در رابطه با تحلیل بنیاد گرایی اسلامی معاصر , غربی ها تحلیلهای مختلفی تا کنون ارائه داده اند . اگر تا یکی دو دهه پیش در رابطه با جهان اسلام و پدیده های مختلف آن تنها مستشرقین و اسلام شناسان کلاسیک و تاریخی گرا اظهار نظر می کردند ولی در دوره اخیر انتروپولوژیستها ومردم شناسان غربی نیز در رابطه با پدیده های اسلامی معاصر اظهار نظر می کنند .
در این میان ارنست گلنر ( مولف کتاب جامعه مسلمان) در تحلیل خود معتقد است که اسلام دین نص مقدس است ومی توان آنرا به "دیانت نص مقدس" فرو کاست. نص مقدس البته خود سخن نمی گوید بلکه نخبگانی عالم در اسلام هستند که از نص حمایت می کنند وآنرا تفسیر می کنند و از طرف نص سخن می گویند. این نص است که به همه چیز در جامعه و دولت مشروعیت می دهد و درست به همین دلیل نیز نخبگان مفسر از جایگاه مهمی در اسلام برخوردارند. هم نصوص و هم آنان مسئول کامیابی یا ناکامی جامعه ودولتند.
وی در همین راستا معتقد است که بنیاد گرایی اسلامی گرچه پدیده جدیدی است ولی به هر حال پدیده ایست که به جهان معنایی نص بر می گردد و تکیه گاهش نیز همان نخبگان مفسر نص اند و به همین دلیل نیز پدیده ای بیگانه از اسلام نیست. همانطور که پروتستانتیزم نص گرا طریق راهیابی به مدرنیته در قرن 17 میلادی در اروپا بود به همان صورت نیز بنیاد گرایی اسلامی راه اسلامی دستیابی به مدرنیته است.

در مقابل , گرتس مردمشناس دیگر بر این باور است که گر چه نص در اسلام اهمیت دارد ولی بايد گفت که اسلام دین نص نیست. اسلام از همان آغاز پروژه دولت داشت و همواره نیز در اسلام تاریخی, دولت از نخبگان عالم و مفسران نص اهمیت و قدرت بیشتری داشته است. اسلام نیز , چه از لحاظ تاریخی و چه از لحاظ فقه یا دولت واقعیت یکپارچه ای نبوده است و از همین رو نیز نمی توان از پروژه جهانی اسلامی چه بنیاد گرا یا غیر بنیادگرا سخن گفت. البته گونه ای از آگاهی یکپارچه دیده می شود ولی این امر مربوط به تشابه چالشهای فراروی همه آنان است. بنیادگرایی های موجود در کشورهای اسلامی و عربی گرچه همگی عکس العمل پدیده های مدرنیته و سیطره سرمایه داری هستند ولی برحسب تفاوت میان کشورها متفاوتند. بنابراین نمی توان گفت که بنیاد گرایی تنها مسير مدرنیته در میان مسلمانان است . در حالی که برنارد لوییس , اسلام شناس معروف , مواجهه با اسلام را در زمینه تاریخی جستجو می کند و هانتینگتون آنرا در طرح برخورد تمدنها مورد تحلیل قرار می دهد , گرتس آنرا به دلایل سیاسی مربوط می داند : ملتها در مقاومتهای ملی خود در برابر استعمار از عقاید دینی خود نیز ممکن است بهره بگیرند ولی البته راههای بهره گیری از این عقاید دینی میان ملل مختلف اسلامی متفاوت بوده است. به نظر وی در مواجهه میان ملل مسلمان و غرب , عکس العمل های متقابل میان دو طرف , فرهنگ و بینش و حتی عملکرد هریک را در برابر یکدیگر برساخته است .
هر يک از اين دو گرايش آنتروپولوژيک ميان محققان غربی هوادارانی دارد و در ایالات متحده و در اروپا هنوز درباره طرح های فکری این دو مردمشناس مقالات بسیاری نوشته میشود .
دوشنبه ۳ ارديبهشت ۱۳۸۶ ساعت ۱۸:۱۹