباره صاحب بن عباد می نويسد، اين مطلب را به نويسنده اطلاع داد.
[20] در اين مورد نک: الثاقب في المناقب طوسي، ص 239. جعفر بن محمد دوريستي در بخش دوم زندگی خود ساکن ری، موطن اصلی او که دوريست از نواحی آن بوده ( يا همان طرشت امروزی) شده بوده است؛ برای دوريستي و احوال او نک: منتجب الدين، فهرست، ص 37-39 و حواشی محقق طباطبايي بر آن.
[21] برای او نک: تحقيقات مرحوم محدث ارموی درباره نقبای ری و قم و آبه.
[22] مقايسه کنيد با ابن طاووس، الطرائف، ص 139که در آنجا نام السيلقي به الشيباني تحريف شده است.
[23] اجازه ای نيز در آغاز اين مجلد ديده می شود باز به خط خود مؤلف برای دو نفر که آنرا بر وی قرائتِ "تحصيل" کرده بوده اند، با تاريخ 741ق.
[24] برای شرحی از عبدالواسع بن يحيی الواسعي زيدی که آن هم چاپ شده موسوم به اللطائف البهيّة، نک: زرکلي، الاعلام، 4/178. ما در اين مقاله برای حفظ اختصار متعرض اطلاعات ديگر درباره اين اربعين در کتابهای اجازات و اثبات و کتب متأخر زيدی نشده ايم.
[25] در نسخه چاپ شده از اربعين سيلقي نکات مطرح شده در اين تحقيق مورد توجه قرار نگرفته است؛ کما اينکه در مقاله دائرة المعارف بزرگ اسلامی درباره ابن ودعان مطالب مربوط به نسخه سيلقي ابدا بيان نشده است.
======================================================================
شاهد از غيب رسيد: باز هم درباره اربعين سيلقي
پيشتر درباره ريشه های اربعين زيد بن رفاعة، به دليل وجود يک سند روايت ابوطاهر سلفي از شخص حسن بن مهدي سيلقي، اين احتمال را مطرح کردم که سلفي از طريق سيلقي که راوی اربعين زيد بن رفاعة بوده است، با متن اين اربعين آشنا شده بوده و توانسته بوده با مقايسه آن با متن اربعين ابن ودعان به تدليس و سرقت ادبی ابن ودعان پی ببرد. در کتابهای رجالی که در اختيار من هست، نقلهايی از السلفي درباره اربعين ابن ودعان هست، اما هيچکدام مؤيد چنين احتمالی نيست. در کتابهای چاپ شده ابو طاهر السلفي هم در آنچه به موضوع ما نزديک است، مانند معجم السفر و الوجيز و مانند آن مطلبی که نشانگر صحت چنين احتمالی باشد، ديده نمی شود. اما می دانيم که سلفي در بغداد در سال 493ق متن اربعين را بر ابن ودعان خوانده بوده و بنابراين شايد السلفي در کتاب المشيخة البغدادية در اين موضوع سخن رانده است. متأسفانه المشيخة البغدادية ابو طاهر السلفي که اخيرا به چاپ رسيده در اختيار اينجانب نيست؛ اما بعد از تحرير اين مقاله، تورقی در پاره ای از يادداشتهای قديم می کردم، ديدم در توضيحی پيرامون اربعين سيلقي در مجموعه ای خطی در کتابخانه جامع کبير صنعاء، مطلبی به نقل از السلفي آمده که برای بحث ما بسيار حائز اهميت است. بنابراين اين يادداشت را در تکميل مقاله در اينجا تقديم می کنم. در مجموعه ای که شامل تعدادی کتاب و رساله از نووي و ذهبی و ديگران است[1]، ضمن فايده ای در پايان نسخه مطلبی از السلفي نقل شده است:
" ...وقال الحافظ السلفي: هکذا في اسناده بالأصل الذي قرأت منه علی القاضي ابن ودعان ببغداد في سنة 493 ولم يزل في القلب من ؟ هذه المتون والأسانيد بل معظمها الی أن ظفرت في سنة 530 وأنا بالاسکندرية بجزء الفه ابوالقاسم زيد بن عبدالله بن مسعود الهاشمي من رواية شيخ شريف شاهدته بمشهد الکوفة وعلّقت عنه فوائد من هذا الکتاب وغيره وأجاز لي فيما أظن رواية ما يرويه ويحدث به يقال له الحسن بن مهدي بن أحمد (کذا) الحسيني الداري (کذا. خوانا نيست؛ شايد الرازي[2] است) المعروف بالسيلقي عن أبي طالب علي بن الحسين الهمداني الحسني عنه فتصفحته فتأملته فاذا هو هو والأحاديث علی الترتيب والتبويب نقلت نقل المسطرة لم يزد فيها شيء سوی اسقاط الاسانيد شيوخ الهاشمي مع اسقاط اسمه ونقصت من صدر الکتاب أحاديث وبدلت خطبة بأخری دونها في ؟ فإن کان ابن ودعان خرج عليه کتابه بزعمه حين وقعت له أحاديثه عن شيوخه فقد أخطأ حيث لم يبين ذلک في خطبة کتابه کما جرت عادة من خرج من حديثه علی تأليف سبق اليه وإن کان سوی ذلک وهو الظاهر فأظهر وأعظم اذ کان غير متصور لمثله مع نزارة رواية وقلة طلبه أن يقع له کل حديث فيه من رواية من أورده الهاشمي نفسه وعلی الجملة فقد أساء وعرض نفسه للکلام ما شاء لکنّ قد رويناه کثيراً مع ما فيه من التخليط بعد مفارقة العراق وحمله من کتبه عن طواف (خوانا نيست) الآفاق ولم نر الی الآن بدّاً من التنبيه علی زلته والخروج عن عهدته علی أنه قد رواه عنه کما رويناه محمد الهادي بديار مصر وأبو عبدالله البلخي وغيرهما بالعراق ومروان بن علي الطنزي وأبوسعيد اسماعيل بن محمد بن علي النيسابوري بالحجاز وآخرون لايحصون کثرة وکتبه نفر (خوانا نيست) من أصحابنا المغاربة عن محمد بن علي بن الحسين الطبري قاضي مکة عن اسماعيل هذا عن ابن ودعان ولم يکن الحديث من شأنه والله تعالی يتجاوز عنه بفضله وإحسانه ويتغمده وإيانا برحمته وغفرانه وبه الثقة وله الحمد دائماً وصلواته علی سيدنا محمد وآله وسلم."
از اين سند ارزشمند به روشنی بر می آيد که سلفي در مشهد کوفه (نجف) با حسن بن محمد بن مهدي سيلقي ملاقات کرده بوده و از او فوائدی در حديث شنيده بوده، اما اربعين زيد بن رفاعة به روايت او را اخذ نکرده بوده و تنها احاديثی از آنرا ضمن آن فوائد شنيده بوده و گويا اجازه ای نيز از او گرفته بوده و سپس در 530ق در اسکندريه، پس از آنکه سالها بعد از بازگشت از شرق، اربعين ابن ودعان را تحديث می کرده و اجازه آنرا به ديگران می داده، با ديدن نسخه ای از اربعين زيد بن رفاعة به روايت سيلقي، تازه فهميده بوده که اربعين ابن ودعان عينا همان اربعين زيد بن رفاعة است با کمی تغييرات. بنابراين وجود اربعين سيلقي موجب شده که ابوطاهر سلفي پی به اشتباه خود و ديگران ببرد. اين عبارات سيلقي در منابع رجالی سنی به صورت ناقص نقل شده و اشاره به سيلقي از آن حذف شده است.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] اين مجموعه را در جای ديگری شايد معرفی کردم.
[2] بعيد نيست که حسن بن مهدي سيلقي اصلا اهل ري بوده؛ جايی که فرزندش بعدها ساکن آنجا شده است.
======================================================================
بعد التحرير سوم:
اخيرا در کتابی با عنوان جمهرة الأجزاء الحديثية (به کوشش محمد زياد عمر تکلة، رياض، مکتبة العبيکان، 1421ق) بر اساس نسخه ای در کتابخانه ظاهرية دمشق عين مطلب سلفي درباره اربعين ابن ودعان و نقش سيلقي نقل شده است که عينا با مطلبی که ما بر اساس نسخه صنعاء نقل کرديم يکی است (ص 321-322). در حاشيه هم محقق اشاره ای به مشيخه بغدادية سلفي دارد و می نويسد که در اين کتاب سلفي از سيلقي نام برده و ظاهرا او را واعظ رافضي خوانده است. آيا سلفي با سيلقي در بغداد ملاقات کرده بوده است؟ بايد المشيخة البغدادية را بررسی کرد. به هر حال از مقدمه محقق هم بر می آيد که در اين کتاب اخير سلفي مطلب مفصل منقول در فوق را درباره اربعين ابن ودعان مطرح نکرده بوده و اين مطلب مستقلا از سوی او ذکر شده بوده است.
= بعد التحرير چهارم:
در کتاب الدر الثمين ابن الساعي (ص 374) شرح حالی از ابو الخير زيد بن عبدالله بن رفاعة الهاشمي داده شده است. نويسنده او را از ادباء و علما می خواند و بسيار ستايش می کند و در نظم و نثر صاحب فن می داند و چندين کتاب او را نام می برد؛ کتاب الأمثال؛ کتابی درباره صناعت خط؛ کتاب الصاحب العبادي؛ کتاب الامتناع؛ تاريخ و بالاخره کتابی در تفسير قرآن که در آن بر معانی سخن رانده است. از ميان اين کتابها کتاب الامثال به چاپ رسيده است. در پاورقی نيز محقق کتاب می افزايد که کتاب جوامع اصلاح المنطق نويسنده نيز تاکنون به چاپ رسيده است. او به چند منبع شرح حال اين دانشمند اشاره دارد و از جمله معجم الأدباء ياقوت، 1335 و الوافي صفدي، 15/ 48.
1- تاريخ بغداد، از الخطيب البغدادي ج 8 ص 451 :
"زيد بن رفاعة أبو الخير حدث ببلاد الجبال وخراسان عن أبي بكر محمد بن الحسن بن دريد وأبي بكر بن الانباري كتب الادب وروى أيضا عن أبيه عن أبي كامل الجحدري وغيره وكان كذابا. حدثنا عنه أبو بكر أحمد بن علي بن يزداد القاري وذكر لنا أنه سمع منه بالدينور... سمعت أبا القاسم هبة الله بن الحسن الطبري ذكر زيد بن رفاعة فقال رأيته بالري وأساء القول فيه[5]. سمعت القاضي أبا القاسم التنوخي ذكر زيد بن رفاعة فقال أعرفه وكان يتولى العمالة لمحمد بن عمر العلوي[6] على بعض النواحي ولم نعرفه بشئ من العلم ولا سماع الحديث وكان يذكر لنا عنه أنه يذهب مذهب الفلاسفة. قلت له: أكان هاشميا فقال: معاذ الله ما عرفناه بذلك قط أو كما قال".
2- ميزان الاعتدال از الذهبي ج 2 ص 53 :
"رفاعة الهاشمي . هو زيد بن عبدالله بن مسعود الاديب . كذاب أشر ، ركب أسانيد لاربعين حديثا فسرقها منه ابن ودعان وادعاها . قال السلفي : حدثنا الحسن بن مهدى ، حدثنا أبو طالب على بن الحسين الهمداني ، حدثنا زيد بن عبدالله - عرف برفاعة الهاشمي - أن سليمان بن أحمد الطبراني حدثه ، قال .."
3- ميزان الاعتدال از الذهبي ج 2 ص 103 :
"زيد بن رفاعة الهاشمي ، أبو الخير . معروف بوضع الحديث على فلسفة فيه . أخذ عن ابن دريد وابن الانباري . قال الخطيب: كذاب . وقال اللالكائى : رأيته بالرى . قلت : له أربعون موضوعة سرقها ابن ودعان."
بدين ترتيب زيد بن رفاعة که کنيه او در روايات خطيب بغدادي، ابوالخير و گاهی ابوالحسين و گاهی ابوالقاسم گزارش شده[7]، شخصی بوده از کتّاب و اهل ادب و گفته اند گرايش اهلِ فلسفه را داشته است. وی دست کم زمانی در بلاد جبال و ری و خراسان می زيسته است. طبق گزارش همين منابع، وی از ابوبکر شبلي (د. 334ق)، صوفی معروف بغدادی هم روايت می کرده است[8].
مراد از گرايش زيد بن رفاعة به فلسفه، بی ترديد مسئله انتساب وی به اخوان الصفا مطرح بوده است که در دسته ای ديگر از منابع مورد تأکيد قرار گرفته است. درباره زيد بن رفاعة و رابطه او با نويسندگان اخوان الصفا، محققانی که در زمينه اين کتاب و انديشه های فلسفی آن کار کرده اند، مفصلا بحث کرده اند. به لطف اطلاع ابوحيان توحيدی در الامتاع والمؤانسة می دانيم که زيد بن رفاعة به همراه ابو سليمان محمد بن مِسعر بُستي، مشهور به مقدسي، ابوالحسن علي بن هارون زنجاني، ابو أحمد نَهرَجوري و عوفي از نويسندگان اين مجموعه بوده است. البته اين مطلب در تتمة صوان الحکمة بيهقي افزوده شده که الفاظ کنونی کتاب را مقدسي نوشته بوده است. زيد بن رفاعة از کاتبان همقطار و دوست شخصی ابوحيّان توحيدی بود. می دانيم که وی نيز همانند ابوحيان در مجلس وزير دانش دوست ابن سعدان شرکت می کرد. ابوحيان ظاهرا برای او کتاب نيز استنساخ می کرده و مرتب با او ديدار داشته است. الصداقة والصديق ابوحيان خطاب به زيد نوشته شده بود. از ديدگاه ابو حيان، زيد بن رفاعة مردی با ذکاوت و فراست بوده که با شعر و نثر آشنا و در صناعت کتابت حاذق و در همه زمينه های دانش مطلع بوده است. وی زبانی نيشدار و فصيح داشته است. ابو حيان در گزارش خود به ابن سعدان وزير در شب هفدهم الامتاع والمؤانسة، درباره زيد بن رفاعة، اين اطلاع مهم را می دهد که زيد، مدتی را در بصره به سر برده و در آنجا به "انجمنی" داخل شده بود که صناعات و علوم مختلف را گرد می آورد. ابوحيان اعضای اين انجمن را به نام معرفی می کند. به گزارش ابوحيان، زيد نيز با آنان همراه شد و به آنها خدمت کرد. توصيف قاضي عبدالجبار در تثبيت دلائل النبوة، درباره اخوان الصفا نيز گزارش ابوحيان را تأييد می کند، تنها با اين تفاوت که عبدالجبار قاضي زنجاني را يکی از رؤسای ايشان می شمرد که کاتبان و بزرگان در متابعت وی اند. عبد الجبار از جمله پيروان زنجاني افرادی را ذکر می کند که توحيدی نام می برد؛ جز آنکه نام مقدسی حذف و نام کاتب و منجم ابو محمد بن ابی البغل افزوده می شود. می گويند که اين اعضا ساکن بصره اند و هنوز در قيد حيات و حال آنکه می گويند که ديگران در جاهايی غير از بصره زندگی می کنند. بنا به گزارش قاضي عبدالجبار، گروهی از کاتبان و عمال سلطان مشهور به بنو ابی البغل مدعی اند که مسلمانند و شيعه و البته به قرامطه متمايلند و در فنّ نجوم ممارست دارند. بازماندگانشان در بصره زندگی می کنند که از ميان آنها ابو محمد بن ابی البغل است که در اين زمان (يعنی سال 385ق) زنده است. بدين وسيله می بينيم که زيد بن رفاعة با جماعتی (جماعت اخوان الصفا) پيوند می خورد که دست کم به تصريح قاضي عبدالجبار با قرمطيان مرتبط بوده اند و گزارش منبع ابوحيان ( به نام جريري) هم از شباهت عقايد آنان در خصوص فلسفه و تفسير باطنی شريعت با اسماعيليان گزارش داده است. با وجود بحث دراز دامنی که بيش از صد سال است درباره رابطه نويسندگان اخوان الصفا با اسماعيليان در ميان خاورشناسان درگرفته است و تمايل اسماعيليان طيبی به رسائل ايشان، با اين وصف هنوز نمی توان درباره رابطه آنها به شکل دقيقی نظر داد[9]. اما به نظر می رسد که آنان عمدتا از کاتبان و کارگزاران حکومتی بودند که با يکديگر عهد اخوت بسته بودند و به گونه ای از فلسفه "نجات" معتقد بودند و به تعاليم فلسفی تعلق خاطر داشته اند[10]. آنچه درباره زيد بن رفاعة گفته شد، وابستگی او را به اخوان الصفا و فلسفه آنان نشان می دهد. با اين وصف ما نمی دانيم تا چه اندازه می توان به جزئيات گزارش ابوحيان توحيدی، که داوری او درباره معاصرانش سخت محل ترديد است، اعتماد کرد. با وجود اينکه کرمر به منابع پيشگفته سنی و اربعين روايت شده از زيد بن رفاعة توجهی نکرده، اما مطالب آن منابع با گزارش منابعی مانند ابو حيان و قاضي عبد الجبار هماهنگ است. با اين وصف وی در منابع رجالی پيشگفته شخصی می نمايد که بيشتر در نواحی ری و همدان و بلاد جبال می زيسته است تا در بغداد. شايد هر يک از اين دو مربوط به يک دوره از زندگانی او بوده است؛ در آغاز در عراق (بصره و بغداد) و سپس در ايران.
همانطور که می بينيم ادعا شده که ابن ودعان اربعين خود را از همين شخص سرقت کرده بوده و آنرا به نام خود روايت می کرده است, شيوه کار ابن ودعان را منابع ديگری توضيح داده اند. در اينجا برای ارائه اين مطلب مناسب است که نمونه هايی از آنچه در منابع درباره ابن ودعان آمده است را از نظر بگذرانيم:
4- المنتظم از ابن الجوزي ج 9 ص 127:
" قدم بغداد في سنة ثلاث وسبعين ومعه جزء فيه أربعون حديثا عن عمه أبي الفتح ، وهي التي وضعها زيد بن رفاعة الهاشمي ، وجعل لها خطبة ، فسرقها أبو الفتح بن ودعان عم أبي نصر هذا ، وحذف خطبتها ، وركب على كل حديث شيخا إلى شيخ الذي روى عنه ابن رفاعة."
5- المستفاد من ذيل تاريخ بغداد از ابن الدمياطي ج 1 ص 20-21 :
"محمد بن علي بن عبيد الله بن أحمد بن صالح بن سليمان بن ودعان ، أبو نصر. من أهل الموصل ، وكان يتولى القضاء بها . قدم بغداد مرارا . قال السلفي : ليس بثقة . قرأت بخط أبي الفضل محمد بن ناصر قال : رأيت القاضي ابن ودعان لما دخل بغداد وحدث بها ولم أسمع منه شيئا لأنه كان متهما بالكذب . وكتابه في الأربعين سرقه من زيد بن رفاعة ، وحذف منه الخطبة ، وركب على كل حديث منه رجلا أو رجلين إلى شيخ زيد بن رفاعة ، وزيد بن رفاعة وضعه أيضا وكان كذابا ، وألف بين كلمات قد قالها النبي صلى الله عليه وسلم وبين كلمات من كلام لقمان والحكماء وغيرهم ، وطول الأحاديث . مولده سنة اثنتين وأربعمائة في شعبان بالموصل ، وتوفي في محرم سنة أربع وتسعين وأربعمائة".
6- سير أعلام النبلاء از الذهبي ج 19 ص 164-167 :
"الشيخ الجليل ، قاضي الموصل ، أبو نصر محمد بن علي بن عبيد الله بن أحمد بن صالح بن سليمان بن ودعان ، الموصلي . تردد إلى بغداد ، وحدث بها في آخر أيامه . قال : ولدت ليلة النصف من شعبان سنة اثنتين وأربع مئة ، وذكر أنه من ربيعة الفرس، وأول سماعه سنة ثمان وأربع مئة . روى عن عمه أبي الفتح أحمد بن عبيد الله ، ومحمد بن علي بن محمد بن بحشل ، والحسين بن محمد بن جعفر الصيرفي وغيرهم . حدث عنه إسماعيل بن محمد النيسابوري بالحجاز ، ومروان بن علي الطنزي بديار بكر ، وأبو المعمر المبارك بن أحمد الانصاري ، وأبو عبدالله بن خسرو البلخي ، وأبو طاهر السلفي ، ووجيه الشحامي ، وآخرون ... قال السلفي : سألت شجاعا الذهلي عن ابن ودعان ، فلم يجب عنه . قال السلفي : قرأت عليه " الاربعين " جمعه ، ثم تبين لي حين تصفحت كتابه تخليط عظيم يدل على كذبه ، وتركيبه الاسانيد على المتون . وقال ابن ناصر : رأيته ولم أسمع منه ، لانه كان متهما بالكذب ، وكتابه في " الاربعين " سرقه من زيد بن رفاعة ، وزيد وضعه أيضا ، وكان كذابا ، ألف بين كلمات قد قالها النبي صلى الله عليه وسلم ، وبين كلمات من كلام لقمان والحكماء وغيرهم ، وطول الاحاديث . وقال السلفي : كان ابن ودعان خرج على كتاب زيد بن رفاعة كتابه - بزعمه - حين وقعت له أحاديثه عن شيوخ ، فقد أخطا ، إذ لم يبين ذلك في الخطبة ، وإن جاز سوى ذلك ، فأطم وأعم ، إذ غير متصور لمثله مع نزارة روايته ، وقلة طلبه ، أن يقع له كل حديث فيه من رواية من أورده عنه . وقال السلفي أيضا : بلغنا أنه توفي في المحرم سنة أربع وتسعين وأربع مئة بالموصل."
7- ميزان الاعتدال از الذهبي ج 3 ص 657 -659:
" محمد بن على بن ودعان القاضى ، أبو نصر الموصلي ، صاحب تلك الاربعين الودعانية الموضوعة. ذمه أبو طاهر السلفي ، وأدركه ، وسمع منه ، وقال : هالك متهم بالكذب . قلت : توفى سنة أربع وتسعين وأربعمائة في المحرم بالموصل عقيب رجوعه من بغداد عن اثنتين وتسعين سنة . روى عن عمه أبي الفتح أحمد بن عبيد الله بن أحمد بن صالح بن سليمان بن ودعان ومحمد بن على بن بحشل ، والحسين بن محمد الصيرفى ، قال السلفى : تبين لي حين تصفحت الاربعين له تخليط عظيم يدل على كذبه وتركيبه الاسانيد . وقال هزارست بن عوض : سألته عن مولده ، فقال : ليلة نصف شعبان سنة إحدى وأربعمائة ، وأول سماعي في سنة ثمان . وقال ابن ناصر : رأيته ولم أسمع منه ، لانه كان متهما بالكذب ، وكتابه في الاربعين سرقه من عمه أبي الفتح . وقيل : سرقه من زيد بن رفاعة ، وحذف منه الخطبة ، وركب على كل حديث منه رجلا أو رجلين إلى شيخ ابن رفاعة ، وابن رفاعة وضعها أيضا ، ولفق كلمات من رقائق من كلمات الحكماء ، ومن قول لقمان ، وطول الاحاديث . أخبرنا إسحاق الآمدي ، أخبرنا أبو طاهر بن عباس ، أخبرنا عبد الواحد بن حموية ، أخبرنا وجيه بن طاهر ، أخبرنا القاضى أبو نصر محمد بن على بن عبدالله بن أحمد ابن ودعان ، حدثنا الحسين بن محمد الصيرفى ، حدثنا الحسين بن عصمة الاهوازي ، حدثنا أبو بكر بن الانباري ، حدثنا أبي ، حدثنا أبو سلمة المنقرى ، حدثنا حماد بن سلمة ، عن ثابت ، عن أنس ، قال[11] : خطبنا رسول الله صلى الله عليه وسلم على ناقته الجدعاء فقال : أيها الناس ، كأن الموت على غيرنا كتب ، وكأن الحق فيها على غيرنا وجب ، وكأن الذي نشيع من الاموات سفر عما قريب إلينا راجعون ، بيوتهم أجداثهم ، ونأكل تراثهم . . . وذكر الحديث . هذا وضع على المنقرى ، وما لحقه الانباري . قال السلفي : إن كان ابن ودعان خرج على كتاب زيد كتابه بزعمه حين وقعت له أحاديث عن شيوخه فقد أخطأ ، إذا لم يبين ذلك في الخطبة ، وإن كان سوى ذلك - وهو الظاهر - قلت : لا بل المتيقن - فأطم واعم ، إذ غير متصور لمثله مع نزارة روايته ، وقلة طلبه أن يقع له كل حديث فيه من رواية من أورده الهاشمي ، على أن معنى الاربعين رواها عن ابن ودعان محمد الهادى بمصر ، وأبو عبد الله البلخى بالعراق ، ومروان بن على الطنزى بديار بكر ، وإسماعيل بن محمد النيسابوري بالحجاز . وآخرون."
8- لسان الميزان از ابن حجر ج5 ص 36 :
"سئل المزى عن الاربعين الودعانية فأجاب بما ملخصه : لا يصح منها على هذا النسق بهذه الاسانيد شئ ، وإنما يصح منها ألفاظ يسيرة بأسانيد معروفة يحتاج في تتبعها إلى فراغ ، وهى مع ذلك مسروقة ، سرقها ابن ودعان من زيد بن رفاعة وقيل زيد بن عبدالله بن مسعود بن رفاعة الهاشمي ، وهو الذى وضع رسائل اخوان الصفاء فيما يقال ، وكان جاهلا بالحديث ، وسرقها منه ابن ودعان فركب بها أسانيد ، فتارة يروى عن رجل عن شيخ ابن رفاعة ، وتارة يدخل اثنين ، وعامتهم مجهولون ، ومنهم من يشك في وجوده ، والحاصل إنها فضيحة مفتعلة وكذبة مؤتفكة." در گزارش ابن حجر به تصريح مسئله انتساب زيد بن رفاعة به اخوان الصفا مطرح شده است.
بدين ترتيب، دست کم بنابر ادعای منابع پيشگفته، زيد بن رفاعة احاديثی را از پيامبر با گفته هايی از لقمان و اهل حکمت با هم آميخته بوده و آنرا در شکل کنونی به صورت احاديثی بلند (طوّل الأحاديث) ساخته بوده است و آنگاه آن احاديث را به نام مشايخی در حديث روايت می کرده و بدانان روايت آن احاديث را نسبت می داده است. ابن ودعان بنابر نظر سلفي و امثال او اين مجموعه چهل حديث را انتحال کرده بوده و البته در اين راستا از شيوه استخراج بهره برده بوده که نزد محدثان رايج بوده است؛ بدين صورت که احاديث را با اسناد خود به مشايخ مورد ادعای زيد بن رفاعة و بدون نام بردن از او در ميانه اسناد روايت می کرده و خطبه زيد در آغاز کتاب را هم انداخته بوده است؛ اين در حالی بوده که روايت اين مجموعه احاديث در کتابها و اصول حديثی مشايخ ادعايی زيد بن رفاعة موجود نبوده و آنها را زيد خود ساخته بوده است. ابوطاهر سلفي اين مجموعه اربعين را از ابن ودعان شنيده بوده و البته آن را مورد انتقاد قرار می دهد. بدين ترتيب ناقدان برجسته حديث سني با شناختی که از اصول روايی داشته اند، به جعل و تدليس ابن ودعان پی برده بودند. با اين وجود در اينکه آيا اين جعل کار ابن ودعان يا عموی او ابوالفتح ابن ودعان بوده، ميان آنان اختلاف است. با اين وصف سمعاني که از ابن ودعان با يک واسطه روايت می کند، از او تمجيد می کند:
9- الانساب از السمعاني ج 5 ص 580 :
"... وهو الحاكم أبو نصر محمد بن علي بن عبيد الله بن أحمد بن صالح بن سليمان بن ودعان الموصلي الودعاني ، من أهل الموصل ، ولي بها الحكومة مدة ، وكان فاضلا ، ورواياته عن الثقات مستقيمة ، سمع عمه أبا الفتح أحمد بن عبيد الله بن أحمد بن صالح الودعاني ، والحسين بن محمد بن جعفر الصيرفي وغيرهما . روى لي عنه أبو الفضل يحيى بن عطاف الموصلي بمكة ، وأبو عبد الله الحسين بن نصر بن خميس الجهني بالموصل ، وأبو المعمر المبارك بن أحمد بن عبد العزيز الانصاري ببغداد ، وأبو عبد الله محمد بن الفضل الفراوي ، وأبو بكر محمد بن محمود الجوهري بنيسابور وغيرهم . وكانت ولادته سنة إحدى أو أثنتين وأربعمئة بالموصل ، وتوفي في شهر ربيع الاول سنة 494".
به هر حال اربعين ابن ودعان که ريشه در مجموعه ای در حديث ساخته زيد بن رفاعة داشته، از شهرت زيادی ميان سنيان برخوردار شده، به طوری که بر آن شرح نيز نوشته اند و مورد تداول زياد بوده است[12] و حتی کما اينکه گفتيم ديلمی امامی مذهب آنرا در کتابش به طور کامل نقل کرده بوده است؛ اما او متأسفانه اسناد احاديث (اسناد پرداخته شده از سوی ابن ودعان) را انداخته است. از نسخه ای از اربعين زيد بن رفاعة در کتابخانه ظاهرية دمشق ياد می شود که شايد نسخه اصلی زيد بن رفاعة باشد و دارای اسناد[13]. بدين ترتيب نوشته و گردآمده ای از زيد بن رفاعة با تمايلات فلسفی و وابسته به اخوان الصفا، به نام احاديث نبوی در محافل حديثی شهرت پيدا کرد.
از ديگر سو، در کتاب ميزان الاعتدال که مطالب آنرا پيش از اين متذکر شديم، ذيل شرح حال زيد بن رفاعة مطلبی آمده که حائز اهميت است:
"قال السلفي : حدثنا الحسن بن مهدى ، حدثنا أبو طالب على بن الحسين الهَمَداني ، حدثنا زيد بن عبدالله - عرف برفاعة الهاشمي - أن سليمان بن أحمد الطبراني حدثه ، قال .." طبق اين سند، ابوطاهر سلفي به واسطه الحسن بن مهدى از أبو طالب على بن الحسين الهمداني از زيد بن رفاعة روايت حديث می کرده است. اين سند نکته جالبی را در بر دارد. برای توضيح اين نکته بهتر است، از منظری ديگر به اربعين زيد بن رفاعة توجه کنيم:
در سنت زيدی، اربعينی روايت می شود موسوم به الأربعين السيلقية که در حقيقت آنرا روايت شخصی سيلقي نام می دانند از کتاب اربعين زيد بن رفاعة. متن اين اربعين در سالهای اخير به صورت مستقل چاپ شده و دقيقا همان متن اربعين ابن ودعان است[14] که آنرا برگرفته از اربعين زيد بن رفاعة می دانند. متأسفانه در نسخه های زيدی که در اختيارست، سند احاديث اين اربعين (جز در مورد حديث اول خطبه و نه حديث اول چهل حديث) حذف شده، اما اطلاعات درباره آن در کتابهای ديگر آنان آمده است. در چاپ ياد شده، سند روايت کتاب و سند حديث اول و کل خطبه مفصل کتاب هم حذف شده است؛ اما من نسخه ای از اين اربعين در اختيار دارم که در آن سند به اين متن و نيز کل خطبه و سند حديث اول آن خطبه ديده می شود. گفتيم که ابوطاهر سلفي شخصا اربعين ابن ودعان را از او شنيده بوده است؛ اما از ديگر سو وی با دو واسطه روايتی را از زيد بن رفاعة روايت می کند. اين دو واسطه عينا کسانی هستند که در روايت اربعين زيد بن رفاعة و موسوم به اربعين سيلقي در ميان زيديه ديده می شوند: الحسن بن مهدى و أبو طالب على بن الحسين الهمداني.
ما در اينجا مطالب کتاب چاپ شده طبقات ابراهيم بن القاسم زيدی را در اين رابطه نقل می کنيم:
10- درباره سيلقي: " الحسن بن محمد بن مهدي العلوي الحسيني، أبو طالب السيلقي. يروي الأربعين السيلقية على السيد علي بن الحسين الحسني بهمدان في ربيع الأول سنة ثمان وخمسين وأربعمائة. قال حدثنا الشريف أبو القاسم زيد بن عبد الله بن مسعود الهاشمي المؤلف. وأخذ عنه: الشيخ الحسن بن علي بن ملاعب الأسدي وقال ما لفظه: أخبرنا السيد، الشريف، العالم، الموفق، أبو طالب قراءة عليه (عليه السلام) في منـزله بالمشهد المقدس مشهد أمير المؤمنين علي بن أبي طالب ـ صلوات الله عليه ـ انتهى، وروى عنه أيضاً أحمد بن يحيى بن ناقة، ذكره الغزال في مسنده."
11- درباره اربعين زيد بن رفاعة:
" ... وكتاب (الأربعين الحديث السيلقية) للشريف أبي القاسم ويقال له رفاعة الهاشمي زيد بن عبد الله بن مسعود السيلقي الهاشمي، المتوفى بعد سنة ثماني وخمسين وأربعمائة (کذا)."
12- درباره يکی از راويان اربعين سيلقي:
" أحمد بن يحيى بن أحمد ناقة[15]، الشيخ أبو العباس. يروي الأربعين السيلقية عن الشريف أبي طالب الحسن بن محمد بن مهدي العلوي قراءة عليه في منـزله بالمشهد المقدس. ورواه عنه الشيخ منصور، ذكره الغزال في مشيخته."
13- در شرح حال يک راوی ديگر اربعين سيلقي:
"علي بن منصور بن علي الحسين بن علي بن زريق، الوادعي، الكوفي. يروي كتاب (حي على خير العمل) عن الشيخ نصر الله محمد بن محمد المدلل. قلت: وفي (مسند الغزال): علي بن أبي منصور أسد الهمداني. ويروي (الأربعين السيلقيه) عن نصر الله بن المدلل أيضاً ... وقال نصر الله أيضاً: أخبرنا بالأربعين السيلقيه الشيخ منصور أخبرنا الشيخان أبو علي حسن بن ملاعب الأسدي، وأحمد بن يحيى بن ناقه قالا: أخبرنا الشريف أبو طالب حسن بن محمد بن مهدي العلوي، أخبرنا السيد علي بن الحسين العلوي بهمدان، أخبرنا الشريف أبو القاسم زيد بن مسعود المؤلف فذكره.
وأخذ عنه صالح بن عبد الله بن جعفر الأسدي، وعمران بن الحسن العذري الشتوي، قالا: أخبرنا علي بن منصور مكاتبة وإجازة لنا ولجميع المسلمين في سنة سبع عشرة وستمائة."
بدين ترتيب بر اساس اين چند گزارش، بايد گفت که در سنت زيدی، اربعين زيد بن رفاعة که او را الشريف الهاشمي (و بدين ترتيب از خاندان عباسی بوده[16]) می خوانده اند، بدين صورت روايت می شده است که آن را أبو طالب الحسن بن محمد بن مهدي العلوي الحسيني السيلقي از السيد علي بن الحسين الحسني در همدان در ربيع الأول سال 458ق و او از الشريف أبو القاسم زيد بن عبد الله بن مسعود الهاشمي روايت می کرده است. روايت سيلقي از طريق دو شاگرد او يعنی الشيخ الحسن بن علي بن ملاعب الأسدي که بر او در نجف متن را قرائت کرده بوده و نيز أحمد بن يحيى بن ناقة در محافل زيدی راه يافته بوده است. از طريق شخصی به نام الشيخ منصور و پس از او الشيخ نصر الله محمد بن محمد المدلل و پس از او علي بن منصور بن علي الحسين بن علي بن زريق الوادعي الكوفي اين اربعين در دسترس زيديان يمن قرار گرفته بوده است. از شخص اخير صالح بن عبد الله بن جعفر الأسدي وعمران بن الحسن العذري الشتوي به صورت اجازه مکاتبه به روايت اين کتاب در سال 617ق دسترسی يافته بودند. عمران بن الحسن از علمای مشهور زيدی معاصر با امام المنصور بالله عبدالله بن حمزه است. بدين ترتيب می بينيم که اربعين زيد بن رفاعة به دست زيديان يمن می رسد و البته آنان به نسخه اصلی کتاب، دست کم آنطور که ادعا می شود يعنی نسخه زيد بن رفاعة دسترسی يافتند؛ بدون آنکه آن را از طريق ابن ودعان که در غير يمن نسخه او شهرت داشت، روايت کنند. طبعا با توجه به آنچه گذشت، اسناد روايات در نسخه سيلقي با اسناد روايات در نسخه ابن ودعان فرق می کرده است، اما متن روايات يکی است. متأسفانه کما اينکه گفتم نسخه ای از روايت سيلقي که هم اکنون در اختيار ماست شامل اسناد روايات نيست و از اين رو نمی توان اسناد زيد بن رفاعة را در آنها شناسايی کرد. اما نکته جالب در اين نسخه خطی اين است که روايت کتاب وسيله قاضي جعفر ابن عبدالسلام، دانشمند معروف زيدی است که آنرا از ابن ملاعب ياد شده روايت می کند. بنابراين از طريق قاضي جعفر نيز اين متن در يمن شهرت يافته بوده و حتی زودتر از روايتی که پيشتر بر اساس طبقات ابراهيم بن القاسم مورد اشاره قرار گرفت. در اين نسخه خطبه نسبتا مفصل آغازين زيد بن رفاعة ديده می شود که در آن چند حديث اضافی درباره علم و ضرورت حفظ چهل حديث و امثال آن نقل شده است که يکی از آنها با سند است و در آن زيد از طبراني، محدث معروف سني (در اصفهان) روايت می کند؛ دقيقا همان سند نقل شده در ميزان ذهبی، که در سند شماره 2 مورد توجه قرار گرفت. هماهنگی دو نسخه سيلقی از زيد بن رفاعة و ابن ودعان نشان از صحت داوری ناقدان برجسته حديث سنی می دهد که به درستی اربعين ابن ودعان را سرقتی از نسخه زيد بن رفاعة دانسته بودند. اما با توجه به روايت ابو طاهر سلفي از حسن بن مهدي و اينکه روايت نقل شده از او وسيله سلفي دقيقا همان روايتی است که در خطبه کتاب اربعين سيلقي ديده می شود، بايد گفت که سلفي از طريق حسن بن مهدي به اربعين زيد بن رفاعة دسترسی داشته و به همين دليل توانسته بوده به خوبی دست جعل را در اربعين ابن ودعان رو کند. اما عجيب اين است که چرا اسناد چهل حديث در نسخه سيلقي که اينک در اختيار است، ديده نمی شود.
اينجا بد نيست نکته ای را هم اضافه کنم و آن اينکه ابن ناقه مذکور در سند روايت سيلقي، خود از طريقی ديگر هم با سنت روايی زيد بن رفاعة ارتباط داشته است. سند آن روايتی است در تاريخ ابن عساکر:
14- تاريخ مدينة دمشق از ابن عساكر ج 40 ص 197 :
"... أنبا أبو العباس أحمد بن يحيى بن أحمد بن ناقة الكوفي أنا أبو البقاء المعمر بن محمد بن علي بن الحبال أنا أبو الطيب أحمد بن أحمد بن علي بن محمد الجعفري حدثني أبو الحسن أحمد بن عمر المكي بالدينور نا أبو الخير زيد بن رفاعة الكاتب نا أبو بكر محمد بن الحسن بن دريد عن أبي حاتم عن العيني قال..."
به هر حال روشن می شود که در سنت زيديان کوفه، روايات زيد بن رفاعة مورد توجه بوده است و اين از اسناد پيشگفته کاملا روشن است.
اما تأملی ديگر ما را به اين نکته رهنمون می کند که دست کم بر اساس روايات موجود، گرچه اماميه خود به نسخه سيلقي دسترسی نداشته اند؛ اما خود سيلقي زيدی نبوده و بلکه امامی بوده است و مهمتر اينکه از شاگردان مهم شيخ طوسی حتی در سالهای حضور در نجف بوده و در مراسم تدفين شيخ نقش محوری داشته است[17]. اسناد زير گويای اين مطلب است:
15- خلاصة الاقوال از العلامة الحلي ص 249 -250:
"قال الحسن بن مهدي السليقي (کذا و درست آن السيلقي[18]) : توليت انا والشيخ أبو محمد الحسن بن عبد الواحد العين زربي والشيخ أبو الحسن اللؤلؤي غسله في تلك الليلة ودفنه وكان يقول اولا بالوعيد ، ثم رجع وهاجر الى مشهد أمير المؤمنين ( عليه السلام ) خوفا من الفتن التي تجددت ببغداد واحترقت كتبه وكرسي كان يجلس عليه للكلام."
اين مطلب ظاهرا به نقل از حواشي سيلقي بر نسخه خود از الفهرست طوسي نقل شده است.
16- أمل الآمل از الحر العاملي ج 2 ص 354 :
"أبو طالب بن مهدي العلوي السيلقي . فاضل صالح ، يروي عن الشيخ الطوسي."
17- بحار الأنوار از العلامة المجلسي ج 104 ص 155 :
"... الفقيه محمد بن ادريس المذكور ، عن شيخه الفقيه عربي بن مسافر العبادي عن الفقيه إلياس بن هشام الحايري ، عن السيد الموفق أبي طالب بن مهدي السيلقي العلوي ، عن الشيخ أبي جعفر الطوسي والسيد أبي يعلى الجعفري والشيخ أبي جعفر الدوريستي عن المصنف."
بنابراين او که در اسناد اماميه با نام اختصار شده معروف بوده، نه تنها شاگرد شيخ طوسی بلکه شاگرد ابويعلی جعفري و ابوجعفر دوريستی، دو عالم نامدار معاصر شيخ طوسی بوده است و بنابراين در بغداد هم تحصيل علم کرده بوده و احتمالا به همراه شيخ طوسی به نجف آمده بوده است. اما از روايت او از اربعين زيد بن رفاعة، اين نکته نيز بر می آيد که او دست کم سفری هم به ايران و شهر همدان داشته است (شايد در سفر زيارت امام علي بن موسی الرضا). از ديگر سو، ابوطاهر سلفي، از برجسته ترين محدثان سنی سده ششم قمری در سفر به سمت شرق از او روايت حديث می کرده است. بنابر اين او نسبتا عمر درازی داشته است.
وی ظاهرا اطلاعاتی در حاشيه نسخه خطی الفهرست استادش شيخ طوسي درباره آثار شيخ طوسی ارائه داده بوده که چنانکه به خاطر دارم در پاره ای از نسخه های اين کتاب ديده می شود و آنرا شهيد دوم در حاشيه خلاصة الأقوال علامه به نقل از خط سيلقي و البته به واسطه نقل از شهيد اول آورده است (نک: رسائل الشهيد الثاني، 2/1053). اين اطلاعات را آقا بزرگ هم در الذريعة به نقل از حاشيه شهيد دوم آورده است:
18- الذريعة از آقابزرگ تهراني ج2 ص 198 :
"...قال في فهرسه عند ذكر تصانيفه و كتاب في الأصول كبير خرج منه الكلام في التوحيد و بعض الكلام في العدل. أقول هو غير شرح الشرح في الأصول الذي ذكره تلميذه و المباشر لغسله مع آخرين الحسن بن مهدي السليقي (کذا) و صرح بأنه غير مذكور في الفهرست و إنه أملى علينا شيئا صالحا منه ولم يتمه ولم يصنف مثله. حكى ذلك عنه الشهيد في تعليقته على الخلاصة." در حاشيه شهيد اين نکته هم به نقل از سيلقي آمده که کتاب شرح الشرح کتاب مبسوطی بوده است.
بنابراين وی نزد شيخ طوسی کتاب مهمی در علم کلام را "در سالهای پايانی عمر شيخ" (حسب الظاهر و بل به ظن متآخم به يقين) آموخته بوده و در مجلس املای آن شرکت داشته است. احتمالا اين ابوطالب حسن بن مهدي همانی است که مورد اشاره ابن شهر آشوب در معالم العلماء قرار گرفته و می نويسد که او کتابی به نام المفتاح دارد. عبارت او چنين است:
19- معالم العلماء از ابن شهرآشوب ص 74 :
أبو طالب الحسن بن مهدي ، له كتاب المفتاح .
همينجا اين نکته را اضافه کنم که در تلخيص مجمع الآدابِ ابن الفوطي نام محدثی آمده که با وجود آنکه نامش حسين ضبط شده، اما بی ترديد مقصود همين سيلقي ماست. عبارت ابن الفوطي چنين است:
20- تلخيص مجمع الآداب از ابن فوطي ج 4 ص 148- 149 (چاپ محمودي):
" کمال الشرف ابوطالب الحسين بن المهدي الحسني (کذا) السيلقي المقريء المحدث. روی عن الشريف أبي طالب علي بن الحسين الحسني. روی عنه الفقيه أبو عبدالله الحسين بن أحمد بن محمد بن طحّال المقدادي بالمشهد الغروي ومن انشاده ..." اطلاعی که در اين منبع آمده کاملا با حسن بن مهدي هماهنگ است و به احتمال قوی اين سند به روايت الأربعين سيلقي مربوط می شده است و نشان می دهد که اربعين زيد به روايت سيلقي نزد اماميه هم روايت می شده است.
در کتاب ابن الفوطي در جای ديگری باز نامی از همين سيلقي می آيد، اما با اندکی افتادگی در نام. عبارت او چنين است:
21- تلخيص مجمع الآداب از ابن فوطي ج4 ص 265-266 :
" کمال الشرف مهدي العلوي الحسيني. قرأ الوزير مؤيد الدين أبوطالب محمد بن أحمد بن العلقمي علی هبة الله بن نما بن علي بن حمدون عن الشيخ أبي عبدالله الحسين بن أحمد بن طحّال عن السيد الموفق کمال الشرف ذي الحسبين مهدي العلوي الحسيني". احتمالا افتادگی مربوط به سند منبع ابن الفوطي بوده است.
در منابع روايی اماميه، از يک "السيد على بن أبي طالب السيلقى" نام برده می شود که حسب ظاهر، بايستی فرزند ابوطالب سيلقي ما باشد[19]. سند قصص الأنبياء چنين است:
22- قصص الانبياء از الراوندي ص 148 :
"السيد على بن أبي طالب السليقى (کذا و درست آن: السيلقي) ، عن جعفر بن محمد بن العباس ، عن أبيه ، عن ابن بابويه ، حدثنا محمد بن على ماجيلويه ، حدثنا محمد بن يحيى العطار ، عن الحسين بن الحسن بن ابان ، عن محمد بن اورمه..." بنابراين او هم مانند پدر از جعفر بن محمد دوريستی روايت می کرده و اين با سن و سال دوريستی می سازد، چرا که وی عمری طولانی داشته است (دست کم تا سال 473ق)[20].
اين فرزند ظاهرا در ری ساکن بوده و روايات او و از جمله روايت او با يک واسطه از مفيد نيشابوري در اختيار اهالی آنجا و از جمله دانشمند و نقيب برجسته ری، شرف الدين مرتضی[21] بوده است. سند بعدی اين مطلب را نشان می دهد:
23- المناقب از الموفق الخوارزمي ص 31 :
" أخبرني به السيد الإمام الأول المرتضى ، شرف الدين ، عز الإسلام ، علم الهدى ، نقيب نقباء الشرق والغرب ، أبو الفضل محمد بن علي بن محمد بن المطهر بن المرتضى الحسيني - في كتابه إلي من مدينة الري - جزاه الله عني خيرا . قال : أخبرني السيد أبو الحسن علي بن أبي طالب الحسيني السيلقي ، بقراءتي عليه قال : أخبرني الشيخ العالم أبو النجم محمد بن عبد الوهاب بن عيسى السمان الرازي ، قال : أخبرني الشيخ العالم أبو سعيد محمد بن أحمد بن الحسين النيسابوري الخزاعي...[22]"
همانطور که اربعين ابن ودعان در ميان اهل سنت مورد شرح و تفسير قرار گرفته، نسخه اربعين سيلقي نيز در ميان زيديه مورد عنايت بوده است و شرحهای مهمی بر آن نوشته شده است؛ از جمله: شرح بزرگ الإمام المنصور بالله عبد الله بن حمزة (د. 614ق) موسوم به (حديقة الحكمة النبوية في تفسير الأربعين السيلقية) که به چاپ رسيده است و من نسخه کهنه ای از آن به کتابت 614ق در اختيار دارم؛ و نيز از سوی الإمام المؤيد بالله يحيى بن حمزة الحسيني (د.749ق) موسوم به (الأنوار المضيّة في شرح الأخبار النبوية)، تأليف 736ق که نسخه ای از جلد دوم آن به خط خود مؤلف در اختيار اينجانب هست و شرحی است بسيار مفصل[23] و نيز شرحی از القاضي أحمد بن علي بن أحمد مرغم الصنعاني موسوم به (التحفة السنية لمعاني الأربعين السيلقية)[24]. اين شرحها طبعا به عنوان شرح و تفسير احاديث نبوی تدوين شده است.
متأسفانه در شرح المنصور بالله اسناد اربعين مورد غفلت قرار گرفته و نقل نشده است. عبارت او چنين است:
24- حديقة الحکمة از المنصور بالله، بر اساس نسخه خطی آن، مقدمه
"... وأوردنا الأحاديث مجردة عن الأسانيد؛ لكون ذلك بحمد الله موجوداً في نسخ سماعنا وكتب أصحابنا."
بدين ترتيب می بينيم اثری از يکی از نويسندگان انجمن اخوان الصفا که اواخر عمر ظاهرا در همدان و نواحی آن می زيسته است، در اين شهر در اختيار يک عالم امامی قرار می گيرد و آنگاه وی واسطه ای می شود برای انتقال آن در کوفه (نجف) به زيديان يمن؛ درست جايی که سنت اسماعيلی طيبی آن، رسائل اخوان الصفا و الرسالة الجامعة آن را در ميان خود انتقال می داده اند[25].
--------------------------------------------------------------------------------
[1] نک: اجازات بحار، 104/166
[2] نک: اعلام الدين، ص 331 به بعد
[3] به طور مثال، نک: بحار مجلسی، 74/175
[4] برای ابن ودعان و مجموعه اين انتقادها، نک: مقاله آقای احمد پاکتچی در دائرة المعارف بزرگ اسلامی. برای احوال او نيز نک: المنتظم : 9 / 127 - 128 ، اللباب : 3 / 356 ، الكامل في التاريخ : 10 / 327 ، ميزان الاعتدال : 3 / 657 - 659 ، المستفاد من ذيل تاريخ بغداد : 27 ، الوافي بالوفيات : 4 / 141 - 142 ، عيون التواريخ : 13 / 101 - 102 ، البداية والنهاية : 12 / 161 ، لسان الميزان : 5 / 305 - 306 ، تاريخ الخميس : 2 / 361 ، كشف الظنون : 1 / 60 ، 715 ، إيضاح المكنون : 1 / 431 ، هدية العارفين : 2 / 78.
[5] با اين وصف اللالکايي از او مطالبی روايت می کرده است، نک: ابن عساکر، 52/109
[6] از رجال متنفذ و ثروتمند و اهل علم سادات کوفه که بعدها ساکن بغداد شد و زمينهای زيادی داشت. برای او نک: تاريخ بغداد از الخطيب البغدادي ج 3 ص 244 -245 که می نويسد:
" محمد بن عمر بن يحيى بن الحسين بن أحمد بن عمر بن يحيى بن الحسين بن زيد بن على بن الحسين بن على بن أبى طالب أبو الحسن العلوي من أهل الكوفة سكن بغداد وكان المقدم على الطالبيين في وقته والمنفرد في علو محله مع المال واليسار وكثرة الضياع والعقار ولد في سنة خمس عشرة وثلاثمائة وسمع هناد بن السرى بن يحيى التميمي وأبا العباس بن عقدة حدثنا عنه القاضى أبو العلاء الواسطي والحسن بن محمد الخلال وأحمد بن عبد الواحد بن محمد الوكيل أخبرني أبو يعلى أحمد بن عبد الواحد أخبرنا أبو الحسن محمد بن عمر بن يحيى العلوي بانتخاب الدارقطني ... حدثني الحسن بن أبى طالب ان محمد بن عمر العلوي توفى لعشر خلون من شهر ربيع الاول سنة تسعين وثلاثمائة ببغداد ثم حمل بعد ذلك لسنة أو أقل إلى الكوفة فدفن فيها."
[7] برای ساير روايات او در تاريخ بغداد، نک: 6/329؛ 9/450؛ 12/181؛ 14/394-395
[8] روايت زيد از ابوبکر شبلي در تاريخ بغداد، 14/394-395
[9] برای اين مجموعه اطلاعات، نک: کرمر، احيای فرهنگی در عهد آل بويه، ترجمه حنايی کاشاني، تهران، 1375ش، ص 241 به بعد، 292، 307
[10] نيز نک: مقاله عالمانه مرحوم استاد دکتر شرف الدين شرف در دائرة المعارف بزرگ اسلامی
[11] اين حديث اول اربعين ابن ودعان است که در اعلام الدين می بينيم.
[12] نک: مقاله آقای پاکتچی
[13] نک: مقاله آقای پاکتچی
[14] در نسخه ای که در دار المخطوطات صنعاء، بخش نسخه های تازه مورد ملاحظه قرار گرفت، الأربعين سيلقي از الودعاني معرفی شده بود، در حقيقت دو سنت متفاوت روايت الأربعين زيد بن رفاعة در اين نسخه با هم يکی انگاشته شده بود.
[15] شرح حال او در منابع مختلف آمده است، نک: کتاب من با عنوان تاريخ تحول حديث زيدی. در دست تأليف.
[16] نيز نک: سمعاني، الانساب، 3/475 که او را الزينبي می خواند که باز نشان از رابطه نسبی او با عباسيان دارد. بنابراين زيد بن رفاعة در دولت عباسی نيز نفوذ داشته کما اينکه از وضعيت شغلی و مناسبات او که پيشتر گفتيم کاملا اين امر تأييد می شود.
[17] برای وی مقاله مستقلی نوشته ام و اطلاعاتی که در پی می آيداز آن مقاله به اينجا منتقل شده است.
[18] اين تصحيف از تصحيفات شايع است.
[19] از يک ابوطالب سيلقي در رسائل صاحب بن عباد سخن به ميان می آيد که نمی دانيم چه ارتباطی با سيلقي ما دارد؛ شايد از بستگان او بوده است. هم اکنون رسائل صاحب را در اختيار ندارم؛ اما دوستی دانشمند که هم اکنون رساله دکتری خود را در آمريکا زير نظر خانم وداد قاضي درباره صاحب بن عباد می نويسد، اين مطلب را به نويسنده اطلاع داد.
[20] در اين مورد نک: الثاقب في المناقب طوسي، ص 239. جعفر بن محمد دوريستي در بخش دوم زندگی خود ساکن ری، موطن اصلی او که دوريست از نواحی آن بوده ( يا همان طرشت امروزی) شده بوده است؛ برای دوريستي و احوال او نک: منتجب الدين، فهرست، ص 37-39 و حواشی محقق طباطبايي بر آن.
[21] برای او نک: تحقيقات مرحوم محدث ارموی درباره نقبای ری و قم و آبه.
[22] مقايسه کنيد با ابن طاووس، الطرائف، ص 139که در آنجا نام السيلقي به الشيباني تحريف شده است.
[23] اجازه ای نيز در آغاز اين مجلد ديده می شود باز به خط خود مؤلف برای دو نفر که آنرا بر وی قرائتِ "تحصيل" کرده بوده اند، با تاريخ 741ق.
[24] برای شرحی از عبدالواسع بن يحيی الواسعي زيدی که آن هم چاپ شده موسوم به اللطائف البهيّة، نک: زرکلي، الاعلام، 4/178. ما در اين مقاله برای حفظ اختصار متعرض اطلاعات ديگر درباره اين اربعين در کتابهای اجازات و اثبات و کتب متأخر زيدی نشده ايم.
[25] در نسخه چاپ شده از اربعين سيلقي نکات مطرح شده در اين تحقيق مورد توجه قرار نگرفته است؛ کما اينکه در مقاله دائرة المعارف بزرگ اسلامی درباره ابن ودعان مطالب مربوط به نسخه سيلقي ابدا بيان نشده است.
======================================================================
شاهد از غيب رسيد: باز هم درباره اربعين سيلقي
پيشتر درباره ريشه های اربعين زيد بن رفاعة، به دليل وجود يک سند روايت ابوطاهر سلفي از شخص حسن بن مهدي سيلقي، اين احتمال را مطرح کردم که سلفي از طريق سيلقي که راوی اربعين زيد بن رفاعة بوده است، با متن اين اربعين آشنا شده بوده و توانسته بوده با مقايسه آن با متن اربعين ابن ودعان به تدليس و سرقت ادبی ابن ودعان پی ببرد. در کتابهای رجالی که در اختيار من هست، نقلهايی از السلفي درباره اربعين ابن ودعان هست، اما هيچکدام مؤيد چنين احتمالی نيست. در کتابهای چاپ شده ابو طاهر السلفي هم در آنچه به موضوع ما نزديک است، مانند معجم السفر و الوجيز و مانند آن مطلبی که نشانگر صحت چنين احتمالی باشد، ديده نمی شود. اما می دانيم که سلفي در بغداد در سال 493ق متن اربعين را بر ابن ودعان خوانده بوده و بنابراين شايد السلفي در کتاب المشيخة البغدادية در اين موضوع سخن رانده است. متأسفانه المشيخة البغدادية ابو طاهر السلفي که اخيرا به چاپ رسيده در اختيار اينجانب نيست؛ اما بعد از تحرير اين مقاله، تورقی در پاره ای از يادداشتهای قديم می کردم، ديدم در توضيحی پيرامون اربعين سيلقي در مجموعه ای خطی در کتابخانه جامع کبير صنعاء، مطلبی به نقل از السلفي آمده که برای بحث ما بسيار حائز اهميت است. بنابراين اين يادداشت را در تکميل مقاله در اينجا تقديم می کنم. در مجموعه ای که شامل تعدادی کتاب و رساله از نووي و ذهبی و ديگران است[1]، ضمن فايده ای در پايان نسخه مطلبی از السلفي نقل شده است:
" ...وقال الحافظ السلفي: هکذا في اسناده بالأصل الذي قرأت منه علی القاضي ابن ودعان ببغداد في سنة 493 ولم يزل في القلب من ؟ هذه المتون والأسانيد بل معظمها الی أن ظفرت في سنة 530 وأنا بالاسکندرية بجزء الفه ابوالقاسم زيد بن عبدالله بن مسعود الهاشمي من رواية شيخ شريف شاهدته بمشهد الکوفة وعلّقت عنه فوائد من هذا الکتاب وغيره وأجاز لي فيما أظن رواية ما يرويه ويحدث به يقال له الحسن بن مهدي بن أحمد (کذا) الحسيني الداري (کذا. خوانا نيست؛ شايد الرازي[2] است) المعروف بالسيلقي عن أبي طالب علي بن الحسين الهمداني الحسني عنه فتصفحته فتأملته فاذا هو هو والأحاديث علی الترتيب والتبويب نقلت نقل المسطرة لم يزد فيها شيء سوی اسقاط الاسانيد شيوخ الهاشمي مع اسقاط اسمه ونقصت من صدر الکتاب أحاديث وبدلت خطبة بأخری دونها في ؟ فإن کان ابن ودعان خرج عليه کتابه بزعمه حين وقعت له أحاديثه عن شيوخه فقد أخطأ حيث لم يبين ذلک في خطبة کتابه کما جرت عادة من خرج من حديثه علی تأليف سبق اليه وإن کان سوی ذلک وهو الظاهر فأظهر وأعظم اذ کان غير متصور لمثله مع نزارة رواية وقلة طلبه أن يقع له کل حديث فيه من رواية من أورده الهاشمي نفسه وعلی الجملة فقد أساء وعرض نفسه للکلام ما شاء لکنّ قد رويناه کثيراً مع ما فيه من التخليط بعد مفارقة العراق وحمله من کتبه عن طواف (خوانا نيست) الآفاق ولم نر الی الآن بدّاً من التنبيه علی زلته والخروج عن عهدته علی أنه قد رواه عنه کما رويناه محمد الهادي بديار مصر وأبو عبدالله البلخي وغيرهما بالعراق ومروان بن علي الطنزي وأبوسعيد اسماعيل بن محمد بن علي النيسابوري بالحجاز وآخرون لايحصون کثرة وکتبه نفر (خوانا نيست) من أصحابنا المغاربة عن محمد بن علي بن الحسين الطبري قاضي مکة عن اسماعيل هذا عن ابن ودعان ولم يکن الحديث من شأنه والله تعالی يتجاوز عنه بفضله وإحسانه ويتغمده وإيانا برحمته وغفرانه وبه الثقة وله الحمد دائماً وصلواته علی سيدنا محمد وآله وسلم."
از اين سند ارزشمند به روشنی بر می آيد که سلفي در مشهد کوفه (نجف) با حسن بن محمد بن مهدي سيلقي ملاقات کرده بوده و از او فوائدی در حديث شنيده بوده، اما اربعين زيد بن رفاعة به روايت او را اخذ نکرده بوده و تنها احاديثی از آنرا ضمن آن فوائد شنيده بوده و گويا اجازه ای نيز از او گرفته بوده و سپس در 530ق در اسکندريه، پس از آنکه سالها بعد از بازگشت از شرق، اربعين ابن ودعان را تحديث می کرده و اجازه آنرا به ديگران می داده، با ديدن نسخه ای از اربعين زيد بن رفاعة به روايت سيلقي، تازه فهميده بوده که اربعين ابن ودعان عينا همان اربعين زيد بن رفاعة است با کمی تغييرات. بنابراين وجود اربعين سيلقي موجب شده که ابوطاهر سلفي پی به اشتباه خود و ديگران ببرد. اين عبارات سيلقي در منابع رجالی سنی به صورت ناقص نقل شده و اشاره به سيلقي از آن حذف شده است.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] اين مجموعه را در جای ديگری شايد معرفی کردم.
[2] بعيد نيست که حسن بن مهدي سيلقي اصلا اهل ري بوده؛ جايی که فرزندش بعدها ساکن آنجا شده است.
======================================================================
بعد التحرير سوم:
اخيرا در کتابی با عنوان جمهرة الأجزاء الحديثية (به کوشش محمد زياد عمر تکلة، رياض، مکتبة العبيکان، 1421ق) بر اساس نسخه ای در کتابخانه ظاهرية دمشق عين مطلب سلفي درباره اربعين ابن ودعان و نقش سيلقي نقل شده است که عينا با مطلبی که ما بر اساس نسخه صنعاء نقل کرديم يکی است (ص 321-322). در حاشيه هم محقق اشاره ای به مشيخه بغدادية سلفي دارد و می نويسد که در اين کتاب سلفي از سيلقي نام برده و ظاهرا او را واعظ رافضي خوانده است. آيا سلفي با سيلقي در بغداد ملاقات کرده بوده است؟ بايد المشيخة البغدادية را بررسی کرد. به هر حال از مقدمه محقق هم بر می آيد که در اين کتاب اخير سلفي مطلب مفصل منقول در فوق را درباره اربعين ابن ودعان مطرح نکرده بوده و اين مطلب مستقلا از سوی او ذکر شده بوده است.
= بعد التحرير چهارم:
در کتاب الدر الثمين ابن الساعي (ص 374) شرح حالی از ابو الخير زيد بن عبدالله بن رفاعة الهاشمي داده شده است. نويسنده او را از ادباء و علما می خواند و بسيار ستايش می کند و در نظم و نثر صاحب فن می داند و چندين کتاب او را نام می برد؛ کتاب الأمثال؛ کتابی درباره صناعت خط؛ کتاب الصاحب العبادي؛ کتاب الامتناع؛ تاريخ و بالاخره کتابی در تفسير قرآن که در آن بر معانی سخن رانده است. از ميان اين کتابها کتاب الامثال به چاپ رسيده است. در پاورقی نيز محقق کتاب می افزايد که کتاب جوامع اصلاح المنطق نويسنده نيز تاکنون به چاپ رسيده است. او به چند منبع شرح حال اين دانشمند اشاره دارد و از جمله معجم الأدباء ياقوت، 1335 و الوافي صفدي، 15/ 48.
پنجشنبه ۸ شهريور ۱۳۸۶ ساعت ۱۴:۲۴
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .