کتابچه گنج پنهان را در فاصله يک هفته بعد از درگذشت مرحوم آقای طباطبایی منتشر کردم. آقای مسجد جامعی همت و حمايت کرد و آن را در هزار نسخه منتشر کرد. تدوين آن را درست بعد از مراسم خاکسپاری استادمان آغاز کردم. متن هایی که در پايان اين دفتر هست را هم در همان فاصله آماده کردم. به لطف آقای بجنوردی کل اين کتابچه را در مرکز دائرة المعارف تايپ و تصحيج کرديم (به لطف خانم بادافراس که مسئول بخش تايپ مرکز بود) و بعد با کمک دوست گرامی جناب آقای محمد جواد انواری در چاپخانه يک صبح تا شب نشستيم تا کتاب درآمد. در پايان همان هفته مجلسی را برای بزرگداشت مرحوم علامه آقا عزيز طباطبایی در تهران با کمک احمد آقای مسجد جامعی برگزار کرديم که در آن آقای سيد احمد اشکوری و يکی دو نفر ديگر سخنرانی کردند. همانجا اين کتابچه را در اختيار علاقمندان قرار داديم. برای مراسم چهلم آقای بجنوردی محبت کردند و مجلس بزرگداشتی در مرکز دائرة المعارف برگزار کردند که در آن چند استاد و از جمله آقای احمد پاکتچی سخنرانی کردند.
من معمولا شب جمعه ها خدمت مرحوم آقای طباطبایی می رسيدم. شب را منزل ايشان می خوابيدم و معمولا تا جمعه عصر خدمتشان بودم و گاهی هم در خلال ساعات روز جمعه در خدمتشان به مؤسسه آل البيت و کتابخانه ها و يا مجالسی ديگر می رفتيم. گاهی مرحوم آقای جعفری هم تشريف داشتند. تا پاسی از شب به مذاکرات علمی و بحث در نسخه ها و کتاب ها می گذشت؛ عمدتا درباره مقالات و يا تصحيحاتی که در طول آن يک هفته موضوع کار ايشان و يا من بود و يا در آن فاصله منتشر شده بود. بهترين دوره در اين چارچوب برای من زمانی بود که ايشان مشغول کار روی مجلد غدير و يا کتابشناسی شيخ مفيد برای کنگره شيخ مفيد بودند. خيلی چيزها را آن زمان از محضرشان آموختم. در جلسات اصلاح متن ارشاد شيخ مفيد هم که با مرحوم آقای جعفری داشتند گاه شرکت می کردم. جمعه ها هم از صبح زود تا بعد از ظهر چنين بود. کتابخانه استاد به لطف او در اختيارم بود. تقريبا بيشتر کتابخانه ايشان را يک دور به تفاريق به تهران آورده بودم. هم خودم استفاده می کردم و هم اگر مرکز آقای بجنوردی آن کتاب ها را نداشت با اجازه و تشويق مرحوم آقای طباطبایی به مرکز می دادم برای کپی برداری. هم کتاب های چاپی و هم نسخه های عکسی. گاهی صد تا دويست جلد از کتابخانه ايشان نزد من بود و من روی آنها کار می کردم. با کمال سخاوت و بزرگواری و بدون هيچ گونه منتی. از اين جهت بسيار ممتاز بودند. مرحوم آقای طباطبایی در تمام سال های مابين ۶۷ تا زمان فوتشان هر بار که تهران می آمدند من در خدمتشان بودم. با هم خيلی جاها می رفتيم. از کتابخانه های دانشگاه و مجلس گرفته تا دانشکده الهيات و کتابخانه های شخصی فخر الدين نصيری و مرحوم علی اصغر مهدوی؛ کتابفروشی های کوچه مروی تا گاهی برای ارزیابی نسخه های خطی در کتابخانه های خصوصی. در سفرهای اصفهان و مشهد هم گاهی در خدمتشان بودم. در يکی از سفرهای اصفهان اول بار ايشان من را، شايد سال ۶۸ بود، بردند به منزل مرحوم آقای روضاتی و همين موجب آشنایی من با استاد علامه روضاتی شد که تا سال ها ادامه يافت. در خدمت ايشان معمولا هر بار در سفر تهران منزل آقای علينقی منزوی هم می رفتيم. مهمترين مشوق آقای منزوی در چاپ اجزای اخير طبقات اعلام الشيعه و همچنين فهارس ذريعه در واقع آقای طباطبایی بود. برای کار مستدرک ذريعه ايشان نيازمند دوره فهارس ذريعه بود و اين فهارس را هنوز دانشگاه تهران منتشر نکرده بود. چندين جعبه چوبی بود پر از فيش های فهارس. به توصيه آقای طباطبایی به تفاريق آنها را از آقای منزوی گرفتم و آقای بجنوردی هم لطف کردند دستور دادند مجموعه آنها به صورت دفاتری کپی برداری شود. بعدا همه را برای مرحوم آقای طباطبایی بردم. دو سه سال آخر عمر شريفشان بنا داشتند کار مستدرک ذريعه را تسريع ببخشند. آن فهارس به کار ايشان آمد. اميدوارم مستدرک به زودی منتشر شود.

شب جمعه آخر به دليلی گرفتار شدم و به قم نرفتم. ايشان همان شب تماس گرفتند و جويای احوال من شدند و پرسيدند نيامدی. منتظرت بودم. عرض کردم ان شاء الله هفته ديگر خدمتتان می رسم. فکر می کنم يک نيم ساعتی تلفونی صحبت کرديم. اگر اشتباه نکنم درباره مقدمه ای بود که بنا داشتند برای کتاب فضائل علي (ع) روايت احمد بنويسند. آن زمان من مشغول نوشتن مقاله احمد بن حنبل برای دائرة المعارف بودم و صحبت از يکی دو منبع درباره شرح احوال احمد بن حنبل شد. چند شب بعد بود که آن خبر ناگوار و غير منتظره همه دوستان و شاگردان و ارادتمندان استاد را عزادار کرد. رحمة الله عليه.
شنبه ۳ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۷:۵۵