۱- سرکار خانم وسمقی کتابچه ای را درباره نبوت منتشر کرده اند و يک سخنرانی هم تاکنون درباره اين کتاب ايراد فرموده اند. اصل مدعای ايشان اين است که نبوت ساخته خود بشر است و در واقع پيامبران در جستجوی خدا دين و وحی را شکل داده اند و نه اينکه هدايت از سوی خداوند باشد.

۲- من البته در اينجا بنا ندارم نظر ايشان را رد کنم. به يک دليل ساده و آن اينکه هر نظری و بحثی شايسته نقد نيست مگر اينکه اصول تحقيق و "نظر" در آن رعايت شده باشد. متأسفانه کتاب و سخن خانم وسمقی در اين موضوع فاقد حداقلی از اين انتظارات است.

۳- در دو دهه اخير روشنفکران دينی نظرات و نظريات مختلفی درباره دين، شريعت، فقه، قرآن و وحی و الهيات عرضه کرده اند. تا زمانی به دليل اينکه به نظرم بخشی از مقدمات و انتظارات رعايت می شد واکنش هایی هم از سوی مخالفان ديدگاه های آنان از میان سنت گرايان ديده می شد.

۴- شوربختانه دست کم يک دهه است آنچه ما در بسیاری از تولیدات فکری و نظری ساحت نو انديشی دينی می بينيم از چند مشکل مهم و اساسی رنج می برد: يا در تناقض با دیگر انديشه های مطرح شده از سوی خود آنان است و يا حتی گاهی انتظارات حداقلی هم در اصول بحث و "نظر" رعايت نمی شود.

۵- البته هر بار نظری غير متعارف و غير مألوف در حوزه دین شناسی مطرح می شود روشن است که شهرتی گرچه زودگذر برای نظريه و يا صاحب آن از چند روز تا چند ماه فراهم می کند و اين البته برای برخی ممکن است خوشايند باشد اما طبعا برای آنان که به طور جدی به مباحث الهيات علاقمندند تأملی بر نمی انگيزد.

۶- سهل است اين دسته نظرات آينده تأملات نظری قابل اعتنا در حوزه انديشه دينی را هم در مخاطره قرار می دهد و همه انواع تفکر ناقدانه را در حوزه دين تحت الشعاع عدم انضباط انديشگی و نظری و فکری خود قرار می دهد.

۷- برداشت من از کتاب خانم وسمقی چنين است: ساده کردن مسائل از طريق پاک کردن خود مسائل. ايشان با برشمردن پاره ای از مهمترين مسائل الهيات و دين که عمر آنها به تاريخ خود دين می رسد به جای اينکه سعی کنند مساهمتی در حل مسائل داشته باشند می کوشند اصل آن مسائل را با ساده سازی پاک کنند.

۸- طبيعی است با پاک شدن اصل مسئله وحی و رد باور منشأ الهی برای دين نيازی هم به پاسخگویی به مسائل چند هزار ساله اديان باقی نمی ماند. خوب هنر اين کار چيست و به چه کار می آيد؟ همه اين مسائل تا زمانی اهميت دارند که صدق ادعای انبياء و اديان در منشأ الهی داشتنشان مورد توافق باشد.

۹- يک نظريه بايد در پی پاسخ دادن به يک مشکل باشد. وقتی شما اصل مشکل را ناديده می گيريد اين نظريه به چه کار می آيد؟ نظريه شما که نمی تواند در پی حل مشکل يک نظام فکری باشد و در عين حال اساس و ادعای اصلی آن نظام فکری را غير معتبر قلمداد کند.

۱۰- ممکن است گفته شود اديان درست است ساخته بشرند اما به هرحال مورد اعتقاد ميلياردها انسان بوده و هستند و از اينرو بايد برای پاسخ به پرسش ها و مشکلات اديان راهی جست. درست. اما رد ادعای اديان در منشأ الهی داشتن آنان يعنی غير صادقانه دانستن ادعای ارباب اديان.

۱۱- خود اديان مدعی اند منشأ الهی دارند. با بشری خواندن اصل ادعای اديان طبعا راه حل شما برای پيروان اديان معتبر قلمداد نمی شود. سهل است. راه حل نيست. پاک کردن صورت مسئله است. نهايتا به حد طرح مسئله ای جامعه شناختی تقليل پيدا می کند.

۱۲- پيشنهاد من به ايشان اين است که به جای پاک کردن صورت مسائل سعی کنند اين مسائل را جدی بگيرند. با این وصف جدی گرفتن مسائل الهيات و تصديق و يا عدم تصديق پاسخ هایی که در طول تاريخ اديان به اين پرسش ها از سوی متألهين و علمای ادیان ارائه شده مستلزم داشتن تصور دقيق از آنهاست.

۱۳- پرسش دقيق از تصور دقيق مسائل بر می خيزد. تصديق بلا تصور البته راه به جایی نمی برد. من در پرسش های ايشان نشانی از تصور دقيق مسائل الهيات نديدم. به جای نقد سخنشان در عوض يک پيشنهاد خوب و مفيد برای ايشان دارم:

۱۴- برای اينکه خدای نکرده توهمی پيش نيايد نظريه ای عرضه شده که مشکلاتی نظری را پاسخ می دهد من ایشان را دعوت می کنم يک دور تاريخ اديان، چند متن کلامی و فلسفی و عرفانی اصلی در تمدن اسلامی و مقداری تاريخ الهيات اسلامی (مثلا کتاب فان اس) را مطالعه کنند. بعدا ان شاء الله به نظرم فرصت به اندازه کافی برای نظريه پردازی هست.
سه شنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۰ ساعت ۱۲:۲۱