در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحديد (1/ 37 تا 39) حکايتی آمده که بر طبق آن زمانی به شريف رضی ابياتی نسبت داده شد که نوعی تأييد خلفای فاطمی مصر از آن استنباط می شد. خبر به قادر، خليفه فاطمی رسيد و اين امر برای ابو احمد موسوی، پدر شريف رضی و خود او دردسر ساز شد. اين حکايت را ابن ابی الحديد از اين منبع نقل می کند: "وذكر أبو الحسين هلال بن المحسن بن إبراهيم بن هلال الصابي، وابنه غرس الدولة محمد في تاريخهما ". روشن است که اينجا منبع نقل بايد يا هلال بن المحسن باشد و يا فرزندش که دنباله تاريخ پدر را نوشته و چون اين واقعه مربوط به دوره پدر است بايد مطلب از تاريخ هلال الصابي نقل شده باشد. اگر خود کتاب صابي در اين قسمت تاريخ در اختيار ابن ابی الحديد بود حتما منبع نقل را دقيق ارائه می داد (يا پدر و يا پسر). از نوع نقل ابن ابی الحديد معلوم است که او اين مطلب را از يک منبع واسطه نقل می کند؛ شايد از حاشيه يک نسخه خطی و يا کشکول/ جنگ هایی که معمولا تکه هایی را از منابع قديمتر نقل می کنند. بنابراين نقل ابن ابی الحديد با واسطه است. نقل او البته علاوه بر اين از دقت هم برخوردار نيست، چرا که او واقعه شعر منسوب به شريف رضي را با واقعه ديگری خلط می کند که ربطی به زمان حيات پدر شريف رضي ندارد: واقعه مشهور محضری که قادر خليفه فاطمي در سال 402 ق تنظيم کرد و در آن عدم اعتبار نسب فاطميان را اعلام و از تعدادی از فقيهان و قضات و بزرگان بغداد و از جمله شريف رضی و برادرش شريف مرتضی امضاء و گواهی بر آن گرفت و بدين ترتيب نسب علوی فاطميان را دروغين اعلام کرد. در حکايت ابن ابی الحديد اين واقعه با واقعه شعر سياسی و دردسر ساز شريف رضی خلط شده و به نحوی داستان روايت شده که گویی اين دو مسئله که مربوط به دو واقعه مستقل و جدا از هم است و به تاريخ های متفاوتی تعلق داشته يک واقعه بيش نبوده است. اين حکايت را بعدها عينا و به ظن متآخم به يقين به نقل از ابن ابی الحديد، مقريزی در المقفی الکبير خود نقل کرده ( 4/ 299 به بعد) و عينا همانند ابن ابی الحديد آن را به صورت مشترک از صابي پدر و پسر حکايت می کند. معلوم است که او هم دسترسی به تاريخ صابي نداشته و نقلش به واسطه ابن ابی الحديد است (و ديديم که ابن ابی الحديد هم نقلش نبايد مستقيم باشد. اين را هم اضافه کنم که تاريخ های صابی پدر و پسر قرن هاست که از ميان رفته و تنها بخش کوچکی از تاريخ پدر باقی مانده است).
حکايت درست تر شعر منسوب به شريف رضي در المنتظم ابن الجوزي (15/ 118 تا 119) و بعد در الکامل ابن اثير (8/ 25 تا 26) نقل شده و در اين دو منبع که می دانيم به تاريخ های صابی ها دسترسی داشته اند حکايت با تفاوت های مهم و معناداری نقل شده؛ از جمله اينکه حکايت شعر منسوب به شريف رضي بی ارتباط با داستان دعوت قادر از فقها و قضات و بزرگان بغداد برای گواهی دادن به صحت محضری که او در رد ادعای نسب فاطميان فراهم کرده بود نقل می شود. ابن اثير البته اينجا در الکامل نامی از کتاب صابي نمی برد اما مقريزی در المقفی الکبير (همانجا) بعد از نقل عين متن ابن اثير می گويد که منبع نقل ابن اثير، کتاب های صابی هاست و بعد متن صابی ها را به نحوی که در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحديد است نقل می کند:"ذكر أبو الحسين الصابي وابنه غرس الدولة محمد في تاريخهما ما ذكره ابن الأثير ممّا نقله عنهما، فأحببت أن أنقله من الأصل الذي أخذ منه ابن الأثير، فإنّه أتمّ وأبسط، ثمّ أرجع إلى تمام قول ابن الأثير."
آنچه مقريزی در المقفی الکبير در رابطه با نقل از اصلی که ابن اثير از او نقل کرده گفته دقيق نيست برای اينکه مقريزی دسترسی به کتاب صابی نداشته و چنانکه گفتيم نقل او بايد به واسطه ابن ابی الحديد باشد (و تصور کرده ابن ابی الحديد واقعا به متن اصلی صابی دسترسی داشته). در نقل مقريزی هم مانند ابن ابی الحديد دو واقعه محضر قادری و شعر سياسی منسوب به شريف رضی با يکديگر خلط شده (نيز نک: اتعاظ الحنفای مقريزی، 1/ 31 به بعد).
يک خطای آشکار ديگری هم در روایت های ابن ابی الحديد/ مقريزی از نقل مشکوک صابی (صابی ها ؟) وجود دارد و آن اينکه طبق نقل اين دو آنگاه که ابو احمد موسوی از فرزندش شريف رضی خواست که در مکتوبی رسمی انتساب اين شعر را به خود نفی کند شريف رضی از امضای آن سر باز زد و اظهار کرد که..؛ اجازه دهيد دنباله داستان را به روايت مشکوک ابن ابی الحديد/ مقريزی در المقفی بخوانیم: "لا اكتب وأخاف دعاة صاحب مصر وأنكر الشعر وكتب خطه وأقسم فيه انه ليس بشعره وانه لا يعرفه فأجبره أبوه على أن يكتب خطه في المحضر فلم يفعل وقال أخاف دعاة المصريين وغيلتهم لي فإنهم معروفون بذلك".
طبق اين حکايت شريف رضی می گويد چنين چيزی را نمی نويسم و از داعيان صاحب مصر (يعنی خليفه فاطمی) هراس دارم و بعد البته انتساب شعر به خودش را انکار کرد و به خط خود نوشت و سوگند خورد که شعر از او نيست. دنباله حکايت خيلی غريب است: اينجا در دنباله روايت می گويد پدرش او را مجبور کرد کرد خطش را در "المحضر" بنويسد و او گفت نمی نويسم و از دعات مصریان و اينکه من را ترور کنند می هراسم چرا که آنان به اين جهت معروف هستند. جدا از اينکه در همين تکه نحوه مواجهه شريف رضی با موضوع دوگانه و متناقض روايت شده روشن است که تلاشی صورت گرفته تا در دنباله خلط دو داستان محضر قادری که اساسا مربوط به سال 402 ق و بعد از مرگ ابو احمد موسوی است و داستان شعر شريف رضی پيوندی برقرار شود. هدف اين جعل و خلط روشن است: شريف رضی در سال 402 همراه برادر خود شريف مرتضی در شمار کسانی بود که محضر قادری در نفی نسب فاطميان را امضاء کرد. کسی که داستان به روايت ادعایی صابي را ساخته يکی از اين دو هدف را احتمالا در ذهن خود دنبال می کرده: يا قصدش اين بوده که وجود امضای شريف رضی بر پای محضر قادری را مجعول و يا دست کم با اجبار پدر نشان دهد؛ يا اينکه فارغ از داستان محضر قادری و امضای شريف رضي، قصد داشته (و البته با ذهنيت زمان پريشانه و عنايت به تحولات بعدی در مورد عملکرد نزاريان الموت در دو قرن بعدتر) فاطميان را متهم به سوء قصد و "غيله" مخالفان خود کند. اين در حالی است که در نقل ابن جوزی و ابن اثير اين مطلب به نحو ديگری نقل شده؛ عبارت ابن اثير چنين است: " ... وَأَحْضَرَ وَلَدَهُ، وَقَالَ لَهُ فِي الْمَعْنَى فَأَنْكَرَ الشِّعْرَ، فَقَالَ لَهُ: اكْتُبْ خَطَّكَ إِلَى الْخَلِيفَةِ بِالِاعْتِذَارِ، وَاذْكُرْ فِيهِ أَنَّ نَسَبَ الْمِصْرِيِّ مَدْخُولٌ، وَأَنَّهُ مُدَّعٍ فِي نَسَبِهِ،، فَقَالَ: لَا أَفْعَلُ! فَقَالَ أَبُوهُ: تُكَذِّبُنِي فِي قَوْلِي؟ فَقَالَ: مَا أُكَذِّبُكَ، وَلَكِنِّي أَخَافُ مِنَ الدَّيْلَمِ، وَأَخَافُ مِنَ الْمِصْرِيِّ وَمِنَ الدُّعَاةِ فِي الْبِلَادِ، فَقَالَ أَبُوهُ: أَتَخَافُ مِمَّنْ هُوَ بَعِيدٌ عَنْكَ، وَتُرَاقِبُهُ، وَتُسْخِطُ مَنْ (هُوَ قَرِيبٌ) وَأَنْتَ بِمَرْأًى مِنْهُ وَمَسْمَعٍ، وَهُوَ قَادِرٌ عَلَيْكَ وَعَلَى أَهْلِ بَيْتِكَ؟وَتَرَدَّدَ الْقَوْلُ بَيْنَهُمَا، وَلَمْ يَكْتُبِ الرَّضِيُّ خَطَّهُ، فَحَرَدَ عَلَيْهِ أَبُوهُ وَغَضِبَ وَحَلَفَ أَنَّهُ لَا يُقِيمُ مَعَهُ فِي بَلَدٍ، فَآلَ الْأَمْرُ إِلَى أَنْ حَلَفَ الرَّضِيُّ (أَنَّهُ) مَا قَالَ هَذَا الشِّعْرَ".
در اينجا بی آنکه سخنی از محضر رسمی قادر برود ابو احمد موسوی از فرزندش می خواهد که مکتوبی به خليفه بنويسد. شريف رضي برخلاف روايت مخدوش ابن ابی الحديد/ المقفی اين درخواست پدر را نمی پذيرد و عذری را هم مطرح می کند: می گويد من از ديلميان و از داعيان اين مصری (يعنی خليفه فاطمی مصر) در اين سرزمين ها هراس دارم. در اينجا نه سخنی از "غيله" هست و نه اينکه فاطميان شهرتی به ترور مخالفان و آدمکشی های غيله وار دارند. هيچ. تنها می گويد از ديليميان که شماری از آنها در سده چهارم گفته می شد با فاطميان مرتبط بودند و يا متهم به آن بودند (و ديلم يکی از نقاطی بود که دعوت فاطمی در آنجا نفوذی داشت) و داعيان خليفه فاطمی هراس دارم. آيا شريف رضی هراس داشته که او را ترور کنند؟ از کجا معلوم؟ بله شريف رضی خوف کلی خود را مطرح کرده اما سخنی از غيله و ترور او و هراس از آن در ميان نيست؛ کما اينکه نمی گويد فاطميان و دعات آنان به اين امر شهرت دارند (ديليمان دائما در بغداد کرّ و فرّی داشتند. امرای نظامی و "اهل السيف" آل بويه از آنها بودند و در بغداد نفوذی داشتند. طبعا می توانستند مزاحمت هایی برای او فراهم کنند اما نه به شکل "غيلة"). وانگهی فاطميان اگر می خواستند چنين کنند چرا باید داعيان خود را که به هرحال از اهل علم بودند برای اين کار گسيل کنند؟ آيا در مورد داعيانی دانشمند مانند ابو يعقوب سجستانی و يا حميد الدين کرمانی (که معاصر شريف رضی است) حتی يک لحظه می توان تصور کرد که چنين کنند و يا حتی فکر آن به مخيله شان برسد؟ در تمام سده های حضور فاطميان بسياری از دانشمندان معتزلی و اشعری و امامی و زيدی رديه هایی تند بر عليه فاطميان مصر نوشتند. آيا فاطميان مصر هيچ گاه تلاش کردند آنها را حذف فيزيکی کنند؟ کدام نمونه را سراغ داريم؟ روشن است که سخن شرف رضی عذر و بهانه ای بيش نبود و به همين دليل هم پدرش به او پاسخ داد که چطور از خليفه بغداد که اينجا در بغداد در همين شهری که خودت در آن زندگی می کنی نمی هراسی و از خليفه مصر و داعيانش هراس داری؟ اگر شريف رضی نمونه هایی از اين دست ترورها را از سوی داعیان خلفای فاطمی مصر می شناخت طبعا در پاسخ پدر دست کم دو سه نمونه را يادآور می شد و ابو احمد موسوی را راضی می کرد. شريف رضي عذری را می آورد تا از نوشتن مکتوبی به خليفه امتناع کند. با توجه به خصوصيات اخلاقی و اجتماعی و رفتاری او می دانيم هيچ گاه حاضر به چنين کاری نبود و اتفاقا برخلاف روايت آشفته و نادرست و تحريف شده ابن ابی الحديد مطلقا چيزی را امضا نکرد. باری چند سالی بعد آنگاه که در 402 ق قادر محضری فراهم کرد در رد نسب علوی فاطميان شريف رضي و برادرش شريف مرتضی در واقعه ای کاملا بی ارتباط با داستان شعر منسوب به او در تأييد فاطميان به همراه بسياری ديگر از فقها و قضات و بزرگان بغداد همچون شيخ مفيد آن محضر را امضا کردند و بر درستی آن گواهی دادند و از قضا هيچ امر ناگواری هم در مورد هيچ کدام از آنها اتفاق نیافتاد و کسی هم از سوی فاطميان مصر "ترور" نشد.
جمعه ۱۲ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۱:۲۰