شايد هيچ يک از فرق و مذاهب اسلامی از نقطه نظر حفظ آثار و ميراث مذهبی کهنسالشان خوش اقبال تر از مذهب اباضيه نبوده است. اين حکم اگر سده های اول و دوم قمری را در نظر بگيريم حتی بر مذهب غالب و مسلط اهل سنت و جماعت/ اسلاف اهل سنت و جماعت هم صادق است. يکی از مهمترين اسباب آن هم اين است که اباضيه فرقه ای محدود و در حاشيه بوده و توانسته بود به دليل پراکندگی حاشيه وارش نسبت به مراکز اصلی جهان اسلام که مستقيم زير نظر خلافت های اموی و عباسی بود به حيات مذهبی و علمی خود به شکل مستقل ادامه دهد. اين البته تأثيرات منفی هم بر تحولات فکری آنان داشت. واقع اين است که اباضيه عمان و جبل نفوسه و مغرب تا قرن ها بيشتر محيطی فرو بسته بر خويش را تجربه کردند و افکار و تحولات انديشگی و علوم اسلامی کمتر روی آنها تأثير می گذاشت. با اين وصف تا دست کم اوائل سده سوم قمری به دليل حضور اباضيه در کوفه و بصره و بغداد تأثير انديشه های فقيهان و متکلمان اين بوم ها را بر انديشه انديشمندان اباضيه از رهگذر آثار برجای مانده آنها نيک می بينيم. اين به ويژه در مورد آثار عبد الله بن يزيد فزاري که اخيرا دو مجموعه از آثار کلامی او منتشر شد بيشتر صادق است. او معاصر هشام بن الحکم بود و با وی شريک تجاری بود. آثار فزاري آشکارا تأثيرات تفکرات معتزلی و جهمی و حتی تفکرات هشام بن الحکم را بر او نشان می دهد (اين را در مقاله ای مفصلا به بحث خواهيم گذاشت).
اباضيه البته از سده سوم به بعد به شکل های ديگری تحت تأثير افکار و مکاتب ديگر فقهی، اصولی و کلامی قرار می گرفتند. مثلا از طريق آشنایی با برخی ادبيات دينی اهل سنت اما به هرحال اين تأثيرات و آشنایی ها تا قرن ها محدود بود. اين وضعيت طبعا در چهار پنج قرن گذشته تغيير کرده است و آشنایی ها و استفاده از آثار اهل سنت در ميان اباضيه فزونی چشمگيری پيدا کرده.
اباضيه از همان سده اول قمری در مباحث دينی و کلامی اسلامی در کوفه و بصره و بغداد مشارت می کردند. اباضيه خود به دلائل متعدد سياسی و نوع پراکندگی جمعيتی شان به مکاتب مختلف کلامی و مذهبی تقسيم می شدند. گروهی از اباضيه در طول تاريخ گرايشات روشن غير معتزلی و جبری داشتند. اما در حالی که در طی سده های سوم به بعد گروهی از اباضيه گرايش روشن معتزلی داشتند بيشتر اباضيه (و از جمله نکّار) گرايشات تنزيهی از نوع غير معتزلی آن را ابراز می کردند؛ يعنی در مباحث توحيدی جانب انديشه های جهمی و معتزلی و ضد تشبيهی را می گرفتند اما در موضوع جبر و اختيار مشی معتزله را نمی پسنديدند. البته گرايش آنان جبری نبود بلکه نوعی گرايش به نظريه کسب را می توان در انديشه های فزاری و نکّار ديد.
آنچه آثار اباضيه را از آثار ديگر نمايندگان مکاتب مختلف معتزلی و مرجی و شيعی و سنی مذهب در سده های نخستين متمايز می کند محوريت و تأکيد بر موضوع ايمان/ کفر است. آنان در موضوع ايمان و کفر با انديشه مرجئه که آنان را یا به اين نام و يا شکاک می نامند و اهل سنت که آنان را شکاک و يا سنيّه خطاب می کنند مخالف بودند و اصول اصلی انديشه آنان با معتزله از يک سو و زيديه از ديگر سو در اين زمينه توافق کلی داشت. با اين همه اباضيه همچون ساير مکاتب و گروه های خوارج بيش از همه مکاتب کلامی دلمشغول اين دشواره بودند. در واقع اگر امامت نقطه محوری مکتب اماميه است؛ ايمان/ کفر نقطه مرکزی انديشه اباضيه است. اينکه چه چيزی ملاک ايمان است و چه چيزی بلافاصله آدمی را از نقطه ايمان به کفر (برای اباضيه) و شرک (برای گروه هایی مانند صفريه) می کشاند. وظيفه شخص مسلمان (يعنی تعبيری که اباضيه برای خود به کار می بردند؛ چرا که برای آنها ايمان برابر اسلام است و نه اخص از آن) در برابر ايمان و کفر را سه گانه ولايت (ولاء)/ برائت (برائة)/ وقوف (وقف) تعيين می کند. عمده صفحات کتاب های کلامی و اعتقادی اباضيه را تا قرن ها و تا به امروز همين موضوع سه گانه تشکيل می دهد.
اباضيه اين اقبال را داشته اند که بسياری از متون دينی و مذهبی آنان از دو سده اول و دوم قمری محفوظ مانده و اينک در اختيار است. نه تنها از سده دوم بلکه حتی از سده اول قمری. آثار عبد الله بن يزيد فزاري تنها نمونه ای از اين کتاب ها و آثار است. از دوره عبد الله بن اباض در نيمه سده اول قمری ما ادبيات آنان را در اختيار داريم. يکی از رسم های اباضيه نوشتن مرامنامه های اعتقادی بوده با هدف ارائه بيانيه اعلام موضع. اين متن ها را "سيره" يا "سير" می خوانده اند (زيديه هم همين نوع ادبيات را دارند؛ البته با تفاوتی جزئی در ساختار اين نوع نوشته ها). اين سيره ها نزد اباضيه در واقع در چارچوب بحث سه گانه فوق نوشته می شد. بدين ترتيب بيانيه اعلام موضعی بود نسبت به ايمان/ کفر "امت". از ديدگاه آنان "جماعت" حقيقی ايمان/ اسلام همانا اباضيه اند و مابقی افراد و مکاتب امت در واقع از آن خارجند. برای اثبات اين نظر در سيره ها اباضيه با مرور بر تاريخ امت (به نحو بيان "تاريخ نجات") از سيره پيامبر و تاريخ امت بعد از آن حضرت آغاز می کردند و نحوه بروز اختلاف در "جماعت" را در عصر خلفای راشدين از نقطه نظر خود تشريح می کردند. هدف در حقيقت استناد به تاريخ نجات برای دفاع از موضع خود در مقابل ديگر مکتب ها بود. اين ديگران تنها شامل غير خوارج نمی شد. بلکه نزاع اصلی آنان با فرق ديگر خوارج و حتی مخالفان از درون مکتب اباضی هم بود. در واقع در طول تاريخ اسلام شايد هيچ مکتب فکری و دينی به اندازه اباضيه برای دفاع از باورهای دينی و مذهبی و سياسی خود به "تاريخ" استناد نکرده باشد.
از آنجا که عقايد اباضيه درباره عثمان و بخشی از دوران خلافت امير المؤمنين و جنگ های جمل و قسمتی از جنگ صفين تا پيش از تحکيم با موضع شيعيان در توافق است متون سيره اباضی که در سده های اول و دوم تدوين شده و امروزه در اختيار است از مهمترين اسنادی است که برای مستند سازی اصالت و کهنگی عقايد شيعيان درباره خلافت در دسترس است. خاصه اينکه اين سيره ها به روشنی همچون شيعه موضعی منفی نسبت به دوران خلافت اموی دارند.
اما ميراث بر جای مانده از اباضيه از سده های اول و دوم تنها به کار شيعه نمی آيد. اين متون حاوی نقل شمار بسيار زيادی از آيات قرآن کريم و احاديث و سنت های فقهی نبوی است. من در يادداشت ديگری به اين نکته توجه دادم که آثار اباضيه بيش از هر ادبيات ديگری پاسخی مستدل به ادعاهای تجديد نظر طلبان به دست می دهد. توجه داشته باشيد که جهانبينی و نگاه کلی ايدئولوژی مذهبی در آثار برجای مانده از اباضيه در دو سده نخستين دقيقا با کليات آنچه بعدا تحت عنوان ارتودکسی اسلامی می شناسيم هماهنگ است. اين متون که بخشی از آنها به دوران اموی باز می گردد دقيقا اين ديدگاه تجديد نظر طلبان را به چالش می کشاند که طبق آن ايدئولوژی اموی محتوا و صورت انديشه اسلامی را بر ساخته و يا اينکه صورت نهایی قرآن و يا بخش اعظم سنت و حديث نبوی محصول اواخر سده دوم و اوائل سده سوم است. اين در حالی است که اباضيه در سده اول ارتباطی با امويان نداشتند؛ سهل است درست در مقابل تفکر دينی و سياسی آنان بودند. به هيچ روی نمی توان انديشه دينی و باورهای آنان آنطور که در سيره ها و متون اباضی سده اول منعکس شده را نتيجه تحکيم ايدئولوژی اموی دانست. در مورد متن قرآنی و متون حديث هم وضع به همين منوال است. اينک ما در متون اباضی سده دوم قمری بخش قابل توجهی از احاديث نبوی را می توانيم مستند سازی کنيم و پيشينه آنها را به نيمه سده دوم قمری و بل پيشتر برسانيم. بدين ترتيب در مورد آيات قرآن متون و سيره های برجای مانده از اباضيه از نيمه سده اول قمری و نيز از نيمه سده دوم قمری برای رد نظرات تجديد نظر طلبان بسيار کارساز است. در مورد فقه هم وضع همين طور است: متن هایی مانند سيره های اباضی سده اول و يا اوائل سده دوم شامل بحث هایی فقهی و حتی اصولی درباره مبانی حجيت است. مدونه های فقهی اواخر سده دوم و از جمله مدونه ابو غانم تصوير بسيار روشنی از تحول و شکلگيری فقه اسلامی در اواخر سده دوم قمری را بازتاب می دهد که با نمونه کتاب های موطأ مالک و آثار امام جعفر صادق (ع) و آثار ابو يوسف قابل مقايسه است. وجود سنتی مشابه در مسائل فقهی در ميان اباضيه که کمتر تحت تأثير جريان علمی فقهی در مرکزيت جهان اسلام سده دوم (کوفه و بغداد) بوده اند نشان می دهد که همه اين سنت های اباضی و غير اباضی در فقه به پيشينه ای کهنتر و مشترک در سده اول قمری می انجامند. وانگهی از آنجا که فقه اباضی تحت تأثير فقه مکی بوده و ريشه های آن در بخشی به ابن عباس می رسد بررسی مشابهت ها ميان فقه اباضی با فقه اماميه که آن نيز با فقه مکی و ابن عباس به دلائلی تشابه های قابل توجهی دارد بسيار حائز اهميت است (مناسب است تحقيق شود که اگر ابن ابی عقيل عمانی واقعا از عمان بوده چه اندازه فقهش ممکن است با فقه اباضيه در ارتباط باشد).
در متون فقهی و حديثی و کلامی اباضيه حتی روايات و احاديثی از حضرت امير (ع) و برخی ديگر از اهل بيت نقل شده است که در جای خود قابل توجه و تأمل است.
حال که اين را گفتم اين را هم اضافه کنم که اماميه و اباضيه با وجود اينکه در موضوع امامت حضرت امير (ع) با هم اختلاف داشته اند اما چنانکه از سطور بالا هم به خوبی روشن است در عقايد و فقه شباهت های قابل توجهی دارند: علاوه بر گرايش تنزيهی و در موضوعات ديگر مانند خلق قرآن و جبر و اختيار و ... در شماری از از فتاوی فقهی هم مشابهت هایی دارند.
علاوه بر متون متعددی که از اباضيه از دو سده نخست باقی مانده از آنان متون بسيار زيادی در فقه و کلام از سده های سوم و چهارم قمری امروزه در دست است. تعداد و حجم اين آثار با هيچ يکی از متون اسلامی غير سنی مذهب قابل مقايسه نيست و بسيار گسترده تر است. از ويژگی های آثار اباضيه حجم وسيع و پر برگ کتاب هايشان است. ما از سده های سوم و چهارم کتاب هایی با حجم خيره کننده داريم. کتاب هایی در سنت اباضی می شناسيم که مجلدات آن گاه تا يکصد جلد بالغ است و اين کتاب ها متعلق به سده های ميان سوم تا پنجم و ششم قمری است. با اين وصف دو موضوع را نبايد در اين ميان از ياد برد: يکی آنچه قبلا هم بدان اشاره کرديم و آن اينکه اين کتاب ها عمق و گستره مباحث متحول در ادبيات ساير مکاتب فقهی و کلامی را هماهنگ با زمان اين تحولات بازتاب نمی دهند و از آن تحولات عموما برکنارند. نکته دوم اين است که اين آثار بسيار فروبسته بر خودند و در غالب اين موسوعه های عظيم فقهی و کلامی و حديثی پديده تکرار محتوا و تکرار الفاظ ديده می شود و اين البته به دليل در حاشيه ماندن تفکر اباضی در طول قرن ها از جريان قوی تعامل و داد و ستد فرهنگی و فکری مکاتب ديگر است. به طور نمونه با وجود آنکه تأثير آثار کلامی عبد الله بن يزيد فزاري که خود در تعامل و داد و ستد فکری با معتزليان و شيعيان زمانش شکل گرفته بود بر آثار کلامی اباضيه در سده های بعد مشهود است اما در مجموع آثار کلامی اباضيه تأثير وسيع تحولات فکری پسينی معتزله و اشاعره و ماتريديه را به درستی بازتاب نمی دهند کما اينکه از حضور فلسفه اسلامی در انديشه کلامی مابعد ابن سينا تقريبا در نوشته های شش هفت قرن نخست چيزی ظاهرا ديده نمی شود.
سه نکته ديگر را هم بايد اينجا درباره ميراث فقهی و کلامی و مذهبی اباضيه اضافه کنم:
نخست اينکه با وجود اينکه تحقيقات جديد عموما اصالت متن های اباضی از سده های اول و دوم را پذيرفته اما احتمال وجود برخی دستبردها و تغييرات و حک و اصلاحات در اين متن ها کاملا منتفی نيست؛ گرچه حجم آن چندان زياد و قابل توجه نيست.
نکته دوم اين است که کتاب های اباضيه در سده های چهارم تا ششم يک ويژگی جالبی دارند و آن اينکه تعداد زيادی از آنها و به ويژه موسوعه بيان الشرع کندي خود شامل نقل کامل متون بسيار کهنه تری اند و از رهگذر اين کتاب ها می توان به متون و سيره های اباضی دو سده نخست دسترسی يافت.
نکته آخر اينکه به دلايلی که می توان حدس زد در چاپ بسياری از آثار اباضی در سده بيستم سانسورهای زيادی اعمال شده و بنابراين هميشه نمی توان به اين چاپ ها اعتماد کلی کرد.
سه شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۱ ساعت ۱:۳۴