آرشیو
آمار بازدید
بازدیدکنندگان تا کنون : ۲٫۰۴۳٫۴۸۵ نفر
بازدیدکنندگان امروز : ۵۵ نفر
تعداد یادداشت ها : ۲٫۰۸۵
بازدید از این یادداشت : ۱٫۳۹۵

پر بازدیدترین یادداشت ها :

به عنوان مقدمه:
دانشمند محترم جناب آقای دکتر سروش چند شب پيش به نقد من به يک سخنرانی خود که در موضوع تحريف قرآن و لعن بود پاسخ دادند که در يوتيوب در دسترس است. ضمن احترام به مقام علمی ايشان گمان می کنم آقای دکتر سروش نقد کامل من را نديده اند. البته مقصر من هستم. چون نقد من در چند پست مختلف فيسبوکی و تلگرامی منتشر شد و بنابراين احتمال اينکه نقد کامل من از نظر ايشان پوشيده مانده باشد هست. اينجا متن ها را بر اساس وبلاگ خودم قرار می دهم. به هرحال پاسخ ايشان تنها ناظر به يک قسمت از نقدهای من بر ايشان است و در واقع تا اندازه ای هم انتقاد من را ساده سازی کرده اند. از ايشان بابت توجه به چند ملاحظه ای که اين قلم در خصوص گفتارشان ابراز داشت تشکر می کنم.
http://ansari.kateban.com/post/3973
http://ansari.kateban.com/post/3990
http://ansari.kateban.com/post/4132


درباره اينکه موضوع تحريف قرآن نخستين بار توسط چه کسانی در قرون نخستين مطرح شده بحث و سخن زياد است. ما قبلا در همين وبلاگ کاتبان نظريه ابتکاری مرحوم آية الله بروجردی را درباره اين موضوع مطرح کرديم. ايشان معتقد بودند که مقدمات اين باور نخست در محيطی غير شيعی از سوی مخالفان امامت حضرت امير (ع) و به هدف نوعی تبرير و سبب تراشی برای عدم توجه اصحاب سقيفه به امامت حضرت و تخلف آن امام نسبت به بيعت با ابوبکر مطرح شد (و البته بعدا به عنوان استدلالی معکوس از سوی شماری از شيعيان مورد استفاده قرار گرفت؛ به شرحی که در يادداشت يادشده توضيح داده ام). ريشه اين ديدگاه ابتکاری را می توان در کتاب الايضاح تأليف فضل بن شاذان (د. 260 ق) يافت. من بعيد نمی دانم مرحوم آقای بروجردی تحت تأثير نکته ای که ابن شاذان در اين کتاب در خصوص کتابت مصحف از سوی حضرت امير و تأخير امام در بيعت با ابوبکر مورد اشاره قرار داده دیدگاه ابتکاری خود را ابراز کرده باشد (در پايين عبارت کامل ابن شاذان را در قسمت 2 می توان ديد). از ديگر سو در اين کتاب، فضل بن شاذان مخالفان سنی مذهب و مرجی را متهم می کند که شما قائل به تحريف قرآن شده ايد. او اين بحث را در دو جای کتاب الایضاح مطرح کرده: يکجا زمانی که توسل به رأی را در فقه و حلال و حرام و احکام شرعی از سوی اهل سنت مورد انتقاد قرار می دهد و از قول آنان می نويسد که سبب اين کارشان نقص احاديث و سنت است و اينکه چاره ای جز رجوع به رأی نيست. بعد در دنباله می گويد آنان حتی اين را مطرح می کنند که اين نياز به دليل اين هم می تواند باشد که از قرآن آياتی حذف شده و بدين ترتيب بايد به رأی مراجعه کرد و از آن چاره ای نيست. ابن شاذان اينجا سخت بر آنان می تازد و می گويد چرا از کسانی که آرای خود را داخل در احکام شرع می کنند نمی خواهيد که آيات حذف شده را در دسترس قرار دهند و يا به مانند آن بياورند؛ مگر نه اين است که اين کار ساده تر است از اينکه به جای قرآن آرایی تازه بياورند؟ ابن شاذان ادامه می دهد: مگر نه این است که حلال و حرام هم همچون خود قرآن از جانب خداست؟ اگر چنين است چرا به جای آرای تازه در حلال و حرام قرآن را کامل نمی کنند؟ این کار ساده تر نیست؟ اينکه چه کسانی بنابر زعم مخالفان موجب نقص قرآن شده اند را ابن شاذان در قسمتی ديگر از کتاب الايضاح معرفی می کند گرچه خودش چه در اين قسمت و چه در قسمت دوم به نقص قرآن باور ندارد و در مقام جواب نقضی می گويد نقصی که شما محتمل می دانید که در قرآن وجود دارد کار همان هایی است که شما را به اعتقاد به رأی در قرآن فرا خواندند. کامل کردن بخش های ناقص قرآن از سوی آنان بسی ساده تر بايد باشد. وانگهی، او می افزايد، اگر می توانيد قرآن را ناقص کنيد چرا سنت را نکرده باشيد و بی دليل نقص سنت را به پيامبر منسوب می کنيد و می گويید به سبب نقص و عدم شمول سنت و عدم بيان همه امور حلال و حرام نيازمند رأی شده ايد؟ اگر قرآن را ناقص کرده ايد پس حتما بر ناقص کردن سنت هم توانا و دلير بوده ايد. او در نهايت می نويسد که علم قرآن به شکل کاملش و با حلال و حرامش نزد ائمه ماست و به جای اعمال رأی در احکام شرعی به ائمه شيعه بايد مراجعه کرد و علم آن را طلب نمود.

بدين ترتيب برخلاف نظر آقای دکتر سروش که بخشی مهم از علمای تشيع را به اظهار عقيده تحريف قرآن منتسب می کنند و تلويحا تمام تقصير و يا قصور را بر گردن آنان می بينند بايد گفت در نيمه سده سوم قمری فضل بن شاذان، دانشمند و متکلم طراز اول خراسان نظری کاملا متفاوت داشته و اتفاقا بر اين باور بوده که اين عقيده منشأ ديگری دارد. از آنچه ابن شاذان می گويد علاوه بر آنچه آية الله بروجردی در جهت سبب شکلگيری عقيده به تحريف قرآن بيان کرده شايد بتوان سببی ديگر هم استنباط کرد و آن اينکه باور به تحريف قرآن را نخست معتقدان به رأي و قياس در احکام شرعی شايد به جهت تبرير عمل به اين دو در شريعت پيشنهاد کرده باشند.

اينجا عين عبارات ابن شاذان را در هر دو قسمت نقل می کنيم. در قسمت اول سياق عبارت ترديدی نمی گذارد که ابن شاذان معتقد به نقص قرآن نبوده اما در عين حال معتقد بوده که مشکل در عدم شناخت تأويل قرآن است که از ديدگاه او به شکل کامل نزد امامان شيعه است. در نقل دوم به وضوح ابن شاذان مخالفان شيعه از ميان مرجيان و اسلاف اهل سنت را منتسب به عقيده تحريف قرآن و يا دست کم نقل روايات ناظر به تحريف و نقص قرآن کرده و رواياتی که آنان در زمينه نقص آياتی از قرآن را در منابع خود نقل کرده اند به باد انتقاد می گيرد. می دانيم که اهل سنت تبريراتی را برای وجود اين روايات ذکر کرده اند و خواسته اند اتهام عقيده به تحريف را از خود سلب کنند. از مهمترين پاسخ های آنان اين بوده که اين روايات ناظر به موضوع نسخ تلاوت است (ابن قتيبه در مختلف الحديث به طور نمونه به اين موضوع پرداخته). ابن شاذان در مقابل، از عباراتش کاملا پيداست که خود با اعتقاد به تحريف و نقص قرآن مخالف است. وانگهی اگر او خود به عنوان شيعی متهم به باورمندی به تحريف قرآن بود هيچگاه نمی توانست بدين تصريح مخالفان خود را به دليل نقل شماری روايت که معنای تحريف قرآن می تواند داشته باشد مورد سرزنش قرار دهد.

1- الایضاح، ص 107 به بعد: فقالت المرجئة: فلعلّ بقيّة الاحكام فى القرآن الّذي ذهب؟- قلنا لهم: فلم لم تكلّفوهم أن يأتوكم بالقرآن الّذي ذهب؟- قالوا: و هل يجوز ذلك؟! قلنا لهم: و هذا الّذي قلتموه من الرّأى أشدّ من ذلك لأنّه لا يجوز لهم أن يأتوكم بالقرآن‏ فكيف جاز أن تضيّعوا القرآن و لا يجوز أن تضيّعوا السّنّة؟! و لمّا عجزتم عن جميع السّنّة كما عجزتم عن جميع القرآن أحلتم بالأحاديث الكاذبة على النّبيّ- صلّى اللّه عليه و آله- و على تجهيله و عجزه عمّا يحتاج النّاس إليه، و أحلتم على السّنّة بنقصها و أنّها لم تكمل.لأنّ القرآن هو من عند اللّه و الرّأى فى الحلال و الحرام صعب لأنّ الحلال و الحرام هو من عند اللّه عزّ و جلّ لا من قول [من‏] يخطى و يصيب، فهم لم يكلّفوهم أن يأتوهم بالقرآن الّذي ذهب أو بمثله من تلقاء أنفسهم كما أتوهم بالحلال و الحرام من تلقاء أنفسهم فما هو الّا فى مجرى واحد انّما هو أمر و نهى و لكنّكم لم تجدوا بدّا من أن تقرّوا بالقرآن الّذي عجزتم عن تأويله أنتم و آباؤكم الأقدمون، و هذا القرآن بكماله و تمامه و حرامه و حلاله بلا اختلاف و لا تنازع عند الأئمّة- عليهم السّلام و الصّلوات من اللّه و الرّحمة و البركات- فحرمتم معرفته بجحودكم الامام و تضييعكم الحقّ و قد عرفتم موضعه فلم يهدكم اللّه كما قال عزّ و جلّ: إِنَّا جَعَلْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ فِي آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدى‏ فَلَنْ يَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً و كذلك السّنّة الّتي جهلتموها و قد أبانها رسول اللّه- صلّى اللّه عليه و آله- فى كلّ حلال و حرام و لكن كثر اتباعكم فطلبتم فوق أقداركم فكيف جاز لكم أن تضيّعوا أكثر القرآن و لا يجوز أن تضيّعوا أكثر السّنّة و لمّا عجزتم عن جميع السّنّة كما عجزتم عن جميع القرآن و لم تكن فى القرآن حيلة احتلتم بالأحاديث الكاذبة عن النّبيّ- صلّى اللّه عليه و آله- على تجهيله و عجزه عمّا يحتاج النّاس إليه و احتلتم على السّنّة بنقصها و أنّها لم تكمل.

2- الايضاح، ص 209 به بعد: ذكر ما ذهب من القرآن‏
و رويتم أنّ أبا بكر و عمر جمعا القرآن من أوّله الى آخره من أفواه الرّجال‏ بشهادة شاهدين و كان الرّجل الواحد منهم اذا أتى بآية سمعها من رسول اللّه- صلّى اللّه عليه و آله- لم يقبلا منه، و اذا جاء اثنان بآية قبلاها و كتباها.ثمّ رويتم أنّ عثمان بن عفّان و عبد الرّحمن بن عوف كانا وضعا صحيفة فيها القرآن ليكتباها فجاءت شاة فأكلت الصّحيفة الّتي فيها القرآن؛ فذهب من القرآن‏ جميع ما كان فى تلك الصّحيفة. و رويتم أنّ سورة براءة ما منعهم أن يكتبوا أوّلها بسم اللّه الرّحمن الرّحيم الّا أنّ صدرها ذهب. و يبول عليها، و هذا العثّ يأكلها، و لو كانت النار أحرقت الصحيفة أو ذهب بها المنافقون كان العجب منهم أقل، و اللّه تعالى يبطل الشي‏ء اذا أراد ابطاله بالضعيف و القوى فقد أهلك قوما بالذر كما أهلك‏ و رويتم أنّ عمر بن الخطّاب قال: لقد قتل باليمامة قوم يقرءون قرآنا كقوله يقول اللّه عزّ و جلّ: من تقرب الى شبرا تقربت منه ذراعا؛ و أشباه هذا، و قد قال عليه السلام اوتيت الكتاب و مثله معه؛ يريد: ما كان جبريل عليه السلام يأتيه به من السنن و قد رجم رسول اللّه- صلى اللّه عليه و سلم- و رجم الناس بعده و أخذ بذلك الفقهاء. فأما رضاع الكبير عشرا؛ فنراه غلطا من محمد بن اسحاق و لا نأمن أيضا أن يكون الرجم الّذي ذكر أنه فى هذه الصحيفة كان باطلا لان رسول اللّه- صلى اللّه عليه و سلم‏ كثيرا لا يقرؤه غيرهم فذهب من القرآن ما كان عند هؤلاء النّفر. و زعمتم أنّ عمر قال: لو لا أنّى أخاف أن يقال: زاد عمر فى القرآن؛ أثبتّ هذه الآية، فانّا كنّا نقرأها على‏ عهد رسول اللّه- صلّى اللّه عليه و آله-: الشّيخ و الشّيخة اذا زنيا فارجموهما البتّة بما قضيا من الشّهوة نكالا من اللّه و اللّه عزيز حكيم. و رويتم أنّ أبا موسى الاشعرىّ‏ لمّا ولّاه عمر بن الخطّاب البصرة جمع القرّاء فكانوا ثلاثمائة رجل فقال لهم: أنتم‏ قرّاء أهل البصرة؟- قالوا: نعم، قال: و اللّه لقد كنّا نقرأ سورة على عهد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله كنّا نشبّهها ببراءة تغليظا و تشديدا فنسيناها غير أنّى أحفظ حرفا واحدا منها أو حرفين: لو كان لابن آدم واديان من ذهب لابتغى إليهما ثالثا و لا يملأ جوف ابن آدم الّا التّراب و يتوب اللّه على من تاب. و رويتم أنّ سورة الأحزاب كانت ضعف ما هى فذهب منها مثل ما بقى فى أيدينا. و رويتم أنّ سورة «لم يكن» كانت مثل سورة البقرة قبل أن يضيع منها ما ضاع و انّما بقى ما فى أيدينا منها ثمانى آيات أو تسع آيات؛ فلئن كان الأمر على ما رويتم لقد ذهب عامّة كتاب اللّه عزّ و جلّ الّذي أنزله على محمّد- صلّى اللّه عليه و آله-. و رويتم أنّه جمع القرآن على عهد رسول اللّه ستّة نفر كلّهم من الأنصار و أنّه لم يحفظ القرآن الّا هؤلاء النّفر؛ فمرّة تروون أنّه لم يحفظه قوم، و مرّة تروون أنّه ذهب منه شي‏ء كثير، و مرّة تروون أنّه لم يجمع القرآن أحد من الخلفاء الّا عثمان فكيف ضاع القرآن و ذهب و هؤلاء النّفر قد حفظوه بزعمكم و روايتكم؟! ثمّ رويتم بعد ذلك كلّه أنّ رسول اللّه- صلّى اللّه عليه و آله- عهد الى عليّ بن أبي طالب- عليه السّلام- أن يؤلّف القرآن فألّفه و كتبه، و رويتم أنّ إبطاء عليّ على أبى بكر البيعة على ما زعمتم لتأليف القرآن فأين ذهب ما ألّفه عليّ بن‏ أبى طالب- (ع)- حتّى صرتم تجمعونه من أفواه الرّجال؟! و من صحف زعمتم كانت عند حفصة بنت عمر بن الخطّاب؟! و أنتم تروون عن النّبيّ- صلّى اللّه عليه و آله- أنّه قال: أبىّ أقرأكم. و رويتم أنّه (ص) قال: من أراد أن يقرأ القرآن غضّا كما أنزل فليقرأه على قراءة ابن أمّ عبد. و رويتم أنّ النّبيّ (ص) قال: لو كنت مستخلفا أحدا عن غير مشورة لاستخلفت ابن أمّ عبد و رويتم فى حديث آخر أنّه (ص) قال: رضيت لأمّتى ما رضى لها ابن أمّ عبد و سخطت لها ما سخط لها ابن أمّ عبد . ثمّ رويتم أنّ عثمان‏ ترك قراءة أبىّ و ابن مسعود و أمر على ما زعمتم بمصاحف ابن مسعود فحرّقت و جمع النّاس على قراءة زيد. و رويتم أنّ عمر بن الخطّاب وجّه ابن مسعود الى الكوفة يفقّه النّاس و يقرئهم القرآن؛ فكان ثقة عند عمر بن الخطّاب فى توجيهه الى‏ الكوفة و يقرئهم القرآن مع قول رسول اللّه- صلّى اللّه عليه و آله- فيما رويتم فيه و فى أبىّ فترك قراءته و قراءة أبىّ و أمر النّاس بقراءة زيد فهى فى أيدى النّاس الى يومنا هذا؛ فلئن كان أبىّ و ابن مسعود ثقتين فى الفقه انّهما لثقة فى القرآن. و لقد أوجبتم عليهم بترك قراءة ابن مسعود أنّهم لم يرضوا للامّة بما رضى لها رسول اللّه (ص) و أنّهم كرهوا ما رضى لهم الرّسول، فأىّ وقيعة تكون أشدّ ممّا تروونه عليهم؟! فو اللّه لو اجتمع كلّ رافضىّ‏ على وجه الأرض على أن يقولوا فيهم أكثر ممّا قلتم ما قدروا عليه طعنا و سوء قول و تجهيلا و جرأة على اللّه، و أنتم تزعمون أنّكم الجماعة و أنّ الجماعة لا تجتمع على ضلال‏. ثمّ رويتم عن ابن مسعود أنّ المعوّذتين ليستا من القرآن و أنّه لم يثبتهما فى مصحفه و أنتم تروون أنّه من جحد آية من كتاب اللّه عزّ و جلّ فهو كافر باللّه و تقرّون أنّهما من القرآن، فمرّة تقرّون على ابن مسعود أنّه جحد سورتين من كتاب اللّه و أنّه من جحد حرفا منه فقد كفر فكيف قبلتم أحاديث ابن مسعود فى الحلال و الحرام و الصّلاة و الصّيام و الفرائض و الأحكام؟!
فان لم تكن المعوّذتان من القرآن لقد هلك الّذين أثبتوهما فى المصاحف، و لئن كانتا من القرآن لقد هلك الّذين جحدوهما و لم يثبتوهما فى المصاحف؛ ان كان ما رويتم عن ابن مسعود حقّا أنّه قال: ليس هما من القرآن فليس لكم مخرج من أحد الوجهين فامّا ان يكون كذب فهلك و هلك من أخذ عنه الحلال و الحرام، و امّا ان يكون صدق فهلك من خالفه فأىّ وقيعة فى أصحاب رسول اللّه (ص) أشدّ من وقيعتكم فيهم اذا وقعتم؟! و أخرى فانّكم تروون عنهم الكفر الصّراح مثل ما قد رويتم من جحودهم القرآن فلو أنّكم اذا وقعتم فيهم تنسبونهم الى ما هو دون الكفر كان الأمر أيسر و أسهل و أهون لكنّكم تعمدون الى أغلظ الأشياء و أعظمها عند اللّه فتنسبونهم إليها.
جمعه ۴ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۲:۴۶
نظرات



نمایش ایمیل به مخاطبین





نمایش نظر در سایت