من صفحه توئيتر ندارم. اما گاهی مطالب را در برخی صفحات به مناسبت هایی می بينم و يا دنبال می کنم. خوشمزه ترين بخش توئيتر فارسی به نظرم آنجاست که برخی مدعيان فعاليت سياسی معطوف به ويرانی طلبی گمان می کنند اسلام با حاکميت فعلی ميهمان اين کشور شده و پیش از آن هيچ نسبتی با فرهنگ و ادبيات و هنر و سنن اين ملت نداشته. چنان از فرهنگ و دين ايرانی در برابر اسلام حرف می زنند که گویی فاصله سقوط ساسانيان با اکنون ايران همين چهل و اندی سال اخير است و آنها درست از بالای سر عصر ساسانی و بل هخامنشی شیرجه زده اند وسط جمهوری اسلامی. اين جماعت که اگر کلمه کلمه مطالبشان را تجزيه و تحليل کنيد (البته اگر ارزش آن را داشته باشد) مفردا و مرکبا سخنانشان عموما معطوف به نوعی نفرت پراکنی، ديگری ستيزی و گاه تا حد نژاد پرستی و تحقير و خود کم بينی و تمسخر آداب و سنن ملی و دينی ايرانی است نه تنها تصور ساده لوحانه ای از فرهنگ، دين، سنت های اجتماعی و ملی دارند بلکه در واقع در دام توهم هایی افتاده اند که آنان را از درک اکنون جامعه ايران، موقعيت خودشان و توانایی هایشان عاجز کرده. نتيجه هم به تدريج بی ترديد چيزی نيست جز نااميدی و خشم از مردم (به ويژه اينکه هميشه هم بادهای موافق که نمی وزد...). توصيه من به اين جماعت اين است که کمی تاريخ ايران بخوانند. از کتاب های ساده فهم آغاز کنند: مثلا اول کتاب بامداد اسلام اثر شادروان استاد زرينکوب را بخوانند و بعد کارنامه اسلام او را. البته اگر اصلا اهل خواندن باشند ...
چهارشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۹ ساعت ۷:۳۳