"دو عالم به نام شیخ هادى داریم: یکى در نجف که میرزا حبیب الله رشتى را درک کرده بود، و دیگرى در تهران که خیابانى هم به نام او است به نام شیخ هادى نجمآبادى. ظاهراً ایشان با حاج آقا حسن نجم آبادى پسر عموى ابى و برادر امّى بودند. آقاى حاج میرزا ابوالفضل نجم آبادى که نوه آشیخ هادى بود، گفت: یک وقت آقاى نائینى در درس گفت: «آقا حسن تهرانى هم نظرش این بود». آقاى میرزا ابوالفضل مىگفت: گفتم: خوش انصاف، حداقلّ مىگفتى «نجم آبادى» تا ما هم یک قدرى پُز بدهیم! نمىدانم آقاى آقا حسن تهرانى (نجم آبادى) نوشتهاى داشته که آقاى نائینى از آن نقل مىکرده یا اینکه ایشان شفاهى از اشخاص دیگر شنیده بود . آقاى نائینى (م 1355) آقا حسن نجمآبادى را درک نکرده بود، آقا حسن مدت کمى پس از شیخ انصارى وفات کرد، ولى تاریخ دقیق وفاتش در دست نیست. (جمادى الأُولى 1431)
... مرحوم حاج شیخ هادى نجم آبادى تهرانى مرد بسیار متدیّن و باتقوایى بود، از حاج میرزا ابوالفضل نجمآبادى شنیدم: ایشان به جاى مرحوم حاج شیخ محمّد نجم آبادى در مدّتى که به سفر حج رفته بود، اقامه جماعت کرد . مریدان مرحوم حاج شیخ هادى مایل بودند که ایشان به اقامه جماعت ادامه بدهند و مىخواستند با تماس با آقاى حاج شیخ محمّد او را براى این کار آماده نمایند، بعد دیدند وى جلوتر به منزل آقاى حاج شیخ محمّد رفته و پشت سماور نشسته و چایى مىریزد. نیز نقل شده: شخصى را به اتّهام شرابخوارى نزد ایشان آوردند، ایشان فرمود: دهان او را بو کنید، ببینید بوى شراب مىدهد یا نه؟ هیچکس حاضر نشد؛ چون هر کس مىگفت بوى شراب مىدهد، مشخص مىشد با شراب سر و کار داشته است. مردم متفرق شدند، بعد ایشان آن مرد را خصوصى نصیحت کرد. آن مرد توبه کرد و از متّقین گردید. این حاج شیخ هادى، غیر از حاج شیخ هادى تهرانى است که در نجف ساکن بوده است."
«در میان علما دو تا آشیخ هادی داریم که هر دو به نوعی مکفَّر بودند: یکی آشیخ هادی تهرانی و دیگری آشیخ هادی نجم آبادی. آشیخ هادی نجم آبادی ساکن تهران و متوفای 1320 و آشیخ هادی تهرانی ساکن نجف و متوفای 1321 بود. هر دو هم تکفیر شدند. شیخ هادی ساکن نجف را میرزا حبیب الله رشتی تکفیر کرد و شیخ هادی ساکن تهران را نیز به سبب روشنفکری هایش، کسانی که سلیقه او را نمی پسندیدند، تکفیر کردند. نقل می کنند: میرزا حبیب الله رشتی گفته بود استکان آشیخ هادی را باید آب بکشید. آقای آشیخ محمّد حسین کاظمینی - که خیلی مورد قبول بود - در آن مجلس حاضر بود. وقتی این کلام را از میرزا حبیب الله می شنود، می گوید: استکان او را بدهید تا من سؤر او را بخورم. اگر آشیخ محمّدحسین سؤر آشیخ هادی را نمی خورد، آشیخ هادی را بیرون مجلس می کشتند. آشیخ محمّد حسین با این کار جان آشیخ هادی را حفظ کرد (رضوان الله علیهم). (رجب 1432).»
"شیخ آقا بزرگ نقل کرده که شیخ انصارى مىگفت: من درس را براى سه نفر مىگویم: آقاحسن نجم آبادى، میرزاى شیرازى و میرزا حبیب الله رشتى. بعضى مىگویند که آقاى آشتیانى جزء این سه نفر بود؛ در حالى که چنین نیست، آشتیانى در طبقه آنها نبود، در طبقه شاگردان آنها بود. حاج شیخ محمد تقى، صاحب حاشیه هدایه المسترشدین، در سال 1248 وفات یافته و میرزا حسن شیرازى شش ماه درس او را درک کرده است. در همان زمان که میرزاى شیرازى در درس خارج حاج شیخ محمد تقى شرکت مىکرد و آدم فاضلى بود، میرزاى آشتیانى در حدود سال 1248 تازه به دنیا آمده بود"
این را هم اضافه کنم که حاج میرزا ابوالفضل نجم آبادی نواده حاج شیخ هادی نجم آبادی مترجم کتاب المراجعات مرحوم شرف الدین به فارسی و نویسنده کتاب القضاء است که تقریرات دروس استادش آقا ضیاء عراقی است که چاپ هم شده است.
همانطور که می بینید در عصر قاجار و صدر مشروطه گاه صرفاً به دلیل مخالفت با آرای عالمان برجسته ای مانند شیخ هادی نجم آبادی و به بهانه های واهی آنان را ازلی و بابی و بعدها عده ای دیگر را متهم به وهابی بودن و یا عناوین دیگر می کردند. درست مانند سیره علمای اصحاب حدیث سنی که هر کسی که اندک تمایلی به تشیع داشت را با مهر و لقب رافضی متهم به بدعت می کردند. عده ای دیگر را هم زمانی قبل از آن با اتهام مرجی بودن و یا جهمی بودن اهل بدعت می خواندند و این داستان همچنان ادامه دارد...
يكشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۶ ساعت ۷:۵۵
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .