منابع و ارجاعات اين مقاله در نسخه کاغذی آن منتشر می شود


درباره ری و به ويژه وضعيت عالمان حنفی و شافعی آن در دوران سلجوقيان متأسفانه منابع محدودی در اختيار است. تقريباً بيشتر آثار کلامی، فقهی و حدیثی که از عالمان ری در اين دوران در منابع یادی شده از ميان رفته اند. بنابراين بررسی دقيق فعاليتها و مناسبات عالمان سنی مذهب این شهر با يکديگر و همچنين با زيديان و اماميه اين شهر تنها با تکیه بر چند منبع محدود امکانپذیر است. يکی از مهمترين منابع در اين زمينه کتاب نقض است. کتابهای حديثی و اسناد حدیثی در آنها و يا کتابهایی از نوع معجم الشيوخ ها در اين زمينه اهميت دارند. تاريخ الوزرای ابو النجم قمی هم اطلاعات مهمی در اين زمينه دارد که بعضاً اطلاعات کتاب نقض را در اين زمينه تکميل می کند. ديوان قوامی رازي هم مشتمل بر اطلاعاتی است که می تواند مورد استفاده قرار گيرد. تاريخ الری منتجب الدین مشتمل بر اطلاعاتی درباره عالمان سنی شهر علاوه بر عالمان شیعه شهر بوده که به طور پراکنده برخی از اين گزارشها در منابع بعدی نقل شده است. از آثار کلامی نوشته شده در اين شهر از اين دوران تنها کتاب نهاية المرام نوشته پدر فخر رازی باقی مانده است که بر اساس کلام اشعری نوشته شده است. فخر رازي هم به دليل اينکه بخشی از تحصيلاتش را در اين شهر فرا گرفته آثارش می تواند تا اندازه ای نماينده نوع تعليماتی باشد که در اين شهر در دوران او در نيمه سده ششم قمری مورد توجه عالمان سنی مذهب بوده است. او در همين شهر طبعاً به دليل حضور معتزليان و اماميه می توانسته با آرای آنها هم در کنار کلام اشعری آشنایی ولو اوليه يافته باشد. او البته تحصيلاتش را عمدتاً در شهرهای ديگر سپری کرد. طاهر قزوينی از دانشمندان ذو فنون شافعی مذهب قزوين درست در نيمه سده ششم قمری به ری سفر کرد و آنجا مدتی به تحصيل عل پرداخت. تعدادی از آثار او به صورت نسخه خطی باقی مانده و حتی يکی از آنها به نام يواقيت العلوم به چاپ رسيده که می تواند تا اندازه ای وضعيت علمی شافعيان و اشعريان را در ری نشان دهد. می دانيم که شافعيان ری و قزوين در اين دوران در ارتباطی تنگاتنگ با يکديگر بوده اند. در کتاب نقض هم از لا به لای نقدهایی که نويسنده شافعی مذهب آن بر شيعه اماميه ایراد می کند می توان به پاره ای از بحثهای کلامی در میان اشعریان آن دوران در نيمه سده ششم در ری پی برد. از کتابهایی که احتمالاً در ری در اين دوران نوشته شده کتابی است در شرح شهاب الأخبار که نويسنده آن ناشناخته است اما احتمال دارد از تأليفات ابن فندق بيهقی باشد؛ وقتی که به اين شهر سفر کرده بود. در اين کتاب هم بحثهایی درباره مسائل مذهبی و اعتقادی قابل برداشت است که در آن دوران در ری مطرح می شده است. در حالی که درباره محدثان و فقيهان شافعی شهر ری در دوران سلاجقه منابع کم و بيش قابل توجهی در اختيار است و اين به ويژه به دليل سنت قوی طبقات نويسی در ميان شافعيان و نيز کتابهای تراجم برای محدثان است، در مورد فقيهان حنفی ری اطلاعات به مراتب کمتر است. ژانر طبقات نويسی برای فقيهان حنفی به ويژه فقيهان ری و خراسان و ما وراء النهر بسيار ضعيف است و گاه اطلاعات در مورد آنها در حد نام فقيهان محدود می شود. برخی از فقيهانی که در کتاب نقض از آنها ياد شده حتی نامشان در منابع ديگر ديده نمی شود و از آنها اطلاعات بسيار کمی در اختيار است. تنها زمانی که آثار فقهی و فتوایی حنفيان شرقی (که تاکنون از آنها آثار اندکی به چاپ رسيده)، در دسترس قرار گيرد اميد آن هست که نقل فتاوی فقيهان حنفی ری در اين دوران در اين کتابها زوايای بيشتری را از فعاليت آنان در اين دوره در اختيار قرار دهد.
وضعيت اهل سنت و عالمان سنی مذهب، اعم از حنفی و يا شافعي مذهب در شهر ری در طول دوران سلجوقی جدا از وضعيت آنان در شهرهای ديگر ايران در آن زمان نیست. اين مسئله مرتبط است با سياستهای متفاوت و گاه متناقض سلاطين سلجوقی و يا وزيران آنان در ارتباط با دو مذهب حنفی و يا شافعي. خطوط اصلی وضعيت سنيان در اين شهر و مناسبات حنفيان و شافعيان در دوران سلاجقه در ری تابعی بوده است از مناسبات ميان آنان در شهرهای ديگر در خراسان (نيشابور و بيهق) و اصفهان. اين رقابتها البته تابعی بود از سياستهای سلاطين سلاجقه و رقابتهای درونی ميان اميران، وزيران و خاندانهای حکومتگر در آن دوران و از جمله رقابتهای سياسی ميان دولتمردان خراسانی و دولتمردان عراق (عراق عجم که اين گروه معمولاً از سوی خراسانيان به تمايلات شيعی و حتی باطنی متهم می شده اند) که البته بررسی این مسائل و جزئياتش موضوع مقاله حاضر نيست. چنانکه می دانيم سلجوقيان در آغاز با هدف حمايت از مذهب حنفی به ويژه در خراسان در دوره سلطان طغرل بک فشاری گسترده تا سر حد سرکوب را بر شافعيان و اشعريان وارد کردند (۱). اما اين سياست در دوران سلطان آلپ ارسلان و به ويژه سلطان ملکشاه و با مدیریت و سیاست مذهبی در دوران وزارت خواجه نظام الملک تغيير کرد. در اين دوران شافعيان نه تنها از فشار سابق رهایی يافتند و در کنار حنفيان مورد اقبال و توجه دولت قرار گرفتند بلکه عملاً با سياستهای خواجه نظام الملک مذهب شافعي مورد حمايت خاص قرار گرفت و مدارس نظاميه اساساً بدين دليل تأسيس گردید و برای آن سرمايه گذاری شد. يکی از دلائل اين امر تلاش برای استقرار مذهب اهل سنت و جماعت در برابر خطر اسماعيليان الموت از يک سو و نيز برخاسته از محورها و مبانی اندیشه سیاسی او و به طور ويژه تلاش برای کسب مشروعيت و تأسیس يک ساختار و بنياد مشروع شمولی و همه جانبه برای قدرت روزافزون سلطان سلجوقی در کنار (و گاه برابر) قدرت خليفه بغداد و مشروعيت برخاسته از سنت خلافت بود. اما اين سياست همگرایانه نيز سياست ثابت سلجوقيان در طول حیات باقيمانده از حکومتشان نبود. در دوران سلطان مسعود بن محمد سلجوقي (که در اين مقاله بيشتر تمرکز ما بر ري در طول دوران اوست) باز سختگيری ها بر شافعيان از نو آغاز شد. اين سياست جديد خود برخلاف سياست دوران نظام الملک موجبات نزاعها و رقابتهای سخت ميان حنفيان و شافعيان در شهرهای مختلف و از جمله در ری و اصفهان و همچنين خراسان را فراهم کرد. اين بار هم مانند دوره قبل (دوران طغرل و در زمان وزارت ابو نصر کندری) بخش مهمی از فشارها به بهانه برخی باورهای کلامی و اعتقادی شافعيان بود. چنانکه می دانيم مذهب شافعي به ويژه در خراسان (عمدتاً در نيشابور) (و البته به تدریج در ری و قزوين) از اواخر سده چهارم قمری بستری شد برای رشد و پذیرش مکتب کلامی اشعری بدین ترتيب که در آغاز بسياری و به تدريج تقريباً بيشتر شافعيان در اين مناطق (و البته به تدريج در ديگر نقاط: عراق، شام و مصر) در کنار تعلق به مکتب فقهی شافعي، در کلام و عقايد به مکتب ابوالحسن اشعری تعلق داشتند. بنابراين در دوره مورد بحث فشار بر شافعيان فشار بر مکتب ابوالحسن اشعری هم بود. در حالی که در دوره مورد بحث ما (اواخر سده پنجم و در طول سده ششم) مکتب کلامی اشعری کاملاً تثبيت شده و مبانی آن برای شافعيان روشن بود اما حنفيان که رقيبان آنان در شهرهای مختلف خراسان، ری و اصفهان قلمداد می شدند، از یکپارچگی اعتقادی و کلامی برخوردار نبودند. به طور سنت وار در خراسان، ماوراء النهر (به طور خاص خوارزم) و ری بخشی از حنفيان در مسائل اعتقادی و کلامی معتزلی مذهب بودند. گروهی کوچک از آنان هم گرچه معتزلی نبودند اما به باورهای کلامی نزديک به معتزله و يا گروههای نزديک به آنان تعلق داشتند. در اين ميان چنانکه می دانيم از دوران سامانيان در خراسان و ماوراء النهر در مسائل اعتقادی، حنفيان بيشتر تمايل داشتند مذهب کلامی مستقل خود را با انتساب آن به ابو حنيفه و با تمايل به موضعی ميان مرجئه و اصحاب حديث و با عنوان عقايد "اهل سنت و جماعت" تعریف و مشخص کنند. در همين سنت البته دستگاه کلامی ماتريدی و با بهره گيری از سنت های بحثهای کلامی دستگاههای معتزلی و یا غیر معتزلی شکل گرفت. کلام ماتریدی متکی بود بر سنت اعتقادی حنفیان در سمرقند که این سنت خود از دورانی کهنتر قرائتی خاص خود را از عقايد ابو حنيفه و با پذيرش دستگاه کلام نظری و بحثهای نظری به دست می داد و به وسیله ابو منصور ماتریدی ساختارمند شد. اما مذهب ماتريدی برخلاف اشعريه، تا بيش از یک قرن پس از مرگ ابو منصور ماتريدي، بنيانگذارش مورد توجه و اقبال به ویژه بیرون از سمرقند نبود. در واقع در نيمه سده ششم قمری بود که در ماوراء النهر و شهرهای محدودی از خراسان بزرگ اين مکتب در ميان حنفيان مورد اقبال و شيوع قرار گرفت و از آن تفسير و تعبيری جديد و قابل رقابت با مکاتب رقيب(معتزلی و اشعری) ارائه گرديد. با اين وصف در دوران مورد بحث ما بسیاری از حنفيان همچنان بنابر سنت قدیم معتزلی بودند. با همه اين احوال با توضیحی که گذشت معلوم می شود که نزاع ميان شافعيان و حنفيان را در اين دوره نمی توان به نزاع ميان اشعريان و معتزليان فروکاهيد. شافعيان البته عمدتاً (و البته نه همه) اشعری مذهب بودند اما تنها شمار محدودی از رقيبان حنفی آنان کاملاً به مکتب کلامی معتزلی وابستگی داشتند. در ری البته بسياری از آنان حنفی بودند و در سده ششم قمری قاضی شهر که از حنفيان بود معتزلی بود. در دوران سلطان مسعود و سياست ضد شافعی او (که ظاهراً مورد حمايت سلطان سنجر در خراسان و ماراء النهر هم قرار داشت)، وی از سياستی اعتقادی در ميان حنفيان حمايت می کرد که معتزلی نبود اما آن را می توان نوعی مذهب "اهل سنت و جماعت" بر اساس مبانی عدل گرایانه و ضد تشبيهی خواند که بسیار نزدیک به معتزله بود، گرچه در برخی مسائل جانب عقایدی در چارچوب اهل سنت را نگاه می داشت. دست کم در ری (و همچنين اصفهان و همدان) اين روزگار سياست مذهبی سلجوقيان چنين بود و حتی در خراسان هم وضع کم و بيش همين بود (۲) . اين سياست می توانست طيفهای مختلف حنفيان با پيشينه سنتهای متفاوت، از معتزليان تا کسانی که خود را سنتگرا و پیروان مکتب اعتقادی ابو حنيفه و يا حتی ماتريدی می خواندند را با هم در برابر شافعيان اشعری متحد کند. اين سياست جديد البته همزمان دست کم بر اساس يک گزارش با اهميت که عبدالجليل قزويني روايت کرده است همراه بود با درخواست های مکرر از حنفيان معتزلی ری و همدان که از برخی باورهای معتزلی که آشکارا با عقايد اهل سنت در تمايز بود دست بردارند و گواهی دهند که بدانها باور ندارند و التزام دهند که فی المثل قرآن مخلوق نيست (۳) و رؤیت خداوند ممکن است. طبق اين گزارش حنفيان زيربار نمی رفتند و از پذرش آن امتناع می کردند. از گزارش ديگری هم بر می آيد که در يک زمان حنفيان ری ناچار شدند شهر را ترک کنند (۴) . با اين وصف مذهب حنفيان معتزلی به دليل حمايت طيف وسيعی از حنفيان از آن و نيز لزوم يکپارچگی حنفيان در برابر اشعريان در واپسين دوران سلجوقيان دوباره برای مدتی موقعيت محدود خود را دست کم در ری ( و حتی بغداد) به دست آورد.
بدين ترتيب همانطور که مادلونگ توضيح می دهد و با توجه به تداوم نزاع میان حنفیان و شافعیان عصر سلجوقيان برخلاف آنچه غالباً چنين پنداشته می شود دوران اتحاد فزاينده سنيان در برابر خطر شيعيان نبوده است. وانگهی حتی در زمان نظام الملک و با وجود سیاست او در حمایت از شافعیان در کنار حفظ حرمت و جایگاه حنفیان که با استناد به خطر روزافزون شيعيان هم گاه توجيه می شد، برخی شیعیان و به ويژه سادات که بخش مهمی از آنان از سادات بودند روابط کم و بيش خوبی با شخص وزیر داشتند. بعداً در نيمه سده ششم عبد الجليل قزوينی در کتاب نقض به اين موارد استناد می کند تا به دعاوی نويسنده کتاب بعض (که کتابش در واقع پاسخ به آن بوده است) پاسخ دهد مبنی بر اينکه شيعيان (به تعبير او: رافضه) در زمان سلطان ملکشاه تحقیر می شدند و تحت سرکوب و تعقیب بودند. نويسنده بعض از نفوذ روزافزون شيعيان در دستگاههای اداری و دولتی سپاهيان ترک در زمان خودش يعنی در نيمه سده ششم شکايت می کند (۵) و توصيه اش بازگشت به شرايطی است که شيعيان در دوران ملکشاه داشتند؛ يعنی زمانی که به گزارش او تحت فشار بودند. او بدين سبب در کتابش می کوشد تشيع امامی را مقدمه ای برای گرايش به باطنی گری و اعتقاد به اسماعيلی گری جلوه دهد و دائماً از اين خطر بالقوه سخن می گويد؛ تا بدين وسيله به ويژه محيط خوانندگان اثرش که در اصل در خطاب به آنان يعنی دولتمردان و امیران ترک و سلجوقی نوشته شده بود را نسبت به حضور شيعيان هشدار دهد و شيعيان را متحد واقعی اسماعيليان و "ملاحده" الموت جلوه دهد. نويسنده کتاب بعض که هويتش را در کتاب بروز نداده بوده (گرچه نويسنده نقض او را ظاهراً به خوبی می شناخته است)، در عين حال می کوشد که خود را يک سنی مذهب معرفی کند بدون آنکه تعلقش را به مذهب اشعری تصريح کند. در واقع او خود را نماينده تمام سنيان جلوه می دهد تا رديه اش بر عليه شيعه به عنوان رديه ای از سوی حنفيان و شافعيان هر دو جلوه کند. از ديگر سو ظاهراً نويسنده بعض از اينکه خود را اشعری معرفی کند ابا داشته و از آن خوفی در دل داشته است؛ حتی ظاهراً از گزارشی از عبدالجليل معلوم است که نويسنده بعض نه تنها در متن کتابش بلکه در حضور ترکان و در ارتباطات و گفتگوهايش با آنان علاقه داشته خود را نه اشعری مذهب که سنی حنفی معرفی کند. اين ترکيب سنی حنفی با ترکیبی از سوی عبد الجليل قزوينی در کتاب نقض مواجه می شود که بسيار با معناست. عبد الجليل در برابر این اصطلاح برای حنفيان مذهبانی که با اشاعره و شافعيان مخالف بودند و در واقع دولت سلجوقی و ترکان اصطلاح سنيان نیک اعتقاد و يا سنيان عدلی را به کار می گيرد تا آنان را از سنيان اشعری مذهب تفکيک کند. اگر نويسنده بعض خود را سنی حنفی معرفی می کرده ظاهراً مقصودش آن بوده که شخصی است که در فقه اگرچه پیروی امام شافعي است اما در عقيده با حنفيان اختلاف ندارد (او احتمالاً تعلق خاطرش به مذهبی کلامی نزديک به مذهب ماتريدی را در ذهن داشته؛ يعنی مذهبی غير معتزلی که از ديدگاه او چندان تفاوتی با مذهب اشعری ندارد) اما در مقابل عبد الجليل قزوينی با اصطلاح سنی نيک اعتقاد و يا حنفيان عدل گرا قصدش آن بوده که روشن کند تنها بايد مخالف مکتب اشعری بود و به عقايد عدل و توحيد (که ضد عقيده به جبر و تشبيه است و او اشعريان را متهم بدان می کند) باور داشت تا در شمار حنفيان به حساب آمد. در واقع اينجا عبدالجليل ميان حنفی بودن و سنی بودن فرق می گذارد و در کتاب هرگاه که به سنيان حمله می کند معلوم است که منظورش اشعريان و شافعيان است. عبد الجليل قزوينی در همين چارچوب در حالی که نويسنده کتاب بعض را ناصبی معرفی می کند می کوشد پيشوايان اصلی مذهب اهل سنت را که مورد احترام همه سنيان بوده اند موافق اهل بيت و غير ناصبی معرفی می کند و سعی می کند روابط و مناسبات خوب ترکان و همچنین حنفيان با شيعيان را به نويسنده بعض يادآوری کند.

مناسبات کم و بيش حسنه شيعيان با حنفيان البته در اواخر دوره سلجوقی به تيرگی گرایید. اين از آنچه نويسنده حنفی مذهب کتاب راحة الصدور درباره شيعيان و انتقاد او از حضور شيعيان در دستگاههای دولتی در کنار شافعیان می کند پیداست. او حضور هر دو گروه را موجب اخلال امر حکومت می داند؛ گرچه از تلاش برای بهبودی مناسبات ميان حنفيان و شافعيان حمايت می کند.
روابط علمی ميان شافعيان و حنفيان اين شهر و يا کسانی که از شهرهای دور و نزديک بدين شهر برای تحصيل علم سفر می کرده اند با اين وصف وجود داشته است. گو اينکه نهايتاً چنانکه ياقوت حموی و ديگران گزارش کرده اند اختلافات مذهبی در اواخر دوره سلجوقيان موجبات ويرانی شهر را فراهم کرد. عالمان حنفی و شافعی شهر البته در عين حال با شيعيان و به ويژه زيديه اين شهر هم با وجود اختلافات ارتباطات علمی و اجتماعی داشتند. نويسنده کتاب نقض به بسياری از اين روابط دوستانه که به ويژه ميان شيعيان و حنفيان در اين شهر وجود داشته اشاره می کند. در شهری که زيديان، اماميه، حنفيان و شافعيان با يکديگر زندگی می کردند و هر يک مناطق نفوذ خود را داشتند به علل مختلف، هم ميانشان می توانست نزاعهای خونين و خشن درگيرد، به علل سياسی و اجتماعی و هم عالمان آنها به علل مختلفی می توانسته اند با هم مرتبط باشند؛ از جمله مناظرات کلامی و يا تحصيل و شنيدن حديث نزد يکديگر و همچنين شرکت در برخی مراسم مانند مراسم عاشوراء. يکی از اسباب نزديکی ميان سنيان شهر و به ويژه حنفيان شهر با شيعيان وجود منصب نقابت سادات بود که از نيمه سده پنجم در دست خاندانی از نقبای ری و قم و آمل بود که عمدتاً ساکن ری بودند و خود از اهل علم و روايت حديث بودند و حتی محدثان سنی مذهب از آنها حديث می شنيدند. آنها نيز خود از محدثان سنی روايت حديث می کردند. آنها گرچه خود امامی مذهب بودند اما به رغم اختلافاتی که گاه در منابع بدانها اشارت رفته است روابطشان با زيديه و همچنين حنفيان و حتی شافعيان شهر بد نبوده و گاهی حتی بسيار گرم بوده است. آنان از نفوذ و قدرت بسيار خوبی در شهر برخوردار بودند و اين علاوه بر منصب نقابت ساداتی، به دليل ارتباطات خانوادگی با خواجه نظام الملک و مناسبات حسنه شان با او نيز بود. با اين وصف وقتی کتاب بعض در ری نوشته شد به اشارت يکی از آنها، المرتضی شرف الدين، عبد الجليل قزوينی مأموريت يافت که به رد آن بپردازد. لحن نويسنده کتاب نقض با وجود آنکه نسبت به نويسنده کتاب بعض تند است اما او ديدگاهی کاملاً با احترام نسبت به صحابه، بزرگان اهل سنت دارد و نگاهی مسالمت آميز را در مجموع نسبت به سنيان ابراز می دارد. او ديدگاههای خاصی را که می تواند موجب انتقادات تند اهل سنت و از آن مهمتر حساسیت ترکان سنی مذهب را نسبت به تشيع فراهم کند ديدگاه شيعيان معتدل که عقل گرا هستند و به تعبير او شيعه اصولی هستند نمی داند و بر عکس آن ديدگاهها را به شيعيان اخباری نسبت می دهد. اين ديدگاه اعتدالی طبعاً مورد حمايت رهبران جامعه شيعه در ری و از آن جمله نقبای سادات ری قرار داشته است.
شيعيان ری دليل ديگری هم برای ارتباط نزديک با حنفيان داشته اند. چنانکه گذشت مذهب غالب در ميان حنفيان ری، اعتزال بود و چنانکه می دانيم اماميه ری در آن دوران کاملاً گرايشات معتزلی بهشمی داشتند و بنابراين همانطور که نويسنده نقض هم اشاره می کند اختلافات آنان با حنفيان تنها در مسأله امامت و چند مسئله ديگر بود. نويسنده نقض با ستايش از حنفيان که در واقع مذهب ترکان و دولتمردان و سلطان سلجوقی بود اماميه و آنان را هر دو "اهل توحيد و عدل" می خواند. او درحقيقت با اين کار نسبت به نويسنده بعض واکنش نشان می دهد که سعی داشته شافعيان را به همراه حنفيان در جبهه ای هماهنگ و يگانه در برابر خطر روزافزون شيعيان نشان دهد.

اعتزال در ميان حنفيان خود از ديگر سو موجبات نزديکی ميان آنان و زيديان را که نمايندگان مهم سنت تفکر اعتزالی در شهر بودند نيز فراهم می کرد. وانگهی زيديان در شهر ری، دست کم بخشی از آنها در فقه خود را بر مذهب زيديان هادوی و يا ناصری نمی دانستند و به فقه حنفی تمايل داشتند. البته در چند مسأله فقهی آنان از تعاليم فقه حنفی فاصله می گرفتند. برخی هم ظاهراً تقيه می کردند و بيشتر تمايل داشتند تا صرفا در ظاهر خود را حنفی معرفی کنند. اما به هر حال مناسبات خوبی ميان زيديان و حنفيان شهر برقرار بود.
به دليل اينکه ری مرکزيتی برای آموزش معتزلی محسوب می شد خود اين امر موجبات آن را فراهم می کرد که حنفيان معتزلی از ديگر نقاط به اين شهر سفر کنند، به ويژه از خوارزم و یا بیهق. همين امر موجب می شد که عالمان حنفی با زيديان و شيعه هم از نزديک ارتباط داشته باشند. با اين وجود رديه هایی از سوی عالمان طرفين بر يکديگر نوشته می شد؛ نه تنها در امامت بلکه در موضوعات خاص کلامی ديگر. ری به دليل حضور فقيه برجسته شافعی مذهب آن دوران ابو المحاسن رويانی نيز يکچند مقصد بسياری از سفرهای عالمان شافعی شهرهای ديگر بود.

در طول اين دوران شافعيان، حنفيان، اماميه و زيديه هر يک مناطق نفوذ خود را در شهر ری داشته اند. بر اساس منابع موجود ما با شماری از اين محلات و يا مناطق شهری که هر کدام در دست يکی از اين مذاهب بوده امروزه آشنايی داريم. بدين ترتيب هر کدام مساجد و يا مدارس خاص خود را داشته اند. به دليل طول وسعت شهر ری، در مناطق مختلف اين شهر و محلات پيوسته بدان طبعاً مساجد مختلف و حتی جوامع گوناگون وجود داشت و فی المثل می دانيم که شافعيان خطیب جامع خود را داشته اند. قضای شهر البته در دست حنفيان بود؛ گرچه شافعيان هم دست کم زمانهایی برای خود قاضی خاص خود را داشته اند.



يادداشت ها:
۱- اين در حالی بود که حنفيان معتزلی تحت فشار قرار نگرفتند و مدرکی در دست نيست که در اين دوران معتزله تحت فشار باشند و يا به بدعتگذاری متهم شوند. با اين وصف فشار بر اشعریان و سرکوب اشعری گری که البته تنها بهانه ای برای سرکوب پیروان مذهب اشعری بود بیشتر با اتکا بر ضرورت التزام به عقايد "اهل سنت و جماعت" صورت می گرفت.

۲- به هر حال مکتب ماتريديه مستقيماً مورد حمايت سلطان مسعود در اين دوره نبود؛ بلکه اين مذهب همچنان در محدوده ويژه و سنتی خود در سمرقند و به تدريج در شهرهای ديگر ماوراء النهر در حال گسترش بود. سلطان مسعود حتی با تشویق و ترغیب کردن يکی از عالمان حنفی ری به نام ابو نصر الهسنجاني برای سفر به بغداد و همچنين اصفهان و تبلیغ و تثبیت عقاید مخالف با اشعریان، زمينه را برای اجرای سياست ضد اشعری در اين شهرها نيز فراهم کرد.

۳- در گزارش آمده است که گواهی دهند و اعتراف کنند قرآن قديم است اما به احتمال قوی مقصود نفی مخلوق بودن آن و نه لزوماً گواهی دادن به قديم بودن آن منظور نظر بوده است.

۴- مورد دوم زمان اینانج اتابک اتفاق افتاد. در مورد گزارش اول، بنابر نظر مادلونگ اين اعترافگيری ها يا پيش از آن بود که سلطان مسعود زمام شهر ری را به دست گيرد یا بايستی زمانی رخ داده باشد که امير عباس، والی ری در جريان شورشش با بوزابه متحد شد. در صورت دوم اين اقدام صرفاً حرکتی در راستای جلب حمايت شافعيان بوده است.

۵- اين دلنگرانی بیجا نبود. گزارشهای عبد الجليل قزوينی کاملاً مؤيد این نظر است.





جمعه ۱۵ فروردين ۱۳۹۹ ساعت ۸:۲۸