از کتاب هایی که به اشتباه به نويسندگانی ديگر نسبت داده شد کتابی است که يوزف فان اس با عنوان مسائل الإمامة (يا أصول النحل) و با نسبت دادن آن به ناشي أکبر (د. 293 ق) منتشر کرد. اين در حالی است که اندک تأملی در متن کتاب نشان می دهد اين متن نمی تواند از ناشي أکبر باشد؛ شخصيتی که با وجود آنکه معتزلی بود اما گرايشات خاصی داشت و نه اين گرايشات او و نه زمانش با نويسنده متن اصول النحل نمی تواند سازگار باشد. فان اس با وجود اینکه تحقیق مفصلی در زمینه متن این کتاب به دست داد اما در انتساب این کتاب به ناشي أکبر دچار خطا شد. سبب اينکه فان اس دچار اين اشتباه شد تنها اين بود که بر روی نسخه منحصر به فرد اين کتاب به خطا اين کتاب به ناشي أکبر نسبت داده شده. بعد از چاپ اين کتاب آقای مادلونگ در نوشته کوتاهی اين انتساب را رد کرد و اين کتاب را محتملا کتابی تأليف جعفر بن حرب قلم برد. در اينجا به بررسی اين ادعا خواهم پرداخت. نخست چند عبارت در متن کتاب را اينجا نقل می کنم تا بر اساس آنها بتوان درباره نظريه مادلونگ به بحث پرداخت:


1- ثمّ إنّا ذاكرون [ في ] كتابنا هذا أصول النحل التي اختلفت فيها أه [ ل ] الصلاة ، حتى تشتّت كلمتهم و بطلت ألف [ ته ] م ، و تباينوا في الأهواء و تضادّوا في الآراء و سفكوا الدماء ، و أكفر بعضهم بعضا و صاروا فرقا و أحزابا ، و نبدأ من ذكر اختلا [ فهم ] بما شجر بين سلف الأمّة و الصدر الأوّ [ ل من ] أهل الملّة ، ثمّ نصل ذلك بما يتلوه من اخ [ تلاف ] أهل النحل مع تسمية رؤسائهم و وصف جمل [ من ] احتجاجهم و ما يذهب إليه كلّ فريق منهم . و با [ للّه ] التوفيق و هو حسبنا و نعم الوكيل (ص 9).

2- كما حدّثونا عن جماعة من رجال الليث عن الليث بن سعد عن عقيل عن ابن شهاب عن عروة عن عائشة أنّها أخبرت...(ص 10).

3- فصارت الأمّة بعد عصر عليّ على سبعة أصناف : الشيعة ، و العثمانية و هم يضافون إلى المرجئة ، و الحليسيّة و هم اليوم صنف يضافون إلى الحشويّة... (ص 20).

4- كما حدّثونا عن نعيم بن بشير المروزيّ عن عبد اللّه بن المبارك عن معمر عن طاوس عن أبيه عن ابن عبّاس قال (ص 20).

5- فهذا الاختلاف الحادث في عصر السلف . و نحن الآن ذاكرون اختلاف كلّ صنف من هذه الأصناف الخمسة فيما بينهم و المذاهب التي تبرّأ بعضهم فيها من بعض و أسماء رؤسائهم و جملة من احتجاج كلّ فرقة منهم ، و نبدأ من ذلك بذكر اختلاف الشيعة بعد قتل عليّ عليه السلام ، ثمّ اختلاف الخوارج ، ثمّ اختلاف المعتزلة ، ثمّ اختلاف المرجئة و الحشو ، و نجعل كلامنا في ذلك مختصرا وجيزا يكون الغرض فيه تعريف الناظر في هذا الكتاب الفرق فيما بين هذه الأصناف من غير أن نقصد إلى احتجاج على أحد منهم في كسر مذهبه إذ كنّا قد ألّفنا في الاحتجاج على من خالفنا من فرق أهل الصلاة كتبا كثيرة فيها كفاية و بيان إن شاء اللّه تعالى (ص 21).

6- و الخرّميّة كلّها تزعم أنّ الإمامة في الأصل كانت في أهل بيت النبيّ صلعم فلمّا بدّلوا و غيّروا انتقلت منهم فصارت إلى أمناء الناس ، و أئمّة الخرّميّة اليوم أكثرهم قوم عجم ، و من كان منهم ينتمي إلى العرب فهم من غير بني هاشم (ص 35).

7- و احتجّ بحديث قد رواه لنا أصحاب الحديث عن عبد اللّه (کذا: عبيد الله) بن موسى الكوفيّ قال : حدّثني خلف الأزديّ عن حرملة الضبّي عن جميع بن عمير (ص 37).

8- و فرقة شكّت في أمره و قالت : لا ندرى أ حيّ هو أم ميّت ، و مضوا على الشكّ حينا ، ثمّ مال أكثرهم إلى عليّ بن موسى فقالوا بإمامته و قطعوا على موت أبيه ، و صارت بقيّتهم إلى الوقف على موسى و زعموا أنّه حيّ لم يمت و أنّه مهديّ هذه الأمّة و قائم آل محمد صلعم الذي يملأ الأرض عدلا و قسطا . وإلى هذا الموضع انتهى اختلاف أصحاب الإمامة القائلين بالنسق في الوقت الذي كتبنا فيه كتابنا هذا (ص 48).

9- حدّثونا بذلك عن أبي أسامة قال : أخبرنا عوف عن زياد بن مخراق عن أبي كنانة عن أبي موسى الأشعريّ قال (ص 62).

10- و أمّا مشايخ أصحاب الحديث من البغداذيّين فإنّهم لا يثبتون إمامة عليّ ، منهم ابن معين و أبو خيثمة و أحمد بن حنبل كانوا يحذفون عليّا من الإمامة و يزعمون أنّ ولايته كانت فتنة . و كان ممّن يذهب هذا المذهب و يقول بهذا القول و ينصره من متكلّمي الحشو رجل يعرف بإسماعيل الجوزيّ و عنه انتشر ببغداد و هو إمام الحشويّة (ص 66).

11 - و قالت فرقة أخرى من حشو البغداذيّين يعرفون بالوليديّة هم أصحاب وليد الكرابيسيّ - و كان وليد هذا يتعاطى الكلام و يصحب المتكلّمين - : الأئمّة بعد النبيّ صلعم أربعة : أبو بكر و عمر و عثمان و عليّ... (ص 67).

جعفر بن حرب، متکلم برجسته مکتب بغداد طبق گزارش منابع در تاريخ 236 ق و در سن 59 سالگی از دنيا رفت. تنها تعداد محدودی از کتاب های او در منابع به نام ياد شده که از آن ميان کتابی را با عنوان کتاب الأصول ابن نديم ياد می کند ( 1/ 591). با اين وصف از اين کتاب شرح حال نگاران معتزلی با عنوان الأصول الخمسة ياد کرده اند (فضل الاعتزال، ص 269). عنوان دوم به نظر می رسد درست تر باشد چرا که اين عنوان در سنت معتزلی کاملا شناخته است. وانگهی عموما عنوان الأصول برای سنت معتزلی اشاره است به کتابی در علم کلام. به هر روی گزارش حاکم جشمي (و قبل از او محتملا قاضي عبد الجبار) که خود آشنا با سنت های اعتزال بوده اند بر گزارش ابن نديم حتما ارجح است. با اين وصف مادلونگ اين عنوان را با عنوان أصول النحل در کتابی که به غلط به ناشي أکبر نسبت داده شده (نک: شماره 1) تطبيق می دهد. اين در حالی است که أصول النحل عادتاً نبايد الأصول خوانده شود. هر چه هست اينکه الأصول در ليست آثار جعفر بن حرب به يک کتاب کلامی و نه کتابی در مقالات ملل و نحل اشاره داشته باشد بسيار محتمل تر است. وانگهی اينکه جعفر بن حرب کتابی در مقالات و فرق داشته باشد کاملا دور از ذهن به نظر می رسد. نويسندگان قديم عموما به آثاری که از سوی معتزليان در موضوع "مقالات" نوشته می شد به ويژه خود معتزليان و يا آشنايان با آنان در منابع اشاره می کرده اند. کتاب هایی مانند مقالات زرقان، مقالات مسمعي، مقالات بلخي (نك: مسعودي، التنبيه والاشراف، ص 342 تا 343 که از شماری از اين کتاب ها ياد می کند اما نامی از جعفر بن حرب در ميان نيست؛ نيز بلخي در مقدمه مقالات خود، ص 49 تا 50 از شمار مقالات نويسان معتزلی و نزديک به معتزله يادی از جعفر بن حرب نمی کند). مقالات ابو عيسی ورّاق هم با بسامد بسيار در منابع معتزلی و قديم مورد اشاره قرار گرفته.

اگر جعفر بن حرب با آن پايگاه بلندی که در کلام اعتزالی دارد کتابی در مقالات نوشته بود حتما اين کتاب می بايست مورد توجه و نقل قرار می گرفت. هيچ نويسنده معتزلی و يا غير معتزلی به چنين کتابی از جعفر بن حرب اشاره ای نکرده است.

آنچه از فقرات نقل شده در بالا از مسائل الإمامة بر می آيد اين است که نويسنده کتاب از عالمان نيمه سده سوم قمری بايد باشد. او از ابو اسامه حماد بن اسامه کوفي (د. 201 ق) با يک واسطه نقل روايت می کند. و از الليث بن سعد (د. 175 ق) با دو واسطه. از عبد الله بن مبارک مروزي (د. 181 ق) هم با دو واسطه. از عبيدالله بن موسی الکوفي (د. 213 يا 214 ق) با يک واسطه. نکته جالب توجه در اين کتاب اين است که نویسنده درباره انشعابات در درون تشيع امامی تنها تا عصر امام رضا (ع) را ذکر می کند و معلوم است تأليف اين کتاب نبايد از سال های حدود 250 ق و يا حداکثر 260 ق متأخر باشد. در مورد مشايخ اصحاب حديث بغداد آخرين اشخاصی را که نام می برد يحيی بن معين (د. 233 ق) است و احمد بن حنبل (د. 241 ق). اطلاعاتی که درباره باور احمد بن حنبل درباره حضرت امير (ع) در اين کتاب نقل می شود آخرين ديدگاه های احمد درباره "تربيع" را نمايندگی نمی کند و به نظر می رسد نویسنده يا اواخر عمر احمد بن حنبل کتاب خود را می نوشته و يا اندکی بعد از مرگ او و چندان با آرای او آشنا نبوده و بيشتر آنچه در اوساط معتزليان بغداد درباره احمد می گفته اند را بازتاب می دهد. او درباره خرميان روزگارش هم سخن می راند که بايد همين حدود سال های نزديک به 250 ق را بتواند تأييد کند. نويسنده هر که هست خود از متکلمان مهم معتزلی بايد بوده باشد چرا که به گزارش خودش کتاب های متعددی در رد مخالفان معتزله نوشته بود. آيا اين شخص می تواند جعفر بن حرب باشد؟ معلوم نيست. اگر متکلمی بر پايه بلند جعفر بن حرب کتابی در "مقالات" داشت حتما مورد اشاره منابع بعدی قرارر می گرفت. آخرين معتزلی نامداری که از او در اين کتاب ياد شده ابو موسی مردار (د. 226 ق) است. نويسنده بنابراين بايد معاصر "جعفرين" يعنی جعفر بن مبشر (د. 234 ق) و جعفر بن حرب اما اندکی جوانتر از آن دو بوده باشد (شاید به همين دليل هم هست که از القاسم بن الخليل الدمشقي در کتابش ياد می کند؛ ص 55 و او در طبقه جعفر بن مبشر بوده؛ نک: ابن النديم، ص 206). اما پاسخ به اين پرسش که نويسنده اين کتاب دقيقا کيست بسيار مشکل است. چنانکه ديديم قرائن برای اينکه نويسنده اين کتاب جعفر بن حرب باشد کافی نيست و حتی زمان او اندکی متأخر از جعفر بن حرب به نظر می رسد.

با توجه به آنچه گذشت معلوم می شود تا چه اندازه انتساب اين کتاب به ناشی اکبر با اندک تأملی غير ممکن به نظر می رسد؛ علاوه بر اينکه آنچه از ناشی اکبر و گرايشات فکری اش می شناسيم با گرايش کلی نويسنده اصول النحل سازگار نيست و فان اس صرفا به دليل اينکه نام ناشی اکبر بر روی برگ آغازين نسخه خطی اين اثر بوده و همچنين اينکه او صاحب تأليفی در مقالات بوده شتابزده اين کتاب را به ناشی اکبر نسبت داد و آن را به نام او منتشر کرد. در تصحيح کتاب گاه خطاهایی ديده می شود. در حواشی کتاب هم يکجا اظهار نظر عجيبی از فان اس ديده می شود که يکسره خطاست: او وليد بن ابان کرابيسی را معتزلی می خواند در حالی که نويسنده کتاب او را از اصحاب حديث و سنت می شناسد. فان اس در حاشيه همينجا گفته نويسنده ميان او و حسين بن علی کرابيسی خلط کرده. اين داوری فان اس بسيار عجيب است. وليد بن ابان کرابيسی خود استاد حسين بن علي کرابيسی (د. 245 يا 248 ق) بود و از متکلمان سنت گرای بغداد. خطيب بغدادی او را چنين معرفی می کند: "كان أحد المتكلمين في الأصول على مذاهب أهل الحق، وهو أستاذ الحسين بن علي الكرابيسي.... کان أعرف الناس بالكلام بعد حفص الفرد الكرابيسي، وكان حسين الكرابيسي قد تعلم منه الكلام" (تاريخ بغداد، 13/ 446 تا 447). خوشمزه اينجاست که با همين استنباط فان اس در نهايت نتيجه می گيرد که نويسنده کتاب بين حسين بن علی کرابيسی سنی مذهب با وليد بن ابان کرابيسی معتزلی خلط کرده و فرقه ای به نام وليديه را خلق کرده است در حالی که وليد معتزلی بود و اينجا منظور حسين بن علي کرابيسی است و فرقه وليديه "مختلق" است! اين در حالی است که نويسنده معتزلی ما که با اين دو کرابيسی معاصر بوده حتما اين مقدار فرق ميان معتزله و اهل سنت را می دانسته و اگر وليد بن ابان کرابيسی معتزلی بود حتما می بايست بيش از فان اس از اين نکته آگاه می بود! او به خوبی می دانسته که وليد بن ابان همچون شاگردش حسين بن علی کرابيسی از مشايخ اهل سنت بغداد بود و نه معتزلی!



اصول النحل؛ کتابی از المسمعي؟

زُرقان (د. طبق برخی منابع سال 278 و يا 279 اما ظاهرا اين تاريخ ها درست نباشد) از متکلمان معروف معتزلی پسر برادری داشت که او نيز هچون زرقان معروف به المسمعي است؛ گو اينکه دست کم در يکی از چاپ های کتاب التنبيه والاشراف (ص 342) شهرتش به غلط با عنوان المصمعي ضبط شده. نام و نسب و شهرت او را چنين ضبط کرده اند: احمد بن الحسن (در تاريخ دمشق، 49/ 56: الحسين) المسمعي و کتابی هم به او نسبت داده شده با عنوان: معرفة ما يحتاج الملوك إلى معرفته في أصول الدين وأقاويل فرق الأمة (نک: تاريخ مدينة دمشق، همانجا). مسعودي در التنبيه والإشراف (همانجا) نام او را بدين صورت آورده: احمد بن الحسن بن سهل المصمعي المعروف بابن أخي زرقان. از عبارت او پيداست که عصر او زودتر از آن بوده که مسعودی او را ديده باشد. از يکی دو روايتی که از اين ابن أخي زرقان در منابع مانند الاغاني باقی مانده معلوم است که او در حدود سال 270 ق و قبل از آن فعال بوده است (نک: الأغاني، 1/ 151؛ نيز: الدر النظيم ابن حاتم الشامي، ص 243). گفته شده که محمد بن زکريا الرازي دو رديه يکی بر خود المسعمي و ديگری درباره رديه ای بر مسمعي نامی داشته که بسيار محتمل است مقصود همين ابن أخي زرقان باشد و نه خود زرقان (نک: ابن نديم: كتاب علی ابن التمار (اليمان) في نقضه على المسمعي في الهيولي؛ ص 358؛ نيز: كتاب الرد على المسمعي المتكلم في رده على أصحاب الهيولی، ص 358 ؛ قس: مهدی محقق، فيلسوف ری، ص 36 تا 38). اينکه او درباره موضوعات مرتبط با عقاید و ملل و نحل کتاب هایی نوشته بوده از چند نقل قول از او در المغني عبدالجبّار هم بر می آيد (5/ 9، 18 تا 20، 69). مسعودي در التنبيه والإشراف در سياق سخن از کتاب های ملل و نحل و رديه ها بر فرق از اثر مسمعي ياد کرده و همه اينها نشان می دهد که او کتابی در اين موضوع داشته. خوشبختانه نقل قولی از کتاب او در نحل اسلامی در ضن شرح حال القاسم بن الخليل الدمشقي در تاريخ ابن عساکر باقی مانده که می تواند در شناسایی احتمالی نسخه ای موجود از اين کتاب به ما کمک کند. آنچه در تاريخ مدينة دمشق (همانجا) آمده بر اين قرار است:

القاسم بن الخليل الدّمشقي‏. متكلّم يذهب مذهب الهشامية أصحاب هشام بن عمرو الفوطي و هما ممن يقول بإمامة الفاضل، و يصحح إمامة الصحابة. ذكره أحمد بن الحسين المسمعي في معرفة ما يحتاج الملوك إلى معرفته في أصول الدين وأقاويل فرق الأمة.

اين مطلب عينا با آنچه ما در باقيمانده کتاب أصول النحل که آقای فان اس به نام ناشیء أکبر منتشر کرده می بينيم هماهنگ است (ص 55). ملاحظه کنيد:

"و قال هشام بن عمرو الفوطيّ و القاسم بن الخليل الدمشقيّ و هما ممّن يقول بإمامة الفاضل : إنّ عليّا و طلحة و الزبير لم يتحاربوا و لم يتبرّأ بعضهم من بعض و إنّما اجتمعوا بالبصرة لينظروا في أمر الناس لما اختلفوا فيه من قتل عثمان و من قتلته و أين هم فتسرّع من أحد العسكرين فنشبت الحرب بينهم و عليّ و طلحة و الزبير كارهون لذلك..."

از لحاظ زمانی هم چنانکه پيشتر گفتيم نويسنده کتاب أصول النحل بايد در حدود سال های ميان 230 تا 270 فعال بوده باشد.

شادروان فان اس با وجود اينکه مسمعي و کتابش را در اثرش Der Eine und das Andere (جلد اول، ص 184 تا 185) معرفی کرده اما از اين احتمال سخنی به ميان نياورده و حتی در آخرين آثارش همچنان نظر آقای مادلونگ که کتاب أصول النحل را تأليف جعفر بن حرب می داند نقل و تأييد کرده است.

به نظر ما به احتمال زياد کتاب أصول النحل (مسائل الإمامة) که قسمتی از آن را آقای فان اس منتشر کرده از احمد بن الحسن بن سهل المسمعي است و نه جعفر بن حرب. احتمال زياد وجود دارد که آنچه از اين کتاب باقی مانده فقط بخشی در خصوص امامت از کتاب بزرگتر او درباره اصول دين و معرفی فرق اسلامی باشد؛ به ويژه اينکه می دانيم نسخه کتاب اصول النحل نسخه ای با ريشه ای غير زيدی و در واقع با ريشه ای در ميان اهل سنت است و شايد همين هم موجب شده که ابن عساکر کتاب را ديده باشد؛ ولله الحمد أولاً وآخراً.
دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۱۱:۰۷