مجموعه آثاری که از عبد الله بن يزيد فزاري، متکلم اباضی مذهب کوفی/ بغدادی در سال های اخير منتشر شد بيش از هر چيز ديگر تصويری روشن ارائه می دهد از بحث هایی که در جامعه اباضيه و خوارج به طور خاص و جامعه دينی اسلامی به طور عموم در سده دوم در ميان نظريه پردازان مسلمان وجود داشته. بيشتر بحث ها در حول محور ايمان و کفر و داوری درباره عمل مسلمان و ميزان فسق و عدم فسق اوست. جامعه آرمانی خوارج جامعه ای بود که در آن همه افکار و اعمال شخص مسلمان به عنوان فرد و به عنوان عضوی از امت اسلامی می بايست با معيار ايمان و کفر سنجيده شود. سرزمينی (به اصطلاح فنی: "دار") که در آن احکام اسلام در نظر و عمل جاری است سرزمينی است که دار اسلام خوانده می شود و هر سرزمينی و لو با با اکثريت مسلمان اگر احکام اسلام در آن جاری نباشد دار کفر است. اقامت در چنین "دار"ی از ديدگاه گروه های مختلف خوارج مستلزم شرايط و احکامی بود و يکی از اختلافات ميان آنان به همين موضوع بر می گشت (مانند اختلاف ازاراقه با اباضيه در موضوع شرايط امر به معروف و نهی از منکر و "استعراض"). از ديدگاه خوارج و اباضيه تعامل شخص مسلمان (که از ديدگاه آنان تنها شامل خوارج/ اباضيه می شد) با ديگران (يعنی مسلمانانی که از ديدگاه آنان مسلمان تلقی نمی شدند) تنها در چارچوب دو مفهوم "ولاء" و "براء" معنا می یافت. صرفا در موارد معدودی بود که اين قاعده کلی استثناء می پذيرفت. در برابر "دار" کفر وظيفه فراخور شرايط ميان جهاد و يا هجرت و يا "تقيه" تغيير می کرد. در همين راستا يکی از دغدغه های مهم برای فزاری در آثارش و برای عموم اباضيه و خوارج در سده دوم قمری اين بود که چه چيزی را حتما بايد دانست و بدان معتقد بود و عمل کرد و چه چيزی را می توان ندانست و بدان جهل داشت و يا شک در آن همچنان قابل اغماض است (ما يسع جهله). محور اصلی کتاب های فزاری و ادبيات اباضيه در طی تاريخ همين مباحث بوده است. در واقع هويت دينی و شرعی جامعه و نسبت ميان ايمان و کفر با عقيده و عمل محوری ترين بحث در ادبيات اباضيه است. مفهوم "امر به معروف و نهی از منکر" هم در همين زمينه مورد نزاع ميان خوارج و مرجئه و معتزله بود و هر کدام شرايط متفاوتی را برای آن در نظر می گرفتند.

در همين چارچوب برخی گروه های خوارج در شرايطی "تقيه" را جايز می دانستند. اساسا مفهوم تقيه را بايد در همين چارچوب اصلی فهميد. برخلاف خوارج، شيعه که همانند خوارج مکتب مخالف با جريان مسلط بود معتقد بود تعامل مسلمانان در "دار" اسلام و لو اينکه "دار" دار ايمان نباشد بايد بر اساس "تقيه" باشد و به همين دلیل "استعراض" را جايز نمی دانستند گرچه مراتبی از امر به معروف و نهی از منکر همواره وظيفه قلمداد می شد. بدين ترتيب شيعه ضمن پايبندی بر اصول اعتقادی و عملی خود با اين انديشه خوارج و اباضيه که جامعه مسلمانان را صرفا بر اساس دشواره ايمان/ کفر و داوری درباره اعتقاد و عمل مسلمانان می سنجيد و راه را بر تفرقه و جدایی در ميان جامعه مسلمانی باز می کرد به نحوی که وظيفه صرفا در برابر هر گونه عدم ايمانی يا "جهاد" باشد و يا "هجرت" (اباضيه البته فقط جهاد را مطرح می کردند و نه هجرت را) اختلاف نظر عميق داشت و ضمن پاسداشت "امر به معروف و نهی از منکر" قائل به "تقيه" بود. ائمه شيعه (ع) بر همين اساس پيروان و شاگردان خود و شيعيان را به عمل بر مبنای تقيه فرا می خواندند. اين راهکار هوشمندانه امام صادق (ع) برای حفظ جامعه اقليت و سرکوب شده شيعه بود و همين موجبات حفظ اين جامعه و امکان تعامل و فعاليت شيعه در جامعه اکثريت را فراهم می کرد. در برابر، فزاري و اباضيه معتقد بودند تنها ملاک تعامل با ديگران و اقدام در برابر ديگران بايد بر اساس دوگانه "ولاء" و "براء" باشد. مفهوم "تقيه" در واقع ديدگاه مخالف نظر اخير بود. با اين وصف چنانکه گفتم در شرايطی خود اباضيه هم عمل به تقيه را جائز می دانستند. ديدگاه های خوارج عملا موجب به حاشيه رانده شدن آنان از جامعه شد. مخالفان شيعه با تحريف مفهوم "تقيه" اين راهکار مدنی تشیع را که در واقع مقابله با تندروی خوارج بود به دروغ و رياکاری تفسير می کردند که آشکارا ناشی از سوء برداشت است. برخلاف اين تفسير نادرست در واقع تقيه راهکاری مدنی بود برای زيست مسالمت آميز و مداراتی در جامعه اسلامی با اکثريت مخالف.

در اينجا دو نمونه از بحث خوارج را در ارتباط با انديشه "تقيه" می آوريم:

۱- لم يزل الخوارج أمرها واحد من لدن فارقوا عليّا إلى أن حدثت محنة ابن الزبير و هو الوقت الذي خرجت فيه الأزارقة أصحاب نافع بن الأزرق ، و ذلك أنّ نافعا حرّم التقيّة و زعم أنّ من قعد عن الخوارج و لم يخرج يأمر بالمعروف و ينهى عن المنكر فهو كافر ضالّ حلال الدم ، و دان بالاستعراض بالسيف و... (نک: مسائل الامامة ومقتطفات من الكتاب الاوسط منسوبه به جعفر بن حرب).

۲-فلم يزل الأزارقة على هذا حتى انقضت حربهم ثمّ خرجت من بقيّتهم فرقة تعرف بالخازميّة حرّموا الحجّ و زعموا أنّه غير مقبول مع التقيّة ، و قالوا : إنّما يجب على الناس أن يتعاونوا على البرّ و التقوى و أن لا يكتموا ما أنزل اللّه من البيّنات و الهدى ، فإذا قاموا فريضة الأمر و النهى و زالت التقيّة عن المؤمنين و صارت الدار دار الإسلام لزمت فريضة الحجّ من وجد السبيل إليه (همان منبع).
سه شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۱ ساعت ۱:۳۷