دو سه سال پيش در آلمان در کنفرانسی يک سخنرانی داشتم درباره مسکويه و در آنجا بخشی را هم اختصاص دادم به ابن هندو، فيلسوف و اديب و کاتب قمی سده چهارم و اوائل پنجم. او نزد ابو الحسن عامري و همچنين ابو الخير ابن خمار حکمت و طب خوانده بود. اميدوارم بخشی از آنچه درباره او تاکنون فراهم کرده ام را به زودی در اينجا قرار دهم. او به عنوان کاتب به شماری از اميران زمان خود خدمت کرد. زمانی هم در خدمت امام زیدی، الناطق بالحق ابوطالب هاروني بود و وقتی او ادعای امامت کرد شعری هم در ستايش ابوطالب سرود. نکته جالب اين است که حميد الشهيد المحلي در الحدائق الوردية (2/ 168) اين را نشانی از تعلق خاطر او به زيديه دانسته و از آنجا که می دانسته اعتقاد فلسفی او با گرايش معتزلی زيديان آن زمان سازگار نيست چنين می نويسد: وكان أبو الفرج قد بلغ الغاية القصوى والمرتبة العليا في مذهب الفلاسفة ، ثم تاب وصار من عيون الزيدية ومن شيعة السيد أبي طالب عليه السّلام. آنچه حميد المحلي در اينجا از توبه ابوالفرج ابن هندو می گويد البته بی پشتوانه است و ناشی از اين است که شناختی از سنت کاتبان دولتی در ايران آن دوران ندارد (احتمالا استنباطی اشتباه از محتوای الرسالة الناصحة از ابن هندو که بخشی از آن در تحفة المتکلمين ابن الملاحمی، ص 213 نقل شده موجب چنين داوری خطایی درباره ابن هندو از سوی حميد المحلي شده؛ تحفة در زمان او به يمن رسيده بود). عمده کاتبان در اين دوره در عراق عجم از خاندان های اماميه بودند و قطعه شعری هم که درباره هاروني سروده بايد در چارچوب وظيفه او تلقی شود و نه بيشتر. او و خاندانش اهل قم ( و از روستای هندوجان قم؛ نک: حسین مدرسی، تربت پاکان، 2/ 187) بودند و قم مرکز اصلی تشيع امامی در تمام آن دوران بود.
ابن هندو در رساله فلسفی "مقالة في وصف المعاد الفلسفي" خود نه تنها عبارتی درباره حضرت امير (ع) بر زبان آورده که نشان از تشيع او دارد بلکه حديثی از امامان اماميه نقل می کند که خاص مذهب اماميه است و زيديه منبع روايت آن نبوده اند (ص 249 تا 251) : إن علمنا صعب مستصعب...
يكشنبه ۲ آبان ۱۴۰۰ ساعت ۸:۳۱