سخنان دکتر امير معزی در رابطه با تشيع آغازين واکنش های مختلفی را در مجامع علمی داخل و خارج تاکنون بر انگيخته. من قبلا در نوشته ها و يا درسگفتارهای تاريخ علم کلام و تاريخ نقد حديث تا اندازه ای به اين موضوع پرداخته ام. اما معتقدم شايد يکی از بهترين راه های بحث در اين زمينه پيش از هر چيز بررسی اصالت مستندات حديثی اين نظريه است. در آثار استاد دکتر محمد علی امير معزی عمدتا به اين کتاب های حديثی بيشترين استنادها را می بينيم: کتاب سليم بن قيس، تفسير العسکري، کتاب القراءات سياري، محاسن برقي، بصائر الدرجات صفار قمي، تفسير علي بن ابراهيم قمي، تفسير عياشي، تفسير فرات کوفي، تفسير حبري، کتاب کافي کليني، آثار حديثی شيخ صدوق و در نهايت آثار رجب برسي. آقای امير معزی البته تنها به حديث استناد نمی کند. ايشان از بينشی خاص درباره ظهور اسلام و طبيعت آن در شرايط تاريخی شبه جزيره در دوره اواخر دنيای عهد باستان و همچنين نوع نزاع های مذهبی و سیاسی در دو قرن نخستين اسلام در ارتباط با منابع دينی، قدرت و به طور خاص در ارتباط با نحوه شکل گيری متون مقدس دينی سخن می گویند که در آن چارچوب استنادات گزينشی ايشان از احاديث هم معنی می دهد.
با اين وصف همچنان بحث در زمینه اصالت استنادات حدیثی می تواند در تحرير محل نزاع کمک کند. عده ای، مباحث ايشان را عموما مستند به احاديث طيف غلات شيعی می دانند. آقای امير معزی در پاسخ می گويد خود همين عنوان محل نزاع است و اول سخن. بنابراين به عقيده من برای اینکه وارد چنين بحثی نشویم بهتر است از جای ديگری آغاز کنيم: منابع حديثی که نامشان آمد تا چه اندازه از لحاظ تاريخی قابل استنادند و اگر اصالت آنها مورد قبول است بايد در چه چارچوبی به آنها در چنين بحثی استناد کرد؟
از کتاب سليم آغاز کنيم. مسلم است که نسخه کنونی اين اثر نمی تواند به سده اول و به دوران شخصی که ادعا می شود نامش سليم بن قيس است نسبت داده شود. هسته اوليه و بسيار مختصری از اين کتاب احتمالا متعلق به اواخر دوره اموی است اما قسمت زيادی از کتاب در سده های چهار تا ششم تنظيم و پيشنهاد شده است.
تفسير العسکري روشن است که از امام حسن عسکری (ع) نيست و بخشی از آن در سده چهارم جعل شده و مابقی در سده ششم. قبلا در اين زمينه نوشته ام.
کتاب القراءات سياري که در آن از "تحريف قرآن" سخن می رود فارغ از نحوه داوری ما درباره خود نويسنده مجموعه ای از روايات است که استناد همه آنها به راویانی که سياري از آنها نام برده هميشه بی مشکل نيست. اين کتاب مجموعه ای است از رواياتی که در بهترين حالت بخشی از آنها در اوائل سده سوم قمری در ميان برخی از طيف های شيعی روايت می شده. سنديت کل کتاب سياري هم محل بحث است. قسمتی از روايات آن در منابع کهن با انتساب به سياري نقل شده اما اينکه اين دفتر که نسخه های بسيار متأخری از آن موجود است حقيقتا به زمان او بر می گردد و همان نوشته سياري است کاملا ثابت نيست. احتمالا متن اين کتاب دستخوش دستبردهایی شده است.
محاسن برقي کتابی است که اصالت انتساب آن به برقي روشن است. منتهی اين کتاب به شکل کامل به دست ما نرسيده و نمی تواند محتوای آن کاملا ديدگاه های برقي را در شکل يک منظومه فکری نمايندگی کند. خود کتاب هم کتابی است که بيشتر در ژانر "محاسن" جای می گيرد و با اثری با مرجعيت دينی مانند کتاب کافي قابل مقايسه نيست. بنابراين نويسنده در آن التزام نداشته حتما احاديثی را نقل کند که بر اساس شیوه محدثان مقبول می بود بلکه به سبک ادباء که برقي هم در شمار آنان بود حتی احاديث و حکایات مرسل را هم که جنبه های ادبی و اخلاقی دارد نقل می کند.
بصائر الدرجات از مهمترين کتاب های مورد استناد پروفسور امير معزی است. اين کتاب در شکل فعلی آن که موسوم به نسخه کبرای بصائر است مشتمل بر اضافات و الحاقاتی است که حتی به بعد از دوره کليني هم مربوط است. به تعبير ديگر نمی توان همه جا به اين اثر به عنوان کتابی حديثی از اواخر سده سوم استناد کرد. من جای ديگر نشان داده ام که اين کتاب تأليف صفار نيست بلکه اثری است که محمد بن يحیی العطار بر اساس کتاب بصائر سعد اشعري نوشته و البته اضافات و الحاقات متعددی در سرتاسر آن ديده می شود.
تفسير علي بن ابراهیم قمي چنانک امروزه کاملا روشن است اثری از او نيست. بلکه کتابی است که در سده چهارم بر اساس کتاب تفسير علي بن ابراهيم و البته چندين منبع ديگر تنظيم شده و بنابراين استناد آن به اواخر سده سوم درست نيست.
تفسير عياشي حتما نوشته محمد بن مسعود عياشي است. تنها مشکل اين کتاب اين است که سندهای احاديث آن حذف شده و بنابراين همه جا کاملا روشن نيست که منابع او در روايت اين احاديث چه کتاب ها و چه سنت های شيعی و غير شيعی است.
آقای امير معزی مکرر در آثارشان به تفاسير فرات کوفي و حسين بن حکم حبري ارجاع می دهند. ايشان مقاله ارزشمندی هم درباره تفسير حبري دارند. با اين وصف روشن است که هر دوی اين تفاسير ربطی به تشيع امامی ندارد. هم فرات کوفی و هم حبري هر دو از عالمان زيدی مذهب کوفه بوده اند. روايات تأويلی اين دو کتاب در رابطه با آيات قرآن را نبايد در چارچوب تأويل های باطنی گروه های باطنی گرای شیعی فهميد و تفسير کرد.
آثار رجب برسي هم که روشن است. بخش عمده مستندات رجب برسي از نقطه نظر بحث تاريخی مشکل اصالت دارد. متن هایی که او به حضرت امير (ع) و يا سائر ائمه نسبت داده يا در منابع امامی قبل از او سابقه ای ندارد و تنها در کتاب های نصيريه تحريرهایی از آنها موجود است و يا اينکه اساسا هيچ منبعی را نمی توان برای آنها پيدا کرد. کتاب های حديثی نصيريه فارغ از محتوا يک ایراد اساسی دارد: اصالت تاريخی استنادات آنها مشکل بنیادین دارد. مطالعه در تحولات فکری نصيريه به خوبی نشان می دهد که بخشی از مأثورات روایی آنان متعلق به اواخر سده سوم قمری بغداد است و بخشی هم اثر قلم حسين بن حمدان خصيبي و نسل شاگردان اوست و روايات با همت و تلاش و ذوق ادبی و گرايش مذهبی آنها تنظيم و به ائمه شيعه تيمنا و تبرکا نسبت داده شده است.
در اين ميان کتاب کافي کليني (و البته آثار شيخ صدوق) به عنوان منابعی شناخته می شوند که اصالت انتسابشان به کليني و صدوق روشن است و در اين زمينه ترديدی نيست. کتاب کافي کليني از نقطه نظر تاريخی و انتقادی از ميزان دقت بالایی در نقل ها برخوردار است و علمای شيعه هم در طول تاريخ استنادشان بيشتر به اين کتاب شريف بوده است. با اين وصف طبيعی است که می بايست اصالت و اعتبار روایی و تاريخی تک تک روايات اين دو منبع در مقام بحثی تاريخی مورد بررسی قرار گيرد. اينجاست که علمای هر دو سنت فقهی و اصولی شيعی و دانشمندان تاريخنگاری جديد و انتقادی می توانند با يکديگر ديالوگی علمی را برقرار کنند. به نظرم تکليف بخشی از بحث ها در ارتباط با نظريه دکتر امير معزی را می توان تا اندازه ای در این چارچوب نظری و بحثی روشن کرد.
جمعه ۷ خرداد ۱۴۰۰ ساعت ۱۱:۰۷