اتان کلبرگ، محقق مطالعات شيعی، ساليانی پيش در يادداشتی، فهرستی خلاصه از مطالعات در حوزه تشيع را در مجامع آکادميک غربی و خاور شناسی به دست داد. پس از آن هم تاکنون به دلايل مختلف و از آن جمله تحولات سياسی مطالعات در حوزه تشيع تداوم داشته و حتی فزونی گرفته است. مطالعات اوليه در اين حوزه عمدتا محدود به بررسی انديشه های تشيع امامی در زمينه های حقوقی و کلامی بود و برخی نيز مطالعات خود را وقف بررسی تاريخچه تشيع امامی و دوره های مختلف سياسی و اجتماعی جامعه شيعيان می کردند. در اين ميان مطالعه درباره خاستگاه تشيع امامی و تحولات اوليه آن در حوزه عقايد مذهبی کمتر مورد توجه بوده است. به همين دليل در حالی که در زمينه برخی از متکلمان و فيلسوفان شيعی و يا فقيهان و مجتهدان اماميه تحقيقاتی تاکنون عرضه شده، اما درباره منابع حديثی، محدثان و شخصيتهای حديثگرای سده های نخستين شکل گيری تشيع امامی کمتر پژوهشی ديده می شود. البته در سالهای اخير سير اين مطالعات فزونی داشته است و شاهد انتشار برخی از اين دست مطالعات بوده ايم؛ اما هنوز درک ما از دوران آغازين تشيع امامی و خاستگاهها و شعب آن بسيار محدود است. پيش از اين جز مقاله ای که محمد علی امير معزی درباره محمد بن حسن الصفار القمي، محدث و دانشمند حديثگرای مکتب قم در نيمه دوم سده سوم نوشته بود، درباره بيشتر محدثان سهم آفرين اين دوره و اندکی بعد تحقيق جامعی صورت نگرفته و تنها اشارات و يا مطالعات محدودی سامان گرفته بود. در واقع تا چندی پيش درباره بيشتر محدثان معاصر با صفار قمی و يا مقدم بر او و نيز درباره بيشتر محدثان و فقيهان سنتگرای دوران کلينی نيز تحقيقی منتشر نشده بود و مطالعات بسيار محدود بود. درباره محمد بن يعقوب الکليني (د. 329ق)، محدث برجسته و نقش آفرين اماميه در دوران غيبت صغرای امام غائب شيعيان امامی نيز تاکنون هيچ تحقيق جامع و رضايت بخشی منتشر نشده است؛ کما اينکه هنوز هم درباره محمد بن علي ابن بابويه قمي، معروف به شيخ صدوق (د.381ق)، محدث بلند پايه مکتب قم و ری، تحقيق جامعی صورت نگرفته است. اين در حالی است که اشخاصی که نامشان پيش از اين گذشت، همگی بيشترين سهم را در شکل گيری و تحول انديشه امامی بر عهده داشته اند. کلينی و شيخ صدوق هر يک نويسنده يکی از چهار کتاب حديثی معتبر و مهم اماميه هستند که اصطلاحا به آن کتابها، "کتب اربعه" حديث اماميه اطلاق می شود.
در سالهای اخير در مجامع آکادميک غربی وضعيت تا اندازه قابل توجهی تغيير کرده است (چند مقاله از محمد علی امير معزي و اتان کلبرگ و نويسنده اين سطور در زبانهای اروپايی منتشر شده؛ مقاله ای مختصر و اجمالی درباره کليني از نويسنده اين سطور با همکاری آقای امير معزي و مقاله ای کوتاه درباره سياري، نويسنده کتاب القرائات، از امير معزي و اتان کلبرگ. مقاله امير معزي درباره حسين بن الحکم الحبري که در سالهای اخير منتشر شده طبعاً به موضوع ما مربوط نيست. او دانشمندی زيدی بوده است. چند مقاله و تحقيق هم درباره احمد بن محمد البرقي و يا کتابها و محدثان کهنتر منتشر شده است. کتاب نيومن و بارآشر هم درباره حديث شيعی و در همين سياق بايد مورد اشاره قرار گيرد). اين تحول بيش از همه مديون سه محقق اين زمينه از مطالعات است: اتان کلبرگ، گرچه کار خود را در کتاب معروفش متمرکز بر علي ابن طاووس، دانشمند حديثگرای سده هفتم کرد، اما مطالعه او در اين کتاب، بيشتر به آثاری اختصاص يافته که ابن طاووس در تأليفات متعدد خود از آنها بهره گرفته و بنابراين شناخت خوبی از ميراث اماميه در سده های نخستين ارائه می دهد. وی همچنين در مقاله ای که در رابطه با اصول اربعمائة نگاشت، درباره نخستين دفاتر حديث اماميه و ميراث حديثی شان به مطالعه پرداخت. همين امر زمينه مناسبی را برای مطالعات بعدی او و ديگران فراهم کرد. وی در شماری از مقالات خود به بررسی پاره ای از مفاهيم بنيادی در تشيع امامی پرداخت و تلاش کرد مطالعات خود را متکی بر منابع اصلی و کهن اين مذهب ارائه دهد. فی المثل در مقاله ای نسبتا بلند وی به بررسی روابط شيعيان با امامان در دوران پيش از غيبت پرداخت. اين مطالعه سعی در ارائه تصوير روشنتری از جامعه اماميه آغازين دارد؛ کما اينکه تحقيق ديگر همين نويسنده درباره انتقال از اماميه به اثنا عشريه و پرداختن به مسئله دوازده امام تصويری ويژه از شرايط دوران غيبت صغرا ارائه می دهد. اما هنوز تحقيق درباره جامعه امامی در دوران حضور امامان و در دوران پيش از آغاز غيبت امام دوازدهم نياز به تحقيق و بررسی های بيشتری داشته و دارد. مقدمه استاد برجسته آقای دکتر حسين مدرسی طباطبايی بر کتاب مقدمه ای بر فقه شيعه تا اندازه زيادی ذهنيت محققان را در رابطه با مکاتب و گرايشهای درون جامعه امامی در اين دوران از نقطه نظر گرايشات مذهبی و به ويژه فقهی اصلاح کرد. آنچنانکه وی در اين تحقيق به خوبی نشان داده است، جامعه اماميه به هيچ وجه در اين دوران نسبتا بلند، يکدست نبوده و در آن تفاوتهای آشکاری در برخورد با منابع فقه و کلام و عقايد وجود داشته است. گرايشات اخباری و اصولی که بعدها در جامعه اماميه، صورت روشنتری به خود گرفت و تمايزها و تقابلها را بيشتر به نمايش گذاشت، ريشه در اختلافات آغازين داشت که در بومهای مختلف جامعه اماميه وجود داشته است. اما هنوز راه زيادی برای شناخت اين تفاوتها و تمايزها وجود داشته و دارد. تحقيق ديگر همين دانشمند درباره تحول مفهوم امامت و غيبت که به بهانه تحقيق بر روی شناخت شخصيت برجسته کلامی اماميه در دوران غيبت صغرا يعنی ابن قبه رازي سامان گرفت، به بحرانهای مختلف در درون جامعه اماميه در چند بعد پرداخت. يک بعد، تکامل مفهوم امامت در بعد سياسی و اجتماعی بود. مدرسی در بخش اول کتابش به شکل محدودی به اين موضوع پرداخت. در بخش دوم، او تکامل مفهوم امامت را از بعد علمی و معنوی مورد مطالعه قرار داد. اين زمينه در حقيقت به آن چيزی مربوط است که ريشه های تفکر تشيع امامی در ابعاد مذهبی و اختلافات آنان را بازتاب می دهد؛ گذار تاريخی از مفهوم امام به عنوان يک رهبر سياسی و يا دست کم رهبر يک جامعه مذهبی به مفهوم امام به عنوان پيشوای دينی و مرجع فقه و عقايد. مدل تحقيق دکتر حسين مدرسی اين چنين است که جامعه اماميه را از آغاز برخوردار از دو گرايش اصلی می داند که يکی تنها بر جنبه های فقهی و مذهبی در چارچوب اسلامی آن که در جامعه حاکميت داشت، تأکيد می داشت، اما به دليل گرايش به تشيع اين مرجعيت را در اهل بيت پيامبر جستجو می کرد. در مقابل دکتر مدرسی گرايش ديگری را نيز در ميان اين جامعه نشان می دهد که به نظر او از همان آغاز مورد انکار گروه نخست و حتی خود امامان بوده است؛ گرايشی که وی آنان را در طبقه غلات شيعه قرار می دهد. آقای مدرسی طبعاً متأثر از ادبيات دوران کلاسيک تشيع امامی در تمايز بخشی ميان اين دو گرايش است. در بخش سوم تحقيق او، به بحران رهبری جامعه اماميه و نقش راويان حديث پرداخته شده است. بحران رهبری، گرچه به طور خاص بيشتر در ارتباط با دوران شروع غيبت امام دوازدهم اثنا عشريان مورد بررسی قرار گرفته، اما ريشه در اختلافاتی پيشين داشته که آقای دکتر مدرسی به شکل گذرا بدان پرداخته است و طبعاً در جای خود بايد ريشه های فکری همه اين اختلافات مورد بررسی و مطالعه قرار گيرد. دکتر مدرسی در واقع سعی کرده است تا بيشتر به بازتابهای آن اختلافات در احاديث بپردازد. مدرسی بيشتر ترجيح می دهد تا اختلافات را در درون جامعه اماميه بيشتر در سطح مسائل حقوقی و کلامی به معنای متعارف آن جستجو کند و پرسش از خاستگاههای فکری را خارج از هدف تحقيق خود قرار می دهد. وی سهم محدثان و راويان حديث را در حل و چاره جويی اين اختلافات برجسته می کند و از اينرو مطالعه او سهم حديث را در اختلافات درون مذهبی شيعی و امامی مورد مطالعه قرار می دهد، البته هنوز بايد درباره گرايشات مختلف محدثان و راويان حديث شيعی و خاستگاههای گوناگون آنها در اين زمينه به بحث پرداخت؛ زمينه ای که ورود به جزييات آن مطالعات جديدی را هنوز می طلبد. برای انجام چنين مطالعاتی بايد در دو سوی مختلف تحقيق تاريخی را گسترش داد: از يک سو می بايست شناخت خود را از منابع حديثی و منابع انديشه و عقايد مذهبی اماميه کامل کرد. دکتر مدرسی در کتاب اخير خود درباره ميراث حديث شيعه، کوشيد که فهرستی از محدثان و راويان اوليه اماميه و دفاتر و کتابهای حديثی آنان ارائه دهد. اين منابع بعدها در تدوين کتابهای جامع حديثی به کار بسته شدند. اين تحقيق زمينه را برای انجام يک رشته از تحقيقات در مرحله ای بعدی برای شناخت مکاتب مختلف حديثی و عقيدتی اماميه در دوران نخستين و به ويژه در ميان راويان حديث طبعا فراهم کرده است. دکتر مدرسی در حقيقت با ارائه فهرستی دقيق و بی همتا از نام و مشخصات راويان شيعی و آثارشان و نشان دادن ميزان بهره گيری از آنها در کتابهای حديثی بعدی گامی مهم و ارزشمند برای شناخت هر چه بهتر مکاتب و سنتهای مختلف شيعی در مراحل بعدی مطالعات شيعه شناسی برداشت. برای اين مقصود بيش از هر چيز شناخت سنتهای مختلف حديثی و نحوه تدوين کتابهای حديثی و شيوه های گوناگون در تدوين ميراث حديثی در ارتباط با تحولات عقايد اهميت دارد. به عنوان يک نمونه تنها اين نکته را اينجا متذکر می شويم که در کتابهای رجال و فهارس کتب حديثی کهن اماميه همانند کتاب فهرست، موسوم به الرجال نجاشی و نيز الفهرست شيخ طوسی، دو منبع اصلی شناخت ما از آثار حديثی و فقهی راويان نخستين شيعی و امامی از صدها دفتر حديثی ياد شده که به وسيله محدثان بعدی روايت می شده است، اما ما هنوز به درستی و به شکل کاملاً دقيقی نمی دانيم که هر يک از اين کتابها چگونه شکل گرفته و منابع آنها دقيقا چه بوده و چگونه بکار گرفته می شده است؛ کدام يک از آنها روايات و احاديث جديدی را در خود داشته و هر کدام متعلق به چه سنتهايی بوده است؟ از همه مهمتر اينکه از بسياری از آنها حتی روايات اندکی هم در کتابهای بعدی ديده نمی شود؛ آيا اين مسئله به اين معناست که آنها مواد تازه ای در بر نداشته اند و يا اينکه احاديث آنها از سوی منابع بعدی به دلايل مختلف مورد توجه قرار نگرفته است. از آنجا که بسياری از منابع متقدم حديث از ميان رفته داوری در مورد همه اين موارد دست کم در پاره ای از موضوعات حديثی بسيار مشکل و گاه غير ممکن است. اما در مورد پاره ای از موضوعات می توانيم با بررسی دقيقتر نشان دهيم که از محتوای مجموعه های کهنتر چه مواردی انتخاب و يا حذف شده است. برای اين کار تنها نشان دادن اينکه نام يک راوی در کتابهای حديثی بعدی در چه مواردی به کار گرفته شده و مقايسه آنها با عناوين آثارش برای شناخت و بازيابی منابع کهن حديثی طبعاً کافی نيست. اين بدين دليل است که ما پيش از آن نياز داريم تا شناختمان را از کيفيت تدوين کتابهای حديثی و انتقال سنتهای حديثی و البته همزمان با بررسی تحولات اعتقادی بهبود ببخشيم. وجود دهها روايت و حديث درباره امامت از محدثی کهن که کتابی در امامت داشته در کتابی متأخر ضرورتا به معنای اخذ آن روايات از آن کتاب و يا حتی نوشته ای ديگر از او نيست؛ همواره احتمال حذف و يا اصلاح احاديث منبعی متقدم در منبع و يا منابع متأخرتر و به شيوه های مختلف روايت قابل تصور است. بنابراين برای چنين تحقيقی ارائه نقشه جامعتری از انتقال سنتهای حديثی بی ترديد ضروری است. سه تحقيق پيشگفته استاد دکتر مدرسی راه را برای چنين تحقيقاتی همينک باز کرده است.
از ديگر سو، بايستی تحقيق جامعی درباره زمينه ها و خاستگاههای مختلف عقيدتی تشيع ارائه داد به صورتی که بتوان تظاهرات و نمودهای آن، بطوری که خود را در حديث و تحولات حديثی بروز داده است، مورد مطالعه قرار داد. پروفسور محمد علي امير معزی در کتاب پيشوای ملکوتی و نيز پاره ای از مقالاتش به جنبه های متفاوت تفکر مذهبی شيعه پرداخته است. وی بر خلاف استاد مدرسی، بر اين اعتقاد است که جنبه های باطنی و تأويلی در تفکر شيعه امامی اصالت دارد و محور انديشه مذهبی آنان بر حول محور معرفت امام و ولايت متمرکز است، به طوری که محورهای ديگر اعتقادی و از جمله خدا، نسبت با مخلوقات و تفسير از عالم وجود و پيامبر شناسی و فرجام شناسی همگی بر اين محور قابل تفسير است. وی ادبيات دوره متقدم شيعه را اساسا مبتنی بر اين رويکرد می داند، ادبياتی که به نظر او بعدا در گرايشات اجتهادی و فقهی متکلمان اماميه پس از آغاز غيبت کبری و در دوران حکومت شيعی آل بويه، به حاشيه رانده شده و گرايشات کلامی جايگزين آن گرديده است. وی روند گذار از انديشه باطنی تشيع به تشيع فقهی و کلامی را روند گذار از باطنی گری فرا عقل گرايانه به گرايش عقلی می داند که نماد اصلی آن در رويکرد به اجتهاد است و حتی آن را نوعی ميل به تطابق تشيع امامی با ساز و کارهای تفکر حاکم اهل سنت معرفی می کند. بنابراين وی اختلاف ميان اخباريان و اصوليان را برخاسته از اختلاف در منابع فقهی نمی داند؛ بلکه تفسير آنها را از منابع معرفت متفاوت می پندارد. بدين ترتيب وی آنچه را که از سوی ادبيات دوره متکلمان به عنوان گرايش غاليانه، مورد انتقاد و حتی به نظر او مورد حذف قرار گرفته است، جريان اصلی تفکر شيعی در دوران متقدم می داند که نماينده آن را نيز مکتب قم و ری قرار می دهد. مجموعه احاديث مرتبط با موضوع امامت و ولايت که در کتابهای بصائر الدرجات منسوب به محمد بن حسن الصفار و الکافي کلينی نقل شده، مهمترين نمونه های ادبياتی است که امير معزی آن را نماينده ادبيات باطنی و تأويلی شيعه می خواند. لازمه تحقيق او طبعا بازنويسی ادوار تفکر اعتقادی تشيع امامی است که خود مستلزم بازنويسی تاريخ تدوين حديث و منابع اعتقادی تشيع امامی خواهد بود؛ کاری که امير معزی در تحقيقات خود کمتر بدان پرداخته است؛ وی بيشتر به پديدار شناسی روايات و عقايد موجود در منابع کهن اکتفا کرده است.
هر دوی تحقيقات مدرسی و امير معزی با توجه به مطالعاتی که در کنار اين دو گرايش از سوی اتان کلبرگ ارائه شده است، بازخوانی ادبيات حديثی و تاريخچه آن را امکان پذير و مهمتر از آن ضروری می سازد. مدل تحقيق مدرسی و امير معزی به صورت بنيادی متفاوت است و هر يک به نتايج مختلفی برای ارزيابی تاريخ تفکرات اعتقادی تشيع امامی انجاميده است. تحليل منابع کتابهای حديثی موجود که تقريبا همگی ريشه در دوران تثبيت انديشه اماميه دارد و حتی پاره ای از آنها که به دورانی ما قبل آن اختصاص دارد دربردارنده تحريرهای بعدی است، به خوبی می تواند ريشه اين آثار، رگه هايی از انديشه ها و سرچشمه های انديشه های شيعی دوران ما قبل استقرار تشيع امامی و چگونگی بازسازی و انتخاب از متون و منابع پيشين را در دوران استقرار روشن کند. البته همواره تحليل و تجزيه منابع موجود به منظور دستيابی به متون گذشته با آسانی همراه نيست؛ اما اين تنها راهی است برای اينکه به خوبی دريابيم که چگونه منابع دوران استقرار در تشيع امامی تأليف شده و يا تحريرهای جديدی از کتابها در اين دوران به دست داده شده است. نويسندگان جديدتر آثار حديثی خود را بر اساس منابع کهنتری می نوشته اند و اسناد کتابهای حديثی اشاره به همين منابع دارد و اسناد اشاره به نحوه انتقال منابع اوليه به منابع بعدی دارد؛ اما اين نويسندگان در تأليف کتابهای تازه بر اساس نيازهای جديد جامعه اماميه، دو کار موازی در عين حال انجام می دادند؛ آنان از يک سو آنچه از ميراث تشيع در کوفه و بصره و قم و شهرهای ديگر شيعی در اختيار بود، به عنوان ميراث مشترک اماميه قبول کردند؛ حتی اگر بسياری از آن نوشتجات حديثی متعلق به جرياناتی بودند که در گذشته از سوی گرايشاتی فراهم می شدند که با يکديگر ارتباط ارگانيک و يا مذهبی شاخصی نداشتند، اما به هر حال همگی در محيطهای شيعی تنظيم شده بودند. اين گرايشات و گروههای شيعی با يکديگر به صور گوناگونی ارتباط داشتند اما عموما هر يک ديگری را بيرون از جامعه خود تشخيص می داد. به تدريج به دلايل مختلف اين محافل، گرايشات و فرقه های مختلف از ميراث يکديگر بهره می بردند و سعی می کردند عقايد خود را به اتوريته های پيشين تشيع که به تدريج مقبوليت همگانی در جامعه بزرگ شيعه پيدا می کردند، منسوب سازند. بنابراين به يک شخص و از جمله خود امامان می توانست اقوال متناقضی منسوب شود. در دوران تثبيت انديشه هر يک از فرق و در اينجا تشيع امامی، سعی بر اين بود که تشيع امامی برخوردار از بيشترين منابع و مرجعيتهای گذشته باشد و بنابراين ميراث آنان در منابع مقبول جامعه جديد وارد شد، اما در عين حال برای تثبيت "خود" و تعيين مرزهای روشن عقيدتی لازم می نمود که بخشی از آن رهبران و شخصيتهای پيشين تشيع و ميراث آنان يا به کلی حذف شوند و يا با ادبيات بر جای مانده از آنها به صورت گزينشی و انتخابی و همراه با در نظر گرفتن تحولات فکری و مذهبی و تعديلات لازم برخورد شود تا با وضعيت جديد هماهنگ شوند. بنابراين نويسندگان جديدتر تشيع امامی هم دست به تجميع منابع می زدند و هم برای يکسان سازی، حذف و يا دست کم اصلاح متون گذشته اقدام لازم را انجام می دادند. عناوينی که در منابع بعدی برای برخی از رهبران شناخته شده تشيع در سده های دوم و سوم قمری مانند اتهامات غالي و يا امثال آن و يا داشتن عقايد فاسد ديده می شود در اثر همين عمليات مستمر تجميع سازی و حذف هم زمان شکل گرفت. به همين دليل است که می بينيم شيخ طوسی که در اين رهيافت کوشاتر از ديگر نويسندگان امامی دوران کهن بوده است، ضمن پذيرش اتهام شمار زيادی از نويسندگان اصول و کتابهای حديثی دوران حضور امامان، تصريح می کند که کتابهای آنان قابل اعتماد است. دليل اين امر آن بود که وی احاديث کتابهای اين راويان را می پذيرفت، اما به خوبی می دانست که آنان متعلق به فرق مذهبی شيعی ای هستند که آنان را اماميه خارج از جامعه خود شناسايی می کردند. حتی گاهی کتابهای محدثان غير شيعی که از امامان احاديثی نقل می کردند، در مجموعه ميراث پذيرفته قرار می گرفت، اما شماری از آثار اماميان دگر انديش از اين فهرست خارج می شد. روشن است که شناخت ما از جريانات مختلف شيعی و چگونگی استمرار و تأثير گذاری ها و يا تأثير پذيری ها زياد نيست و ما جز کتابهای محدود حديثی محدثان شيعی و امامی موجود چيز زياد ديگری در اختيار نداريم. کتابهای بعدی مطالب منابع قبلی را گاه متعمدانه پراکنده اند، به طوری که تنها با تحليل کتابها و بررسی دقيق منابع آنها و گرايشات نويسندگانشان می توان پی برد که کتابهای بعدی حامل چه جريانهايی و لو به شکل پنهان هستند. داوری ميان آن دسته از محققانی که تشيع را برخاسته از جريانات باطنی و تأويلی می دانند و آنان که اصالت را در جريانهای هوادار فقه و گرايش اصولی و عقلی می دانند تنها با بررسی منابع و تحليل همه جانبه آنها البته امکان پذير است. بدين ترتيب می توان گفت که کتابی مانند الکافی کلينی از چه منابعی تشکيل يافته و البته مهمتر از آن اينکه بدانيم او چه منابعی را به کناری نهاده و از آنها بهره نبرده است. در شمار راويان و نويسندگان شيعی راويان زيادی را می توان مثال زد که کلينی حتی از آنها يک حديث را هم در کتابش نقل نکرده است. دليل اين امر چه بوده است؟ در پاره ای از موارد می توان اين فرض را آزمود و به نتيجه رسيد که آن راويان در آثارشان که از عناوين آنها به خوبی اطلاع داريم، تنها ناقل احاديثی بوده اند که به طرق ديگری در اختيار کلينی بوده و او ضرورتی برای نقل از آن کتابها نمی ديده است. به ديگر سخن وی به درستی به ريشه آن مرويات دسترسی داشته و بنابراين ضرورتی برای نقل از منابع واسطه نمی ديده است. برخی نيز به اين دليل بوده که کلينی آنها را نمی شناخته و آن جريانات و نويسندگان بعدها در سنت امامی مورد "شناسايی" قرار گرفتند و ميراث آنان به عنوان ميراث مشترک مورد قبول قرار گرفت. اينجاست که شناخت منابع، مکاتب و جريانات کلی محدثان شيعی ضروری است. از ديگر سو بخشی از آن روايات مربوط به منابعی بوده است که کلينی به دلايل مذهبی نمی خواسته است از آنها نقلی در کتابهای خود ارائه دهد. بخشی از اين نقلها به طرق ديگری در اختيار ما قرار دارند، و ما با مقايسه به خوبی می توانيم درک کنيم چرا کلينی آنها را از مجموعه خود حذف کرده بوده است. بنابراين بايد از خود کتابهای حديثی آغاز کرد. اما از آنجا که بررسی همه جانبه منابع انديشه های اعتقادی و حقوقی و تفاسير مختلف شيعيان امامی هم زمان امکان پذير نيست، بايد متواضعانه کار را به صورت مونوگراف سامان داد. البته اين امر به معنی غفلت از زمينه های ديگر نبايد باشد. تحقيقاتی که پيش از اين از آنها نام برديم و ديگر تحقيقات طبعا راهنمای خوبی برای بازنويسی تاريخ تدوين منابع اعتقادی و از همه مهمتر حديثی اماميه خواهد بود. در واقع هر يک از دو دسته مطالعه تحليل تاريخی و بررسی تحليلی/ پديدارشناختی برای تکميل آن ديگری ضروری است؛ به اين اميد که در نهايت بتوان مطمئن بود که تاريخ نگاری انديشه اماميه صورت روشنتری به خود بگيرد. ارائه تصوير روشنتر از تاريخ ادبيات اماميه نيازمند حرکت از هر دو سوی اين پژوهش دو گانه است. بی ترديد آشنايی با تحول ادبيات حديثی درباره امامت و غيبت، می تواند برای بازنويسی تاريخ انديشه امامت در ميان اماميه و سهم جريانهای مختلف فکری در ارائه منظومه های مختلف امامت در تشيع امامی کمک نمايد. در اين نوع جديد از بررسيهاست که ما با تلاشهای متعدد جريانات مختلف و سنتهای گوناگون محدثان برای ارائه مفاهيم امامت و غيبت آشنا می شويم و بنابراين بهتر می توانيم درباره اشکال مختلف تشيع امامی در دوران شکل گيری آن داوری کنيم.
در سالهای اخير در مجامع آکادميک غربی وضعيت تا اندازه قابل توجهی تغيير کرده است (چند مقاله از محمد علی امير معزي و اتان کلبرگ و نويسنده اين سطور در زبانهای اروپايی منتشر شده؛ مقاله ای مختصر و اجمالی درباره کليني از نويسنده اين سطور با همکاری آقای امير معزي و مقاله ای کوتاه درباره سياري، نويسنده کتاب القرائات، از امير معزي و اتان کلبرگ. مقاله امير معزي درباره حسين بن الحکم الحبري که در سالهای اخير منتشر شده طبعاً به موضوع ما مربوط نيست. او دانشمندی زيدی بوده است. چند مقاله و تحقيق هم درباره احمد بن محمد البرقي و يا کتابها و محدثان کهنتر منتشر شده است. کتاب نيومن و بارآشر هم درباره حديث شيعی و در همين سياق بايد مورد اشاره قرار گيرد). اين تحول بيش از همه مديون سه محقق اين زمينه از مطالعات است: اتان کلبرگ، گرچه کار خود را در کتاب معروفش متمرکز بر علي ابن طاووس، دانشمند حديثگرای سده هفتم کرد، اما مطالعه او در اين کتاب، بيشتر به آثاری اختصاص يافته که ابن طاووس در تأليفات متعدد خود از آنها بهره گرفته و بنابراين شناخت خوبی از ميراث اماميه در سده های نخستين ارائه می دهد. وی همچنين در مقاله ای که در رابطه با اصول اربعمائة نگاشت، درباره نخستين دفاتر حديث اماميه و ميراث حديثی شان به مطالعه پرداخت. همين امر زمينه مناسبی را برای مطالعات بعدی او و ديگران فراهم کرد. وی در شماری از مقالات خود به بررسی پاره ای از مفاهيم بنيادی در تشيع امامی پرداخت و تلاش کرد مطالعات خود را متکی بر منابع اصلی و کهن اين مذهب ارائه دهد. فی المثل در مقاله ای نسبتا بلند وی به بررسی روابط شيعيان با امامان در دوران پيش از غيبت پرداخت. اين مطالعه سعی در ارائه تصوير روشنتری از جامعه اماميه آغازين دارد؛ کما اينکه تحقيق ديگر همين نويسنده درباره انتقال از اماميه به اثنا عشريه و پرداختن به مسئله دوازده امام تصويری ويژه از شرايط دوران غيبت صغرا ارائه می دهد. اما هنوز تحقيق درباره جامعه امامی در دوران حضور امامان و در دوران پيش از آغاز غيبت امام دوازدهم نياز به تحقيق و بررسی های بيشتری داشته و دارد. مقدمه استاد برجسته آقای دکتر حسين مدرسی طباطبايی بر کتاب مقدمه ای بر فقه شيعه تا اندازه زيادی ذهنيت محققان را در رابطه با مکاتب و گرايشهای درون جامعه امامی در اين دوران از نقطه نظر گرايشات مذهبی و به ويژه فقهی اصلاح کرد. آنچنانکه وی در اين تحقيق به خوبی نشان داده است، جامعه اماميه به هيچ وجه در اين دوران نسبتا بلند، يکدست نبوده و در آن تفاوتهای آشکاری در برخورد با منابع فقه و کلام و عقايد وجود داشته است. گرايشات اخباری و اصولی که بعدها در جامعه اماميه، صورت روشنتری به خود گرفت و تمايزها و تقابلها را بيشتر به نمايش گذاشت، ريشه در اختلافات آغازين داشت که در بومهای مختلف جامعه اماميه وجود داشته است. اما هنوز راه زيادی برای شناخت اين تفاوتها و تمايزها وجود داشته و دارد. تحقيق ديگر همين دانشمند درباره تحول مفهوم امامت و غيبت که به بهانه تحقيق بر روی شناخت شخصيت برجسته کلامی اماميه در دوران غيبت صغرا يعنی ابن قبه رازي سامان گرفت، به بحرانهای مختلف در درون جامعه اماميه در چند بعد پرداخت. يک بعد، تکامل مفهوم امامت در بعد سياسی و اجتماعی بود. مدرسی در بخش اول کتابش به شکل محدودی به اين موضوع پرداخت. در بخش دوم، او تکامل مفهوم امامت را از بعد علمی و معنوی مورد مطالعه قرار داد. اين زمينه در حقيقت به آن چيزی مربوط است که ريشه های تفکر تشيع امامی در ابعاد مذهبی و اختلافات آنان را بازتاب می دهد؛ گذار تاريخی از مفهوم امام به عنوان يک رهبر سياسی و يا دست کم رهبر يک جامعه مذهبی به مفهوم امام به عنوان پيشوای دينی و مرجع فقه و عقايد. مدل تحقيق دکتر حسين مدرسی اين چنين است که جامعه اماميه را از آغاز برخوردار از دو گرايش اصلی می داند که يکی تنها بر جنبه های فقهی و مذهبی در چارچوب اسلامی آن که در جامعه حاکميت داشت، تأکيد می داشت، اما به دليل گرايش به تشيع اين مرجعيت را در اهل بيت پيامبر جستجو می کرد. در مقابل دکتر مدرسی گرايش ديگری را نيز در ميان اين جامعه نشان می دهد که به نظر او از همان آغاز مورد انکار گروه نخست و حتی خود امامان بوده است؛ گرايشی که وی آنان را در طبقه غلات شيعه قرار می دهد. آقای مدرسی طبعاً متأثر از ادبيات دوران کلاسيک تشيع امامی در تمايز بخشی ميان اين دو گرايش است. در بخش سوم تحقيق او، به بحران رهبری جامعه اماميه و نقش راويان حديث پرداخته شده است. بحران رهبری، گرچه به طور خاص بيشتر در ارتباط با دوران شروع غيبت امام دوازدهم اثنا عشريان مورد بررسی قرار گرفته، اما ريشه در اختلافاتی پيشين داشته که آقای دکتر مدرسی به شکل گذرا بدان پرداخته است و طبعاً در جای خود بايد ريشه های فکری همه اين اختلافات مورد بررسی و مطالعه قرار گيرد. دکتر مدرسی در واقع سعی کرده است تا بيشتر به بازتابهای آن اختلافات در احاديث بپردازد. مدرسی بيشتر ترجيح می دهد تا اختلافات را در درون جامعه اماميه بيشتر در سطح مسائل حقوقی و کلامی به معنای متعارف آن جستجو کند و پرسش از خاستگاههای فکری را خارج از هدف تحقيق خود قرار می دهد. وی سهم محدثان و راويان حديث را در حل و چاره جويی اين اختلافات برجسته می کند و از اينرو مطالعه او سهم حديث را در اختلافات درون مذهبی شيعی و امامی مورد مطالعه قرار می دهد، البته هنوز بايد درباره گرايشات مختلف محدثان و راويان حديث شيعی و خاستگاههای گوناگون آنها در اين زمينه به بحث پرداخت؛ زمينه ای که ورود به جزييات آن مطالعات جديدی را هنوز می طلبد. برای انجام چنين مطالعاتی بايد در دو سوی مختلف تحقيق تاريخی را گسترش داد: از يک سو می بايست شناخت خود را از منابع حديثی و منابع انديشه و عقايد مذهبی اماميه کامل کرد. دکتر مدرسی در کتاب اخير خود درباره ميراث حديث شيعه، کوشيد که فهرستی از محدثان و راويان اوليه اماميه و دفاتر و کتابهای حديثی آنان ارائه دهد. اين منابع بعدها در تدوين کتابهای جامع حديثی به کار بسته شدند. اين تحقيق زمينه را برای انجام يک رشته از تحقيقات در مرحله ای بعدی برای شناخت مکاتب مختلف حديثی و عقيدتی اماميه در دوران نخستين و به ويژه در ميان راويان حديث طبعا فراهم کرده است. دکتر مدرسی در حقيقت با ارائه فهرستی دقيق و بی همتا از نام و مشخصات راويان شيعی و آثارشان و نشان دادن ميزان بهره گيری از آنها در کتابهای حديثی بعدی گامی مهم و ارزشمند برای شناخت هر چه بهتر مکاتب و سنتهای مختلف شيعی در مراحل بعدی مطالعات شيعه شناسی برداشت. برای اين مقصود بيش از هر چيز شناخت سنتهای مختلف حديثی و نحوه تدوين کتابهای حديثی و شيوه های گوناگون در تدوين ميراث حديثی در ارتباط با تحولات عقايد اهميت دارد. به عنوان يک نمونه تنها اين نکته را اينجا متذکر می شويم که در کتابهای رجال و فهارس کتب حديثی کهن اماميه همانند کتاب فهرست، موسوم به الرجال نجاشی و نيز الفهرست شيخ طوسی، دو منبع اصلی شناخت ما از آثار حديثی و فقهی راويان نخستين شيعی و امامی از صدها دفتر حديثی ياد شده که به وسيله محدثان بعدی روايت می شده است، اما ما هنوز به درستی و به شکل کاملاً دقيقی نمی دانيم که هر يک از اين کتابها چگونه شکل گرفته و منابع آنها دقيقا چه بوده و چگونه بکار گرفته می شده است؛ کدام يک از آنها روايات و احاديث جديدی را در خود داشته و هر کدام متعلق به چه سنتهايی بوده است؟ از همه مهمتر اينکه از بسياری از آنها حتی روايات اندکی هم در کتابهای بعدی ديده نمی شود؛ آيا اين مسئله به اين معناست که آنها مواد تازه ای در بر نداشته اند و يا اينکه احاديث آنها از سوی منابع بعدی به دلايل مختلف مورد توجه قرار نگرفته است. از آنجا که بسياری از منابع متقدم حديث از ميان رفته داوری در مورد همه اين موارد دست کم در پاره ای از موضوعات حديثی بسيار مشکل و گاه غير ممکن است. اما در مورد پاره ای از موضوعات می توانيم با بررسی دقيقتر نشان دهيم که از محتوای مجموعه های کهنتر چه مواردی انتخاب و يا حذف شده است. برای اين کار تنها نشان دادن اينکه نام يک راوی در کتابهای حديثی بعدی در چه مواردی به کار گرفته شده و مقايسه آنها با عناوين آثارش برای شناخت و بازيابی منابع کهن حديثی طبعاً کافی نيست. اين بدين دليل است که ما پيش از آن نياز داريم تا شناختمان را از کيفيت تدوين کتابهای حديثی و انتقال سنتهای حديثی و البته همزمان با بررسی تحولات اعتقادی بهبود ببخشيم. وجود دهها روايت و حديث درباره امامت از محدثی کهن که کتابی در امامت داشته در کتابی متأخر ضرورتا به معنای اخذ آن روايات از آن کتاب و يا حتی نوشته ای ديگر از او نيست؛ همواره احتمال حذف و يا اصلاح احاديث منبعی متقدم در منبع و يا منابع متأخرتر و به شيوه های مختلف روايت قابل تصور است. بنابراين برای چنين تحقيقی ارائه نقشه جامعتری از انتقال سنتهای حديثی بی ترديد ضروری است. سه تحقيق پيشگفته استاد دکتر مدرسی راه را برای چنين تحقيقاتی همينک باز کرده است.
از ديگر سو، بايستی تحقيق جامعی درباره زمينه ها و خاستگاههای مختلف عقيدتی تشيع ارائه داد به صورتی که بتوان تظاهرات و نمودهای آن، بطوری که خود را در حديث و تحولات حديثی بروز داده است، مورد مطالعه قرار داد. پروفسور محمد علي امير معزی در کتاب پيشوای ملکوتی و نيز پاره ای از مقالاتش به جنبه های متفاوت تفکر مذهبی شيعه پرداخته است. وی بر خلاف استاد مدرسی، بر اين اعتقاد است که جنبه های باطنی و تأويلی در تفکر شيعه امامی اصالت دارد و محور انديشه مذهبی آنان بر حول محور معرفت امام و ولايت متمرکز است، به طوری که محورهای ديگر اعتقادی و از جمله خدا، نسبت با مخلوقات و تفسير از عالم وجود و پيامبر شناسی و فرجام شناسی همگی بر اين محور قابل تفسير است. وی ادبيات دوره متقدم شيعه را اساسا مبتنی بر اين رويکرد می داند، ادبياتی که به نظر او بعدا در گرايشات اجتهادی و فقهی متکلمان اماميه پس از آغاز غيبت کبری و در دوران حکومت شيعی آل بويه، به حاشيه رانده شده و گرايشات کلامی جايگزين آن گرديده است. وی روند گذار از انديشه باطنی تشيع به تشيع فقهی و کلامی را روند گذار از باطنی گری فرا عقل گرايانه به گرايش عقلی می داند که نماد اصلی آن در رويکرد به اجتهاد است و حتی آن را نوعی ميل به تطابق تشيع امامی با ساز و کارهای تفکر حاکم اهل سنت معرفی می کند. بنابراين وی اختلاف ميان اخباريان و اصوليان را برخاسته از اختلاف در منابع فقهی نمی داند؛ بلکه تفسير آنها را از منابع معرفت متفاوت می پندارد. بدين ترتيب وی آنچه را که از سوی ادبيات دوره متکلمان به عنوان گرايش غاليانه، مورد انتقاد و حتی به نظر او مورد حذف قرار گرفته است، جريان اصلی تفکر شيعی در دوران متقدم می داند که نماينده آن را نيز مکتب قم و ری قرار می دهد. مجموعه احاديث مرتبط با موضوع امامت و ولايت که در کتابهای بصائر الدرجات منسوب به محمد بن حسن الصفار و الکافي کلينی نقل شده، مهمترين نمونه های ادبياتی است که امير معزی آن را نماينده ادبيات باطنی و تأويلی شيعه می خواند. لازمه تحقيق او طبعا بازنويسی ادوار تفکر اعتقادی تشيع امامی است که خود مستلزم بازنويسی تاريخ تدوين حديث و منابع اعتقادی تشيع امامی خواهد بود؛ کاری که امير معزی در تحقيقات خود کمتر بدان پرداخته است؛ وی بيشتر به پديدار شناسی روايات و عقايد موجود در منابع کهن اکتفا کرده است.
هر دوی تحقيقات مدرسی و امير معزی با توجه به مطالعاتی که در کنار اين دو گرايش از سوی اتان کلبرگ ارائه شده است، بازخوانی ادبيات حديثی و تاريخچه آن را امکان پذير و مهمتر از آن ضروری می سازد. مدل تحقيق مدرسی و امير معزی به صورت بنيادی متفاوت است و هر يک به نتايج مختلفی برای ارزيابی تاريخ تفکرات اعتقادی تشيع امامی انجاميده است. تحليل منابع کتابهای حديثی موجود که تقريبا همگی ريشه در دوران تثبيت انديشه اماميه دارد و حتی پاره ای از آنها که به دورانی ما قبل آن اختصاص دارد دربردارنده تحريرهای بعدی است، به خوبی می تواند ريشه اين آثار، رگه هايی از انديشه ها و سرچشمه های انديشه های شيعی دوران ما قبل استقرار تشيع امامی و چگونگی بازسازی و انتخاب از متون و منابع پيشين را در دوران استقرار روشن کند. البته همواره تحليل و تجزيه منابع موجود به منظور دستيابی به متون گذشته با آسانی همراه نيست؛ اما اين تنها راهی است برای اينکه به خوبی دريابيم که چگونه منابع دوران استقرار در تشيع امامی تأليف شده و يا تحريرهای جديدی از کتابها در اين دوران به دست داده شده است. نويسندگان جديدتر آثار حديثی خود را بر اساس منابع کهنتری می نوشته اند و اسناد کتابهای حديثی اشاره به همين منابع دارد و اسناد اشاره به نحوه انتقال منابع اوليه به منابع بعدی دارد؛ اما اين نويسندگان در تأليف کتابهای تازه بر اساس نيازهای جديد جامعه اماميه، دو کار موازی در عين حال انجام می دادند؛ آنان از يک سو آنچه از ميراث تشيع در کوفه و بصره و قم و شهرهای ديگر شيعی در اختيار بود، به عنوان ميراث مشترک اماميه قبول کردند؛ حتی اگر بسياری از آن نوشتجات حديثی متعلق به جرياناتی بودند که در گذشته از سوی گرايشاتی فراهم می شدند که با يکديگر ارتباط ارگانيک و يا مذهبی شاخصی نداشتند، اما به هر حال همگی در محيطهای شيعی تنظيم شده بودند. اين گرايشات و گروههای شيعی با يکديگر به صور گوناگونی ارتباط داشتند اما عموما هر يک ديگری را بيرون از جامعه خود تشخيص می داد. به تدريج به دلايل مختلف اين محافل، گرايشات و فرقه های مختلف از ميراث يکديگر بهره می بردند و سعی می کردند عقايد خود را به اتوريته های پيشين تشيع که به تدريج مقبوليت همگانی در جامعه بزرگ شيعه پيدا می کردند، منسوب سازند. بنابراين به يک شخص و از جمله خود امامان می توانست اقوال متناقضی منسوب شود. در دوران تثبيت انديشه هر يک از فرق و در اينجا تشيع امامی، سعی بر اين بود که تشيع امامی برخوردار از بيشترين منابع و مرجعيتهای گذشته باشد و بنابراين ميراث آنان در منابع مقبول جامعه جديد وارد شد، اما در عين حال برای تثبيت "خود" و تعيين مرزهای روشن عقيدتی لازم می نمود که بخشی از آن رهبران و شخصيتهای پيشين تشيع و ميراث آنان يا به کلی حذف شوند و يا با ادبيات بر جای مانده از آنها به صورت گزينشی و انتخابی و همراه با در نظر گرفتن تحولات فکری و مذهبی و تعديلات لازم برخورد شود تا با وضعيت جديد هماهنگ شوند. بنابراين نويسندگان جديدتر تشيع امامی هم دست به تجميع منابع می زدند و هم برای يکسان سازی، حذف و يا دست کم اصلاح متون گذشته اقدام لازم را انجام می دادند. عناوينی که در منابع بعدی برای برخی از رهبران شناخته شده تشيع در سده های دوم و سوم قمری مانند اتهامات غالي و يا امثال آن و يا داشتن عقايد فاسد ديده می شود در اثر همين عمليات مستمر تجميع سازی و حذف هم زمان شکل گرفت. به همين دليل است که می بينيم شيخ طوسی که در اين رهيافت کوشاتر از ديگر نويسندگان امامی دوران کهن بوده است، ضمن پذيرش اتهام شمار زيادی از نويسندگان اصول و کتابهای حديثی دوران حضور امامان، تصريح می کند که کتابهای آنان قابل اعتماد است. دليل اين امر آن بود که وی احاديث کتابهای اين راويان را می پذيرفت، اما به خوبی می دانست که آنان متعلق به فرق مذهبی شيعی ای هستند که آنان را اماميه خارج از جامعه خود شناسايی می کردند. حتی گاهی کتابهای محدثان غير شيعی که از امامان احاديثی نقل می کردند، در مجموعه ميراث پذيرفته قرار می گرفت، اما شماری از آثار اماميان دگر انديش از اين فهرست خارج می شد. روشن است که شناخت ما از جريانات مختلف شيعی و چگونگی استمرار و تأثير گذاری ها و يا تأثير پذيری ها زياد نيست و ما جز کتابهای محدود حديثی محدثان شيعی و امامی موجود چيز زياد ديگری در اختيار نداريم. کتابهای بعدی مطالب منابع قبلی را گاه متعمدانه پراکنده اند، به طوری که تنها با تحليل کتابها و بررسی دقيق منابع آنها و گرايشات نويسندگانشان می توان پی برد که کتابهای بعدی حامل چه جريانهايی و لو به شکل پنهان هستند. داوری ميان آن دسته از محققانی که تشيع را برخاسته از جريانات باطنی و تأويلی می دانند و آنان که اصالت را در جريانهای هوادار فقه و گرايش اصولی و عقلی می دانند تنها با بررسی منابع و تحليل همه جانبه آنها البته امکان پذير است. بدين ترتيب می توان گفت که کتابی مانند الکافی کلينی از چه منابعی تشکيل يافته و البته مهمتر از آن اينکه بدانيم او چه منابعی را به کناری نهاده و از آنها بهره نبرده است. در شمار راويان و نويسندگان شيعی راويان زيادی را می توان مثال زد که کلينی حتی از آنها يک حديث را هم در کتابش نقل نکرده است. دليل اين امر چه بوده است؟ در پاره ای از موارد می توان اين فرض را آزمود و به نتيجه رسيد که آن راويان در آثارشان که از عناوين آنها به خوبی اطلاع داريم، تنها ناقل احاديثی بوده اند که به طرق ديگری در اختيار کلينی بوده و او ضرورتی برای نقل از آن کتابها نمی ديده است. به ديگر سخن وی به درستی به ريشه آن مرويات دسترسی داشته و بنابراين ضرورتی برای نقل از منابع واسطه نمی ديده است. برخی نيز به اين دليل بوده که کلينی آنها را نمی شناخته و آن جريانات و نويسندگان بعدها در سنت امامی مورد "شناسايی" قرار گرفتند و ميراث آنان به عنوان ميراث مشترک مورد قبول قرار گرفت. اينجاست که شناخت منابع، مکاتب و جريانات کلی محدثان شيعی ضروری است. از ديگر سو بخشی از آن روايات مربوط به منابعی بوده است که کلينی به دلايل مذهبی نمی خواسته است از آنها نقلی در کتابهای خود ارائه دهد. بخشی از اين نقلها به طرق ديگری در اختيار ما قرار دارند، و ما با مقايسه به خوبی می توانيم درک کنيم چرا کلينی آنها را از مجموعه خود حذف کرده بوده است. بنابراين بايد از خود کتابهای حديثی آغاز کرد. اما از آنجا که بررسی همه جانبه منابع انديشه های اعتقادی و حقوقی و تفاسير مختلف شيعيان امامی هم زمان امکان پذير نيست، بايد متواضعانه کار را به صورت مونوگراف سامان داد. البته اين امر به معنی غفلت از زمينه های ديگر نبايد باشد. تحقيقاتی که پيش از اين از آنها نام برديم و ديگر تحقيقات طبعا راهنمای خوبی برای بازنويسی تاريخ تدوين منابع اعتقادی و از همه مهمتر حديثی اماميه خواهد بود. در واقع هر يک از دو دسته مطالعه تحليل تاريخی و بررسی تحليلی/ پديدارشناختی برای تکميل آن ديگری ضروری است؛ به اين اميد که در نهايت بتوان مطمئن بود که تاريخ نگاری انديشه اماميه صورت روشنتری به خود بگيرد. ارائه تصوير روشنتر از تاريخ ادبيات اماميه نيازمند حرکت از هر دو سوی اين پژوهش دو گانه است. بی ترديد آشنايی با تحول ادبيات حديثی درباره امامت و غيبت، می تواند برای بازنويسی تاريخ انديشه امامت در ميان اماميه و سهم جريانهای مختلف فکری در ارائه منظومه های مختلف امامت در تشيع امامی کمک نمايد. در اين نوع جديد از بررسيهاست که ما با تلاشهای متعدد جريانات مختلف و سنتهای گوناگون محدثان برای ارائه مفاهيم امامت و غيبت آشنا می شويم و بنابراين بهتر می توانيم درباره اشکال مختلف تشيع امامی در دوران شکل گيری آن داوری کنيم.
شنبه ۲۶ فروردين ۱۳۹۱ ساعت ۱۳:۴۰
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .