واقعه شهادت صديقه طاهره حضرت فاطمه زهراء (ع) بر اساس يک سند ارزشمند از حدود نيمه سده دوم قمری

در اثر مهم کتاب الردود تأليف عبد الله بن یزيد الفزاري، از متکلمان برجسته و تأثير گذار اباضی مذهب کوفه (و یغداد) در نيمه قرن دوم قمری قسمتی به موضوع اعتقادات شيعيان در خصوص مسائل مرتبط با امامت پرداخته شده. اطلاعاتی که در اين بند آمده از نقطه نظر اثبات قدمت و اعتبار عقايد شيعيان و گروه های مختلف آنان در اين موضوعات حائز اهميت بسيار زيادی است و از اسناد بسيار قابل اعتنا از نقطه نظر بحث ها و پژوهش های تاريخی به شمار می رود. نکته جالب توجه اين است که می دانيم در کوفه، فزاري شريک تجاری هشام بن الحکم بود و با او کاملا آشنا و مرتبط بود و بعدا در بغداد هم در مجلس برامکه با هشام ارتباط داشت و در مجالس مناظرات آن مجلس با هشام و ديگر متکلمان عصر مانند ضرار بن عمرو شرکت می کرد.

به نظر ما آنچه در اين قسمت فزاري درباره عقايد شيعيان و همچنين گروهی ديگر که از آنان با تعبير "رافضه" ياد کرده نقل می کند به احتمال بسيار زياد عقايدی بوده که فزاری خود از هشام بن الحکم مستقيما شنيده بوده و يا در آثارش خوانده بوده است. از اين نقطه نظر اطلاعات اين قسمت دارای اهميتی مضاعف است. ما در دنباله يادداشت های خود درباره تأثير هشام بر فزاري بيشتر خواهيم نوشت و مباحث مختلف کلامی و اعتقادی را در آثار فزاري با تحليل محتوایی تفصيلی ان شاء الله بيان خواهيم کرد.

از نکات جالب در اين قسمت اين است که فزاري مطلقا به باوری شبيه تحريف قرآن در راستای اثبات امامت از نقطه نظری شيعی اشاره ای ندارد و اين خود باز نشان می دهد که در آن دوره شيعيان مطلقا به باورمندی به تحريف قرآن شناخته نمی شدند.

اينجا عبارات او را در اين قسمت می آوريم:
قال عبدالله: ثم جاءت طائفة أخری إلی رئيسها فقالوا: ما تقول في علي بن أبي طالب، فإن قوما برئوا منه وأکفروه وقاتلوه، فقال: احذروهم فإنهم أهل البدع واکتبوا ما أحدثکم، روينا أن عليا کان أول الناس إسلاما وأحسنهم مع رسول الله صلی الله عليه وسلم، وآثرهم عظمة عنده في الإسلام وجهاد المشرکين، فإن النبي عليه السلام آخی بين أصحابه ثمّ آخی هو عليا، وقال أنت بمنزلي هارون من موسی إلا أنه لا نبي من بعدي، وقال: من کنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه، وانصر من نصره واخذل من خذله، ووجه النبي عليه السلام أبابکر [بتبليغ] سورة براءة ليقرأها علی الناس بالموسم، وينبذ لکل ذي عهد عهده فنزل عليه جبرائيل علیه السلام، فقال له: إنه لا يبلّغ عنک إلا رجل منک، فرفع النبي عليه السلام السورة إلی علي بن أبي طالب، ووجه بها إلی الموسم. وقال عليه السلام: إن منکم من يقاتل علی تأويل القرآن کما قاتلت علی تنزيله، فقام أبوبکر وعمر وأصحاب رسول الله صلی الله عليه وسلم، وکل واحد یسرّه أن يکون هو المقاتل بعد رسول الله صلی الله علیه وسلم، وکان علي في ناحية وهو يخصف نعليه، فقال رسول الله صلی الله علیه وسلم: یفعل ذلک خاصف النعل، يعنی علیاً، وقال علیه السلام یوما وهو یرید أن يأکل طیراً قد طبخ له: اللهم ائتني بأحبّ خلقک إلیّ أن يأکل معي من هذا الطیر، فجاء الله بعلي فلما رآه النبي علیه السلام سرّ وقال: اللهم وال من والاه وعاد من عاداه واخذل من خذله وانصر من نصره، ونحو ذلک من الأحاديث المعروفة في فضائل علي، فقبل ذلک قوم وهم عوام الناس ودانوا به وتولوا علیا، وقاتلوا معه کل من خالفه، وهم الشیعة والمعتزلة وعامة الأمة.
وقام قوم من الشيعة وأفرطوا في علي کما روی لهم محدثهم أيضاً أن النبي علیه السلام قال: علي خليفتي في أمتي ووصيي من بعدي، ونصّبه للناس إماما، وأسرّ إليه أشياء من الوحي لم یعلّمها أمته وجعل [إليه] أمر نسائه من بعده في يده، وأنّه ردّت عليه الشمس حين فاتته العصر بعد ما غابت، وأنّه دابة الله التي تخرج علی الناس، ومعه عصی موسی وخاتم سلیمان علیهما السلام، وأنّه قسیم الناس (کذا: النار) يقسّم لها أهلها، يقول: هذا لي وهذا لها، وأنّ أبابکر وعمر رضوان الله عليهما ضربا فاطمة بنت رسول الله صلی الله عليه وسلم حتی ألقت جنیناً، وأنّ أبابکر أمر خالد بن الولید حین تخلف علي عن بيعته أن یضرب عنقه إذا سلّم أبوبکر من الصلاة، فلما قعد أبوبکر في التشهد فبدی له، فقال قبل أن یسلّم: يا خالد لا تفعل ما أمرتک، ونحو ذلک من الأحاديث المفتعلة الضالة المضلة لمن صدّقها وقبلها أولئک المفرطون ودانوا بها وأکفروا من تقدم علی علي. وزعموا أن الأمة کلها ارتدت بعد النبي علیه السلام حین لم يؤمّروا علياً، وأنه ظلم و قهر، و برئوا من أبي بکر وعمر، و من لم يشهد بمثل شهادتهم، وهم الرافضة لعنهم الله، صاروا إلی ذلک بالروایات وسوء التأويل (ص 9 تا 10؛ چاپ بريل).


آقایی اخيرا با شبکه ای سلفی گفتگویی کرده و در آن مدعی شده که واقعه شهادت حضرت فاطمه زهرا (ع) چنان نيست که شيعيان آن را روايت می کنند. البته اين آقا خود هم اعتراف می کند که تخصصی در تاريخ ندارد. اما با اين وجود با استحسانات بارده و نظرات ذوقی بی معنی در اين قضيه تشکيک می کند. البته از ايشان توقع نيست با آثار سده دوم قمری آشنا باشد و يا حتی مثلا فرق بين تاريخ بلاذری با ناسخ التواريخ مرحوم سپهر و اهميت هر کدام را بتواند تشخيص دهد. با اين وصف متن بالا 👆 را آوردم تا بگويم اگر امثال فزاری، متکلم اباضی مذهب نيمه سده دوم قمری اين عقيده شيعيان را نقل می کنند اين بدين معناست که او اين عقيده را از شيعيان شنيده بوده (او معاصر و همکار هشام بن الحکم بود) و شيعيان در اوائل سده دوم قمری اين باور را داشتند. شيعيان اوائل سده دوم قمری طبعا اين اخبار را اينجا و آنجا و در محافل خود نقل می کردند و اصلا همين هم سبب آن شد که وقتی زيد بن علی (ع) اقدام به قيام بر عليه امويان کرد گروهی خواستند او درباره دو خليفه نخست اظهار موضع کند. او البته نظر خود را ابراز نکرد و اظهار آن را خلاف مصلحت سیاست کلی او در ايجاد يک وحدت در ميان کوفيان در طيف های ضد اموی می ديد. طبعا کسانی که در اوائل سده دوم قمری اين روايات را نقل می کردند آنها را از پدرانشان شنيده بودند و اين باور در نيمه دوم سده اول قمری در ميان طيف های مختلف شيعی در کوفه نقل می شد؛ درست زمانی که هنوز برخی از طبقات جوانتر صحابه و حاضران در واقعه سقيفه در قيد حيات بودند و اگر اين روايات درست نبود و ساخته شيعيان بود به اندازه کافی انگيزه لازم را برای رد و انکار آن داشتند. گزارش فزاری در کتاب التحريش معاصرش ضرار بن عمرو هم آمده. ضرار از مهمترين متکلمان سده دوم قمری در عصر ما قبل محمد بن ادريس شافعی است و بسياری از متکلمان معتزلی و حتی اشعری بعدا تحت تأثير برخی افکار او بودند.

شرط اول اظهار نظر تخصص و اطلاع داشتن از منابع است. اگر سواد لازم را نداريد لطفا در مسائل علمی اظهار نظر نکنيد.
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ ساعت ۸:۴۴