برخی از محققين حوزه شيعه شناسی آنگاه که از تفاسير شيعی تأويلی قرآن ياد می کنند تفاسيری مانند تفسيرهای ابو حمزه ثمالي و ابو الجارود و فرات کوفی و حسين بن الحکم الحبري را ياد می کنند. ابو الجارود و ابو حمزه ثمالی از دوره ای اند که هنوز اين بحث های تأويلی اصلا مطرح نبود. از کجا معلوم نقل های منابع بعدی از آنها اگر محتوای تأويلی و باطنی دارند واقعا از آنهاست؟ پس سختگيری درباره اصالت متون که حتی درباره خود قرآن و متون حديث و سيره مد نظر است کجا رفت؟ از کجا معلوم همه نقل های موجود در تفسير علي بن حاتم قزوينی (مشهور به تفسير علي بن ابراهيم قمي) واقعا از ابو الجارود است؟ نکند ساخته صد سال بعدتر نباشد؟ چطور ممکن است به سيره های ابن اسحاق و موسی بن عقبة و عروة بن الزبير و معمر بن راشد به کلی بی اعتماد باشيم اما تماما به همه منقولات تفاسيری مانند تفسير منسوب به علي بن ابراهيم و عجيب تر از آن متونی مانند التنزيل والتحريف سياری و تفسير تماما مجعول منسوب به ساحت مقدس امام حسن عسکری (ع) که جعلی بودن آن از روز روشن تر است اعتماد کنيم؟ نمی شود به منقولات متأخر و کاملا مجعول رجب برسي در سده هشتم اعتماد کنيم اما روايات عبد الرزاق بن همام در اواخر سده دوم قمری را تماما ساخته های عصر اموی و بعد آن و حتی ساخته سده های سوم و چهارم قمری بدانيم.
دو تفسير حبري و فرات کوفي هم تفاسيری در چارچوب مذهب زيدی اند و زيديه اصولا تأويل گرا و باطنی نبوده اند. آن دو از زيديه بودند و اصولا امامی نبودند.
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ ساعت ۸:۵۵



نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .