يکی از خوانندگان محترم اين کانال که از فعالان پر کار رسانه ای است انتقاد چند سطری من از دامنه گرفتن پريشان گویی ها در موضوعات الهيات و تاريخ را به گمان آنکه راقم اين سطور قصد "نقد" انديشه ای داشته "رجزخوانی" و نه "نقد" خوانده و به حساب خود خواسته آداب نقد را به من متذکر شود. گمان می کنم در طی دست کم پانزده سال گذشته بيش از هزار صفحه در نقد نوشته ها و پژوهش ها و آراء و انظار نويسندگان و صاحبان فکر و انديشه از اين قلم منتشر شده و ده ها درسگفتار تاکنون در نقد انديشه های متفکرين و نويسندگان معاصر ارائه داده ام. يک قلمش بيست جلسه در حدود 60 ساعت در نقد تفصيلی نظريه علمای ابرار است و همچنین 15 جلسه در حدود 40 ساعت در نقد نظريه دين و قدرت جناب دکتر سروش. در اين نقدها با نظر به مهمترين منابع کهن و با عنايت به متدولوژی های پژوهش های تاريخی با ذکر جزئيات ديدگاه های آقايان کديور و سروش را نقد کرده ام. با این حساب گمان نمی کنم حتی غير منصف ترين آدم ها هم بتوانند صاحب اين قلم را به بی توجهی به نقد و آداب آن متهم کنند. بنابراين می دانم کجا عرصه نقد انديشه است و کجا ساحت انتقاد از پريشان گویی. برای ايضاح مطلب در چند شماره خلاصه وار مطالبی را تقديم خوانندگان می کنم:

1) مشکل در جامعه ما بی توجهی به مقوله "علم" و اهميت نهاد دانشگاه و ضعف وجود جامعه علمی معيار است. روشنفکران ما در طی 80 سال گذشته برخلاف غرب عموما نسبت ضعيفی با نهاد دانشگاه داشته اند. فارغ از ميزان اهميت و تأثيرگذاری آنها که در جای خود شايسته بررسی و نقد است بسياری از روشنفکران چپ و يا دينی ما در رشته های تخصصی و يا قلمی خود از اعتبار دانشگاهی و علمی بالا برخوردار نبوده اند. بسياری از آنها بيش از نوشتن به سخنرانی و القای شفاهی مطالب شهرت داشته اند و بنابراين در ارائه مکتوب و ساختارمند و آکادميک کمتر توفيق یافتند. اين در حالی است که روشنفکری به ويژه اگر بخواهد در عرصه هایی مانند نقد تاريخ و سنت و فکر دينی و نقد فرهنگی فعال باشد بايد هم شايستگی آکادميک و علمی خود را ثابت کند و هم بتواند انديشه خود را در قالب مکتوب و ساختارمند و علمی ارائه دهد؛ يا دست کم آنچه می نويسد نسبتی با جامعه علمی معيار در رشته مرتبط داشته باشد. در غرب بالاترين مرجع حتی در ساحت انديشگی عمومی در نهايت نهاد دانشگاه است. اگر الهی دان مسیحی در غرب در حوزه نوانديشی دينی توليد فکر می کند قبل از هر چيز می داند که بايد آنچه می گويد و يا می نويسد با دستاوردهای علمی و پژوهشی دانشگاه بيگانه نباشد. محال است يک الهی دان مسيحی بی توجه به تحقيقات دويست ساله درباره کتاب مقدس و تاريخ آن نظريه ای در ارتباط با هرمنوتيک کتاب مقدس ارائه دهد.

2) بنابراين روشنفکری دینی و غير دينی ما بايد به مرجعيت جامعه علمی معيار تن دهد و الا آنچه می گويد و می نويسد (و چه بسيار فقط می گويد و دريغ از نوشتن يک مقاله منظم...) نه با موازين علمی معيار هماهنگ است و نه می توان با آن موازين آن نوشته ها و گفته ها را نقد کرد. در اين صورت در بسياری از مواقع تنها به کار موج های سياسی و اجتماعی می آيد و تأثيرش هم به همين دليل ديرپا نيست.

3) بايد نگران آداب نقد بود. اين دغدغه درست و بجایی است. اما نه آيا بايد اين دغدغه را همزمان داشت که عرصه روشنفکری و نوانديشی چقدر به آداب علمی پايبند است به نحوی که شايستگی نقد علمی را پيدا کند؟ نقد در فضای علمی و آکادميک معيار تنها بر پايه اصول موضوعه و متعارف در هر رشته ای ممکن است. روشنفکری که نوشته (و در واقع گفته اش) از اصول اوليه و پذيرفته شده جامعه علمی معيار بی بهره است چطور توقع دارد با گفته و نوشته او بتوان گفتگو و نقدی علمی و آکادميک برقرار کرد؟ نقد علمی جایی ممکن است که حداقلی از اصول علمی در نوشته و انديشه ای ملاحظه شده باشد. نوشته و گفته ای که خارج از چارچوب های جامعه علمی معيار گفته شده باری ممکن است ژورناليسم سياسی زده را به کار آيد اما بی ترديد نمی توان توقع داشت شايسته نقد علمی قلم برده شود. اينجا جای انتقاد است؛ انتقاد از شلختگی فکری و بی نظمی انديشگی. اينک اگر کسانی به جای ارائه انديشه های علمی پريشان گویی کردند و حداقلی از اصول علمی را رعايت نکردند بايد به آنها نهيب زد که گمان نبريد اگر موج های سياسی و يا پسندهای عمومی با دلائل موقت و زودگذر اجتماعی و سياسی نوشته و گفتاری را تريبون های پر صدا دادند و هياهوها برساختند جامعه علمی معيار بايد مرعوب چنين صحنه سازی ها و "دوپينگ" های رسانه ای شود؟

4) بايد نگران "رجزخوانی" به جای "نقد" بود. اين سخن درست و متينی است. اما در عين حال بايد نگران خوارداشت علم و پژوهش علمی به بهانه پسندهای زودگذر عمومی هم بود. بايد نقد و آداب آن را پاس داشت اما بايد همزمان دانست که روشنفکری عرصه عمومی وظيفه دارد خود را با جامعه علمی معيار هماهنگ کند و علم و پژوهش را حرمت نهد و باری اگر از عهده چنين مهمی بر نمی آيد و بدان توانا نیست دست کم همزمان که نگران آداب نقد است نگران خوارداشت علم و پژوهش علمی و آکادميک هم باشد و به نام روشنفکری عرصه عمومی علم و نهاد دانشگاه را تحت عنوان "اشرافيت آکادميک" خوار نشمرد.

5) نوانديشی دينی تنها زمانی می تواند در امر انديشه اصلاح دينی توفيقی داشته باشد که نخست سنت را به خوبی بشناسد و برای این کار بايد با فکر تاريخی و تحليل تاريخی آشنا باشد. بايد بکوشد شناختی علمی از سنت داشته باشد به نحوی که بتواند از خود سنت راهی برای تجديد بیاندیشد. هر راهی جز اين چون نسبتی با درک درست علمی امر دين و سنت ندارد به سادگی استعداد اين را دارد که راه به پريشان گویی ببرد. اندیشه، هر انديشه ای اگر بر پايه و اصولی علمی و يا قابل مفاهمه برای جامعه علمی معيار ارائه شده باشد؛ قابل احترام است و "نقد"؛ اما اگر گفتار و نوشته ای اين اصول را رعايت نکند تنها وظيفه اهالی جامعه علمی معيار اين است که از رويکرد کلی این دست نوشته ها در بی اعتنایی به اصول علمی انتقاد کنند و تمایز سخن به استواری گفتن را با پریشان گویی ها روشن کنند. به نظر شما آيا اين "رجز خوانی" است؟

جمعه ۱۳ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۶:۱۱