حدود تاريخی ايرانشهر در گزارش فارسنامه ابن البلخي، نوشته شده حدود نهصد سال پيش

فارسنامه ابن بلخى،ص 241 تا 242
... و در جمله، آيين بارگاه انوشروان، آن بود كى از دست راست تخت او كرسى زر نهاده بود و از دست چپ، و پس، همچنين، كرسى‏های زر نهاده بود و ازين سه كرسى، يكى جاى ملك صين بودى و ديگر جاى ملك روم بودى و سه ديگر جاى ملك خزر بودى، كى چون به بارگاه او آمدندى، برين كرسى‏ها نشستندى و همه ساله اين سه كرسى نهاده بودى، برنداشتندى و جز اين سه كس ديگر بر آن نيارستى نشستن و در پيش تخت، كرسى زر بودى، كى بزرجمهر بر آن نشستى و فروتر از آن، كرسى موبد موبدان بودى، و زيرتر از آن، چند كرسى از بهر مرزبانان و بزرگان و جاى هر يك به ترتيب معيّن بودى كى هيچكس منازعت ديگرى نتوانستى كرد و چون كسرى بر يكى خشم گرفتى، كرسى او از آن ايوان برداشتندى، و عادت ملوك فرس و اكاسره آن بودى كى از همه ملوك اطراف چون صين و روم و ترك و هند، دختران ستدندى و پيوند ساختندى و هرگز هيچ دختر را بديشان ندادندى. دختران را جز با كسانى كى از اهل بيت ايشان بودند، مواصلت نكردندى، و خراج از همه جهان به فرس آوردندى و هرگز از فرس، خراج به هيچ جاى نبرده ‏اند، بلاد فرس‏ از لب جيحون بود تا شطّ فرات. و پارس، دار الملك اصلى بود و بلخ و مداين هم بر آن قاعده دار الملك اصلى بودى و خزاين و ذخاير، آنجا داشتندى و مايه لشكر ايران از آنجا خاستى....
جمعه ۳۱ تير ۱۴۰۱ ساعت ۱:۲۲