اختلاف در تفسير متن مقدس و اختلافات در حوزه هاي الهيات و مباحث حقوقي ميان شيعه و اهل سنت كه خود نتيجه تحولات تاريخي و شرايط اجتماعي و سياسي در تاريخ اسلام بوده ، موجبات تمايز دو منظومه فقه سياسي اهل سنت و شيعه را به طور تاريخی فراهم كرده است. اين تمايزات در بنيادي ترين ريشه هاي آن به اختلاف در نگرش اهل سنت و شيعه به سه مقوله امت ، مرجعيت و مشروعيت بازمي گردد و در نتيجه به تفسيرهاي متفاوتي از اجراي شريعت ، حكومت ديني و مقوله جهاد انجاميده است. با اين وصف هم اهل سنت و هم اهل تشيع قرائتهای دينی مختلفی را در طول تاريخ تجربه کرده اند و تفسيرهای متفاوتی را از اصلی ترين مبانی دينی ارائه نموده اند.
نگرش شيعه در مورد مقوله های مهمی مانند امر دعوت در دين، حاکميت دين و مسئله جهاد بسيار متفاوت با نگرش و گرايش اسلام سلفي و در پيش زمينه متفاوتي شکل می گيرد: اسلام سلفي، از دو اردوگاه متقابل اسلام وكفر و نيز از جهاد دائمي و "مقدس" اسلام بر عليه كفر سخن مي راند؛ وظيفه حكومت اسلامي را در اجراي شريعت محدود مي داند و هرگونه تخطي از آن را كفر تلقي مي كند . مسئله تكفير به همين دليل در بن مايه تفكر اسلام سياسي سلفي ريشه دوانيده است و دو اصطلاح تكفير و هجرت در گروههاي جهادي اسلام سلفي به عنوان دو واژه اساسی به كار مي روند . اين طرز تلقي ريشه در نوع اعتقادي دارد كه نظام سنتی اهل سنت درباره شريعت ، اجتهاد و مسئله بدعت در دين داشته است؛ گرچه نبايد پديده اسلام سياسی سنی را يکسره به ريشه های تاريخی کلامی و فقهی آن فروکاست. اما در مقابل در تشيع به دليل اختلاف در منظر ديني – سياسي با اسلام رسمی و دولتی دوران خلفای اموی و عباسی، تسامح و رواداري در برابر انديشه های بيگانه و دگر انديشان و غير مسلمانان ريشه دارتر بوده است . به طور نمونه در تشيع جهاد تنها در شکل دفاع در برابر تجاوز دشمن توجيه بردار است و "كفر كافران" توجيه كننده جهاد بر ضد آنان نيست. پديده تكفير نيز در درون جامعه اسلامي به بهانه ابراز عقيده يا عملی مخالف با سنت اسلامي ، به هيچ روي توجيه بردار نيست و بنابراين به هيچ "تأويل" ديني نمي توان مؤمنان را از دايره اهل ايمان خارج كرد .
خرد گرايي و عنصر اجتهاد كه در نظام حقوقي و الهيات شيعي به رسميت شناخته شده است ، نوسازی و نو انديشی را در فقه و کلام هموارتر کرده است و با وجود تأخر نسبی تشيع نسبت به فقه اهل سنت در پيوستن به طريقه اجتهاد در فقه، اما به دليل فتح جاودانه باب اجتهاد و عدم تقيد به مذاهب تاريخی فقهی، درك شرايط زمان و مكان و امر مصلحت و توسعه در ابواب فقه اجتهادی براي حقوقدانان شيعي بالقوه، دست کم در ادوار اخير امكان پذيرتر بوده است. همين امر نتايج مستقيم و مثبتی در نوع تعامل با غير مسلمانان را در درون و بيرون جامعه اسلامي از سوی فقه شيعه در پی داشته است .
در اسلام سني گرچه به ويژه از حدود يک قرن پيش بر مقوله شورا در نظام سياسي تاكيد بسيار مي شود ، ولي شورا عموما در پيش زمينه اجراي شريعت و "حاكميتِ" خداوند معني مي يابد و به همين دليل نيز در اسلام سلفي، دموكراسي به عنوان نظام سياسي برخاسته از اراده ملت كه تعيين كننده قانون دولت است، كفر و خروج از ايمان قلمداد مي گردد و نظام هاي دموكراسي به عنوان نظام هاي برخاسته از قوانين موضوعه بشري مطلقا مردود و "جاهلي" تلقي مي شوند. در تشيع امامی گرچه در موضوع "امامت ديني" كه مقوله اي كاملا ديني است ، شورا معتبر نيست ولي بيشتر فقهاي شيعه در مسئله حكومت به راي مردم در تعيين سرنوشت، به نحوی از انحاء دست کم در دوره غيبت امام زمان تاكيد مي كنند. نمونه مهم آن در انقلاب مشروطه ايران و توجيهاتي كه بزرگترين فقيهان در مشروعيت پارلمان ابراز كردند، قابل ملاحظه است .
همچنين تاريخ تشيع گواهي مي دهد كه در تشيع به دليل وجود دو عنصر اجتهاد و تأويل ، زمينه براي تفسيرهاي متفاوت از دين همواره وجود داشته است. به همين دليل دگر انديشي در تشيع زمينه طبيعي تري داشته است و بر خلاف اسلام سني برخورد با دگر انديشي همواره در چارچوبهاي تنگ حقوقي و بر اساس آموزه سنت/بدعت محدود نمی شده است. در امتداد طرز فكر اسلام سلفي كه ميراث ابن تيميه و محمد بن عبدالوهاب است، دشواره اصلي اسلام احياء گرايانه سني ، اصالت و حفظ هويت اصيل اسلامي است و همين طرز نگاه ، بر منظومه ديني و سياسي اسلام احيايي سني تاثير گزارده و پذيرش پلوراليزم ديني و سياسي را غير ممكن مي كند. اما در تشيع و مكتبهاي مختلف آن، اختلافات تفسيري و اجتهادي از اين نقطه نظر كه فهم و تفسير دين و قرآن تنها به "سلف صالحِ" نخستين واگذار نشده ، امكان پذيرتر بوده و هست. با مطالعه تاريخ باورها و انديشه ها درمي يابيم كه بسياري از كساني كه در طول تاريخ اسلامي از سوي حكومتها و قدرتهاي مذهبي مسلط اسلام رسمی سني متهم به كفر ، زندقه و الحاد بوده اند ، به دليل تمايلات شيعي و اجتهادها و گرايشات فلسفي و عرفاني كه در حوزه تشيع مجاز بوده است، با اين اتهامات روبرو بوده اند. بدين ترتيب به سبب وجود عنصر تأويل و گرايش به معنويت باطني و صوفيانه در اسلام شيعي ، بسياري از دگر انديشي ها در زمينه اي شيعي مجال ظهور و بروز پيدا مي كرده اند . تصوف گرچه در اسلام سني باليد ولي به ويژه با محي الدين ابن عربي و مكتب او زمينه براي نزديكي تشيع و تسنن چندان پيدا شد كه حتی برخي از محققين، تصوف را از زمينه هاي گسترش تشيع در ايران در دوره پيش از صفوي مي دانند . ارتباط نزديك زبان و شعر فارسي با مضامين صوفيانه نيز در پيوند تشيع ايران با تصوف موثر بوده و در حقيقت زبان فارسی به عنوان واسطه ای ميان تشيع و تصوف عمل می کرده است. همين امر نوعي تسامح مذهبي را كه در جهان بيني صوفيانه نظريه پردازی می شود، به طور مضاعفی به تشيع عرضه كرده است. معنويت باطني كه به ياري عنصر تأويل در انديشه شيعي ريشه گرفته است، دين را در انديشه شيعي به ساحت ربط وجودي انسان با امر قدسي كه در مفهوم "ولايت" خلاصه شده، ارتقا داده است و همين امر ضمن حفظ هويت دينی و معنوی مذهب، مي تواند هرگونه ظاهر بيني و قشري گري در تلقی از دين را طرد و نفي كند . "اسلام ايراني" (به تعبير هانري كربن) ، آفاق تفكر معنوي را با بن مايه هاي شيعي پيوند داده است و بنابراين مضامين اصلي اسلام ايراني كه در عشق صوفيانه و ولايت و معرفت عرفاني به امر متعالي / حقيقت وجود ، خلاصه شده است، عمدتا در لباس واژگان ديني و بر مبناي مفاهيم و اصطلاحات شيعی خود را به ظهور رسانده است. در عين حال همين امر مي تواند از پيوندهاي نزديك تشيع و بن مايه هاي معنوي اي كه سنتهای فکری مختلف ديانت مسيحی سرشار از آنها هستند، آشكارا حكايت كند و راه را برای تقابل با نزاع ساختگی ميان اسلام و غرب سد کند.
اين هماهنگي ميان تشيع و بن مايه هاي اسلام ايراني در گرايشات خردگرايانه و فلسفي كه در ايران برخلاف كشورهاي عربي همچنان تداوم دارد ، نيز قابل اشاره است. حوزه هاي رسمي تشيع، برخلاف اسلام سني سلفي، فلسفه و انديشه فلسفي را بخشي از نظام آموزشي خود قرار داده اند و در ايران تا زمان حال نيز اين نهضت فلسفي همچنان ادامه دارد و همين امر بی ترديد خرد ورزي و گفتگوي منطقي و خرد گرايانه را دامن می زند و بايد از آن برای شکوفايی فرهنگی و ترويج فرهنگ رواداری و ديالوگ بهره برد.
مجموعه اين عوامل در ايجاد يك فضاي گفتگو ميان اسلام ايراني و غرب بی ترديد كمك خواهد كرد .
باز هم در اين باره خواهم نوشت...
نگرش شيعه در مورد مقوله های مهمی مانند امر دعوت در دين، حاکميت دين و مسئله جهاد بسيار متفاوت با نگرش و گرايش اسلام سلفي و در پيش زمينه متفاوتي شکل می گيرد: اسلام سلفي، از دو اردوگاه متقابل اسلام وكفر و نيز از جهاد دائمي و "مقدس" اسلام بر عليه كفر سخن مي راند؛ وظيفه حكومت اسلامي را در اجراي شريعت محدود مي داند و هرگونه تخطي از آن را كفر تلقي مي كند . مسئله تكفير به همين دليل در بن مايه تفكر اسلام سياسي سلفي ريشه دوانيده است و دو اصطلاح تكفير و هجرت در گروههاي جهادي اسلام سلفي به عنوان دو واژه اساسی به كار مي روند . اين طرز تلقي ريشه در نوع اعتقادي دارد كه نظام سنتی اهل سنت درباره شريعت ، اجتهاد و مسئله بدعت در دين داشته است؛ گرچه نبايد پديده اسلام سياسی سنی را يکسره به ريشه های تاريخی کلامی و فقهی آن فروکاست. اما در مقابل در تشيع به دليل اختلاف در منظر ديني – سياسي با اسلام رسمی و دولتی دوران خلفای اموی و عباسی، تسامح و رواداري در برابر انديشه های بيگانه و دگر انديشان و غير مسلمانان ريشه دارتر بوده است . به طور نمونه در تشيع جهاد تنها در شکل دفاع در برابر تجاوز دشمن توجيه بردار است و "كفر كافران" توجيه كننده جهاد بر ضد آنان نيست. پديده تكفير نيز در درون جامعه اسلامي به بهانه ابراز عقيده يا عملی مخالف با سنت اسلامي ، به هيچ روي توجيه بردار نيست و بنابراين به هيچ "تأويل" ديني نمي توان مؤمنان را از دايره اهل ايمان خارج كرد .
خرد گرايي و عنصر اجتهاد كه در نظام حقوقي و الهيات شيعي به رسميت شناخته شده است ، نوسازی و نو انديشی را در فقه و کلام هموارتر کرده است و با وجود تأخر نسبی تشيع نسبت به فقه اهل سنت در پيوستن به طريقه اجتهاد در فقه، اما به دليل فتح جاودانه باب اجتهاد و عدم تقيد به مذاهب تاريخی فقهی، درك شرايط زمان و مكان و امر مصلحت و توسعه در ابواب فقه اجتهادی براي حقوقدانان شيعي بالقوه، دست کم در ادوار اخير امكان پذيرتر بوده است. همين امر نتايج مستقيم و مثبتی در نوع تعامل با غير مسلمانان را در درون و بيرون جامعه اسلامي از سوی فقه شيعه در پی داشته است .
در اسلام سني گرچه به ويژه از حدود يک قرن پيش بر مقوله شورا در نظام سياسي تاكيد بسيار مي شود ، ولي شورا عموما در پيش زمينه اجراي شريعت و "حاكميتِ" خداوند معني مي يابد و به همين دليل نيز در اسلام سلفي، دموكراسي به عنوان نظام سياسي برخاسته از اراده ملت كه تعيين كننده قانون دولت است، كفر و خروج از ايمان قلمداد مي گردد و نظام هاي دموكراسي به عنوان نظام هاي برخاسته از قوانين موضوعه بشري مطلقا مردود و "جاهلي" تلقي مي شوند. در تشيع امامی گرچه در موضوع "امامت ديني" كه مقوله اي كاملا ديني است ، شورا معتبر نيست ولي بيشتر فقهاي شيعه در مسئله حكومت به راي مردم در تعيين سرنوشت، به نحوی از انحاء دست کم در دوره غيبت امام زمان تاكيد مي كنند. نمونه مهم آن در انقلاب مشروطه ايران و توجيهاتي كه بزرگترين فقيهان در مشروعيت پارلمان ابراز كردند، قابل ملاحظه است .
همچنين تاريخ تشيع گواهي مي دهد كه در تشيع به دليل وجود دو عنصر اجتهاد و تأويل ، زمينه براي تفسيرهاي متفاوت از دين همواره وجود داشته است. به همين دليل دگر انديشي در تشيع زمينه طبيعي تري داشته است و بر خلاف اسلام سني برخورد با دگر انديشي همواره در چارچوبهاي تنگ حقوقي و بر اساس آموزه سنت/بدعت محدود نمی شده است. در امتداد طرز فكر اسلام سلفي كه ميراث ابن تيميه و محمد بن عبدالوهاب است، دشواره اصلي اسلام احياء گرايانه سني ، اصالت و حفظ هويت اصيل اسلامي است و همين طرز نگاه ، بر منظومه ديني و سياسي اسلام احيايي سني تاثير گزارده و پذيرش پلوراليزم ديني و سياسي را غير ممكن مي كند. اما در تشيع و مكتبهاي مختلف آن، اختلافات تفسيري و اجتهادي از اين نقطه نظر كه فهم و تفسير دين و قرآن تنها به "سلف صالحِ" نخستين واگذار نشده ، امكان پذيرتر بوده و هست. با مطالعه تاريخ باورها و انديشه ها درمي يابيم كه بسياري از كساني كه در طول تاريخ اسلامي از سوي حكومتها و قدرتهاي مذهبي مسلط اسلام رسمی سني متهم به كفر ، زندقه و الحاد بوده اند ، به دليل تمايلات شيعي و اجتهادها و گرايشات فلسفي و عرفاني كه در حوزه تشيع مجاز بوده است، با اين اتهامات روبرو بوده اند. بدين ترتيب به سبب وجود عنصر تأويل و گرايش به معنويت باطني و صوفيانه در اسلام شيعي ، بسياري از دگر انديشي ها در زمينه اي شيعي مجال ظهور و بروز پيدا مي كرده اند . تصوف گرچه در اسلام سني باليد ولي به ويژه با محي الدين ابن عربي و مكتب او زمينه براي نزديكي تشيع و تسنن چندان پيدا شد كه حتی برخي از محققين، تصوف را از زمينه هاي گسترش تشيع در ايران در دوره پيش از صفوي مي دانند . ارتباط نزديك زبان و شعر فارسي با مضامين صوفيانه نيز در پيوند تشيع ايران با تصوف موثر بوده و در حقيقت زبان فارسی به عنوان واسطه ای ميان تشيع و تصوف عمل می کرده است. همين امر نوعي تسامح مذهبي را كه در جهان بيني صوفيانه نظريه پردازی می شود، به طور مضاعفی به تشيع عرضه كرده است. معنويت باطني كه به ياري عنصر تأويل در انديشه شيعي ريشه گرفته است، دين را در انديشه شيعي به ساحت ربط وجودي انسان با امر قدسي كه در مفهوم "ولايت" خلاصه شده، ارتقا داده است و همين امر ضمن حفظ هويت دينی و معنوی مذهب، مي تواند هرگونه ظاهر بيني و قشري گري در تلقی از دين را طرد و نفي كند . "اسلام ايراني" (به تعبير هانري كربن) ، آفاق تفكر معنوي را با بن مايه هاي شيعي پيوند داده است و بنابراين مضامين اصلي اسلام ايراني كه در عشق صوفيانه و ولايت و معرفت عرفاني به امر متعالي / حقيقت وجود ، خلاصه شده است، عمدتا در لباس واژگان ديني و بر مبناي مفاهيم و اصطلاحات شيعی خود را به ظهور رسانده است. در عين حال همين امر مي تواند از پيوندهاي نزديك تشيع و بن مايه هاي معنوي اي كه سنتهای فکری مختلف ديانت مسيحی سرشار از آنها هستند، آشكارا حكايت كند و راه را برای تقابل با نزاع ساختگی ميان اسلام و غرب سد کند.
اين هماهنگي ميان تشيع و بن مايه هاي اسلام ايراني در گرايشات خردگرايانه و فلسفي كه در ايران برخلاف كشورهاي عربي همچنان تداوم دارد ، نيز قابل اشاره است. حوزه هاي رسمي تشيع، برخلاف اسلام سني سلفي، فلسفه و انديشه فلسفي را بخشي از نظام آموزشي خود قرار داده اند و در ايران تا زمان حال نيز اين نهضت فلسفي همچنان ادامه دارد و همين امر بی ترديد خرد ورزي و گفتگوي منطقي و خرد گرايانه را دامن می زند و بايد از آن برای شکوفايی فرهنگی و ترويج فرهنگ رواداری و ديالوگ بهره برد.
مجموعه اين عوامل در ايجاد يك فضاي گفتگو ميان اسلام ايراني و غرب بی ترديد كمك خواهد كرد .
باز هم در اين باره خواهم نوشت...
سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶ ساعت ۲۳:۴۴
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .