بحث ما درباره کتاب حذو النعل بالنعل ابن شاذان نيشابوري سببی شد که به يادداشت های قديم خود درباره موضوع بالا دوباره برگردم. در سلسله مقالاتی تاريخچه اين مفاهيم و تحولات انديشه فاطميان را در اين خصوص به بحث خواهم گذاشت. عموما دو مشکل برای بررسی اين موضوع وجود دارد: يکی ترديدهایی که برای انتساب تعداد قابل توجهی از متون دوره های متقدم و حتی متأخر تفکر اسماعيلی و فاطمی وجود دارد و اعتماد به اين نوشته ها را بدون تحليلی درست از تحولات متنی و انتساب ها خلاف اصول تحقيق تاريخی قرار می دهد. و ديگری تحولات اعتقادی بنیادين در طول تاريخ اسماعيليه است که هم دائما منجر به شکل گيری انشعابات و فرقه های جديد می شد و هم با تغيير باورهایی که به طور سنتی اسماعيليه بدان شناخته می شدند ادبيات آنان را دچار تحول می کرد و نياز به بازنويسی ها و تحريرهای تازه و حک و اصلاحات را از سوی آنان ناگزير می نمود. طبعا نظرات انتقادی و حتی دروغپردازی های مخالفان و دشمنان آنان نيز در تحريف واقعيت ها و مفاهيم مؤثر بود اما بخشی از آن به همين تحولات و تغيير مواضع و روشن نبودن ريشه های اين تغيير مواضع و اعتقادات به حسب الزامات بيرونی و واقعيت های خارجی باز می گشت. فاطميان با تشکيل حکومت فاطمی از مرحله "دعوت" به مرحله "دولت" پا گذاشتند و طبيعی بود که الزامات سياسی و واقعيت مناسباتشان با جامعه اسماعيلی و نزاع های درونی، جوامع مذهبی ديگر، قدرت های محلی و خارجی و از جمله عباسيان و همچنين واقعيت های تحميل شده از سوی طبيعت انسانی و از جمله نحوه توالی نسل امامان و وراثت از پدر به پسر و رقابت های طيف های مختلف مؤثر بر قدرت آنان و نزاع ها درون خاندانی موجب می شد که مکرر در عقايد و باورهای بنيادی تغييراتی مهم شکل گيرد و همين ها زمينه را برای انشعابات تازه فراهم می کرد.


معنای "قرامطه" در رديه ابن شاذان

فضل بن شاذان، عالم برجسته امامی نيشابور و متوفای سال ۲۶۰ ق کتابی داشته که نجاشي از آن با تعبير الرد علی القرامطة ياد می کند (ص ۳۰۷) و شيخ در فهرست از آن با عنوان الرد علی الباطنية والقرامطة. يکی از پرسش های مهم در رابطه با قرامطه اين است که اولين ظهور آنان در تاريخ مربوط به چه زمانی است. اسنادی که ما امروزه در اختيار داريم نشان نمی دهد که آنان حتی در سال ۲۶۰ حضوری داشته اند چه رسد به اينکه قبل از اين سال (به مدتی کوتاه ويا بلند) کسی بر آنها رديه ای نوشته باشد.

با اين وصف نمی توان ترديدی داشت که واقعا ابن شاذان رديه ای بر عليه آنان نوشته بوده. اين احتمال که اين رديه صرفا بر عليه باطنيه بوده؛ عنوانی عام تر از قرمطيان و اسماعيليان که شامل حتی گروه های مختلفی از غلات شيعی و يا برخی از گرايش های صوفيانه و يا گنوسی که مثلا حسين بن منصور حلاج را هم شامل می شده؛ و نه قرامطه و اينکه بعدا تعبير قرامطه را به اين دليل که عنوان باطنيه به شکل اغلبی بر آنها تطبيق داده می شد به آن افزوده اند قابل اعتنا نيست. چرا که اولا نجاشي صرفا عنوان قرامطة را آورده و ثانيا فهرستی که نجاشي و طوسي از آن استفاده کرده اند ريشه در سياهه ای از آثار ابن شاذان داشته که در زمان خود او فراهم شده بود.

به نظر ما عنوان "قرامطه" در زمان ابن شاذان تعبير و عنوان نو و تازه ای بوده که در خراسان و عراق به گروه هایی از شيعيان با گرايشات غاليانه و در عين حال باورمند به انقطاع امامت و عقيده به ظهور مجدد امامی که مرگ او را باور نمی کردند اطلاق می شد. اين گروه ها با وجود اينکه همگی بر ظهور يک شخص معين و مشترک به عنوان مهدی / و يا قائم اتفاق نظر نداشتند اما در مجموع به دليل دعوت به انقطاع امامت و ظهور مجدد يک شخصيت که درباره او تفاسير غاليانه از جمله اينکه تجلی الهی در "دور" جديد است و جايگاهی مسيح گونه دارد همگی به يک عنوان خوانده می شدند. اينکه اين عنوان چرا قرامطة قرار گرفته بر ما دقيقا روشن نيست. اندکی بعد می دانيم که حمدان، از داعيان اصلی جريان قرمطی بعدی را حمدان قرمط خوانده اند و برخی اين نسبت را به او تحويل برده اند اما احتمالا او هم به دليل اين عقايد بود که قرمط خوانده می شد و نه اينکه عنوان قرامطه نسبتی به او باشد.

اينکه شيخ عنوان کتاب ابن شاذان را "الرد علی الباطنية والقرامطة" (فهرست، ص ۳۶۲) خوانده هم به همين دليل است و به نظر می رسد اين عنوان دقيقتر است. در واقع ابن شاذان که خود چندين کتاب درباره "قائم" و رجعت نوشته بود با اين کتاب قصد داشت با باطنيانی که با تفسيری غاليانه از "قائم" سخن می گفتند و بر جنبه های باطنی و تأويلی حتی تا مرز تعطيل شريعت پيش می رفتند مرزبندی کند.


اسماعيليه پيش از سال ۲۶۰ ق

آنچه درباره رديه ابن شاذان بر قرامطه گفتيم اين بود که در رديه او بر عليه قرامطه احتمالا مقصود او عينا همان قرامطه ای نبودند که در حدود سال ۲۶۱ ق کم و بيش در عراق پيدا شدند و گروه هایی از آنان بعدا به جنبش فاطمی پيوستند. بله، احتمالا مقصود گروه هایی با افکار باطنی و غاليانه بود که به آنان به دليلی که درست نمی دانيم قرمطی و قرامطه گفته می شد و این عنوان بعدا بر حمدان قرمط هم اطلاق شد؛ همو که گفته شده به قائميت محمد بن اسماعيل باور داشت.

با اين وصف مسعودی در التنبيه والاشراف آغاز نهضت قرامطه را به اصفهان و سال ۲۶۰ ق بر می گرداند؛ يعنی همان تاريخ مرگ ابن شاذان. عبارت مسعودی ( ص ۳۴۲) از اين قرار است:
"...وقد ذكرنا في كتاب خزائن الدين ، وسر العالمين ، عند ذكرنا أرباب النحل
ورؤساء الملل وما أحدثوه عن الآراء والمذاهب ما ذكره من خالف هذه الطائفة
ورد عليهم وحكى عنهم وان هذه الدعوة أحدثت بأصبهان سنة ۳۶۰ (کذا: ۲۶۰) وما الغرض بها والمقصد منها وتسليمهم ظاهر الشريعة ، وقولهم في تأويل معانيها ، وأمرهم المدعو عند أخذ العهد عليه بستر ما يكشفونه له من تأويل كتاب الله ، ومنهم من يقول للمدعو عند ذلك استر ما أكشفه لك من تأويل كتاب الله وتأويل
التأويل وتبليغه إلى مراتب ينتهون به إليها يسمونها البلاغ ، وغير ذلك من
دعواتهم ووجوه سياساتهم وأسرارهم في ذلك ورموزهم."

از ظاهر عبارات مسعودی بر می آيد مقصود او از قرامطه کسانی اند که با قرامطه بحرين مرتبط بودند. به نظر می رسد که مسعودی در تاريخ اشتباه کرده با اين وصف ذکر اصفهان به عنوان محل آغاز حرکت قرامطه (و نه اهواز و يا سواد کوفه) شايد نشانه ای باشد که او مقصودش آغاز جريان عمومی قرامطه است که به نظر ما جريانی گسترده تر از قرامطه ای اند که به قائميت محمد بن اسماعيل باور داشتند؛ به شرحی که در مقالات بعدی خواهد آمد.

همينجا نکته ای را هم در رابطه با رديه فارس بن حاتم بن ماهويه قزوينی بر اسماعيليه بايد تذکر دهم. می دانيم او رديه ای بر اسماعيليه داشته. نجاشی (ص ۳۱۰) او را در فهرست خود نام برده و تعدادی از آثارش را بر می شمارد:
"فارس بن حاتم بن ماهويه القزويني نزيل العسكر ، قل ما روى الحديث إلا شاذا .
له كتاب الرد على الواقفة ، وكتاب الحروب ، وكتاب التفضيل ، وكتاب عدد الأئمة [ عليهم السلام ] من حساب الجمل ، وكتاب الرد على الإسماعيلية."

اين فارس بن حاتم چنانکه می دانيم در زمان امام هادی (ع) به قتل رسيد ( در سال های ميان ۲۵۰ تا ۲۵۴ ق). در آغاز از پيشکاران نهاد امامت در سامراء بود و بعدا می دانيم که امام او را از خود راند. در مجموع گرايش های باطنی و غاليانه داشت با این وصف درباره امامت با گروه هایی که قائل به وقف در امامت بودند و از جمله اسماعيليه مخالف بود؛ چنانکه از رديه های او هم پيداست. درست نمی دانيم که در کتابی که درباره عدد امامان نوشته بوده چه موضع را اتخاذ می کرده اما احتمالا آن هم ربطی به رديه هايش بر واقفه و اسماعيليه داشته.

فارس بن حاتم در منطقه جبال ايران از نفوذ برخوردار بوده گرچه خود دست کم مدتی در سامراء می زيست. رديه او بر اسماعيليه ربطی به ظهور جريان قرامطه ندارد. او سال ها قبل از ظهور قرامطه و يا جنبش فاطمی در اهواز و عراق و يمن و سلميه شام می زيست و گفتيم که حدود سال ۲۵۰ ق کشته شد. مقصود فارس از رديه اش بر اسماعيليه، در واقع گروه های اوليه اسماعيليه بودند که قائل به امامت اسماعيل به جای امام موسی بن جعفر (ع) بودند و يا کسانی که بعد از مرگ اسماعيل به امامت محمد بن اسماعيل باورمند شدند. قرامطه در سال های حدود ۲۶۵ ق به بعد و جنبش فاطمی در دهه های هفتاد و هشتاد قرن سوم قمری ربطی به اين اسماعيليه اوليه نداشته اند. اين مطلب را مفصلا در مقالات آينده به بحث خواهيم گذاشت.
يكشنبه ۲ آبان ۱۴۰۰ ساعت ۸:۵۳