برخی نويسندگان در غرب آنگاه که از ماهيت متون بنيادی در اسلام، يعنی قرآن و حديث نبوی سخن می گويند با تأکيد بر وجود جنگ های داخلی و منازعات با دستگاه خلافت و کشته شدن برخی خلفای راشدين و منازعات خونين در صدر اسلام ماهيت قرآن و حديث و تدوين اين دو منبع بنيادی در اسلام را تحت تأثير اين جنگ ها و نزاع های سياسی قلم می برند. فارغ از اين نکته که وجود اين جنگ های داخلی را چقدر می توانيم مرتبط با شکلگيری بنيان های دينی اسلام بدانيم و به ديگر سخن تا چه اندازه اين سخن که اين جنگ ها و منازعات سياسی در تعيين هويت دينی اسلام سهم داشته و به خصوص در فرايند تدوين قرآن و حديث درست است (و اين در جای خود بايد مورد نقد و بررسی قرار گيرد) در اين ميان بی ترديد بايد ميان متن قرآن و حديث تفاوت گذاشت. حديث در فرايندی نزديک به دو قرن تثبيت شد و طبعا تحت تأثير برداشت گروه های مختلف از حوادث اسلام صدر اول و منازعات و جنگ های داخلی قرار داشت و آينه ای است از تفاسير مختلفی که از آن حوادث در ميان مکاتب و گروه های مختلف مذهبی و سياسی در دو سه قرن نخستين اسلام وجود داشته و در قالب حديث به عنوان ابزاری رسانه ای و مشروعيت بخش انعکاس می يافت. اما در مورد قرآن سخن اين نويسندگان به کلی قابل مناقشه است. اولا به ويژه با تحقيقات و کشفيات دو دهه اخير در حوزه قرآن شناسی و مصاحف قرآنی اينک روشن شده که متن قرآن اگر نه در زمان پيامبر دست کم در عصر آغازين دوران صحابه و خلافت تثبيت شد و با وجود برخی اختلافات حاشيه ای کليت متن قرآنی قبل از عصر بنی اميه تثبيت شده بود (عقيده به تحريف قرآن که از سوی برخی محققان معاصر به عنوان عقيده عام شيعی مطرح و بزرگنمایی می شود دقيق نیست و اينک روشن شده که تنها واکنشی جدلی از سوی برخی شيعيان از نيمه دوم سده سوم قمری به اهل سنت بوده و نتيجه يک کنش و واکنشی بوده که در اصل ارتباطی هم با متن قرآن نداشته. ادعای ديدگاه تحريف قرآن به عنوان باوری شيعی و از همان عصر آغازين شکلگيری تشيع که با وجود تذکرات و تحقيقات متعدد برخلاف آن همچنان توسط برخی محققين حوزه شيعه شناسی تکرار می شود البته توجيهی ندارد و قابل دفاع علمی نيست).
ثانياً: اگر قرآن در عصر فتنه ها و جنگ های داخلی اول و دوم تدوين شد و روند نوشتن آن تا عصر عبد الملک بن مروان و حتی به ادعای برخی از اين نويسندگان مدت ها بعدتر تکميل و نهایی شد پس چرا هيچ اثری از اين جنگ های داخلی، آنچه به فتنه های اول و دوم و سوم در تاريخنگاری اسلامی شناخته است در متن قرآنی ديده نمی شود؟ شايد به استثنای آيه 9 از سوره مبارکه حجرات که از بغی و مقاتله دو طائفه از مؤمنين سخن می گويد و البته مفسران برای آن شأن نزول هایی خاص و متعلق به دوره پيامبر روايت کرده اند هيچ آيه ای از قرآن را نمی شود به عنوان نمونه ای روشن گواه آورد که بتواند با حوادث عصر جنگ های داخلی و فتنه سده نخست قمری مرتبط تصور شود و يا واکنشی به آن جنگ ها و فضاهای سياسی و مذهبی پيوسته به آن ها تلقی شود.
نظريه پردازی خيلی خوب است اما به شرط اينکه آنچه می گوييم پايه و اساسی داشته باشد....
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ ساعت ۸:۵۷