در کياست و کاردانی خواجه نظام الملک البته ترديد نيست. در زبان فارسی يکی از بهترين نوشته ها درباره او از شادروان مجتبی مينوی است. زمانی که مينوی مقاله اش را نوشت کتاب بغية الطلب ابن عديم هنوز منتشر نشده بود. اين کتاب از مهمترين منابع برای آشنایی با شخصيت خواجه است و شرح حال مفصلی به او در آن اختصاص داده شده. سال ها قبل از انتشار آنچه از کتاب پر برگ بغية الطلب باقی مانده، در مجله انستيتوی فرانسوی دمشق بخش مربوط به خواجه نظام الملک منتشر شده بود. تا آنجا که در خاطر دارم آقای سيد جواد طباطبایی در کتاب خواجه خود از اين منبع استفاده نکرده اند (الآن به اين کتاب دسترسی ندارم و شايد حافظه من اشتباه کند. کتاب ايشان بعد از هر دو چاپ ياد شده منتشر شده). البته من خيلی سال پيش در تهران چاپ اول آن را داشتم و خواندم. شايد در چاپ های بعدی استدراک شده. هر چه هست آنچه در پی می آيد گزارشی است درباره خواجه به قلم يکی از معاصرانش که از قضات حنفی روزگارش بوده و قبلا در نوشته ای ديگر کتابی از او را درباره قضاء معرفی کرديم؛ کتابی که آن را به رسم خواجه نوشته است (ابو القاسم علي بن محمد بن أحمد الرحبي، معروف به ابن السمناني (د. 499 ق)، فقيه حنفی مذهب معتزلی ، نويسنده کتاب روضة القضاة وطريق النجاة ). تصويری که اين نويسنده از خواجه به دست می دهد نشان می دهد دست کم فقيهی حنفی و معاصر با او چه تصويری از او در ذهن داشته، تصويری که با آنچه به عنوان خواجه نظام الملک و احيای انديشه ايرانشهری، چنانکه آقای طباطبایی تفسير می کند، کاملا متفاوت است. عبارات او را به نقل ابن عديم اينجا می گذارم:

نقلت من كتاب «الاستظهار في التاريخ على الشهور» تأليف القاضي أبي القاسم علي بن محمد السمناني قال: في شهر رمضان من سنة خمس وثمانين وأربعمائة قتل الشيخ الكبير قوام الدين نظام الملك أبو علي الحسن بن علي بن اسحاق، رضي أمير المؤمنين رضي الله عنه في ظاهر نهاوند وهو سائر الى العراق، قتله انسان ديلمي غيلة بعد الفطر ليلة الجمعة حادي عشر منه.وكان مولده في ذي القعدة من سنة ثمان وأربعمائة، وبقي في الأمر وزيرا، وناظرا، ومشرفا نحو خمسين سنة، وبلغ في الوزارة ما لم يبلغه أحد من وزراء الدولتين، وكان يضرب له الطبل والقصاع ثلاث صلوات حضرا وسفرا، وهو الذي بنى الدولة السلجوقية وأسس قواعدها، وتفتحت الدنيا على يديه، وكان صدوق اللسان جيد الرأي، كبير النفس حليما وقورا، يصلي الليل، ويصوم في أكثر الاوقات. وهو أول وزير بنى المدارس في البلاد، وأجرى على المدرسين، والمتفقهة، والأدباء والشعراء، وأهل البيوتات، والرؤساء. ولم ينظر قط الى ظهر محروم، وما قصده أحد في أمر إلا ناله أو معظمه، فأما الحرمان فلا، ولم يبق عليه من عظيم الملك غير ما فعله وبناه وخلد به ذكره في العالم، وفاق به على جميع من تقدم، رضي الله عنه وأرضاه وأحسن له الجزاء عني، فلقد وصلني في سبع سفرات بألف وأربعمائة دينار من ماله، غير الثياب والنزل والاقامة، وأجرى علي من مال بيت المال سبعمائة دينار وعشرين دينارا في كل سنة، وولاني قضاء الرحبة والرقة وحران وسروج وحلب وأعمال ذلك كله، وخاطبني بالقاضي السديد العالم، بحر العلماء، عين القضاة في مكاتبته إلي، فأحسن الله له عني الجزاء. وكان يكرم العلماء على اختلاف مذاهبهم، وله فضل وكرم وبصيرة بالرجال، قريب من القلوب، لا يتشاغل إلا بتلاوة القرآن وسماع حديث رسول الله صلى الله عليه وسلم، ومناظرة الفقهاء بين يديه، وتقدم في زمانه من لم يكن متقدما من الرجال، وتأخر من كان متقدما، واسترجع الممالك كلها، وقبضها الى السلطان. وهو أول من أقطع البلاد والضياع للعساكر والأجناد، وكان يرعى لأهل البيوتات بيوتهم وللعلماء علمهم، وللشعراء شعرهم، وللأدباء أدبهم، وللأشراف شرفهم. وكان أمر الدولة في الزيادة الى أن شاركه في الرأي غيره، وداخل السلطان سواه، فهلكت الدولة، ولم يبق للسلطان بعده إلا نيف وثلاثون يوما رضي الله عنه (5/ 2498 و 2499).

خواجه می دانيم که پشتيبان شافعيان بود و گرچه سعی می کرد خود را حامی حنفيان هم نشان دهد اما سياست کلی او ايجاد تعادلی در اين ميان به نفع شافعيان بود. او در رسميت بخشيدن به دو مذهب حنفی و شافعي در دولت سلجوقی سهم مهمی داشت و البته می کوشيد با سياستی هوشمندانه قدرت دينی آنان را همزمان که در برابر مشروعيت دستگاه خلافت عباسی بالا می برد اما در عين حال در برابر سلطان سلجوقی قدرت آنان را محدود و در کنترل دربياورد. يعنی هم از علما (و به جای خليفه تا اندازه زيادی) برای مشروعيت بخشی به دستگاه سلطنت سلجوقی بهره می برد و هم در عين حال آنان را با صرف اموال و تخصيص اوقاف و تأسيس مدارس عملا تحت کنترل خود در می آورد و برای آنان نظامی ساختاری تحت سلطه سلجوقی ايجاد کرد. با وجود آنکه اين سياست خواجه سياستی هوشمندانه بود اما در خدمت تحکيم سلطنت سلجوقيان بود و خود نيز با توجه به همين نوع خدمات بود که در سياستنامه، آنجا که از خود در برابر خصومت حاسدان دفاع می کند به اين نوع خدماتش اشاره می کند (بحث مفصل من را ببينيد در مقاله ای که درباره سياستنامه نوشته ام). سياست خواجه در مجموع مهار دوگانه ای بود ميان علما و خليفه بغداد و در راستای تحکيم قدرت سلجوقيان. با اين حال خواجه به دليل علائق مذهبی اش به مقام خلافت اعتقادی عميق داشت. دفاع او از خلافت بغداد ريشه در مذهب اعتقاديش داشت. او اشعری مذهب بود و با تأييد و تحکيم مذهب شافعی از طريق مدارس نظاميه در عين حال سعی داشت مذهب اشعری را فراگير کند (شافعيان سنت اصلی برای گسترش مکتب اشعری بودند). بدين ترتيب هم با مذهب معتزلی خصومت می ورزيد و هم با حنبليان بغداد که حاميان اصلی دستگاه خلافت بودند. از رهگذر حمايتش از شافعيان و اشعريان خراسان خواجه در تحکيم مذهب تصوف خراسان هم تأثيری مهم و سرنوشت ساز داشت. به هر ترتيب هم حنبليان از او انتقاد داشتند و هم برخی از حنفيان. يکی از دلائل بروز اختلاف ميان او و بخشی از حاکميت سلجوقی هم به همين حمايت بيشترش از شافعيان در قياس با حنفيان باز می گردد. گزارش زير را که ابن عديم نقل کرده ببينيد:

سمعت القاضي أبا عبد الله محمد بن يوسف بن الخضر الحنفي قاضي العسكر رحمه الله، وقد جرى ذكر نظام الملك وميله الى أهل العلم، يقول: كان نظام الملك يتعصب للشافعية كثيرا، فكان يولي الحنفية القضاء، ويولي الشافعية المدارس، ويقصد بذلك ان يتوفر الشافعية على الاشتغال بالفقه، فيكثر الفقهاء منهم، ويشتغل القضاة بالقضاء، فيقل اشتغالهم بالفقه ويتعطلون (5/ 2494 تا 2495 ).
سه شنبه ۴ شهريور ۱۳۹۹ ساعت ۱:۲۲