مقدمه کتاب سليم بن قيس (بحث های مرتبط با سليم بن قيس و کتابش ۱)

مقدمه کتاب معروف به سلیم بن قیس از زبان عمر بن اذینه است. محوريت اصلی آن هم موضوع باور به رجعت است. کتاب سليم تنها از طريق عمر بن اذينه (و او از ابان بن ابی عياش) نقل نشده و موضوع محوری کتاب هم رجعت نيست. اين مقدمه با اين تفصيل در نسخه های اوليه کتاب وجود نداشته و ظاهرا در تحرير کنونی آن از آثار سده ششم قمری باشد. دست کم بر اساس نوع تنظيم اسانيد نسخه مشهور آن که روايات به شيخ طوسي إسناد داده شده می توان گفت که اين تحرير از مقدمه محصول سده ششم قمری است و احتمالا در نوبندنجان فارس تدوين شده. در آغاز اين مقدمه دو سند متفاوت از شيخ به سليم ارائه شده که در يکی از آنها اساسا نامی از ابن اذينه در ميان نيست، در حالی که در دنباله اين ابن اذينه است که داستان روایت کتاب را در ارتباط شخصی اش با ابان بن ابی عیاش نقل می کند. سند دومی که اينجا به نقل از شيخ طوسي ارائه شده بی ترديد ربطی به شيخ ندارد و اين سند بر اساس ترکيب اسانيد و تعويض سند و به نوعی شيوه مستخرج نويسی به شيخ طوسي ارتباط داده شده. در اين سند نام حسين بن عبيد الله الغضائري به عنوان استاد شيخ نيز در سند نقل شده که نام او هم همچون شيخ تنها به دليل تعويض سند و "ترکيب اسانيد با اجازات" است که اينجا قرار داده شده. سند اول هم گرچه با يکی از دو سند شيخ در الفهرست به کتاب سليم شبيه است، گرچه عينا يکی نيست اما شيخ سند ديگری در الفهرست به کتاب سليم دارد که در آن راوی ابراهيم بن عمر اليماني است و در سندهای تحرير مشهور اساسا به آن اشاره نشده.

در طول سده چهارم قمری نسخه هایی از کتاب سليم در اختيار عده ای و از جمله ابن نديم و عقيقي بود که از مقدمه آنها در تحرير مقدمه نسخه نهایی در نوبندجان بهره گرفته شد. آن تحريرهای قرن چهارم مقدمه کوتاهی داشت. نسخه ای هم شايد مستقيما در اختيار کشي در سمرقند بود که در آن مقدمه ابن اذينه با مقدمه های منقول از سوی ابن نديم و عقيقي متفاوت بود؛ کما اينکه با مقدمه نسخه نهایی تحريرهای موجود هم طبعا مخالف بود. مقدمه نسخه نقل شده از سوی کشي به نقل از ابن اذينه بود اما کلا مضمون آن مقدمه کوتاه و روايتی که درست پس از مقدمه ابن اذينه در آن نقل شده بود کاملا با نسخه های موجود از سليم فرق می کرد.

گرچه نجاشي و طوسي در فهارس خود از کتاب سليم با سند ياد کرده اند اما به احتمال زياد هيچ کدام از آنها کتاب سليم را به صورت يک متن مستقل در اختيار نداشتند و تنها رواياتی از آن کتاب را در متن های حديثی و البته همچنين سند به آن را در فهارس قديمتر و از جمله مثلا فهرست ابن الوليد القمي ديده بودند. ظاهرا در سده چهارم تنها عده ای محدود و از جمله نعماني صاحب کتاب الغيبة، مسعودي صاحب مروج الذهب و به احتمال زياد ابن الغضائري کتاب سليم را به صورت يک کتاب و نه صرفا رواياتی منقول در کتاب های حديثی ديده بودند. نسخه هایی که در اختيار هر يک از اين دانشمندان بود لزوما شبيه هم نبودند و آنها به احتمال قريب به يقين تحريرهای متفاوتی از متن منسوب به سليم بن قيس را در اختيار داشتند. سندهای آغازين اين تحريرها هم يکی نبود و در اين ميان ابن الغضائري به اختلاف اسناد اين متن در کتاب رجال خود اشاره کرده است. هر چه هست محدثانی مانند محدثان قم و يا حتی کليني ظاهرا جز نقل هایی از سليم منقول در مصنفات حديثی (و البته در سنت های مختلف روايي) چيزی همچون کتابی مستقل در اختيار نداشتند. درباره ماهيت کتاب سليم و آنچه در سده های دوم و سوم در اختيار محدثان بود در نوشته های بعدی سخن خواهيم گفت.

نسخه های موجود از کتاب سليم بن قيس و نسخه های اوليه از کتاب سليم (۲)

سندهای کتاب های حديثی متقدم، مانند بصائر الدرجات، کافی کليني، الغيبه نعماني، آثار شيخ صدوق و ديگر آثار حديثی متقدم به سليم بن قيس همواره با يک سند نيست. هم طرق آن مختلف است و هم در صدر سندها راویان از سليم و يا ابان بن ابی عياش در همه جا يکسان نيستند. ممکن است تصور شود اينها سندهای متفاوتی اند به متن واحد که در اختيار محدثان قديم اماميه قرار داشته. يا حتی ممکن است تصور شود که تحريرهای متفاوتی از کتاب سليم با راويان متفاوتی وجود داشته و اين سندها اشاره به اين تحريرهای متفاوت دارند. در مورد برخی از اين سندها حتما چنين است. به طور نمونه ما می دانيم که ابن ابی زينب نعماني متن کتاب منسوب به سليم را، احتمالا در بيش از يک تحرير در اختيار داشته. اما اين در همه جا صادق نيست. مثلا کليني ظاهرا اساسا متن کتاب سليم را نداشته و تنها چند روايتی از آن را بر اساس متون واسطه نقل می کند. علت تفاوت سندهای او همين است نه اينکه او به چند تحرير متفاوت کتاب سليم دسترسی داشته يا اينکه کتاب سليم به قدری شهرت داشته که او با سندهای متفاوتی آن را نقل می کرده. همين وضعيت در مورد ابن بابويه صدوق نيز صادق است.

تا سده ششم قمری کمتر کسی به متنی از کتاب سليم به صورت متنی مستقل دسترسی داشت. تمام آنچه در کتاب های حديثی از او ديده می شد برخاسته از روايات راويان متقدم با طرق مختلف به سليم بن قيس بود. تعدادی از اين روايات حتما تا قبل از آغاز سده چهارم سابقه ای در آثار حديثی داشت. اما تعداد زيادی هم از اين احاديث بعدا با تنظيم سندهایی بر اساس سندهای اصلی و از طريق ترکيب اسانيد با اجازات و شيوه تعويض سندها با متن هایی پيشنهادی به نام سليم در کتاب ها نقل می شد.

در سده ششم نسخه ای از کتاب سليم تنظيم شد که امروزه نسخه معروفتر کتاب سليم را تشکيل می دهد. در اين تحرير سه کار مهم صورت گرفت:

۱- مقدمه ای جديد حاوی داستانی درباره روند تنظيم کتاب سليم و سپردن آن به ابان و سپس عمر بن اذينه در آغاز کتاب قرار گرفت. در اين تحرير مقدمه ای مختصر که دست کم در يکی از نسخه های قديم کتاب سليم وجود داشت بازنويسی و به صورت داستانی بلند تنظيم شد. همچنين در آغاز اين مقدمه چند سند ترکیبی به شیخ طوسی ارائه شد. شيخ طوسي البته کتاب سليم و روايات مختلفی از آن را می شناخت اما اين نسخه ربطی به زمان او نداشت. او احتمالا اصلا کتاب سلیم را به شکل مستقل در اختیار نداشت تا آن را بخواهد مستقلا در يک نسخه روايت کند.

۲- يکی از تحريرهای قديم کتاب سليم در تحرير جديد به کار گرفته شد اما مواد زيادی منسوب به سليم که در کتاب های حديثی از سليم روايت شده بود به آن اضافه شد. اين مواد جديد گاهی تماما و به شکل مستقل در اين تحرير جا گرفت و در موارد ديگری تحريرهای تازه ای از آن روايات در متن جديد تدوين شد که شامل مطالب تازه ای بود. گاهی اين روايات منابع قبلی در لا به لای مطالب نسخه قديم سليم که اصل نسخه جديد را تشکيل می داد قرار گرفت.

۳- تعدادی از احاديث و خطب و کلمات منسوب به حضرت امير (ع) و يا مطالبی از ائمه ديگر شيعه در قالب روايات سليم و يا ابان در تحرير جديد جای گرفت. اين مطالب در منابع حديثی قديمتر هيچگاه منسوب به سليم روايت نشده بود.

اين تحرير جديد کتاب سليم که در سده ششم قمری صورت گرفت در همان دوران از سوی کسانی مانند طبرسي نويسنده الاحتجاج مورد استفاده قرار گرفت. اين تحرير در واقع نوعی بازسازی متن سليم بر اساس روايات او در تحرير قديم و همچنين روايات او در کتاب های حديثی به اضافه مقداری مطالب جديد بود که برای نخستين بار به سليم نسبت داده می شد و البته مواد آن از آثار حديثی قديمتر گرفته شده بود. این بازسازی نخستين بازسازی کتاب سليم نبود. پيشتر هم مثلا در سده چهارم اين اتفاق افتاده بود. يکی از اين بازسازی ها در اختيار نعماني، نويسنده الغيبة بود.

در چاپ آقای انصاری از کتاب سليم که بسيار خوب تنظيم شده بخشی به مستدرکات اختصاص يافت. تلاش آقای انصاری اين بود که آنچه به نام سليم در منابع حديثی مختلف نقل شده اما در نسخه مشهور سده ششم قمری و يا ديگر تحريرهای موجود از کتاب سليم موجود نيست در پايان کتاب به عنوان مستدرکات کتاب سليم به آن افزوده شود. اين نمونه ديگری از بازسازی کتاب سليم است. رواياتی که به عنوان مستدرکات به متن کتاب سليم در این چاپ افزوده شد مجموعه متنوعی را تشکيل می دهد. اين روايات متن هایی هستند که به تدريج در سنت های مختلف به نام سليم روايت می شدند. اينکه "اصل" اوليه و کهنترين تحرير کتاب سليم دقيقا چه بوده را در نوشته ای ديگر به بحث خواهيم گذاشت.

نقل يا بازسازی؟ (درباره کتاب سليم و نسخه ها و تحريرهای مختلف آن ۳)

در منابع حديثی شیعی مختلف روايات زيادی و با سندهای متفاوت از سليم بن قيس (و ابان بن بی عياش از او) نقل شده. اين روايات همه جا با آنچه در تحرير مشهور کتاب سليم نقل شده يکی نيستند و متن موجود کتاب سليم معمولا در هر مورد متن بلندتر و با مطالبی جديد را ارئه می دهد.

ممکن است تصور شود منابع حديثی قديم از همين متن موجود کتاب سليم بهره گرفته منتهی هر بار بخشی و يا خلاصه ای از متن کتاب سليم را ارئه داده اند. به تعبير ديگر متن کتاب سليم را تقطيع کرده و تکه هایی را اينجا و آنجا به مناسبت های مختلفی روايت کرده اند. چنين نيست.

در واقع بايد مسئله را بر عکس ديد. این متن بازسازی شده کتاب سليم در سده ششم قمری بود که بر پايه نقل های منسوب به سليم در سنت های مختلف روايی کهنتر متن موجود را بازنويسی و تحرير کرد.

متأسفانه در چاپ آقای انصاری آنگاه که از مستندات و "تخريج" روايات متن موجود سليم بحث می شود تنها اشاره ای به نقل های متقدم می شود اما دقيقا گفته نمی شود که کدام قسمت ها از هر قسمت و حکايت سليم در منابع متقدم نقل شده و کدام ها کاملا در تحرير سده ششم جديد است.

نمونه ای از "نسخه" های منسوب به سليم بن قيس در سده های نخستين

پديده ای که قبلا بدان اشاره کرديم؛ يعنی استفاده از روايات منابع ديگر و نسبت دادن آنها به سليم بن قيس تنها مخصوص تحرير جديد کتاب سليم در سده ششم نبود. در متون کهنتر هم اين پديده ديده می شود. از طرفی ديگر در دو سه قرن نخستين تنها يک دفتر/ نسخه/ اصل از کتاب سليم نبود که دست به دست نقل و روايت می شد. "نسخه" های متعددی در سنت های مختلفی در ميان شيعيان روايت می شد که همگی آنها به سليم بن قيس می رسيد و در واقع "کتاب" سليم خوانده می شد. تعدادی از اينها بعدا به اشکال مختلف و با تحريرهای گاه متفاوت در تحريرهای متفاوت متأخر از کتاب سليم بازسازی شدند.

يکی از موارد انتساب روايتی از يک راوی ديگر به سليم بن قيس روايت وصيت امير المؤمنين (ع) به امام مجتبی (ع) است که آن را عموما جابر بن يزيد جعفي از امام باقر (ع) روايت کرده و در اصول و مصنفات حديثی نخستين (و گاه در کتاب های حديثی اهل سنت) به نقل از جابر آمده است (برای يک تحرير تا اندازه ای متفاوت و به نقل از امام کاظم از حضرت امير، نک: کليني، ۷/ ۴۹ به بعد).

با اين وصف اين روايت بعدا با انتساب به سليم بن قيس نيز روايت می شد و خود به تنهایی متن "نسخه" سليم بن قيس قلمداد می شد؛ يعنی کتابی که سليم روايت کرده و ابان بن ابي عياش از او روايت می کرد و تأييد روايت را ابان از امام سجاد (ع) اخذ کرده بود (تنها در يکی از تحريرهای موجود از کتاب سليم اين روايت به عنوان بخشی از کتاب سليم نقل شده؛ نک: چاپ انصاری از سليم، ص ۱۰۱۳).

اين نسخه دقيقا معلوم نيست چه زمانی به سليم نسبت داده شده بود اما در زمان کليني (به حسب نقل در نسخه های کنونی کتاب الکافي)، ابن بابويه و بعدا شيخ طوسي همين نسخه با روايت متصل به سليم گاهی کامل و گاهی تنها تکه ای از آن نقل می شد (نک: کليني، ج ۱ ص ۲۹۷؛ ابن بابويه، فقيه، ۴/ ۱۳۹). دو نقل شيخ طوسي از حيث بحث ما گوياتر است، چرا که خود او متوجه شباهت دو نقل شده (کليني در چند روایت بعدتر صرفا نقل جابر را می آورد، نک: ۱/ ۲۹۸: عدة من أصحابنا. عن أحمد بن محمد، عن الحسين بن سعيد، عن حماد بن عيسى، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبي جعفر عليه السلام قال: أوصى أمير المؤمنين عليه السلام إلى الحسن...؛ جالب اين است که کليني روايت سليم را هم از طريق حماد بن عيسی نقل کرده. آيا حماد بن عيسی هر دو روايت را در کتاب های خود نقل کرده بوده و يا صرفا روايت جابر را نقل کرده؟ اين را نمی دانيم. بستگی دارد به اينکه چه زمانی اين دفتر نقل از سليم بن قيس مورد تداول قرار گرفته بوده).

۱- تهذيب الأحکام (۹/ ۱۷۶ تا ۱۷۸): عنه (الحسين بن سعيد) عن حماد بن عيسى عن عمرو بن شمر عن جابر عن أبي جعفر عليه السلام ، وإبراهيم بن عمر عن ابان رفعه إلى سليم بن قيس الهلالي رضي الله عنه قال سليم : شهدت وصية أمير المؤمنين عليه السلام حين أوصى إلى ابنه الحسن....وزاد فيه إبراهيم بن عمر قال : قال أبان : قرأتها على علي بن الحسين عليه السلام فقال علي بن الحسين : صدق سليم.

۲- الغيبة، الشيخ الطوسي، ص ٢٢٢: وأخبرنا أحمد بن عبدون ، عن ابن الزبير القرشي، عن علي بن الحسن بن فضال ، عن محمد بن عبد الله بن زرارة ، عمن رواه ، عن عمرو بن شمر ، عن جابر ، عن أبي جعفر عليه السلام قال :
هذه وصية أمير المؤمنين عليه السلام [ إلى الحسن عليه السلام ] وهي
نسخة كتاب سليم بن قيس الهلالي رفعها إلى أبان وقرأها عليه . قال أبان : وقرأتها على علي بن الحسين عليهما السلام . فقال : صدق سليم رحمه الله .
قال سليم : فشهدت وصية أمير المؤمنين عليه السلام حين أوصى إلى ابنه
الحسن عليه السلام ، وأشهد على وصيته الحسين عليه السلام ومحمدا وجميع
ولده ورؤساء شيعته وأهل بيته وقال : ...


چنين می نمايد که زمانی "نسخه" سليم تنها شامل همين وصيت بوده و آن را به عنوان کتاب سليم روايت می کردند. اين روايت در اصل از روی روايت وصيت حضرت امير که عمدتا جابر بن يزيد ناقل آن بود زمانی به عنوان سليم نقل و روايت شد. بعدها اين روايت در همه تحريرهای کتاب سليم راه پيدا نکرد، اما زمانی به تعبير شيخ طوسي، به عنوان "نسخة كتاب سليم بن قيس الهلالي" شناخته می شد. روايت سليم از روی روايت جابر بازسازی شده و نه بالعکس.

درباره روايت کتاب سليم از سوی معمر بن راشد و عبد الرزاق صنعاني (بحث های کتاب سليم ۴)

در اينکه محتوای کتاب منسوب به سليم بن قيس با آنچه از کتاب های عبدالرزاق و معمر بن راشد می شناسيم سازگاری ندارد ترديدی نيست. برخی از همان سده های نخستين عبد الرزاق را متمايل به تشيع قلم می بردند. منتهی آن تشيع با آنچه مقتضای باور به محتوای کتاب سليم است متفاوت است. با اين وصف دست کم يکی از انواع نسخه های باقيمانده از کتاب سليم به روايت از عبد الرزاق از معمر است که در آنجا معمر از ابان بن ابی عياش کتاب سليم را روايت می کند. ما بعدا ان شاء الله به اين نسخه باز خواهيم گشت. دست کم در دوران ابن ابی زينب نعماني هم نسخه ای (و شايد دو نسخه) از کتاب وجود داشت که سندش به عبد الرزاق و معمر می رسيد.

ما بعدا خواهيم گفت که تحريری که در اختيار ابن ابی زينب بود با آنچه امروز به عنوان نسخه عبد الرزاق از معمر موجود است تفاوت داشت. سندها هم در آغاز اين دو عينا يکی نيست. سند آغازين نسخه موجود احتمالا با الهام از وجود روايت نعماني در سده های بعدی بازسازی شد. هر چه هست بيشتر نام های هر دو سند نعماني و نيز نسخه موجود از روايت معمر از ابان/ سليم اشخاص مجهول و ناشناخته ای هستند که وجود تاريخی آنها تاکنون تأييد نشده.

چنين به نظر می رسد که انگيزه قرار دادن نام های عبد الرزاق و معمر بن راشد به عنوان راويان کتاب سليم وجود چند روايتی از معمر از ابان از يک سليم/ سليمان بن قيس است که در کتاب المصنف عبد الرزاق و الجامع معمر ديده می شود؛ به ويژه اينکه وجود سنت عبد الرزاق در يمن انگيزه کافی را ايجاد می کرده؛ به شرحی که خواهيم گفت. دو روايت از اين قرارند:

۱- عَبْدُ الرَّزَّاقِ عَنْ مَعْمَرٍ، عَنْ أَبَانَ، عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ قَيْسٍ، عَنْ عَنْبَسَةَ بْنِ أَبِي سُفْيَانَ، عَنْ أُمِّ حَبِيبَةَ، أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَنْ صَلَّى فِي يَوْمٍ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ رَكْعَةً بَنَى اللَّهُ لَهُ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ، وَمَنْ بَنَى مَسْجِدًا بَنَى اللَّهُ لَهُ أَوْسَعَ مِنْهُ» (المصنف، ۳/ ۷۵).

۲- أَخْبَرَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، عَنْ مَعْمَرٍ، عَنْ أَبَانَ، عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْحَنْظَلِيِّ، قَالَ: خَطَبَ عُمَرُ فَقَالَ: «إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَتَخَوَّفُ عَلَيْكُمْ بَعْدِي أَنْ يُؤْخَذَ الرَّجُلُ مِنْكُمُ الْبَرِيءُ، فَيُؤْشَرُ كَمَا يُؤْشَرُ الْجَزُورُ، وَيُشَاطُ لَحْمُهُ كَمَا يُشَاطُ لَحْمُهَا، وَيُقَالُ: عَاصٍ وَلَيْسَ بِعَاصٍ» قَالَ: فَقَالَ عَلِيُّ وَهُوَ تَحْتَ الْمِنْبَرِ: «وَمَتَى ذَلِكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ؟ أَوْ: بِمَا تَشْتَدُّ الْبَلِيَّةُ، وَتَظْهَرُ الْحَمِيَّةُ، وَتُسْبَى الذُّرِّيَّةُ، وَتَدُقَّهُمُ الْفِتَنُ كَمَا تَدُقُّ الرَّحَا ثُفْلَهَا، وَكَمَا تَدُقُّ النَّارُ الْحَطَبَ؟» قَالَ: «وَمَتَى ذَلِكَ يَا عَلِيُّ؟» ، قَالَ: «إِذَا تُفُقِّهَ لِغَيْرِ الدِّينِ، وَتُعُلِّمَ لِغَيْرِ الْعَمَلِ، وَالْتُمِسَتِ الدُّنْيَا بِعَمَلِ الْآخِرَةِ» (المصنف/ الجامع، ۱۱/ ۳۶۰).

اين شخص طبعا ارتباطی با "سليم بن قيس"ِ کتاب سليم ندارد. گرچه از نام او در تدوين کتاب سليم استفاده شده؛ به شرحی که در نوشته های بعدی خواهد آمد.


کتاب سليم بن قيس در قم (بحث های سليم ۵)

ما در نوشته های بعدی نشان خواهيم داد که کتاب سليم در قالب يک کتاب در بغداد تدوين شد و مورد روايت قرار گرفت. در قم البته اندکی قبل از دوران کليني رواياتی از سليم و به نقل ابان بن ابی عياش از او وجود داشت. اما نه نويسنده بصائر الدرجات و نه کليني و نه احتمالا شيخ صدوق هيچ کدام به متن کتابی با عنوان کتاب سليم دسترسی نداشتند و تنها رواياتی را در سنت ابان/ سليم در ثبت خود از طريق سنت های مختلف محفوظ می داشتند.

احمد برقي مثلا هيچ روايتی از سليم در کتاب المحاسن ندارد. اين نشان می دهد که او با روايات منسوب به سليم و يا کتاب او آشنایی نداشته. البته در کتاب الزهد که به عنوان اثری از حسين بن سعيد اهوازی شناخته است روايت زير از سليمان بن قيس (و نه سليم بن قيس) نقل شده که نه ربطی به سنت نقل ابان بن ابی عياش از سليم دارد و نه اصولا مقصود همان سليمی است که کتاب را به نام او منسوب می دانسته اند. احتمالا روايت زير که در آن عثمان بن عيسی (و نه حماد بن عيسی) از عمر بن اذينه از سليمان بن قيس روايت می کند و سليمان از حضرت امير مطلبی را شنيده در انتساب بعدی کتاب سليم از طريق عمر بن اذينه تأثيری داشته است. روايت از اين قرار است:


الزهد از حسين بن سعيد الكوفي، ص ٥٤

عثمان بن عيسى عن عمير (کذا) بن أذينة عن سليمان بن قيس قال : سمعت أمير المؤمنين عليه السلام يقول : قال رسول الله صلى الله عليه وآله : ان الله حرم الجنة على كل فحاش بذى قليل الحياء لا يبالي ما قال وما قيل له فإنك ان فتشته لم تجده الا لغية أو شرك شيطان فقال رجل يا رسول الله أو في الناس شرك شيطان ؟ فقال : أما تقرأ قول الله : وشاركهم في الأموال والأولاد فقيل : وفى الناس من لا يبالي ما قال وما قيل له ؟ فقال : نعم من تعرض الناس فقال فيهم وهو يعلم أنهم لا يتركونه فذلك الذي لا يبالي ما قال وما قيل له.


كتاب سليم در يمن: روايت کتاب سليم از سوی ابن ابی زينب کاتب نعماني (درباره کتاب سليم ۶)

قبلا گفتيم که دست کم نعماني يک يا دو تحرير از کتاب سليم را در دست داشته (نيز نک: الغيبة، ص ۱۰۳ تا ۱۰۴). در اين تحريرها کتاب سليم را معمر از ابان بن ابی عياش نقل می کند. اين معمر از محدثان برجسته اهل سنت است؛ معمر بن راشد، نويسنده کتاب الجامع که از منابع اصلی کتاب المصنف عبدالرزاق است و روايات او در آثار حديثی اهل سنت به وفور ديده می شود. او کم و بیش معاصر مالک و ابن اسحاق بود. در روايت ابن ابی زينب، کتاب سليم را عبد الرزاق صنعاني به واسطه معمر نقل کرده. روايات کتاب سليم هيچگاه از سوی عبد الرزاق و معمر در آثار و روايات شناخته شده آنها نقل نشده و روشن است که آنها با توجه به گرايشاتشان نمی توانسته اند راوی کتاب سليم باشند. علاوه بر اينکه از لحاظ تاريخی استناد تعدادی از روايات اين تحريرها که به آن دو منسوب است به آنها غير ممکن است.

عبد الرزاق صنعاني البته گرايشات شيعی داشته و طبق يک روايت که هارون تلعکبري از ابن همام اسکافی نقل کرده (نک: نجاشي، ص ۳۷۹ تا ۳۸۰)، او معتقد بود که عبد الرزاق بر مذهب تشيع بوده. البته امامی بودن عبد الرزاق را ابن همام تصريح نکرده اما گفته که مذهب خاندانش که جديد الاسلام بوده اند و در اصل بر مذهب زرتشتی بودند مديون توصيه ها و تعاليم عبد الرزاق به عموی نیایش بوده. اينکه عبد الرزاق گرايشاتی شيعی هم داشته البته در منابع اهل سنت هم مورد توجه قرار گرفته و طبعا ابن همام صرفا در حد همان ميزان گرايش مد نظرش بوده و نه اعتقاد عبد الرزاق به مذهب امامی. کتاب المصنّف گواه خوبی است که نويسنده اش بر مذهب شیعی به معنای خاص نبوده.

احتمالا همين شهرت مختصر در رابطه با تشیع عبد الرزاق و همچنين چنانکه بعدا خواهيم گفت يمنی بودنش موجب استناد تحرير/ تحريرهایی از کتاب سليم به عبدالرزاق شده (علاوه بر دو روايت/ نسخه نعماني، امروزه هم نسخه ای از يک تحرير کتاب سليم موجود است که با سندی متفاوت با آنچه نعماني نقل کرده به عبد الرزاق و معمر می رسد. اين تحرير البته متفاوت با نسخه/ نسخه های موجود نزد نعماني است). جالب است که يکی از همين تحريرهای کتاب سليم به روايت عبد الرزاق را ابن ابی زينب نعماني به نقل از ابن همام اسکافي نقل می کند گرچه سند او را ناقص و به شکل مرسل نقل کرده. احتمالا اين نسخه/ نسخه ها از طريق وجاده به دست نعمانی افتاده بود و سندها از طريق ترکيب اجازات با اسانيد و تعويض سند در کتاب نعماني نقل شده.

سندهای نعماني به کتاب سليم از اين قرار است (الغيبة، ص ۷۴):

ومن كتاب سليم بن قيس الهلالي ما رواه أحمد بن محمد بن سعيد بن عقدة ، ومحمد بن همام بن سهيل ، وعبد العزيز وعبد الواحد ابنا عبد الله بن يونس الموصلي ، عن رجالهم ، عن عبد الرزاق ابن همام ، عن معمر بن راشد ، عن أبان بن أبي عياش ، عن سليم بن قيس . وأخبرنا به من غير هذه الطرق هارون بن محمد ، قال : حدثني أحمد بن عبيد الله بن جعفر بن المعلى الهمداني ، قال : حدثني أبو الحسن عمرو بن جامع بن عمرو بن حرب الكندي ، قال : حدثنا عبد الله بن المبارك شيخ لنا كوفي ثقة ، قال : حدثنا عبد الرزاق بن همام شيخنا ، عن معمر ، عن أبان بن أبي عياش ، عن سليم بن قيس الهلالي . وذكر أبان أنه سمعه أيضا عن عمر بن أبي سلمة . قال معمر : وذكر أبو هارون العبدي أنه سمعه أيضا عن عمر بن أبي سلمة ، عن سليم

برخی از نام ها در اين طرق ناشناخته هستند و احتمالا تنها نامشان در نسخه های وجاده ای کتاب سلیم ديده می شده است. کما اينکه می بينيم دو راوی مهم کتاب سليم يعنی عمر بن اذينه و ابراهيم بن عمر اليماني سهمی در اين روايات ندارند.

روايات سليم بن قيس در کتاب بصائر الدرجات (کتاب سليم ۷)

ما قبلا گفتيم که در زمان نويسنده کتاب بصائر الدرجات متن کتاب سليم به صورت يک کتاب و در شکل فيزيکی در اختيار محدثان قم نبود. در بصائر با وجود اينکه موضوعش تناسب زيادی با روايات کتاب سليم دارد تنها سه روايت از سليم بن قیس نقل شده که از تفاوت سندها روشن است که اولا آنها از يک کتاب اخذ نشده و منابع متفاوت است. در واقع اين روايات از "کتاب" سليم نقل نشده بلکه از سنت های روایی مختلفی اخذ شده که در آنها ابان بن ابی عياش (/ و يا ابراهيم بن عمر اليماني) از سليم روايت می کنند. ثانيا: اين روايات ربطی به متن مشهوری که بعدها در سده ششم با عنوان "کتاب سليم" در دسترس قرار گرفت ندارد. در زمان نويسنده بصائر هنوز از آن کتاب و داستان آغازين آن که نحوه دسترسی عمر بن اذينه و ابان بن ابی عياش به کتابی از سليم را گزارش می داد خبری نبود.

اين سه روايت در کتاب بصائر از اين قرار است:

بصائر الدرجات، ص ٤٧: حدثنا محمد بن الحسين عن محمد بن أسلم عن ابن أذينة عن أبان بن أبي عياش عن سليم بن قيس قال قال أمير المؤمنين عليه السلام ان أمرنا أهل البيت صعب مستصعب لا يعرفه ولا يقربه الا ملك مقرب أو نبي مرسل أو مؤمن نجيب امتحن الله قلبه للايمان .

بصائر الدرجات، ص ١٠٣: حدثنا أحمد بن محمد عن الحسين بن سعيد عن حماد بن عيسى عن إبراهيم بن عمر اليماني عن سليم بن قيس الهلالي عن أمير المؤمنين صلوات الله ع قال إن الله طهرنا وعصمنا وجعلنا شهداء على خلقه وحجته في ارضه وجعلنا مع القران وجعل القران معنا لا نفارقه ولا يفارقنا

بصائر الدرجات، ص ٢١٨: حدثنا محمد بن الحسين عن محمد بن أسلم عن ابن أذينة عن ابان عن سليم بن قيس عن أمير المؤمنين عليه السلام قال كنت إذا سئلت رسول الله صلى الله عليه وآله أجابني وان فنيت مسائلي ابتدأني فما نزلت عليه اية في ليل ولا نهار ولا سماء ولا ارض ولا دنيا ولا آخرة ولا جنة ولا نار ولا سهل ولا جبل ولا ضياء ولا ظلمة الا أقرأنيها واملاءها على وكتبتها بيدي وعلمني تأويلها وتفسيرها ومحكمها ومتشابهها وخاصها وعامها وكيف نزلت وأين نزلت وفين أنزلت إلى يوم القيمة دعا الله لي ان يعطيني فهما وحفظا فما نسيت آية من كتاب الله ولا على من أنزلت الا املاه على.

کتاب سليم بن قيس و ماهيتش (مباحث سليم ۸)


آخرين نظريات درباره کتاب ارزشمند سليم بن قيس عموما اين است که کتاب دارای هسته اوليه ای است که متعلق به اوائل سده دوم قمری است که ذیل نام مستعاری (تحت عنوان سليم بن قيس) در ميان شيعيان شهرت داشته. عده ای معتقدند خود سليم وجود خارجی داشته اما اين کتاب از او نيست و صرفا ذيل نام او منتشر شده (و بنابراين بايد دنبال نام واقعی مؤلف بود) و برخی ديگر کلا نام سليم بن قيس را ساختگی می دانند و معتقدند اين کتاب تنها به نام او منتشر شده. البته از قديم هم کسانی بوده اند که اين کتاب را حقيقتا تأليف و مجموعه ای از روايات سليم بن قيس می دانستند و او را شخصيتی حقيقی با وجودی تاريخی قلم می برده اند.

برخی از محققان معتقدند تحرير/ تحريرهای موجود را بايد گسترش يافته آن هسته اوليه دانست که از ديرباز به عنوان کتاب سليم شناخته می شد. آنچه من در طی يادداشت هایی که تاکنون منتشر شده و بعد از اين ان شاء الله به شرط عمر و توفيق در حد پیشنهاد مطرح می کنم اين است:

اينکه سليم بن قيس وجود خارجی داشته يا نه را نمی دانيم. اگر وجود خارجی داشت طبعا از او نام بيشتری در منابع می شنيديم. اما بعيد هم نيست که حقيقتا چنين شخصيتی وجود داشته؛ خاصه که چند روايتی محدود از او در منابع کهن نقل شده. اينکه از چه زمانی آنچه را هسته اوليه کتاب سليم می توان خواند به نام سليم شهرت يافته معلوم نيست. اين احتمالا به اواخر سده سوم و اوائل قرن چهارم بر می گردد. قبل از آن صرفا رواياتی از ابان بن ابی عياش از سليم (و يا حتی بدون وساطت ابان) در منابع نقل می شد. آن روايات ربطی به آن هسته اوليه ای که از آن سخن می گوييم ندارد. آن هسته اوليه که در واقع ريشه اش به چند هسته اوليه و مختصر ضد اموی در دوره اواخر امویان می رسيد در ميان شيعيان از دیر باز نقل می شد منتهی نامی از سليم به عنوان راوی آن هسته وجود نداشت. آن هسته های اوليه بسيار مختصر بود و بيش از آنکه به نام يک راوی شهرت يافته باشد مجموعه ای متون تبليغی و ضد اموی بود که حاوی روايات و مکتوباتی منسوب به امير المؤمنين و مطالب ديگران بود. از نيمه سده سوم قمری "اصل" ی به سليم بن قيس نسبت داده می شد. آن "اصل" شامل رواياتی بود که ابان از او روايت می کرد. به تدريج آن هسته های اوليه را هم با همين سند با اضافه کردن مطالبی در لا به لای متون با نام سليم نقل می کردند. اين تقريبا به اوائل سده چهارم بر می گردد. در طول سده چهارم "کتاب سليم" گسترده تر شد و از آن تحريرهای مختلفی هم فراهم گردید. هر چه هست در سده چهارم کتاب سليم و تحريرهای مختلفش به تدريج شهرت زيادی پيدا کرد. در واقع تعداد رواياتی که با سند ابان از سليم در سده چهارم نقل می شد رو به افزايش بود؛ به ويژه اينکه تعدادی از روايات قديم سليم که اساسا ربطی به آن هسته های اوليه نداشت به تدريج از کتب و اصول اوليه حديثی شيعه کشف می شد و به تحريرهای جديد در سده چهارم اضافه می شد. منتهی آنچه امروزه به عنوان کتاب سليم معروف است، با وجود تفاوت تحريرهای مختلف آن همگی به سده ششم قمری مربوط می شود. در اين دوره بود که به ويژه در يکی از اين تحريرها که در حلّه فراهم شد بيشتر روايات قديم و تحريرهای سده چهارم در کنار مطالب افزوده ای ديگر اينجا و آنجا در متن کتاب اضافه شد و گردآمد. در اين کار تعدادی از روايات منابع ديگر هم که قبلا با نام سليم روايت نشده بود تحت عنوان سليم به متن کتاب افزوده شد. کار مهم در اين دوره اضافه شدن داستان روايت کتاب از سوی عمر بن اذينه و ابان و داستان واگذاری کتاب از سوی سليم به ابان در آغاز متن جديد بود. در تحريرهای سده چهارم از اين کتاب که مثلا در دسترس نعماني بود اين مقدمه و داستان با اين تفصيل وجود نداشت.

هر چه هست هسته/ هسته های اوليه کتاب سليم که چند برگی بيش نبوده از مهمترين اسناد بازمانده از شيعه در سده اول و اوائل سده دوم قمری و باورهای آنان است و نشان می دهد که عقايد شيعيان درباره امامت و باور منفی آنان نسبت به ديدگاه حاکم بر سقيفه و به ويژه دستگاه خلافت امويان از همان سده اول در ادبيات آنان ظهور و بروز داشته است.


ديدگاه شيخ مفيد، متکلم برجسته اماميه درباره کتاب سليم (کتاب سليم ۹)

آنچه درباره کتاب سليم گفتيم با نظر شيخ مفيد در کتاب تصحيح الاعتقادات هماهنگ است. شيخ مفيد ضمن قبول بخش هایی از کتاب و باور به اصالت آن بخش ها کليت متن موجود از کتاب را آنطور که در زمان او در بغداد در دسترس بوده دارای مشکلات و "تدليس" ها و "تخليط" های متعدد می داند. عبارت او از اين قرار است:

تصحيح اعتقادات الإمامية،ص ۱۴۹ تا ۱۵۰: وأما ما تعلق به أبو جعفر - رحمه الله - من حديث سليم الذي رجع فيه إلى الكتاب المضاف إليه برواية أبان بن أبي عياش ، فالمعنى فيه صحيح ،غير أن هذا الكتاب غير موثوق به ، ولا يجوز العمل على أكثره ، وقد حصل فيه تخليط وتدليس ، فينبغي للمتدين أن يجتنب العمل بكل ما فيه ، ولا يعول على جملته والتقليد لرواته وليفزع إلى العلماء فيما تضمنه من الأحاديث ليوقفوه على الصحيح منها والفاسد ، والله الموفق للصواب .


کتاب سليم و روايت کافي کليني

ما قبلا اظهار کرديم که کليني گويا به کتابی با عنوان "کتاب سليم" دسترسی نداشته. او البته رواياتی از سليم در سنت ابان/ سليم در کافي شريف نقل کرده منتهی اين نقل ها از سنت های روايی مختلف بوده و ربطی به کتابی که بعدا با عنوان کتاب سليم مثلا نعماني در اختيار داشت نداشت.

در باب مربوط به نصوص بر عدد ۱۲ برای ائمه اطهار (ع) در کافي روايت چهارم به نقل از سليم است. کليني اينجا روايتی کوتاه را از سنت ابان/ سليم از طريق سه طريق مختلف نقل می کند (الكافي ( دار الحديث )، ج ٢، ص ۶۸۷):

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ ، عَنْ أَبِيهِ ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسى ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُمَرَ الْيَمَانِيِّ ، عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِي عَيَّاشٍ ، عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ ؛ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ ، عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ ؛ وَعَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ ، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ ، عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ ، عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِي عَيَّاشٍ ، عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ ، قَالَ : ...

ممکن است تصور شود در اينجا کلینی کتاب سليم را در دست داشته و آن را از سه طريق مختلف، حال با سماع و يا اجازات نقل می کرده. يا اينکه ممکن است تصور شود که اساسا سه تحرير مختلف از کتاب سليم را، هر کدام با يک طریق متفاوت در دست داشته و از آنها در اينجا نقل می کند. هيچ کدام از اين احتمالات وارد نيست. اينجا کليني از سه منبع، به احتمال قوی کتابی از علي بن ابراهيم، کتابی از محمد بن يحيی العطار (و يا احمد بن محمد بن عيسی) و نيز کتابی به احتمال قوی از احمد بن هلال (بعيد است که واسطه، کتاب علي بن محمد باشد. اينجا از علي بن محمد، مقصود ابن بندار است و نه دایی کليني، علي بن محمد علّان) رواياتی از سنت ابان/ سليم نقل می کند. به همين دليل هم می بينيد که در روايت علي بن ابراهيم اصلا نامی از عمر بن اذينه نيست در حالی که در دو روايت ديگر عمر بن اذينه واسطه است.

اين روايت را به نقل از کليني، نعماني و طوسي هم در کتاب های غيبت خود نقل کرده اند. جالب اين است که نعماني با وجود آنکه به تحريری از "کتاب سليم" به روايت عبد الرزاق دسترسی داشته اما اين روايت خاص را نه از طريق آن تحرير بلکه تنها از طريق کليني نقل می کند (ص ۹۶). اين نشان می دهد که اين روايت در تحرير او از کتاب سليم وجود نداشته. اين روايت را در آثار شيخ صدوق هم می بينيم (عيون و کمال الدين و خصال): آنجاها هم عين همين روايت کليني نقل شده؛ در اين ميان روايت موجود در خصال شيخ صدوق طرق متعددی را در بر دارد ( الخصال، ص ٤٩١): حدثنا أبي رضي الله عنه قال : حدثنا سعد بن عبد الله ، عن أحمد بن محمد ابن عيسى ، عن محمد بن أبي عمير ، عن عمر بن أذينة ، عن أبان بن أبي عياش . عن سليم بن قيس الهلالي ، وحدثنا محمد بن الحسن بن الوليد رضي الله عنه قال : حدثنا محمد بن الحسن الصفار ، عن يعقوب بن يزيد ، وإبراهيم بن هاشم جميعا ، عن حماد بن - عيسى ، عن إبراهيم بن عمر اليماني ، عن أبان بن أبي عياش ، عن سليم بن قيس الهلالي قال : ....

در طريق اول روايت يا به شکل مستخرج نويسی (و جايگزينی نام محمد بن يحيی در روايت کلينی با سعد اشعری از سوی صدوق) و يا واقعا از سوی سعد اشعری از احمد بن محمد بن عيسی در اختيار صدوق قرار گرفته. در طريق دوم روايت از طريق صفار است و او از دو طريق يعقوب بن يزيد و يا ابراهيم بن هاشم و در نهايت از حماد. اينجا هم شايد شيخ صدوق طريق علي بن ابراهيم در روايت کليني را با شيوه مستخرج نويسی و يا ترکيب اسانيد/ تعويض سند با روايت صفار جايگزين کرده است. به خصوص که می بينيم که اينجا هم باز در روايت ابراهيم بن هاشم (مانند روايت کليني) نامی از عمر بن اذينه نيامده. هر چه هست اين احتمال وجود دارد که روايت کليني از سوی صدوق صرفا از طريق تعويض اسانيد باز روايت شده و او اساسا به اصل حديث دسترسی نداشته و منبع اصلی اش تنها کليني بوده.

طوسي در غيبت خود علاوه بر نقل سند به کليني، روايت را از طريق فرزند حميري هم نقل می کند و او از پدرش و خود حميري از محمد بن حسين بن ابی الخطاب همان روايتی را نقل می کند که در کليني هم می بينيم. معلوم نيست واقعا عبد الله بن جعفر حميري و يا فرزندش اين روايت را نقل کرده بودند و يا اينکه اين سند صرفا بازسازی سند کليني بر اساس شيوه تعويض اسانيد و ترکيب اجازات با اسانيد است. در اين روايت محمد بن حسين بن ابی الخطاب از ابن ابی عمير روايت می کند. اگر سند بازسازی شده بر اساس شيوه ياد شده باشد در واقع به جای آنکه مسئوليت اين روايت متوجه احمد بن محمد بن عيسی و يا از آن محتملتر محمد بن يحيی العطار شود متوجه ابن ابی عمير شده. آيا با وجود اين احتمال قوی که باز هم در اينجا با شيوه های مستخرج نويسی های مبتنی بر شيوه تعويض سند روبرو هستيم می توان اين روایت را تا دوران ابن ابی عمير به عقب برد؟ به هر حال اين احتمال قوی است که بخشی از متن روايت به دوره احمد بن محمد بن عيسی برسد گرچه مظنون این است که بعدا کلماتی به روايت الحاق شده است. اين سند بر اين قرار است (الغيبة، ص ١٦٥): "روى محمد بن عبد الله بن جعفر الحميري فيما أخبرنا به جماعة ، عن أبي المفضل الشيباني ( عنه ) عن أبيه ، عن محمد بن الحسين ، عن محمد بن أبي عمير ..."

هر چه هست در اين روايت عبد الله بن جعفر بن ابی طالب در حضور معاويه از سلسله ائمه (ع) بر زبان پيامبر روايتی را نقل می کند. در اين روايت او نقل می کند که: "كنا عند معاوية أنا والحسن والحسين وعبد الله بن عباس وعمر بن أبي سلمة ، وأسامة بن زيد فجرى بيني وبين معاوية كلام فقلت لمعاوية : سمعت رسول الله صلى الله عليه وآله يقول..". بنابراين طبق روايت منابع کهن علاوه بر عبد الله بن جعفر طيار، اين اشخاص هم که در اين روايت می بينيم در همان مجلس حضور داشته اند. اما از ديگر سو، عبارات اين روايت در يک پيش زمينه متفاوتی در تحريرهای مختلفی که همينک از کتاب سليم باقی است ديده می شود. ترديدی در اين نيست که آنچه در منابع کهن مانند کليني نقل شده از روی مادر نسخه تحريرهای موجود از کتاب سليم نقل نشده. چرا که اگر چنين بود بايد کليني (و ديگر منابع کهن) کل آن قسمت را که اتفاقا تماما با موضوع ۱۲ امام مرتبط است را نقل می کردند. ثانيا ميان روايت کليني با آنچه در متن سليم آمده چندين تمايز آشکار ديده می شود. اين تمايزها، هم ميان متن کليني با تحريرهای مختلف کتاب سليم در اين قسمت ديده می شود و هم جالب اين است که ميان خود اين تحريرها هم آشکارا اختلافات وجود دارد (برای اين اختلافات، نک: سليم، ص ۸۳۴ به بعد، چاپ آقای انصاری که در حاشيه همه را به خوبی نشان داده است).

وانگهی در متن روايت کليني از امام حسن و امام حسين و عبد الله بن عباس و عمر بن أبي سلمة و أسامة بن زيد به عنوان کسانی ياد می شود که در مجلس معاويه در وقت پرسش و پاسخ ميان عبد الله بن جعفر طيار و معاويه حضور داشته اند در حالی که در تحريرهای موجود کتاب سليم با کمی اختلافات که در تحريرها ديده می شود عبد الله می گوید که در واقع در وقت شنيدن اين روايت از پيامبر، "عُمَرُ بْنُ أَبِي سَلَمَةَ وَأُسَامَةُ بْنُ زَيْدٍ وَسَعْدُ بْنُ أَبِي وَقَّاصٍ وَسَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ وَأَبُو ذَرٍّ وَالْمِقْدَادُ وَالزُّبَيْرُ بْنُ الْعَوَّامِ" حضور داشتند و نه اينکه عمر بن ابی سلمه و اسامه بن زيد در مجلس معاويه حاضر بودند. در روايت کليني در نهايت اين عبد الله بن جعفر است که در حضور معاويه از حاضران در مجلس گواهی می گيرد بر درستی روايتش: " قال عبد الله بن جعفر : ثم استشهدت الحسن والحسين وعبد الله بن عباس وعمر بن أبي سلمة وأسامة بن زيد فشهدوا لي عند معاوية ، قال سليم بن قيس الهلالي : وقد سمعت ذلك من سلمان وأبي ذر والمقداد وذكروا أنهم سمعوا ذلك من رسول الله صلى الله عليه". اين در حالی است که از برخی از اين نام ها در متن کتاب سليم تنها به عنوان حاضران در محضر حضرت رسول (ص) نام برده می شود. در نهايت هم سرنوشت مجلس عبد الله بن معاويه با معاويه در اين دو روايت کاملا متفاوت است و در متن کتاب سليم اين معاويه است که در مقام پرسش و استفسار از برخی حاضران و غائبان مجلس خودش بر می آيد (كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج ٢، ص ٢٩١): "فَقُلْتُ وَاللَّهِ إِنَّ الَّذِي قُلْتُ حَقٌّ سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ مُعَاوِيَةُ يَا حَسَنُ وَيَا حُسَيْنُ وَيَا ابْنَ عَبَّاسٍ مَا يَقُولُ ابْنُ جَعْفَرٍ فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ إِنْ لَا تُؤْمِنْ بِالَّذِي قَالَ فَأَرْسِلْ إِلَى الَّذِينَ سَمَّاهُمْ فَاسْأَلْهُمْ عَنْ ذَلِكَ فَأَرْسَلَ مُعَاوِيَةُ إِلَى عُمَرَ بْنِ أَبِي سَلَمَةَ وَإِلَى أُسَامَةَ بْنِ زَيْدٍ فَسَأَلَهُمَا فَشَهِدَا أَنَّ الَّذِي قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ قَدْ سَمِعْنَاهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص كَمَا سَمِعَهُ [ وَكَانَ هَذَا بِالْمَدِينَةِ أَوَّلَ سَنَةٍ جُمِعَتِ الْأُمَّةُ عَلَى مُعَاوِيَةَ قَالَ سُلَيْمٌ وَسَمِعْتُ ابْنَ جَعْفَرٍ يُحَدِّثُ بِهَذَا الْحَدِيثِ فِي زَمَانِ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ ]..." می بينيم که برخلاف روايت اين تحريرها در روايت کليني، اين سليم بوده که بعدا اين مطلب را از سلمان و ابوذر و مقداد شنيده در حالی که در روايت کتاب سليم، نام اين سه نفر در شمار کسانی آمده که عبد الله بن جعفر از آنها در ميان حاضران در مجلس پيامبر (ص) ياد می کند.

روشن است که ميان روايت کتاب سليم و نقل کليني تفاوت هایی مهم ديده می شود. علاوه بر اينکه چنانکه گفتيم ميان تحريرهای مختلف کتاب سليم که امروزه موجود است بنابر ضبط آقای انصاری هم باز در اينجا اختلافاتی مهم وجود دارد (از جمله عبارت محوری "ثم تكمله اثنى عشر إماما تسعة من ولد الحسين رضي الله عنه" که در کافي هست اما در تحريرهای موجود نيست).

آنچه از همه اينها روشن می شود اين است که اين کليني و منابع کهن نيستند که از متن موجود منسوب به سليم که امروزه از آن تحريرهای مختلفی وجود دارد نقل می کنند بلکه در متن های بازسازی شده که بعدها موسوم به کتاب سليم شد تحريری از روايت کليني (و يا منبع او) در دنباله یک مطلب دیگر که به عنوان مجلس عبد الله بن جعفر با معاویه در آن متن وجود دارد قرار داده شده است.

در واقع از روايت کليني (و يا تحريری از آن) در بازسازی متن کتاب سليم استفاده شده و نه اينکه کليني از کتاب سليم بهره گرفته باشد.

سه شنبه ۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۰ ساعت ۸:۴۲