از ادبيات مسيحی مکاتب مسيحی شرقی (و از جمله در بحث ما اينجا: يعقوبی ها و نسطوری ها) آثار مهمی امروزه در دست است که برای شناخت تاريخ الهيات اسلامی در آن دوره متقدم به کار می آيد (در درسگفتارهای الهيات به مثابه تاريخ به مناسبت اين متن ها را می خوانيم که می توان مراجعه کرد). از جمله نکات جالب توجه در اين ادبيات توجه به باور متکلمان مسلمان درباره تحريف بايبل و از جمله انجيل است. در مقام پاسخ شماری از اين متکلمان که به اين موضوع پرداخته اند دو گونه برخورد کرده اند: يا به رد اين باور پرداخته و امکان آن را رد کرده اند بی آنکه در مقابل ادعای تحريف قرآن را مطرح کنند؛ يا اينکه در مقام پاسخ علاوه بر آن امکان تحريف قرآن را هم مطرح کرده اند اما نه با اشاره به وجود روايات و يا باور به تحريف در ميان مسلمانان بلکه صرفا با اين استدلال که با همان ادله که وجود تحريف در بايبل را مسلمانان مطرح می کنند می شود اين ادعا را درباره قرآن هم مطرح کرد.


ابو رائطه تکريتی، متکلم يعقوبی بسيار مهم و مشهور در آغاز قرن سوم قمری در رساله تثليث خود رويکرد اول را دارد (در الرسالة الأولی في الثالوث المقدّس که مکرر منتشر و ترجمه شده). اما در مقابل عمار البصري، متکلم ناشناخته نسطوری مذهب که در آخر قرن دوم و دو سه دهه اول سده سوم قمری فعال بوده در کتاب البرهان و نيز در الأسئلة والأجوبة خود از هر دو شيوه استفاده کرده است. در کتاب البرهان او از شيوه اول استفاده کرده و در عين حال مطلب مهمی را هم متذکر می شود که از نقطه نظر تاريخ فکر خيلی مهم است: او می گويد در ديانتی که در تأويل کتاب مقدسش اختلاف نظر ميان مکاتب و مذاهب مختلف آن ديده می شود امکان اتفاق نظرشان بر تحريف و تبديل الفاظ کتاب مقدس معقول نيست. به ديگر سخن وقتی ميان گروه ها و مکاتب متخاصم و مخالف بر سر تأويل کتاب مقدسشان اختلاف وجود دارد آنها خود مانعی اند برای پنهان ماندن تحريف تنزيل از سوی هر گروه بر ضد ديگری و اجتماعشان بر تحريف تنزيل (الفاظ) هم بر همين پايه ممکن نيست. اين مطلبی است که ما قبلا در بحث تحريف قرآن مکرر به آن اشاره کرده بوديم.

عمار البصري البته در الأسئلة والأجوبة خود از شيوه دوم استفاده می کند. او در مقابل ادعای تحريف کتاب مقدس مسيحیان اين مسئله را مطرح می کند که اگر اين درست است چرا نبايد تحريف قرآن را مطرح کرد؛ او البته در اين زمينه به وجود روايات تحريف و يا باور تحريف در ميان گروهی از مسلمانان اشاره ای نمی کند. منتهی می گويد طرح موضوع تحريف بايبل در قرآن شايد خود بر اثر حدوث تحريف و تبديل در قرآن مطرح شده است. او البته در نهايت می گويد اگر مسلمانان ادعا کنند نسخه های قرآن چندان به طور وسيع انتشار داشته اند که جایی برای امکان تحريف مصحف قرآنی باز نمی گذارد می گويد همين استدلال در مورد بايبل هم هست و بايد گفت کتاب مسيحيان هم نمی تواند با همين استدلال دچار تحريف و تبديل شده باشد.

ما قبلا مکرر و با اسناد مختلف نشان داده ايم که باور تحريف قرآن در ميان گروه هایی از شيعيان صرفا از نيمه سده سوم به بعد به ظهور و بروز رسيد. تا حدود نيمه سده سوم اين انديشه در ميان هيچ گروه و يا مذهبی مطرح نبود و اگر رواياتی اينجا و آنجا نقل می شد ناظر به انديشه تحريف قرآن نبود بلکه عمدتا در چارچوب اختلاف قرائات/مصاحف و يا موضوع نسخ مطرح می شد. اينکه نه ابو رائطه تکريتی و نه عمار البصري که هر دو در محيطی اسلامی می زيستند و با متکلمان معتزلی و غير معتزلی آشنا بوده اند در مقام بحثی جدلی به وجود انديشه تحريف قرآن مثلا در ميان شيعيان در مقام رد باور وجود تحريف در انجيل و کتاب مقدس اشاره نکرده اند خود نشان بسيار مهم و قابل اعتنایی در تأييد نظر ماست؛ ولله الحمد أولاً وآخرا.
پنجشنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۱ ساعت ۶:۲۳