شادروان ويلفرد مادلونگ (زادهٔ ۲۶ دسامبر ۱۹۳۰ در اشتوتگارت – درگذشتهٔ ۹ مه ۲۰۲۳)، اسلام شناس و ايران شناس نامدار آلمانی مقيم آمريکا/ و سپس آکسفورد را اگر اشتباه نکنم نخستين بار در استانبول سال 2005 ديدم؛ هر دو برای کنفرانسی درباره معتزله دعوت شده بوديم. قبل از آن آشنایی ما تنها از طريق مکاتبه بود. وقتی مادلونگ سال 91 ميلادی کتاب المعتمد تأليف متکلم معتزلي ابن الملاحمي (د. 536 ق) را برای نخستين بار در لندن منتشر کرد و مقدمه ای بر آن نوشت نکاتی تازه درباره ابن الملاحمي را در يک مکتوب که برای وی از تهران پست کردم نوشتم. اين آغاز آشنایی بود. سال ها بعد به دليل اينکه در ايران و در کتابخانه آستان قدس نسخه ظاهرا منحصر به فرد کتاب تحفة المتکلمين في الرد علی الفلاسفة باز تأليف ابن الملاحمي را پيدا کرده بودم و آن را در نوشته ای که در مجله نشر دانش منتشر شد معرفی کردم؛ باری سال 2003 با پيشنهاد او مواجه شدم که به تصحيح اين متن به طور مشترک من را تشويق می کرد. بنابراين در پاريس زمانی که مشغول تحصيل در دوره پيشا دکتری برای اخذ ديپلم عالی مدرسه مطالعات سوربون بودم اگر اشتباه نکنم از اواخر سال 2003 همزمان روی اين متن کار را آغاز کردم و هر مقدار را که تکميل می کردم برای مادلونگ می فرستادم تا او هم متن را از نظر بگذراند. نهایتا چند سال بعد این کتاب در تهران از سوی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه اسلامی منتشر شد. اين البته سابقه آشنایی دو طرفه ما بود اما آشنایی خود من با مادلونگ و آثارش بر می گردد به درست بعد از اينکه سال 67 وارد مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی شدم و با آثار او آشنایی يافتم؛ نخست با آثاری که او تصحيح و تحقيق کرده بود و بعد مقالاتش در حوزه های تاريخ علم کلام، فرقه شناسی، تشيع، زيديه، تاريخ شمال ايران (و حکومت های زيدی طبرستان و مازندران و گيلان) و همچنين تاريخ و ادبيات اسماعيليه. آن سال ها آقای فرهاد دفتری به تهران و مرکز دائرة المعارف شايد سالی چند بار می آمد و در گفتگو با او و يا مطالعه مقالاتی که برای مرکز می نوشت بيشتر با آثار و فعاليت های آقای مادلونگ آشنا می شدم. در کنگره شيخ مفيد در قم که سال 72 برگزار شد تا جایی که در خاطرم مانده آقای مادلونگ گويا حضور نداشت و يا من او را آنجا نديدم. پروفسور فان اس آنجا بود و با او گفتگویی کوتاه داشتم اما مادلونگ را خاطرم نیست. آقای مادلونگ بعد از انقلاب چند بار به ايران سفر کرد. بيشتر اين سفرها زمانی بود که من در ايران نبودم و او را در ايران نديده بودم. سال 2005 در استانبول که چند روزی با او بودم نخستين برداشتم از او اين بود که آدمی است خيلی آرام و کم حرف. کمتر با کسی خود وارد گفتگو می شد. با اين وصف در همان کنفرانس فرصت های متعددی پیش آمد که با هم درباره موضوعات متن شناختی و تاريخ کلام و به ويژه آثار معتزله و زيديه صحبت کنيم. فرصت اين قبيل گفتگوها بعدا چند بار تکرار شد. در سال 2006 در کنفرانسی ديگر در استانبول؛ آنگاه در کنفرانسی در مادرید و همچنين چند روز در برلين و بعد دو نوبت هم در آمريکا وقتی که مدتی استاد ميهمان مؤسسه مطالعات پيشرفته در پرينستون بود. در اين فاصله مدتی هم در آکسفورد زمانی که من روی یک متن معتزلی کار می کردم فرصتی فراهم شد که در فاصله دو هفته اقامت من در آنجا با يکديگر روی متون و یا موضوعاتی کار و يا گفتگو کنيم. در تمام این سال ها ايميل های فراوانی در موضوعات علمی از او دريافت کرده ام که شايد زمانی منتشر کنم. آخرين ديدار من با او سال 2018 بود. او مدتی در مؤسسه استاد ميهمان بود و مکرر فرصت برای گفتگوهای علمی پيش می آمد. آخرين گفتگوی ما آن زمان درباره نسخه ای بود در رد بر اسماعيليه که من به تازگی در ترکيه يافته بودم. نسخه عنوان و نام مؤلفش درست نبود و در واقع هویتش ناشناخته بود. من با مطالعه نسخه نظرم اين بود که بايد این نسخه متن کتاب تا آن زمان گم شده و مفقود فرض شده كشف الأسرار وهتك الأستار ابوبکر باقلاني باشد که از مهمترين رديه ها بر اسماعيليه است (همان زمان مطلبی را در وبلاگم در اين زمينه نوشتم و مقاله ای هم به زبان انگليسی با همکاری آقای يان تيله که متخصص در حوزه کلام اشعری و به ويژه باقلاني است درباره اين کتاب آماده کرده ايم که هنوز تکميل نشده). آقای مادلونگ که دو سه روزی نسخه را از من به امانت گرفت با نظر من مخالف بود و معتقد بود نسخه بايد تأليف امام الحرمين جويني باشد و برای آن استدلالی هم داشت. نظری که البته درست نبود و بعدا هم کتاب دست کم دو باری زير عنوان ابوبکر باقلاني منتشر شد.

در فاصله سال های 2003 تا 2014 در چند کار تحقيق و تأليف با مادلونگ همکاری داشتم که دو تای آنها منتشر شده؛ و از جمله در تصحيح متن کتاب المقالات منسوب به ابو علي جبائي از کمک ها و راهنمایی های او بهره برده ام (اين کتاب هنوز منتشر نشده). در تمام اين سال ها در انتشار دو اثر مادلونگ در ايران در حد خودم کمک کردم: يکی چاپ تازه ای از المعتمد ابن الملاحمي بر اساس نسخه ای تازه ياب که نخستين بار عکسی از آن را در صعده در سال 2000 در سفری که از ایران به همراه یکی از دوستان به آنجا داشتيم تهيه کرده بوديم و در دسترس قرار گرفت. کتاب با تصحيح مادلونگ در تهران و با همکاری مرکز نشر ميراث مکتوب منتشر شد؛ در يک سری جديد که با همکاری دانشگاه آزاد برلين منتشر می شد و بعد البته بعد از انتشار چند کتاب آن مجموعه تعطيل شد (اين تصحيح جديد اشکالاتی به ويژه در بخش اول آن دارد که در نقدی خوب از آقای دکتر عطایی نظری که در مجله آينه پژوهش منتشر شده منعکس شده). در اين کتاب من هم مقدمه ای به فارسی دارم برای آشنایی با ابن الملاحمي. ديگری کمک برای انتشار کتاب اثبات النبوة تأليف ابو يعقوب سجستاني (تصحيح مادلونگ/ واکر) است که آن را هم در تهران با همکاری نشر رايزن / مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی منتشر کرديم. بر اين کتاب هم مقدمه ای به فارسی نوشتم که همراه کتاب منتشر شد.
آقای مادلونگ تحصيلاتش را در قاهره و دانشگاه هامبورگ دنبال کرده بود. به دليل حضور طولانی مدت در کشورهای عربی و انس با ادبيات عرب در ادب عرب، نثر و نظم تخصص فوق العاده ای داشت. علت علاقمندی او به تصحيح متون هم شايد بيش از هر چيز تعلق خاطر و تخصصش در زبان و لغت عرب بود. نگاهش در امر تحقيق بيشتر از نوع تاريخنگاری فيلولوژيک بود. رساله دکتری او درباره قرامطه و اسماعيليه بود که بعدها بخش های اصلی آن را در چند مقاله بلند و اينک کلاسيک در اين زمينه منتشر کرد (ترجمه انگليسی بلندترين آن را ما در مجله مطالعات شيعی بریل در سال های اخير منتشر کرديم. پيشتر اين مقاله تنها در زبان آلمانی در دسترس بود). مادلونگ با پژوهش های دراز دامن خود تحولی اساسی در تاريخنگاری اسماعيليه به دست داد. تقريبا همه محققان در اين زمينه که بعد از او درباره قرامطه، پيشينه اسماعيليه و عصر نخستين فاطميان مقاله و کتاب نوشته اند تحت تأثير او قرار گرفتند. برخی از نظريات او در اين زمينه البته قابل مناقشه است و من خود در مقالات و يادداشت هایی برخی از اين موارد را گوشزد کرده ام. به نظرم تاريخ ظهور اسماعيليه را بايد از نو بازخوانی کرد (اميد می برم مجموعه يادداشت ها و مطالب غير منتشره خودم را در اين زمينه در قالب يک کتاب در آينده منتشر کنم). مثلا آنچه مادلونگ درباره سرنوشت حمدان قرمط نوشته نبايد درست باشد. در سال های اخير نظريه ای که مادلونگ درباره رسائل اخوان الصفا و نويسنده رساله الجامعة نوشت از سوی کمتر کسی که در اين زمينه تخصصی دارد پذيرفته شد و در واقع مستند به هيچ منبعی نيست (در اين زمينه يک مطلبی آماده کرده ام که بعد از تکميل منتشر خواهد شد). تعدادی کتاب هم در سال های اخير هم به عنوان ميراث کهن اسماعيلی از سوی مادلونگ منتشر شد که قبلا در چند مقاله نوشته ام که نمی توانند از مؤلفانی باشند که آقای مادلونگ تصور کرده.
مادلونگ رساله دانشياری خود را در زمينه زيديه و به طور مشخص تحولات آغازين کلامی و مذهبی زيديه با محوريت قاسم رسي (د. 246 ق) نگاشت. اين اثر با وجود اينکه به زبان آلمانی نوشته شد و طيف محدودتری از خوانندگان را داشته است اما اينک به عنوان اثری کلاسيک در زمينه زيديه به شمار می آيد. در واقع با وجود اینکه چند کتاب و تحقیق قبل از آن درباره زيدیه در غرب منتشر شده بود اما کتاب مادلونگ اثری ماندگار در تحقیقات زیدی شناسی است. اهمیت اين اثر در اين است که زمانی که هنوز جز با چند استثنا هيچ متنی از زيديه منتشر نشده بود او با مراجعه به نسخه های خطی برلين و مونیخ و میلان و جاهای ديگر اين تحقيق را سامان داد. با اين وصف امروزه با کشف آثار جديد زيدی و معتزلی و همچنين مطالعاتی که در بيست سال اخیر در این زمینه صورت گرفته اثر مادلونگ در بسياری از موضوعاتش ديگر تازه نيست و نيازمند تجديد نظر است. آبراهاموف نخستين کسی بود که به برخی نظرات مادلونگ در ارتباط قاسم رسي و معتزله پاسخ داد و نظرات او را به چالش کشيد. نویسنده این سطور هم در آنچه تاکنون درباره زيديه منتشر کرده سعی کرده نقص های کار مادلونگ را بر اساس متون و اسناد جديد تکميل و يا تصحيح کند. متأسفانه هنوز ترجمه انگليسی اين کتاب منتشر نشده. به تازگی خوشبختانه ترجمه ای فارسی از کتاب در تهران منتشر شد که البته مشکلات متعدد دارد.
مادلونگ در زمینه تاریخ ایران هم نوشته های قابل استفاده و مفیدی دارد. او به ويژه به دليل مطالعاتش درباره زيديه و دسترسی به برخی متون تاريخی مرتبط با حضور زيديان در صفحات جنوبی دريای خزر چندين مقاله مهم و ماندگار درباره تاريخ طبرستان و ديلمان و گيلان و خاندان های حکومتگر اين مناطق دارد.
بخشی دیگر از مطالعات مادلونگ به حوزه معتزلی شناسی و تاریخ علم کلام (معتزلی، اشعری و ماتريدی) مربوط می شود. در این میان چند پژوهش او درباره ظهور و گسترش روی ترکان ماتریدی به سمت غرب جهان اسلام از اهمیت پژوهشی مهمی برخوردارند. درباره معتزله کارهای او در دو دسته قابل دسته بندی است: مادلونگ به دلیل آشنایی با زیدیه یمن و نسخه های خطی کتابخانه های آنها این بخت را داشت تا تعدادی از مهمترین متون کلامی معتزلی و یا زیدی/ معتزلی را منتشر کند. علاوه بر این او تعدادی هم مقالات کوتاه و بلند درباره تاریخ علم کلام معتزلی و به ويژه مکتب متأخر آن در دوره ابو الحسین بصری و ابن الملاحمی دارد. رويکرد کلی او در تحقيقات کلام پژوهی کما اينکه در مقالات محدودی که درباره تاریخ فلسفه اسلامی دارد بيشتر از اينکه توجه به محتوای کلامی و فلسفی از نقطه نظر منطق استدلال ها و تحول مفهومی باشد توجهی فيلولوژيک و تاریخی به نوشته های کلامی است. مادلونگ برخلاف فان اس هيچ گاه پژوهشی جامع درباره جهانبینی و اندیشه های فلسفی و دینی متکلمان و مکتب های کلامی به دست نداد. دلیل این امر تا اندازه زیادی این بود که مادلونگ، چنانکه در چند سطر بالا گفتيم، به نظر من بیش از هر چیز از نقطه نظر زبانی و فیلولوژيک و تخصص کم نظيرش در زبان و لغت عرب به متن های کلامی و فلسفی نظر می کرد. بيشتر به تأثيرگذاری ها توجه داشت تا عمق استدلالات و منطق درونی مباحث و متون کلامی و فلسفی در اسلام. اين نقطه امتياز و يا بهتر بگويم تفاوت میان او با پژوهشگرانی مانند ولفسون، فان اس، ژيماره، و به ويژه ريچارد فرانک بود. از همينجا بود که مادلونگ با وجود اينکه متن هایی در فلسفه اسلامی و يا پاسخ متکلمان به فيلسوفان منتشر کرد اما از مقدمه های اين تحقيقات و از نوع رويکردش در مقالاتی که در اين زمينه ها می نوشت روشن بود که او با انگيزه های فيلولوژيک به اين متن ها می پردازد و الا محتوای تفصيلی کتاب های فلسفی و منطق استدلالات از نقطه نظر مفهمومی چندان در افق ديد و پژوهش او نيست. علاقه او به زبان و لغت عرب و فيلولوژی موجب علاقمندی او به امر تصحيح بود و از اينرو علاوه بر موضوعاتی که در آن زمينه ها کارهای تخصصی انجام داده متن هایی را در موضوعاتی حتی مانند علم کيميای اسلامی منتشر می کرد که بيشتر گويا بايد آن را ناشی از علاقه و توانایی او در امر تصحيح متن ها از نقطه نظر زبانی قلم برد. او در سال های آخر عمرش توجه بيشتری به ميراث کهن اباضيه پيدا کرد و چند متن مهم را در اين زمينه منتشر کرد؛ اين در حالی بود که اباضيه در حیطه تخصص اصلی او نبود. تعداد زيادی متن ها در تاريخ/ سيره (مانند مجلدی از انساب الأشراف)، کلام و فلسفه، فرق شناسی، کيمياء، متون ریز و درشت اسماعیلی و اباضی و معتزلی و زيدی در شمار آثاری بودند که او به تنهایی و يا با همکاری ديگران منتشر کرد. در خوانش متن نسخه ها و تشخیص صحيح ترين قرائت از متن نسخ خطی بسيار زبردست بود و من خود ديده بودم که حتی در تصحيح اشعار عرب و اوزان آن توانایی فوق العاده ای داشت. علاوه بر زبان های سه گانه اروپایی و زبان عربی مادلونگ زبان فارسی را هم نيک می شناخت و منابع قديم فارسی و حتی تحقيقات جديد را به خوبی می خواند. من خود گاهی به او برای دستیابی به برخی متون و تحقیقات جدید فارسی کمک می کردم.
مادلونگ جز در زمينه قاسم رسي و زيديه هيچ گاه کتاب مشابه جامعی درباره تاريخ علم کلام ننوشت. عمده پژوهش های او در قالب مقالات بود و اين البته از جهات زيادی حسن و امتياز کار او قلمداد می شود. در واقع او تلاش داشت با تحقيق در حوزه های کمتر کاوش شده بی آنکه وقت خود را به تکرار برخی از آنچه پيشتر گفته شده مصروف کند زمينه های جديد را باز کند و پژوهش های پيشين را با نکته سنجی های خود تصحيح و اصلاح کند. تنها زمينه ای که مادلونگ علاوه بر موضوع قاسم رسي کتابی پر برگ و بسيار محققانه تنظيم و منتشر کرد کتاب او درباره خلافت پيامبر اکرم (ص) بود. اين کتاب خيلی زود به فارسی ترجمه شد. مادلونگ در اين کتاب که حاصل بيست سال تلاش در پژوهش در منابع تاريخی صدر اسلام و سيره بود روايتی نزديک به اعتقاد شيعه درباره امامت و خلافت حضرت امير (ع) به دست داد. در اواخر عمر مادلونگ قرائتی ويژه تر از اين موضوع در برخی نوشته ها و سخنرانی ها به دست داد که گرچه در مجموع همچنان از روايت و قرائت اهل سنت فاصله بسيار داشت اما از جهاتی قرائتی را برگزيد که با اعتقادات شيعه سازگار نيست. او در واقع خلافت پيامبر را امری زمينی قلمداد کرد که پس از او حق تنها بازمانده او دخترش فاطمه زهرا (ع) است. اين با باور شيعيان درباره جايگاه الهی امامت که تنها از طريق نصّ قابل تعيين است و ربطی به امر وراثت ندارد سازگار نيست. من در نوشته ای تفصيلا اين نظر او را رد کرده ام. اين کتاب برجسته و ارزشمند مادلونگ درباره خلافت در طی همه اين سال ها متأسفانه به وضوح مورد تجاهل نويسندگان مسلمانی قرار گرفت که روايت سقيفه ای از خلافت را در افق ديد و باور خود قرار می دهند. شنيدم حتی ورود کتاب به عربستان و چند کشور ديگر در کتابخانه ها و نمايشگاه های کتاب ممنوع اعلام شده. اين کتاب بايستی به زبان عربی ترجمه شود. بخشی از پژوهش های ارزشمند مادلونگ در حوزه تاريخ پژوهی اسلام درباره عصر اموی و جريان های مذهبی و يا دينی/سياسی در اين دوره است.

مادلونگ در قياس با زيديه و اسماعيليه پژوهش های کمتری درباره اماميه دارد. شماری از مقالات او در اين زمينه در موضوعاتی بود که بعدا در تعدادی از رساله های دکتری و يا دانشياری برخی شاگردانش دنبال شد. شايد مهمترين و مؤثرترين مقاله او در زمينه اماميه مقاله ای بود که پيشينه اعتزال گرایی را در کلام اماميه بررسی می کرد. اين مقاله تأثير فراگيری بر پژوهش های بعدی در اين زمينه داشت. مادلونگ در سال های اخير با توجه دوباره به کتاب الکافي نظراتش را در اين زمينه تا اندازه ای تعديل کرد. ديدگاه او درباره اينکه اماميه تنها با آشنایی با معتزله بود که انديشه های ضد جبری و ضد تشبيهی را آن هم تنها از دوران نوبختی ها پذيرفتند با مستندات قوی که در اختيار داريم رد می شود. من خود در چند نوشته و درسگفتار اين نظرات او را مورد نقد و بررسی قرار داده ام (در کتاب انگليسی "اماميه در تحول" که در دست آماده سازی نهایی است بخشی کوتاه را به رد ديدگاه مادلونگ در اين زمينه اختصاص داده ايم). مقاله او درباره سهم شيعه و خوارج در کلام و مباحث کلامی نخستين هم از مقالات مؤثر در اين عرصه است.
مادلونگ آدم نوشته های کوتاه بود. به نیکی می دانست و جايگاه آکادميکش هم بدو چنين اجازه ای می داد که دليلی ندارد وقت خود را به تکرار حرف های ديگران در مقالاتی صرف کند که تنها استانداردهای آکادميک مجلات و کتاب ها آن را اقتضا و بل ضروری می کرد. با اين وصف او اهل مقالات دانشنامه ای هم بود. ده ها و بل شايد چند صد مقاله دانشنامه ای از او در دانشنامه های ایرانیکا، دائرة المعارف اسلام (طبع های دوم و سوم) و برخی دیگر از دائرة المعارف های کوچک و بزرگ منتشر شده. این مقالات مادلونگ از مفید ترین مقالات اوست گرچه همیشه حرف تازه ای برخلاف مقالات غیر دانشنامه ای او ندارد. مادلونگ در ترجمه انگليسی مجلدات دائرة المعارف بزرگ اسلامی نيز سهمی مهم داشت. او اهل ریویو نویسی برای کتاب های دیگران هم بود؛ گاهی هم بسيار تند و تيز. برخی هم گاهی به ريويوهای او از کتاب های ديگران پاسخ دادند که در جای خود خواندنی و اينک همه اینها بخشی از تاريخ مطالعات اسلامشناسی در غرب را تشکیل می دهد.
شايد بتوان گفت در ايران مادلونگ بيش از کشورهای عربی شناخته بود. يکی از دلايلش وجود شاگردان ايرانی و نيز پژوهش های او در زمينه تاريخ ايران و همچنين کتابش درباره خلافت پيامبر (ص) بود. او در طی سال های تدریس در دانشگاه های شيکاگو و آکسفورد تعدادی شاگرد که اینک چند نفری از آنها در شمار نامورترين استادان دانشگاه ها و مؤسسات پژوهشی در غرب هستند تربيت کرد. شاگردانی که در موضوعات مختلف مانند زيديه، شيخ مفيد، علامه حلی، مسائل مربوط به فقه زمين در اسلام، اصول فقه... رساله های دکتری خود را زیر نظر او نوشتند.

مادلونگ برای گردآوری و نشر مقالات خود خيلی کوشا نبود. به همين دليل هنوز ما فهرست کامل و روزآمدی از همه آنچه او، چه به صورت مقاله و کتاب و چه در قالب تصحيح منتشر کرده نداريم. تاکنون چهار مجموعه از مقالات او با عناوين مختلف منتشر شده و به نظرم هنوز بتوان سه مجلد ديگر از آنها فراهم کرد. يک مجموعه از درسگفتارهای او درباره فرقه های اسلامی در ايران هم که در دانشگاه کلمبيا ارائه کرده بود خيلی سال پيش از سوی انتشارات همين دانشگاه منتشر شد.

از حيث نقد منابع، شيوه مادلونگ دقيقا در طيف کاملا مقابل تجديد نظر طلبان جديد در بحث از مسئله اصالت سنجی متون و منابع جای می گیرد. به نظرم فان اس از اين حيث در ميانه قرار داشت. مادلونگ نظر تجديد نظر طلبان را قبول نداشت. گاهی شايد نوعی تسامح در پذيرش روايات قديم در آثارش ديده می شود. در بحث انتساب متون به نويسندگان هم باز همين شيوه را دنبال می کرد. به نظرم در برخورد با اصالت سنجی متون و روايات قديم راه ميانه و تحقيق های موردی از نوعی که موتسکی درباره بخشی از احاديث مصنّف عبد الرزاق انجام داد بهترين شيوه و محتاط ترين است.

مادلونگ دانشمندی طراز اول بود. بخت آن را داشت که در طی عمر بلند خود آثار بسياری را از خود بر جای بگذارد. چنين توفيقی محصول شرايط متعددی است که هميشه برای هر کسی فراهم نمی شود. من در عمر تحصيلی و پژوهشی و دانشگاهی ام دو نفر دانشمند طراز اول در عرصه مطالعات دانشگاهی را از نزديک ديدم و با خود آنها و آثارشان در طی سی و اندی سال گذشته مأنوس بوده ام: شادروان استاد علامه دکتر عباس زرياب خویی و پروفسور مادلونگ. هر دو دکترايشان را در آلمان گذرانده بودند. زرياب قبل از تحصيلات دانشگاهی سال ها دروس سنتی و حوزوی را در بالاترين سطح در قم فرا گرفته بود (ادبيات عرب، فقه، اصول و فلسفه و کلام اسلامی). بعدا هم چه مستقيم و چه با مطالعه از سنت پژوهش های متنی و تاريخی در ايران که از علامه بی همتا ميرزا محمد خان قزوينی آغاز شده بود و به تقی زاده و بديع الزمان فروزانفر و مجتبی مينوی و ... رسيده بود بهره برد. آنگاه در غرب با شيوه های نوين پژوهش های تاريخی و آکادميک آشنا شد. زرياب در تقريبا همه رشته هایی که مادلونگ در آن تخصص داشت متخصص بود: تاريخ ايران، ادبيات عرب، کلام، فلسفه، فرق شناسی، تاريخ اسلام و سيره. در حالی که مادلونگ در حوزه تاریخ تاريخ ايران صرفا متخصص تاريخ شمال ايران/ و آل بويه بود زرياب نه تنها تاريخ بعد از اسلام ايران ( و به ويژه تاريخ عصر ايلخانی و تيموری) را به شکل کاملا تخصصی می شناخت بلکه در تاريخ ايران قبل از اسلام و به ويژه تاريخ ساسانی و ادبيات خداينامه ها متخصص طراز اول بود. استاد ما علامه زرياب خویی علاوه بر اينکه در ادب عرب تخصص درجه يک داشت متخصص طراز اول تاريخ و ادبيات فارسی بود. در فلسفه و کلام تنها به تاريخ اين دو بسنده نمی کرد و آشنایی عميقی با متون فلسفی و کلامی داشت و استاد مسلم فلسفه اسلامی بود و آن را نزد بزرگترين استادان فلسفه در قم آموخته بود. او در فلسفه و کلام اسلامی در عمق دريایی نفوذ می کرد که در سنت اسلامشناسی در غرب عمدتا تاکنون جز با چند استثنا تنها ساحل های آن درک شده است. زرياب افزون بر اين شناخت عميقی از فلسفه يونان داشت و مطالعاتش در اين زمينه گسترده بود. زرياب علاوه بر اينها فرهنگ و فلسفه و تاريخ انديشه در غرب را بسيار نيک می شناخت. اين مزيت کمی نيست. بخشی از عمر زرياب به مطالعه و تحقيق در فلسفه های قاره ای و آنگلو ساکسون و تاريخ فلسفه در غرب و به ويژه آلمان گذشته بود. زریاب زبان های متعددی می دانست و ترجمه هایی ممتاز از آثار انگليسی و آلمانی در زبان فارسی فراهم کرد؛ نه تنها در حوزه اسلام و ايران شناسی بلکه در فلسفه غرب. زرياب علاوه بر اينها در امر تصحيح عهده دار تصحيح متون بسيار دشوار فهمی مانند صيدنه ابو ريحان شد. کمتر کسی را می توان در دنيا در طی سده بیستم سراغ گرفت که بتواند کاری مشابه کار زرياب در تصحيح متنی در پايه و طراز الصيدنه بيرونی انجام دهد. از اين نقطه نظر زرياب بيشتر به بزرگان سنت شرقشناسی در اروپای اواخر قرن نوزدهم و اول قرن بيستم شباهت دارد. افسوس که زرياب فرصت نيافت همه دانش خود را بر قلم آورد. شرايط محيطی و اجتماعی و تاريخی در اين زمينه بسيار مهم است و کارنامه های علمی را بايد همواره در بستر اين شرايط ديد. استاد ما علامه زرياب خویی بزرگترين استاد و محقق اسلام پژوهی و ايرانشناسی دانشگاهی در طی شصت سال گذشته نه تنها در ايران بلکه در تمام دنيا و از جمله در غرب بود. من نمی دانم آيا مادلونگ و زرياب هيچگاه همديگر را از نزديک ديده بودند يا نه؟ می دانم که مادلونگ زرياب را خوب می شناخت و آثار او را ديده بود. زرياب اگر مادلونگ را از نزديک ديده بود و با دانش او از نزديک آشنا می شد حتما علم و دايره وسيع پژوهش او را می ستود. روان هر دو استاد شاد.




چهارشنبه ۲۷ ارديبهشت ۱۴۰۲ ساعت ۵:۴۶