<p />
تاکنون يک مقاله و يک ياداشت از سوی اينجانب در کتاب ماه دين درباره ابوالقاسم بستی منتشر شده است. وی متکلمی زيدی و معتزلی و از شاگردان قاضی عبدالجبار بوده است و در فقه نيز بر مذهب ناصری.
از آثار او يکی کتاب البحث عن أدلة التکفير والتفسيق به کوشش استادان مادلونگ و اشميتکه منتشر شده و يکی هم کتاب المراتب در فضائل حضرت امير (ع) به کوشش آقای محمد رضا انصاری قمی. از اين کتاب اخير نسخه ديگری هم در اختيار بنده هست که در چاپ کتاب المراتب از آن استفاده نشده و آن مربوط است به کتابخانه ناصريه هند. کتاب کشف أسرار الباطنية وغوار مذهبهم نيز که تنها بخشهايی از آن سابقا توسط استرن منتشر شده بود، اخيرا انتشار يافته است. اما او آثار ديگری نيز دارد. من سالها پيش نسخه ای از کتاب المعتمد في الامامة را که پيشتر تصور می رفت از ميان رفته است، در کتابخانه دار المخطوطات صنعاء يافتم. نسخه ای از سده پنجم و بسيار خوش خط و واضح. در يادداشتی که در کتاب ماه دين منتشر کردم، درباره اين کتاب سخن گفته ام. در اين کتاب مؤلف از عقايد مختلف درباره امامت سخن گفته و نظر زيديان و معتزليان را مطرح کرده است. طبعا بخشی مهم از کتاب در رابطه با موضوع نص و عصمت و امثال آن است که به همين دليل ابوالقاسم بستی در اين موارد عقايد اماميه را در اين موضوعات و به تفصيل مورد انتقاد قرار داده است. بستی در کتاب البحث نيز آرای اماميه را رد و نقض کرده است. در اينجا دليل اين کار رد دعاوی اماميه در خصوص فسق و يا کفر شماری از سلف است. بستی به دليل رويکردی که در موضوع تفسيق و يا تکفير به طور کلی دارد، با اين آراء مخالف است. با اين وصف او نظر تا حدی مثبت نسبت به اماميه ابراز می کند و آنان را متفاوت از باطنيان می داند که به باور او کافرند[1].

ابوالقاسم بستی به دليل زندگی در ری و شمال ايران آشنايی بسيار خوبی با اماميه داشته و آنان را از نزديک می شناخته است. اصولا زيديان اين دوره به دلايل متعدد اطلاع خوبی از انظار اماميان داشته اند. يکی به اين دليل که برادران هارونی خود پيشتر امامی بوده اند و نيز ابوالعباس حسنی، استاد آنان بسيار خوب اماميه را می شناخته اند. ريشه نقادی مذهب امامی در اين دوره در ری و شمال ايران، به طور عمده به بحثهايی بر می گردد که ابوزيد علوی در ری در نقد اماميه داشته و می دانيم که ابن قبه رازی بر او رديه نگاشته است. شاگردان ابو زيد مانند حسنی و شاگردان شاگردان او و کلا محفل زيديان ری و شمال ايران در اين دوره زمانی به خوبی از طريق ابو زيد، هم با انديشه های امامی آشنايی داشتند و هم اينکه تحت تأثير او با تکيه بر مسائل خاصی، انديشه های اماميه را مورد انتقاد قرار می دادند. در همين دوره زمانی و اندکی پيشتر نيز از سوی متکلمان مکتب بصره مانند پدر و پسر جبايی و نيز قاضی عبدالجبار انتقادات سختی بر اماميه وارد شد که ما حصل آن را می توان در جلد بيستم المغنی ديد.

من از سالها پيش دو کتاب بزرگ در دست تأليف داشته ام که يکی از آن دو هم اينک در دست انتشار است (تهران، 1386ش): کتابی در رابطه با تاريخ روابط فرهنگی ميان ايران و يمن بر اساس اسناد نويسندگان زيدی. کتاب ديگر که اين روزها مشغول آماده سازی نهايی آن هستم، کتابی است درباره تحليل مناسبات فکری و فرهنگی ميان اماميه و زيديه. در اين کتاب اخير بخشی مهم به ادبيات رديه نويسی ميان اين دو مذهب از نقطه نظر تاريخی اختصاص يافته است. بنابراين می توان برای تفصيل اين بحث به اين کتاب که اميدوارم تا سال بعد انتشار يابد، مراجعه کرد. مشکل من برای انتشار اين دو کتاب اين است که مجموعه مطالبی که از منابع زيدی در اين دو تحقيق فراهم آمده اند، محصول کاری است که از سال 1369 شمسی آغاز کرده ام و بنابراين در طول اين سالها بيشتر تکيه من بر نسخه های خطی بوده است، در حالی که هم اينک بسياری از اين مواد منتشر شده و ناچارم تمام اين اطلاعات را بر اساس متون چاپی تغيير دهم که زياده از حد وقت گير است و با اشتغالات ديگر فکری نويسنده سازگار نيست.

غرض از تدوين اين يادداشت، توجهی است به يکی از فقرات تاريخ مناسبات زيدی/امامی در ايران. تحولاتی که در انديشه زيدی پس از آشنايی آنان با مکتب بهشمی از نيمه سده چهارم قمری در ايران آغاز شد، نقادی انديشه های اماميه در موضوع امامت را در ميان زيديان دچار تحول کرد؛ نکته ای که به تفصيل درباره آن در کتاب دوم خود بحث کرده ام. نقد ابوالقاسم بستی از اماميه نيز در همين پيش زمينه بايد مورد مطالعه قرار بگيرد. در کتاب البحث، مؤلف قسمت مهمی از کتاب خود را به موضوع تکفير و تفسيق در بحث امامت اختصاص داده و طبعا در اين ميان موضع اماميه در رابطه با اين موضوع اصلی ترين محمور مؤلف بوده است. وی ادله ای را که در اين زمينه از سوی اماميه برای تخطئه "مشايخ" طرح شده، نقد می کند و از اين رهگذر نظر نهايی خود را در رابطه با عدم وجود فسق و يا کفر شماری از صحابه مطرح می کند.

در دوره ای که مؤلف در طبرستان و گيلان و ری می زيسته، کتاب المسترشد محمد بن جرير طبری شيعی و خود او کاملا شناخته شده بوده است[2]. به همين دليل مؤلف در نقد آرای اماميه در خصوص مثالب به اين کتاب نظر داشته است. البته تنها در يک مورد از اين کتاب نام می برد و نام مؤلف را نيز نمی برد ولی مطلب طبری را رد می کند[3]، اما روشن است که مراد وی همين کتاب المسترشد[4] است که گفته شده از طبری امامی بوده است. به نظر من ابوالقاسم بستی احتمالا با کتابهای ديگری در مثالب از نويسندگان امامی آشنا بوده، چون فصلی طولانی را به رد دعاوی اين کتابها در باب بدعتها و فسق خلفا اختصاص داده است[5]، اما اينکه دقيقا چه کتابهای ديگری را در دست داشته، اطلاعی نداريم. در عين حال نبايد از نظر دور داشت که شايد او در بيشتر اين موارد از کتاب استادش قاضی عبدالجبار (ج 20 المغني) استفاده کرده و آرای اماميه را از طريق اين کتاب باز می شناخته است. شايد نيز وی با نوشته های شيخ مفيد، معاصر نامدارش نيز آشنايی داشته، چرا که اين قبيل مسائل در بحث از ابطال خلافت خلفا در کتابهای شيخ مفيد بيشتر مد نظر بوده است[6]، اما به هر حال احتمال اينکه حتی کتابهايی مانند الاستغاثة ابوالقاسم کوفی و يا نوشته های فضل بن شاذان را نيز می شناخته دور نيست. بستی کتاب البحث را بر خلاف کتاب المعتمد في الامامة (که در البحث مکرر به آن ارجاع داده[7]) احتمالا پس از مرگ قاضی عبدالجبار نوشته است. اندکی پيشتر شريف مرتضی در بغداد کتاب الشافی را املا می کرده است[8]. از آنجا که می دانيم کتاب الشافي حتی پيش از تکميل کتاب در اختيار ديگران قرار گرفته بوده و نسخه های آن به شهرهای مختلف رفته بوده[9]، دور نيست که ابوالقاسم اين کتاب که در آن به تفصيل ادله ابطال امامت خلفا و نيز اثبات مطاعن آمده است را ديده باشد. ابوالقاسم البستی کاملا با شخصيت شريف مرتضی آشنا بوده و در کتاب المراتب از وی تمجيد به عمل می آورد.
به هر حال شيوه بستی در اين بخش از کتابش رد ادله اماميه در اين باب از طريق تأويل و يا رد خبر به دليل آحاد بودن آن و يا مهمتر از همه غير کافی بودن ادله در اثبات فسق و يا کفر مشايخ است.
--------------------------------------------------------------------------------

[1] نک: البحث، ص 97

[2] می دانيم که طبری به ری نيز آمده بوده است، نک: منابع احوال او در مراجع سنی و شيعه.

[3] نک: ص 130

[4]مقايسه شود با المسترشد، ص 242 تا 250

[5] نک: ص 103 تا 150

[6] می دانيم که اين گونه بحثها در دوره شيخ مفيد و باقلانی، معاصر دانشمند سنی او به شکل بی سابقه ای رونق داشته و باقلانی نيز در کتاب چاپ شده مناقب الأئمة خود به اين بحثها نظر داشته است. بستی در بغداد با باقلانی مناظره کرده بوده است. نک: مقاله من در مورد بستی در کتاب ماه دين.

[7] نک: ص 127، 129، 147

[8] کتاب المغنی در ری تکميل شد و احتمالا خيلی زود سر از بغداد درآورد . بعدها شريف مرتضی آغاز به املای کتاب الشافی در نقض جلد 20 آن کرد که البته مربوط بود به ايام حيات قاضی عبدالجبار.

[9] نک: الشافي، 4/366
يكشنبه ۱۲ فروردين ۱۳۸۶ ساعت ۸:۴۶