يکی از نويسندگان غير آگاه به مسائل تاريخی مدتی پيش مطلبی منتشر کرد درباره ادعای شيخ صدوق در خصوص ملاقات او با حمزة بن محمد العلوي القزويني در قم در سال ۳۳۹ ق و اينکه صدوق از طريق او احاديثی را از علي بن ابراهيم قمي نقل می کند. از آنجا که در شرح حالی که حاکم نيشابوري از اين شيخ به دست داده خطایی در خصوص تاريخ اقامت او در ميان ری و بخارا و نيشابور ديده می شود اين نويسنده بی اطلاع اظهار داشته که شيخ صدوق در اين ادعای خود خلاف واقع گفته و اساسا حمزة بن محمد در سال ۳۳۹ ق در قم نمی توانسته باشد چرا که در آن تاريخ در بخارا در بند بوده است. من همان وقت پاسخی نوشتم که با تأخير اينجا آن را منتشر می کنم:

نخست قسمتی از آنچه حاکم نيشابوري درباره حمزة بن محمد در تاريخ نيشابور ابراز کرده را اينجا به واسطه انساب سمعاني نقل می کنيم (نک: الأنساب ؛ ج‏۶ ؛ ص ۳۶۸ تا ۳۶۹):

و السيد أبو يعلى‏ حمزة بن محمد بن [أحمد بن ] جعفر بن محمد [بن محمد] بن زيد بن على بن الحسين بن على بن أبى طالب العلويّ الحسيني الزيدي، من أهل قزوين إن شاء اللَّه، ذكره الحاكم أبو عبد اللَّه الحافظ في التاريخ فقال: أبو يعلى الزيدي نجم أهل بيت النبوة في زمانه، الشريف حسبا و نسبا، و الجليل همة و قولا و فعلا و سلفا و خلفا، و ما أعلمنى رأيت في العلوية و غيرهم من مشايخ الإسلام له شبيها و مثلا و نظيرا و قرينا جلالة و منظرا و عقلا و كمالا و ثباتا و بيانا و ميلا إلى الحديث و أهله و نشر محاسن الخلفاء و المهاجرين و الأنصار و ذبّا عنهم و إنكارا للوقيعة فيهم.

از عبارات حاکم چنين بر می آيد که حمزة بن محمد شيعی مذهب نبوده است. اما روشن است که در واقع او تقيه می کرده و از رواياتش در آثار شيخ صدوق معلوم است که بر مذهب اماميه بوده. آنچه درباره دعوت شماری از رازيان از او برای پذيرش بيعت برای امامت نقل می کند نشان می دهد حتما او دست کم شيعی بوده و خلافت عباسی را اساسا قبول نداشته و به احتمال زياد گرايشات سياسی داشته و از منتقدین حکومت وقت به شمار می رفته. شايد همين امر موجب می شد گاهی بنابر تقيه عمل کند.

از ديگر سو، رافعي در التدوين (۲ / ۴۷۵ تا ۴۷۷) اطلاعات بيشتری درباره او به دست می دهد: حَمْزَةُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَد بْنِ جَعْفَرِ بْنِ زَيْدِ بْن علي بْن الحسين بْن علي بْن أبي طالب أَبُو يعلى الزَّيْدِيُّ شَرِيفٌ نَبِيلٌ فَاضِلٌ عَارِفٌ بِالْحَدِيثِ وَاللُّغَةِ وَالشِّعْرِ سَمِعَ بِقَزْوِينَ الحسن بْن علي الطوسي وإسحاق بْنَ مُحَمَّدٍ ومُحَمَّدَ بْنَ صَالِحٍ الطَّبَرِيَّ وَعَبْدَ اللَّهِ بْنَ مُحَمَّدٍ الإِسْفَرَائِنِيَّ وَبِالرَّيِّ عَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ حَمَّادٍ الطَّبَرَانِيَّ وَعَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ أبي حاتم وسهل ابن مُحَمَّدٍ الْوَرَّاقَ وَأَحْمَد بْنَ جَعْفَرِ بْنِ نَصْرٍ وَإبراهيم بْنَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ بنْ وَارَةَ. دَخَلَ بِنَيْسَابُورَ آخِرًا فَسَمِعَ مُحَمَّدَ بْنَ يعقوب الأصم ومحمد ابن يَعْقُوبَ الشَّيْبَانِيَّ وَكَتَبَ عَنْهُ بِشَرَفِهِ الأَئِمَّةُ الَّذِينَ كَانُوا أَكْبَرَ سِنًّا مِنْهُ.

حال بعد از آشنایی با اين شيخ حديثی ابن بابويه خوب است گزارش حاکم نيشابوري را که مشتمل بر اطلاعاتی درباره سال ۳۳۹ ق است اينجا عينا نقل کنيم:

ثم قال الحاكم: ورد أبو يعلى نيسابور سنة ثلاثين وثلاثمائة وكان يركب بالليل إلى المشايخ يسمع ونزل بنيسابور إلى سنة سبع وثلاثين ثم خرج إلى الري واجتمع الناس على أن يريدوه على البيعة فأبى عليهم، وكان هذا عند متوجه ابى على بن أبى بكر بن أبى (کذا) المظفر أبي (کذا: امير) الجيش إلى الري فقبض عليه أبو على وبعث به إلى بخارى وقال: هذا الشريف ينبغي أن يكون بتلك الحضرة فإنه باب الفتنة، وقبح صورته وسلمه من تركي جاف جلف فحمله إلى نيسابور من حيث لا يعلم به أحد، فراسل أبو يعلى أبا بكر بن إسحاق وقال:قد بلغ من حالي مع هذا التركي أنه لا يمكنني من التطهير في أوقات الصلاة، فركب الشيخ بنفسه إلى ذلك التركي ووعظه في أمره فقال: قد تبت إلى الله ولا أعود، فزاره الشيخ ثم أخرج إلى بخارى، وهذا في سنة تسع وثلاثين وثلاثمائة فخرج وبقي ببخارى مدة، ثم استأذن في الرجوع إلى وطنه بنيسابور، فأذن له فيه، فانصرف إلينا سنة أربعين فحينئذ أدمنا الاختلاف إليه إلى وقت وفاته بنيسابور، وتوفى للنصف من رجب من سنة ست وأربعين وثلاثمائة، وحمل تابوته على البغال إلى قزوين وشهدت جنازته، أصابته سكتة أربعة أيام ومات منها.

همانطور که می بينيد در تاريخ نيشابور حاکم و يا دست کم در نقل سمعاني در نام امير خطایی رفته. او در واقع امير ابو علی از خاندان آل محتاج چغانی است که درباره او و زندگی سياسی او اطلاعات زيادی در دست است (برای آنان، نک: مدخل آل محتاج در دائرة المعارف بزرگ اسلامی). در روايت حاکم، حمزة بن محمد از سال ۳۳۰ تا ۳۳۷ ق در نيشابور بود و آنگاه برای سفر به ری از نيشابور در سال ۳۳۷ ق خارج شد و آنجا در تاريخی که درست نمی دانيم مردم بر او گردآمدند و از او خواستند تا با وی بيعت کنند گرچه گفته شده که او پذيرای آن نشد. از عبارت حاکم به درستی معلوم نيست اين واقعه دقيقا در چه تاريخی اتفاق افتاده. هر چه هست از عبارت حاکم بر می آيد ابو علی درست مصادف همان واقعه و در مسير خود به ری بر حمزة بن محمد دست يافت و او را در بند کرد و به بخارا فرستاد. ما از منابع مستقل (نک: بعد از اين) می دانيم که امير ابو علی قبل از سال ۳۴۰ ق در صفحات صغانيان و طخارستان بود و درگير جنگ در آن نواحی شده بود. او تنها در سال ۳۴۰ ق بود که به نيشابور و خدمت در خراسان و ری فراخوانده شد و بعد از آن تنها در سال ۳۴۲ ق بود که به ری درآمد.

از ديگر سو حاکم می نويسد که حمزة بن محمد از بخارا خيلی زود به نيشابور فرستاده شد و بعد از مدتی و با شفاعت ابوبکر بن اسحاق صبغي در سال ۳۳۹ ق به بخارا برگردانده شد و در آنجا مدتی بود و بعد اجازه يافت که به نيشابور برگردد. بدين ترتيب او از سال ۳۴۰ ق ديگر بار بنابر روايت حاکم در نيشابور بوده. اين روايت حاوی تناقض ها و ناسازگاری هایی است. اگر او همان سال ۳۳۷ ق به بند کشيده شده بود (و می دانيم که عبارت حاکم تصريح بر اين تاريخ ندارد) چرا حدود یکی دو سالی به طول می انجامد تا از نيشابور که در آنجا گرفتار کارگزاری ترک بوده و اين بار با شفاعت ابوبکر صبغي به بخارا برده شود؟ و بعد چرا خيلی زود در همان سال ۳۳۹ ق به او اجازه داده می شود دیگر بار به نيشابور باز برگردد و بنابر روايت حاکم در سال ۳۴۰ آزادانه در نيشابور زندگی کند؟ اگر اين پرسش ها را در کنار اين واقعيت بگذاريم که ابوعلی ابن محتاج تا سال ۳۴۰ ق به خراسان نيامده بود معلوم می شود که کل روايت حاکم با بی دقتی توأم است (روايت حاکم درباره سال مرگ او هم با گزارش حافظ خليل قزوينی هم چندين سال تفاوت دارد؛ نک: التدوين، ۲/ ۴۷۷). در واقع چنين به نظر می رسد که حمزة بن محمد علوي قزويني در سال ۳۳۷ ق نيشابور را به قصد ری ترک کرده و تا سال ۳۴۲ ق همچنان در ری (و گاهی در قم؛ جایی که شيخ صدوق او را ديده بود) زندگی می کرده تا آن زمان که در سال ۳۴۲ ق و به دليل آنکه در مظان دعوی خلافت برای خود بوده از سوی ابو علی که به ری رهسپار شده بود در بند می افتد و ابتدا به بخارا گسيل داده می شود و شايد در زمانی کوتاه بعد از آن به نيشابور برده می شود.

واقعيت اين است که ابوعلی ابن محتاج از سال ۳۳۶ ق درگير جنگ و مسائل صغانيان و طخارستان بوده و تنها در سال ۳۴۰ ق است که بنابر روايت الکامل ابن اثير و قبل از او زين الأخبار گرديزی فرماندهی جيوش خراسان به او ديگر بار واگذار می شود و بدو فرمان داده می شود که به نيشابور بازگردد. عبارت گرديزی از اين قرار است (زين الاخبار، ص ۳۴۵):

اندر وقت از راه ميله از آب بگذشت و لشكر بهر سوى پراكنده كرد، و راه لشكر بخارا بگرفت، و كار بر ايشان تنگ شد، و راه علف بسته شد. و چون به ده كمكانان رسيد آنجا حرب كردند، اندر ماه ربيع الاول سنه ست و ثلثين و ثلثمائه و اين ده بر دو فرسنگى چغانيان است.

و باز می نويسد (زين الاخبار، ص ۳۴۸):

... فرمود تا او را كفن نيكو كردند، و تابوت او چغانيان فرستاد، و نصر شرابدار را بتعزيت بنزديك ابو على فرستاد. و چون دو ماه از مرگ ابو المظفر بگذشت، منصور بن قراتگين به نيشاپور بمرد، و امير حميد سپاه سالارى خراسان ابو على چغانيانى داد، و عهد و لوا بنزديك او فرستاد، و ما دون النهر همه او را داد، و چغانيان و ترمذ پسر او منصور نصر بن احمد را داد. و ابو على به نيشاپور آمد، اندر ذى الحجه سنه اربعين و ثلثمائه. و اندر سنه احدى و اربعين و ثلثمائه، همه كارهاى خراسان را نظام داد. و اندر سنه اثنى و اربعين و ثلثمائه به رى شد.

و ما می دانيم که مرگ فرزند ابو علی، يعنی ابو المظفر در بخارا در سال ۳۴۰ ق بوده (نک: الکامل، ۸/ ۴۹۲). آن زمان که ماه ربيع الأول بود ابوعلی همچنان در صغانيان می زيست: و فيها توفّي أبو المظفّر بن أبي عليّ بن محتاج ببخارى، كان قد ركب دابّة أنفذها إليه أبوه، فألقته و سقطت عليه فهشمته، و مات من يومه، و ذلك في ربيع الأوّل، و عظم موته على الناس كافّة، و شقّ موته على الأمير نوح، و حمل إلى الصّغانيان إلى والده أبي عليّ و كان مقيما بها.

از ديگر سو ابن اثير هم همين تواريخ را مورد تأييد قرار می دهد (الکامل، ج ۸ ص ۴۹۲ - ۴۹۳):
ذكر عود أبي عليّ إلى خراسان‏. و في هذه السنة (۳۴۰ ق) أعيد أبو عليّ‏ بن محتاج إلى قيادة الجيوش بخراسان، و أمر بالعود إلى نيسابور. و كان سبب ذلك أنّ منصور بن قراتكين‏ كان قد تأذّى‏ بالجند، و استصعب إيالتهم، و كانوا قد استبدّوا بالأمور دونه، و عاثوا في نواحي نيسابور، فتواترت كتبه إلى الأمير نوح بالاستعفاء من ولايتهم، و يطلب أن يقتصر به على هراة، و يولّى ما بيده من أراد نوح، فكان نوح يرسل إلى أبي عليّ يعده بإعادته إلى مرتبته، فلمّا توفّي منصور أرسل الأمير نوح إلى أبي عليّ الخلع و اللواء و أمره بالمسير إلى نيسابور، و أقطعه الريّ و أمره بالمسير إليها، فسار عن الصّغانيان في شهر رمضان، و استخلف مكانه ابنه أبا منصور، و وصل إلى مرو و أقام بها إلى أن أصلح أمر خوارزم، و كانت شاغرة، و سار إلى نيسابور، فوردها في ذي الحجّة فأقام بها.


از گزارش ابن اثير بر می آيد که مورخان عراقی سير حوادث را برخلاف خراسانی ها روايت می کردند و شايد حاکم نيشابوری سال ها بعد که در کار نوشتن تاريخ نيشابور بوده تحت تأثير منابع عراقی قرار داشته است (بعيد نيست حاکم بخشی از اطلاعات شخصی ديگر را با حوادث زندگی حمزة بن محمد خلط کرده بوده؛ به ويژه با توجه به تاريخ مرگ ابوبکر الصبغي در ۳۴۲ ق که نبايد با روند حوادث در مورد حمزة بن محمد سازگار باشد). عبارت ابن اثير از اين قرار است (الكامل في التاريخ، ج‏۸، ص ۴۶۳ تا ۴۶۴):
هذا الّذي ذكره أصحاب التواريخ من الخراسانيّين، و قد ذكر العراقيّون‏ هذه الحوادث على غير هذه السياقة، و أهل كلّ بلد أعلم بأحوالهم، و نحن نذكر ما ذكره العراقيّون مختصرا، قالوا: إنّ أبا عليّ لمّا سار نحو الرّيّ في عساكر خراسان.

هرچه هست بدين ترتيب ثابت شد که شيخ صدوق در روايت خود صادق بوده و داوری آن نويسنده نا آگاه درباره صداقت شيخ صدوق و عدم اعتبار سخنانش پذيرفته نيست.
سه شنبه ۴ شهريور ۱۳۹۹ ساعت ۹:۰۷