چنانکه می دانیم فلسفه ملا صدرا تا حدود بیش از یک قرن بعد از او جز در حلقه محدودی از شاگردانش چندان مورد توجه و اقبال نبود و تازه برخی از معاصران و یا فیلسوفان پس از نسل او از منتقدان مکتب فلسفی او بودند. بعدها چنانکه می دانیم در اصفهان و به ویژه با همت ملا علی نوری و شاگردانش مکتب فلسفی ملا صدرا رونق گرفت و بعد با انتقال آن به تهران و تدریس آن وسیله کسانی چون آقا علی مدرس و شاگردان او فلسفه ملا صدرا تسلط کامل را در حوزه های فلسفی ایران از آن خود کرد. شاگردان مکتب تهران و نیز شماری از شاگردان مکتب ملا هادی سبزواری هم که او نیز از مروجان اصلی مکتب ملا صدرا بود بعداً شاگردانی یافتند که راهی نجف اشرف شدند و آنجا نیز سنت تدریس فلسفه ملا صدرا و گرچه به صورت سنتی حاشیه ای ادامه یافت. در این میان تعدادی از دانش آموختگان در اصفهان و مشهد و تهران که مقداری فلسفه ملا صدرا را آموخته بودند در ادامه تحصیلاتشان در نجف اشرف و سامراء و کربلا تحصیلات فقهی و اصولی خود را تکمیل کردند و در مباحث اصولی خود چنانکه می دانیم کم و بیش خود و شاگردانشان از مباحث و دانش فلسفی خویش استفاده می کردند و این امر نه تنها موجب تحول دانش اصول فقه شد بلکه خود عاملی بود برای تداوم سنت فلسفی ملا صدرا در حوزه های علوم دینی اصلی یعنی نجف اشرف و قم. مخالفت با فلسفه ملا صدرا البته شکل های مختلفی داشته است. برخی به دلیل وفاداری به مکتب ابن سینا با نوآوریهای ملا صدرا مخالفت می کرده اند. برخی هم به دلیل مخالفت با برخی بنیادهای فکری ملا صدرا که تحت تأثیر مبانی ابن عربی بود با فلسفه او مخالف بودند و برخی هم به دلیل پیروی از مکتب الهیات فلسفی تنزیهی که آن را دست کم تعدادی از آنها مطابقتر با مکتب امامان شیعه می دانستند با ملا صدرا و مکتبش مخالف بودند (اینها البته طیفهای مختلفی بودند، از جمله شیخ احمد احسایی در شروحش بر عرشیه و مشاعر). تازه عده بسیاری هم بوده اند که اصلاً با خود فلسفه مخالف بوده اند که منظور من اینجا بحث از آنان نیست (از جمله گرایشمندان به مکاتب اخباری و حدیثگرایی و این اواخر پیروان مکتب میرزا مهدی اصفهانی و امثال او). در همان دوران مکتب تهران چنانکه می دانیم میرزا ابو الحسن جلوه با برخی مبانی اصلی ملا صدرا موافقت نداشت و بیشتر جانب فلسفه سینوی را می گرفت. بعد از او سنتی از مخالفان و یا متحفظان نسبت به مکتب ملا صدرا را در تهران و بعد شهرهای دیگر می شناسیم که از ناقدان مکتب ملا صدرا بوده اند (همین الآن در تهران استاد برجسته سید حسن سعادت مصطفوی نگاهی انتقادی به برخی آرای ملا صدرا دارد و بیشتر دلبسته مکتب ابن سیناست). در دوره معاصر مرحوم شیخ محمد صالح حائری مازندرانی در این شمار بود و کتاب ارزشمندی هم دارد به نام حکمت بوعلی که متأسفانه کمتر مورد اقبال و توجه قرار گرفته است. در همین سنت کسانی هم بوده اند مانند مرحوم ضیاء الدین دری که از فلسفه ملا صدرا و اسفار او انتقاد می کرده اند و به ویژه او را متهم کرده اند که حاصل افکار دیگران را گاه به نام خود جا زده و از ذکر منبع نقل های خود غفلت می ورزیده است. در دهه های گذشته به دلائل مختلف چه در دوره حکومت پهلوی و چه بعد از آن بعد از انقلاب و از آن جمله به دلائل سیاسی و انگیزه های گاه مشابهی فلسفه ملا صدرا مورد حمایتهای رسمی قرار داشته است. در قم به ویژه با مرحوم علامه محمد حسین طباطبایی تحصیل وتدریس فلسفه ملا صدرا رونقی قابل توجه پیدا کرد. مرحوم طباطبایی دو کتاب بدایه و نهایه را به عنوان متن های درسی تدوین کرد که از همان زمان مورد تدریس و تدرس بوده و به ویژه در سالهای اخیر حاصل دهها دوره تدریس این کتابها در قم به صورت شروحی بر این دو کتاب منتشر شده است. برخی از شارحان البته در فهم و توضیح متنهای این دو کتاب مؤفق بوده اند و برخی گاه تلاشهایی داشته اند تا به مناقشاتی درباره شماری از مبانی مکتب صدرایی دامن بزنند و در واقع تعلیقات و شروح آنان جنبه انتقادی و ابتکاری به خود می گیرد که در آن میان تعلیقه آقای مصباح یزدی و یکی از شاگردان ایشان آقای فیاضی از این شمار است، گو اینکه هر دوی این مدرسان فلسفه همچنان وفادار به مکتب ملا صدرا هستند. طیف دیگر کسانی بوده و هستند، مانند مرحوم آقا جلال آشتیانی که هر گونه تأویل و تفسیر و انتقاد را بر آرای ملا صدرا نمی پسندیدند و گرچه در فهم الفاظ و متن آثار آخوند صدر المتألهین تا اندازه زیادی توفیق داشته اند اما تقریباً هیچ حرف تازه ای در این زمینه ارائه نمی کردند و همچنان نمی کنند. مرحوم آقا جلال حتی به نظر من در ارائه تفسیری کم و بیش نادرست از اسفار ملا صدرا سهمی عمده داشته است. آن مرحوم که بیش از آنکه ذوق بحثی فلسفی داشته باشد دلبسته عرفان ابن عربی بود به جای آنکه اسفار ملا صدرا را در چارچوب سنتی در حاشیه فلسفه ابن سینا مورد توجه قرار دهد تنها در چارچوب مکتب ابن عربی می فهمید و تفسیر می کرد، کاری که به نظر من در بد فهمی فلسفه ملا صدرا سهمی اساسی داشته است. این نوع نگاه عرفانی به فلسفه و خارج کردن آن از سنت مشایی البته تا اندازه ای به خود ملا صدرا مربوط است، اما صدرالمتألهین دست کم در بخشهای زیادی از اسفار و چند اثر دیگرش تلاشش این بوده است که مطالب و ابتکارات خود را در چارچوب سنت شناخته شده فلسفی سینوی عرضه کند، سنتی که در گذر زمان و به ویژه با آثار فلسفی شیخ اشراق و تفسیر و بحثهای مکتب شیراز مسئله ها و ابتکارات و مبانی تازه و متفاوتی را تجربه کرده بود. هانری کوربن هم متأسفانه همین راه را رفت. یعنی او نه تنها از آثار حکمی شیخ اشراق تنها به آثار رمزی و بخشهای حکمت خسروانی آن که معلوم نیست اصلاً چه صیغه ای است دل بست بلکه ملا صدرا را هم در همین چارچوب تفسیر می کرد. درست به همین دلیل بود که از مکتب ملا صدرا تفسیری بیرون می کشید که با مکتب شیخیه دست آخر هماهنگ بود و به تعبیر درست مرحوم دکتر مهدی حائری یزدی دانش فاخر فلسفه اسلامی را که در واقع باید در سنت تفسیری ارسطویی و نو افلاطونی آن خواند و تفسیر کرد به شاخه ای از علوم غریبه و جادو و حروفی گری و تأویلات بارده تنزل داد. چنانکه گفتیم ملا صدرا خود در این نوع قرائت از فلسفه اش سهم مهم دارد. در واقع ملا صدرا در فلسفه اش تحت تأثیر کامل شارحان ابن عربی و به ویژه صدر الدین قونوی، ابن ترکه و محمد بن حمزه فناری است. با این وصف گرچه اصالت وجودی که ملا صدرا مطرح می کند شباهتهایی با نظریه حق بودن و عینیت وجود مطلق (و وحدت اطلاقی وجود و در مآل نظریه وحدت شخصی وجود) ابن عربی و شارحانش دارد اما برخلاف نظر استاد زریاب خویی (در مناقشه ای که وقتی با مرحوم آقا جلال آشتیانی داشت) در واقع اصالت وجود نظریه ای ابتکاری بود که در چارچوب سنت متفاوتی و در عین حال مرتبط با بحثهای وجود شناختی حکما شکل گرفت. ملا صدرا البته در نهایت نظریه اصالت وجود و همچنین نظریه وابسته بدان یعنی نظریه تشکیک خاصی وجود را با نظریه وحدت شخصی وجود ابن عربی پیوند زد. در این البته شکی نیست و به نظر من وی در واقع اولین کسی است که مبانی فلسفی خود را به مسلخ مکتب ابن عربی برد و موجبات بد فهمی از ابتکارات فلسفی خود را سبب ساز شد. با این همه باید یک نکته دیگر را هم اینجا مورد توجه قرار دهم و آن اینکه نظریه اصالت وجود (و تشکیک وجود) با همه دفاع هایی که از آن شده به شدت از فقر مبانی برهانی رنج می برد و این نکته ای است که نه تنها بر ناقدان بل بر وفاداران به مکتب او هم پوشیده نمانده است. نگاهی به آثار حتی معاصرانی مانند آقایان مصباح یزدی و فیاضی گواه این معناست. من در نوشته مستقلی که از سال گذشته در دست تحریر دارم نشان داده ام که چگونه طرح نظریه اصالت وجود ناشی از یک بد فهمی است از سیر مباحث وجود شناختی در سنت سینوی خراسان. آنچه من را در این مسیر کمک کرد دستیابی به چند متن خطی مهم بود که راه را برای درک درستتر عبارات ابن سینا و شارحان مشایی او آسانتر می کند، ولله الحمد اولاً وآخراً.
شنبه ۴ مهر ۱۳۹۴ ساعت ۷:۳۵
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .