به گواهی اسناد و کتاب های تاریخی بخش بسیار بزرگ دانشمندان مسلمان در چهار قرن نخستين، يعنی درست زمانی که زبان عربی زبان اصلی سرزمين اسلام و تحت حاکميت دستگاه خلافت بود ايرانی و ايرانی تبار بودند. در دو قرن نخستين بسياری از ادباء، شعراء، کاتبان، فقيهان و متخصصان در علوم دينی و دانشمندان در علوم طبيعی و رياضی که نامشان در الفهرست ابن نديم و بعدا در معجم الأدبای ياقوت و آثار قفطی و الوافي بالوفيات صفدي و غيره آمده در شمار "موالی" و به تصريح با نسبی ايرانی بوده اند. البته گاهی ايرانيان آنگاه که مسلمان می شدند نام خود را تغيير می دادند و کنيه ای عربی برای آنها گذارده می شد و حتی نسب خود را خواسته و یا ناخواسته پنهان می کردند (این از جمله از اینجا هم معلوم می شود که گاهی در مورد یک عالم سده اول و یا دوم دو قول متضاد وجود دارد: يکی می گويد او از موالی بود و ديگری نسبی عربی برای او ذکر می کند) اما از آنچه درباره نسب و زندگی و پيشينه بيشتر کسانی که در الفهرست ابن نديم يادشان هست می شناسيم و می خوانيم ترديدی نيست که آنان ايرانی تبار و زبانشان فارسی بود منتهی با توجه به وضعيت مسلط فرهنگی و دينی و زبانی به عربی می نوشتند و بسياری شان هم البته تنها به زبان عربی می نوشتند. آنچه می نوشتند البته مساهمت آنان بود در علومی که در تمدن اسلامی شکوفا شد و از آن جمله ادب و شعر عرب (و راستی که بزرگترين ادبای عربيت و حتی گردآورندگان شعر جاهلی و مخضرم و اسلامی عربی، ايرانيان بودند) منتهی بخش زيادی از آنچه بر قلم آنان رفته و متأسفانه بخش اعظم آن آثار هم امروزه در دست نيست و تنها از رهگذر نقل ها بر ما شناخته است ريشه در علوم و "ادب" و فرهنگ ايرانی داشت؛ از علوم فلسفی و طبی و علمی گرفته تا "سياست" و "آيين" و شيوه های نظام های اداری طبقه کتـاب و وزيران. بی اغراق اگر مبنای خود را تنها چند کتابی که بالا نام بردم به اضافه کتاب های رجال حديث مانند آثار خطيب بغدادی و نجاشی و سير اعلام النبلای ذهبی قرار دهيم بايد گفت دست کم نيمی از دانشمندان عربی نويس شش قرن نخست اسلام همه ايرانی و ايرانی تبار بودند. اينکه چرا اين نويسندگان تنها به زبان عربی نوشته اند البته دلائل مختلف دارد. يکی اينکه بخشی از آنچه آنها می نوشتند مستقيما با علوم ادب عرب و يا امور شرعی و دينی اسلام و نظام آموزشی مدارس فقهی مرتبط بود و مرسوم بود که اين علوم را به زبان عربی بنويسند. منتهی اين همه ماجرا نيست. محيط دو سده نخستين اسلامی به گونه ای برای ايرانيان بود که عربی نوشتن تنها راه مشارکت و مساهمت آنان و ديده شدن در "دوران جديد" تلقی می شد. هم زبان فارسی در شکل مکتوب خود در طور تحول بود (و البته زبان پهلوی به عنوان ميراث دوران "گذشته" و زبان موبدان و ادبيات دينی آنان هيچ مورد استقبال فاتحان و حاکمان جديد نبود) و بنابراين آمادگی لازم را برای ادبيات مکتوب به ويژه برای علوم "جديد" نداشت و هم اينکه ايرانيان، يعنی "موالی" نظام جديد با عربی نوشتن خود راهی را پيدا می کردند تا با حاکمان جديد هم ذات پنداری بیشتری کنند و خود را در جامعه جديد و مناسبات قدرت دو قرن نخستين ارتقا دهند. در اين ميان نه تنها عباسيان که بخش عظيمی از قدرت و دستگاه اداری و مالی و فرهنگی خود را مديون ايران و ايرانی بودند تماما مشوق عربی نويسی بودند بلکه حتی در دستگاه دولت های کاملا ايرانی مانند آل بويه و يا سامانيان هم سياست کلی حمايت از زبان عربی بود. بعدا در دولت غزنوی البته منافسه و رقابتی ميان فارسی نويسی و عربی نويسی در رجال دربار برقرار شد و همان هم برای بسط زبان فارسی مفيد افتاد. پرسش بر انگيز است که چرا رجال سياسی دانشمندی مانند صاحب بن عباد به هيچ روی یک صدم اهتمامی که به زبان عربی داشتند برای زبان مادری خود نشان ندادند؟ برای تحليل اين پديده عوامل مختلف دينی، سياسی، اجتماعی، فرهنگی و رفتارشناسی های فردی و اجتماعی را بر پايه علوم اجتماعی و انسانی و جامعه شناختی و روانشناختی اجتماعی باید مد نظر قرار داد؛ کاری که کمتر تاکنون محل تأمل قرار گرفته است. کتاب هایی مانند دو قرن سکوت شادروان استاد زرين کوب البته نمی توانند به همه اين پرسش ها پاسخ دهند.


تاکنون کتاب هایی درباره سهم موالی در اسلام و تمدن اسلامی نوشته شده؛ اما شوربختانه نه از سوی ما ايرانيان (در بغداد دوران صدام برای تعدادی از اين دانشمندان ايرانی نه تنها کتاب بلکه گاهی "مؤتمر" هایی هم برگزار می شد. مجله معروف عراقی، مجلة المورد پر است از تحقيقات خوب درباره اين رجال ايرانی). ما کمترين اهتمام را هم به اين دانشمندان ايرانی نداشته ايم. درست است که از آن نسل های دانشمندان ايرانی ادبياتی به زبان فارسی نمی شناسيم اما بايد بدانيم که دو /يا سه قرن سکوت زبان فارسی، سکوت فرهنگ و هنر و دانش ايرانی نبود. عنوان کتاب استاد زرين کوب ما را به خطا نياندازد. اگر از شمار دانشمندان ياد شده تنها در کتاب ابن نديم ايرانيان را قلم بزنيم کتاب فهرست او شايد بی اغراق به سه دهم تقليل يابد.

از ديگر سو برخی نويسندگان عرب زبان کتاب هایی نوشته اند برای اینکه ثابت کنند شماری از دانشمندان ایران در سده های نخستین تباری عرب داشته اند. البته تردید نیست که برخی از دانشمندان ایران در چند سده نخستین از نسل قبایلی عربی بودند که در پی فتوحات در نقاط مختلف خراسان استقرار گرفتند منتهی باز هم تردید نیست که با گذشت یکی دو نسل فرزندان همان فاتحان نخستین به کلی ایرانی شدند و نه تنها پذیرای فرهنگ اين سرزمين شدند بلکه زبان آنان به تدريج فارسی شد و حتی اگر به عربی می نوشتند اما به زبان فارسی فکر می کردند. شما کافی است کتاب سیاق تاریخ نیشابور عبد الغافر فارسی را ببينید تا با من هم رأی شويد که این نام های عربی در پشت خود همه نشان از ایرانیانی دارد که در زندگی يوميه و در مجالس و محاوره های علمی خود همه به زبان فارسی سخن می گفتند و با وجود آنکه نسبشان گاهی به قبایل قدیم عرب می رسید باری اما خودشان زبانشان فارسی بود. اسناد و متونی که از آن نسل ها امروزه مکشوف ما افتاده همه مؤيد اين نظر است. نمونه ای را اینجا عرض می کنم: شما وقتی اين رجال عربی دان را در سياق فارسي می بينيد در وهله اول چنين به نظر می رسد که همگی عرب زبان بوده اند و با فرهنگ و زبان فارسی نسبتی نداشتند اما اگر متون فارسی همان دوره نیشابور مانند حکایات ابو سعید ابو الخیر و یا آثار احمد جام و کتاب های فارسی کراميه خراسان و آثار صوفيه آن دوره و غيره را که به زبان فارسی است ببينيد ترديد نمی کنيد که همان مردانی که در سياق عبد الغافر فارسي زبانشان گویی نسبتی با فارسی ندارد چطور فارسی، زبان تجربه زیسته و زندگی و فرهنگ و محاوره شان بوده است.

وظيفه ماست که برای شناسایی و شناخت این دانشمندان عربی زبان ایران در سده های نخستین همت کنیم. بسياری از خاندان های ايرانی اهل علم در سه قرن نخستين اسلامی را که بيشترين مساهمت در رشد و فرهنگ اسلامی داشته اند تنها به اين دليل که به فارسی ننوشته اند و بخشی از فصول کتاب های تاريخ ادبيات فارسی ما را به خود اختصاص نداده اند نمی شناسیم و تلاشی هم برای شناخت آنها مبذول نمی داريم. کافی نيست که در کتاب های تخصصی اين دانشمندان ايرانی نامبردارند. بايد در کتاب های درسی مان و در آموزش و پرورشمان کاری کنیم تا نسل های جوان ما با این میراث عظیم و با این پیشینه فرهنگی و علمی ايرانی و اسلامی آشنایی يابند. ايران سرزمين بزرگی است و همواره سرزمين بزرگی هم بوده است. اين سرزمين خاستگاه تعالی و رشد فرهنگی اسلام و تمدن اسلامی بوده و همه ایرانیان از فارس و عرب و کرد و آذری و بلوچ و غيره و غيره همه در تعالی فرهنگ آن در طول تاريخ کوشا بوده اند و هر کدام سهم مهمی در فرهنگ ايرانی و اسلامی ما داشته اند. همه ايرانيان در کنار زبان عربی و کردی و آذری و ... در تعالی زبان فارسی همت کرده اند و قدردان زبان ملی چندين هزار ساله خود هستند.
سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ساعت ۳:۱۳