يک توضيح: آنچه در پی می آيد، خلاصه فصلی است از کتاب نويسنده اين سطور با عنوان ميراث باطني شيعه که همراه لنگه ديگر آن با عنوان ميراث غلات هر دو حاصل تحقيقاتی است که در پانزده سال گذشته وسيله اين نويسنده فراهم آمده است. اين دو مجلد در سالهای اخير که اينجانب رساله دکتری خود را آماده می کرد، مورد تکميل قرار گرفت و در حاشيه تأليف آن رساله، کاملتر شد و هنوز هم نيازمند برخی موارد و مواد ديگر است که امکان تهيه آن مواد تاکنون به دليل عدم دسترسی به برخی نسخه های خطی فراهم نشده است. نخستين باری که بخشی کوتاه از تحقيق در موضوع اين دو مجلد در اوائل دهه هفتاد آماده شد، به صورت مقاله "ابو الخطاب اسدي" در دائرة المعارف بزرگ اسلامی ارائه گرديد. پس از آن پاره های ديگری هم به شکلهای مختلفی انتشار يافت که در مجموع شايد يک بيستم آن تاکنون انتشار يافته است. نويسنده اميد می برد که اين کتاب دو جلدی در آينده نزديکی صورت نهايی به خود گيرد. پيش از اين تحريری از اين مقاله با اضافاتی درباره نصيريان در مجله آرابيکا منتشر شده است.

نجاشي در رجال خود از محدثی نام می برد به نام ابو علي الحسن بن العباس بن الحريش الرازي که بنا به گفته او کتابی درباره ليلة القدر داشته و نيز از از امام جواد روايت می کرده است. از آنجا که نجاشي سندی به او و کتابش ارائه می دهد، معلوم می شود که وی او را از طريق سنت رجالی و فهرست های کتابهای حديثی می شناخته است؛ اما با اين وجود معلوم نيست که اطلاعی که درباره روايت او از امام جواد دارد متکی بر منبع مستقلی بوده و يا اينکه اين اطلاع تنها بر اساس کتاب او بوده که چنانکه خواهيم ديد در آن از امام جواد روايت می کند. به هر حال ظاهرا اين ادعا بيشتر متکی بر ادعای شخصی خود الحسن بن العباس بن الحريش بوده و او چندان در ميان اماميه شناخته شده نبوده است. اين مطلب را از آنجا می گوييم که جز شماری اندک از روايات او که تقريبا موضوع بيشتر آنها به همين کتابی که نجاشی از آن نام برده مربوط است، چيز زيادی از او در آثار اماميه نقل نشده و گويا منبع اين مطلب که او از امام جواد روايت می کرده و نيز منبع شناخت اماميه از او بيشتر متکی بر وجود نسخه کتاب او درباره ليلة القدر بوده است. با اين وصف دليلی بر رد وجود تاريخی او نداريم. آنچه مسلم است اينکه کتابی درباره ليلة القدر و منسوب به او در ميان اماميه در دوران مشايخ کليني و مشايخ مشايخش (يعنی در دوران احمد بن محمد بن عيسی الأشعري و معاصرانش) موجود بوده است که به آن اسناد می داده اند. با توجه به آنچه گذشت بايد گفت که اطلاعی که نجاشی درباره او و کتابش می دهد به هيچ روی معلوم نيست که بر اساس قضاوت تاريخی بوده باشد. احتمال اينکه نجاشي اصلا کتاب او را نيز نمی شناخته وجود دارد. بنابراين اگر اطلاعاتی درباره عقيده و منزلت رجالی و يا درباره کتابش ارائه داده که خواهيم گفت، ممکن است بر پايه داوری منبع او بوده باشد. بسياری از داوريهای رجالی ريشه تاريخی نداشته و مبتنی بر اجتهادات شخصی رجاليان و محدثان و حتی متکلمان درباره يک راوی بر اساس روايات و کتابهای او و حتی منسوب به او بوده است. نجاشي در مورد ابن الحريش بر شدت ضعف او تأکيد می کند و تنها يک کتاب از او نام می برد به نام کتاب انا انزلناه في ليلة القدر که درباره آن می نويسد که اين کتاب ردي الحديث بوده و الفاظ مضطرب داشته است. سندی که نجاشی به او می دهد از طريق حميري از احمد بن محمد بن عيسی الأشعري است از ابن الحريش. همينکه احمد بن محمد بن عيسی از ابن الحريش روايت می کرده و کتابش نيز به روايت او در ثبت رجاليان بوده نشان می دهد که او نمی بايست چندان از ديدگاه محدثان قم غير معتبر قلمداد می شده است و دست کم شهرت به غلو و افکار و انديشه های سنتهای شناخته شده غاليان شيعی نداشته است. عبارت نجاشي را در اينجا نقل می کنيم:
رجال النجاشي- النجاشي ص 60
الحسن بن العباس بن الحريش الرازي أبو علي روى عن أبي جعفر الثاني عليه السلام ، ضعيف جدا له كتاب : إنا أنزلناه في ليلة القدر ، وهو كتاب ردي الحديث ، مضطرب الالفاظ . أخبرنا إجازة محمد بن علي القزويني قال : حدثني أحمد بن محمد بن يحيى ، عن الحميري ، عن أحمد بن محمد بن عيسى ، عنه.
طوسي در الفهرست در دو جای مختلف از ابن الحريش نام برده و متوجه تکرار نشده است. در يکجا از او به صورت الحسن بن العباس الحريشي نام برده و تنها از يک "کتاب" او ياد کرده اما معلوم نيست که آيا مقصود از اين کتاب متنی است که نجاشي از آن به کتاب انا انزلناه نام برده و يا اينکه اين کتاب تنها دفتری از احاديث او بوده که روايت می شده است. سند طوسي به اين راوي از طريق احمد بن ابي عبد الله البرقي است:
الفهرست- الشيخ الطوسي ص 99
الحسن بن العباس الحريشي. له كتاب ، رويناه بالاسناد الاول ، عن احمد بن ابي عبد الله ، عنه.
در مورد دوم طوسي از او با همان عنوان نجاشي ياد می کند و کتابش را به صورت کتاب ثواب قراءة انا انزلناه ياد می کند و سندی به آن می دهد از طريق صفار از احمد بن اسحاق بن سعد از نويسنده:
الفهرست- الشيخ الطوسي ص 105
الحسن بن العباس بن حريش الرازي . له كتاب ثواب قراءة انا انزلناه ، اخبرنا به ابن ابي جيد ، عن محمد بن الحسن بن الوليد ، عن الصفار ، عن احمد بن اسحاق بن سعد ، عن الحسن
طوسي و البته در حقيقت منبع او در نامگذاری کتاب ابن الحريش اشتباه کرده، چرا که کما اينکه از متن اين کتاب به خوبی بر می آيد، کتاب ابن الحريش کتابی در ثواب قرائت سوره انا انزلناه نبوده، بلکه کتابی درباره خود سوره و ليلة القدر بوده است. از اينکه طوسي در مورد دوم از کتاب انا انزلناه ياد می کند، به هيچ روی بر نمی آيد که در مورد اول هم دقيقا منظورش همين کتاب بوده، چرا که همانطور که گفتيم شايد در مورد اول صرفا دفتری از احاديث ابن الحريش مد نظر بوده که احتمالا مطالب کتاب انا انزلناه هم بخشی از آن بوده است؛ به ويژه که راوی اين دو متن در منابع طوسي دو نفر متفاوت بوده اند و شايد ار تباطی ميان اين دو متن اساسا نبوده است. همانطور که می بينيم طوسي در دو مورد ياد شده از منزلت رجالی ابن الحريش و يا روايت او از امام يادی نمی کند؛ اما در رجال خود در سه جا از اين راوی ياد می کند: دو جا در ميان اصحاب امام جواد [در يک مورد با عنوان الحسن بن عباس بن خراش] (نک: رجال، ص 374و 375) و مورد سوم در ميان کسانی که از امامان روايتی نکرده اند: در اينجا از او با عنوان الحسن بن العباس الحريشي ياد می کند (ص 420)، دقيقا با همان عنوانی که در الفهرست از وی در موردی نام برده که احمد برقي دفتر حديثی او را روايت می کرده است؛ اين باز نشان می دهد که او اين دو شخص را يکی فرض نمی کرده و به عبارت دقيقتر به وحدت اين دو راوی مطلع نبوده است و از آنجا که در منبع نقل شده از احمد برقي، اين راوی روايتی از امامان مستقيما نداشته بنابراين طوسي بر همين اساس نام او را در فصل کسانی که از امامان روايتی ندارند، نام برده است. اين مطلب خود قرينه مهمی است که ظاهرا دفتر حديثی که احمد برقي روايت می کرده ابدا شامل احاديث ابن الحريش از امامان و در واقع امام جواد به صورت مستقيم نمی شده و آن دفتر که برقي آنرا روايت می کرده، ربطی به کتاب انا انزلناه نداشته است (در اين باره نک: مقاله من درباره باب اخير رجال شيخ طوسي که در مجموعه مقالات اين نويسنده منتشر خواهد شد). در رجال ابن الغضائري از ابن الحريش در ميان ضعفاء نام برده شده و البته کنيه او در نسخه موجود، ابو محمد دانسته شده است. ابن الغضائري اينکه او از امام جواد روايت می کند را متذکر می شود، اما عبارت او کاملا نشان می دهد که مبنای داوری وی در اين باره کتاب انا انزلناه او بوده است: "روی عن أبي جعفر الثاني عليه السلام فضل إنا أنزلناه في ليلة القدر..." (نک: ابن الغضائري، الرجال، ص 51 – 52). تعبير فضل مانند ثواب در عبارت طوسي، تعبير مناسبی برای کتاب ابن الحريش نيست؛ اما ظاهرا اين عنوان برای اين کتاب شهرت يافته بوده است؛ به هر حال عنوان نجاشي دقيقتر است. در دنباله ابن الغضائري درباره اين کتاب می نويسد که "کتابا مصنفاً فاسد الألفاظ تشهد مخايله علی أنه موضوع". کاملا پيداست که روايت از امام جواد صرفا بر اساس کتاب انا انزلناه مورد توجه قرار گرفته بوده و علاوه بر آن مبنای داوری درباره منزلت رجالی اين راوی همين کتاب بوده است. ابن الغضائري که از عبارتش کاملا پيداست که کتاب را می شناخته، آن را کتابی مصنف می داند (در اينجا اين اصطلاح مفهومی منفی دارد و به معنی کتابی ساختگی است) و بعد می نويسد که الفاظ آن فاسد است و از آن پيداست که "موضوع" و ساختگی است. با وجود عبارتی که ابن الغضائري درباره روايت از امام جواد دارد اما اين عبارت به طور کاملا قطعی نمی رساند که کتاب را خود او نوشته بوده و آن کتاب مجموعه ای از احاديث ادعايی او و در حقيقت بنابر نظر ابن الغضائري روايات ساختگی او از امام جواد است؛ بلکه شايد ابن الغضائري معتقد بوده است که او ادعا می کرده کتابی با عنوان فضل انا انزلناه را از امام جواد روايت می کرده است؛ به تعبير ديگر کتابی از پيش تأليف شده بوده که او آنرا از امام روايت می کرده است. اين را به اين دليل می گويم که کما اينکه خواهيم گفت استاد معظم جناب آقای دکتر مدرسی معتقدند که متن کتاب ابن الحريش چيزی جز متن کتابی در همين موضوع نوشته عبد الرحمان بن کثير الهاشمي، از اصحاب امام صادق نبوده است که ابن الحريش مدعی تصديق امام جواد نسبت به مطالب آن بوده است. به هر حال عبارت ابن الغضائري هم شايد لزوما به معنی نفی سخن آن استاد دانشمند نباشد. به هر حال ابن الغضائري در دنباله می نويسد که "وهذا الرجل لا يلتفت اليه ولا يکتب حديثه". به هر حال داوری ابن الغضائري ظاهرا صرفا متکی بر متن کتاب ابن الحريش بوده و شايد اين داوری خود منبع داوری نجاشي بوده است، چرا که می دانيم که نجاشي در موارد متعددی تحت تأثير داوريهای دوست و همشاگردی و شايد استاد خود احمد ابن الغضائري بوده است (در اين باره، نک: مقاله من ذيل ابن غضائري، احمد در دائرة المعارف بزرگ اسلامی). در رجال علامه حلي (ص 336)، به جای تعبير "ضعيف" در نسخه موجود ابن الغضائري، به نقل از همو، تعبير "ضعيف الرأي" آمده است که مستقيما می تواند عقيده اين راوی را مورد اتهام قرار داده باشد.
با وجود مطلبی که درباره صحبت اين راوی با امام جواد مطرح کرديم و اينکه منبع طوسي و نجاشي و ابن الغضائري در مورد روايت او از امام جواد ظاهرا تنها مبتنی بر نسخه کتاب انا انزلناه بوده است؛ اما در نسخه موجود کتاب رجال منسوب به احمد برقي که البته در شکل فعلی آن، بی ترديد از او نيست، به صحبت اين راوی با امام جواد تأکيد شده است. به درستی معلوم نيست که منبع رجال برقي دقيقا چه اطلاعاتی بوده؛ برخی از محققين معاصر معتقدند که منبع اين کتاب روايات موجود در المحاسن برقي بوده است (نک: استاد مدرسي، مقدمه ميراث مکتوب شيعه، ص 15 از مقدمه)؛ اما اين مسئله هنوز جای تحقيق دارد. به هر حال نکته قابل توجه اين است که در رجال برقي (ص 57)، نام اين راوی به صورت ديگری آمده است: أبو الحسين الحسين بن عباس بن حريس الرازي که برخاسته از تحريف است و البته کنيه ابو الحسين آن معلوم نيست به چه دليل است. اصولا نام اين راوی در کتابهای حديثی با تحريفات زيادی آمده و ناسخان و کاتبان شناختی درست از او گويا نداشته اند. به نظر می رسد که اين اطلاع درباره صحبت با امام جواد که در نسخه کنونی رجال برقي ديده می شود، مستقل از نسخه کتاب انا انزلناه و ادعای موجود در آن در روايت از امام جواد ثبت شده است. با همه آنچه گفتيم دليلی در دست نيست که صحبت اين راوی را با امام جواد مطلقا رد کند. اما کما اينکه گفتيم شناخت رجاليانی مانند نجاشی و ابن الغضائري و طوسي از او گويا صرفا متکی بر نسخه کتاب منسوب به او بوده و آنجا هم که طوسي از عنوان الحريشي و روايت احمد برقي از او ياد می کند، ظاهرا صرفا متکی بر منبع خود که روايات برقي را متذکر می شده بوده و طوسي شناختی مستقل از او و دفتر رواياتش نداشته است. همه آنچه که گفته شد نشان می دهد که الحسن بن العباس ابن الحريش الرازي محدثی شناخته شده و کثير الرواية نبوده و ارتباط او با جامعه اماميه چندان روشن نيست؛ اما از راويانی که از او روايت کرده اند، به خوبی پيداست که او با جامعه اماميه در قم و ری و به ويژه ری که موطنش بايد بوده باشد، پيوند داشته است. در کتاب لسان الميزان اطلاع بسيار مهمی درباره نويسنده ما ظاهرا متخذ از الحاوي ابن ابي طي و او بر اساس داده های نجاشي و رجال علي بن الحکم (برای اين موارد، نک: الحاوي ابن ابي طي، تحقيق حسن انصاری، در دست آماده سازی) آمده است که هويت نويسنده ما را روشنتر می کند:
لسان الميزان - ابن حجر ج 2 ص 216
الحسن بن عباس بن جرير العامري الحريشى الرازي روى عن ابى جعفر الباقر (کذا: الثاني) وعنه أبو عبد الله الرقى (کذا: البرقي) واحمد بن اسحاق بن سعد وسهل بن زياد ومحمد بن احمد بن عيسى الاشعري (کذا: احمد بن محمد بن عيسی الأشعري). ذكره ابن النجاشي في مصنفي الامامية وقال هو ضعيف جدا. له كتاب في فضل انا انزلنا في ليلة القدر وهو ردى الحديث مضطرب الالفاظ لا يوثق به. وقال علي بن الحكم ضعيف لا يوثق بحديثه وقيل انه كان يضع الحديث.
اين شرح حال به خوبی ارتباط دو عنوانی را که طوسي در الفهرست از آن دو نام برده مشخص می کند و روشن می کند که احمد برقي به عنوان راوی از ابن الحريش مطرح بوده، کما اينکه احمد بن محمد بن عيسی الأشعري هم از او روايت می کرده است. با اين وجود در المحاسن برقي آن مقدار که همينک موجود است روايتی از ابن الحريش ديده نمی شود. در نامی که در لسان الميزان آمده، به احتمال قوی جرير تحريفی است از حريش اما در اين عنوان، نسبت تازه ای به او داده شده است: العامري.
سوره انا انزلناه در استدلالهای مربوط به امامت به کار گرفته می شده و پاره ای از مضامين آن حتی بعدها در مورد وجود امام غائب (ع) مورد استدلال قرار گرفت. درباره سوره انا انزلناه در ادبيات شيعی کتابهای متعددی نوشته شده است. کتاب ابن الحريش درباره تفسير محتوای اين سوره و اصل مسئله ليلة القدر و نزول قرآن بوده است؛ در حالی که بخشی از ديگر کتابها صرفا درباره ثواب و يا فضل سوره انا انزلناه بوده و در ژانر ادبی فضائل القرآن/ثواب القرآن جای می گيرند. در اين قبيل کتابها درباره ثواب قرائت، حفظ، احکام و يا منزلت قرآن و سور قرآنی بحث می شده است (نک: نمونه کتاب فضل القرآن کليني در الکافي، 2/596- 634). به نظر می رسد که عمده نوشته هايی که درباره اين سوره نوشته شده از همين دست بوده اند؛ حال يا کتابی مستقل و يا بخشی از کتابهای ثواب/فضائل القرآن که جزيی از آن هم طبعا به سوره انا انزلناه اختصاص می يافته است. در مورد کتاب عبد الرحمن بن كثير الهاشمي، از اصحاب امام صادق هيچ دليلی در دست نيست که نشان دهد او کتابی در خارج از اين چارچوب نوشته باشد. در واقع همانطور که از اسم کتابش بر می آيد کتاب او در فضيلت/ثواب اين سوره بوده است: كتاب فضل سورة إنا أنزلناه؛ يا ثواب انا انزلناه (نک: نجاشي، ص 234؛ نيز نک: رساله ابو غالب زراري، ص 175 ؛ مقايسه کنيد با: کتاب ذکر شده در رجال نجاشي، ص 257 در ذيل أبو الحسن علي بن أبي صالح محمد بزرج الحناط كوفي، شيخ روايی حميد بن زياد واقفي. اين شخص کتاب ثواب انا انزلناه را از علي بن حسان الهاشمي از عمويش عبد الرحمان بن کثير روايت می کرده است. در تصحيح رساله ابو غالب به کوشش آقای حسيني جلالی، "علي بن أبي صالح" به صورت "علي بن صالح" آمده که نادرست است و بايد اصلاح شود، چرا که اين اصلاح در دريافت دقيقتر کلام نجاشي در ذيل شرح حال علي بن أبي صالح بسيار با اهميت است؛ نيز اين شخص همانی است که در روايات از او به صورت علي بن بزرج الحناط؛ گاه با تصحيف به الخياط ياد می شود؛ نک: تهذيب الأحکام، 6/ 106-107؛ امالي صدوق، ص 384-385؛ امالي طوسي، ص 427-428؛ تفسير فرات کوفي، ص 398-399؛ 401؛ الخصال، 1/207-208؛ رجال طوسي، ص 430؛رجال نجاشي، ص 73، فرحة الغري، ص 30-31). البته دو سه نقل از عبد الرحمان بن کثير الهاشمي در اختيار است که به موضوع ليلة القدر باز می گردد (نک: تفسير منسوب به قمي، 2/351، 2/385 -386؛ الخرائج والجرائح، 2/ 778-779) ، اما ابدا معلوم نيست که اين روايات به اين کتاب او مربوط باشد بلکه به احتمالی اين روايات بخشی از روايات تفسيری اين محدث بوده است که شامل بسياری از آيات قرآن می شده است. قبل از اينکه درباره اين موضوع دامنه بحث را گسترش دهيم، مناسب است برخی کتابهای ديگر را در اين موضوع معرفی کنيم: أبو يحيى عمر بن توبة الصنعاني نيز که محدثی است که نجاشي به شماری از احاديث او انتقاد کرده و ابن الغضائري در الرجال (ص 75) او را جدا ضعيف و غير قابل التفات دانسته است، کتابی با نام فضل انا أنزلناه داشته است (نک: نجاشي، ص 284). شماری از روايات اين کتاب باقی مانده است (نک: تهذيب الأحکام، 3/100؛ تأويل الآيات، 2/820-821). ابن الغضائري دو تن از کسانی که اين متن را از عمر بن توبة روايت می کرده اند، به نامهای سعد بن مسلم (ص 66) و محبوب بن حکيم (ص 90-91) جزء ضعفاء قرار داده و گفته است که هر دو ناشناخته اند. دست کم در مورد سعد بن مسلم به نظر می رسد که ابن الغضائري دچار سهو شده و ظاهرا نسخه ای را ديده بوده در موضوع ليلة القدر که آنرا سعدان بن مسلم روايت می کرده و در آن نسخه سعدان بن مسلم به سعد بن مسلم تحريف شده بوده است. اين راوی (ابو الحسن عبد الرحمان بن مسلم و مسمّی به سعد العامري) شخصی است شناخته شده که نجاشي از او نام برده است (ص 192-193). رواياتی نيز از او در اين موضوع در منابع ديده می شود که البته هيچ کدام از عمر بن توبة نيست و معلوم نيست اين خطای ابن الغضائري را بايد چگونه تفسير کرد (نک: بصائر الدرجات، ص 240-241؛ الکافي، 4/ 65-66؛ تهذيب الأحکام، 3/ 124-127). همينجا اشاره کنم که در اصحاب امام جواد، طوسي از ابو الحسن /ابو الحسين علي بن يحيی ياد می کند و می گويد که از او کتاب ثواب انا انزلناه روايت شده است (يروی عنه كتاب : ثواب انا انزلناه ؛ ص 377). اگر فعل "يروی" را به صورت معلوم بخوانيم، در آن صورت مقصود آن است که او از امام جواد کتاب ثواب انا انزلناه را روايت می کرده است. درست معلوم نيست که دقيقا مقصود شيخ طوسي چه متنی بوده است؛ اما احتمال اينکه او يکی از دو کتاب عبد الرحمان بن کثير و يا عمر بن توبة را روايت می کرده، هست؛ کما اينکه ممکن است مراد متنی باشد که ابن الحريش هم از امام جواد روايت می کرده است؛ در اين صورت اخير اگر نظر استاد مدرسی را درباره ريشه متن ابن الحريش بپذيريم (نيز نک: پس از اين) در آن صورت شايد بتوان گفت که او هم مانند ابن الحريش متن عبد الرحمان را از امام جواد روايت می کرده و يا در حقيقت تصديق به صحت آنرا از امام دريافت کرده بوده است. چنين به نظر می رسد که در زمان امام جواد به دلايل کلامی و تاريخی نياز به استدلال به سوره قدر در ميان شيعيان اهميت يافته بوده است. محدث ديگر که گفته شده کتابی در همين موضوع داشته، أبو عبد الله محمد بن حسان الرازي الزينبي است که همشهری الحسن بن عباس بن حريش است و مورد انتقاد قرار گرفته (نک: ابن الغضائري، ص 94) و گفته اند از ضعفاء نقل حديث بسيار می کرده است. نام کتابش را كتاب ثواب إنا أنزلناه ناميده اند (نک: نجاشي، ص 338). همينجا اين نکته را هم بيافزايم که اين محمد بن حسان الرازي صاحب کتابی عمومی تر هم به نام ثواب القرآن بوده که خود روايتی از ثواب القرآن اسماعيل بن مهران السکوني بوده که آن يکی به نوبه خود روايتی از کتاب فضائل القرآن الحسن بن علي بن أبي حمزة البطائني بوده است (نک: نجاشي، ص 26-27، 37، 338). البته احتمالا در هر نسلی از اين روايتها احاديث تازه ای نيز اضافه می شده که اين امر نيازمند تحقيق بيشتر است. به هر حال متن بطائني با دو نسل روايت اسماعيل بن مهران و محمد بن حسان در ثواب الأعمال شيخ صدوق (ص 130-158) نقل شده است که شايسته است مستقلا تخريج و منتشر شود. اينکه اين سه کتاب متواليا و مرتبط با هم روايت شده اند از متن ثواب الأعمال پيداست؛ کما اينکه اين مطلب از فهرست طوسي بر می آيد (ص 414، چاپ محقق طباطبايي)؛ با اين توضيح که در متن روايات ثواب الأعمال از وساطت ابو سُمَينَه محمد بن علي القرشي ميان محمد بن حسان و اسماعيل بن مهران سخنی نرفته، در حالی که در سند شيخ طوسي به کتاب ثواب القرآن محمد بن حسان، او سند را در ادامه به ابو سمينة متصل می کند و بعد ابو سمينه از اسماعيل بن مهران روايت می کند و اين اخير هم از حسن بن علي بن أبي حمزة البطائني. از ديگر سو در سند شيخ طوسي (و همچنين نجاشي)، محمد بن يحيی العطار مستقيما کتاب محمد بن حسان را از خود او روايت می کند، در حالی که در سند کتاب ثواب الأعمال، ميان اين دو واسطه محمد بن أحمد بن يحيی الأشعري ديده می شود. اين اختلافات پرسش برانگيز است. استاد دکتر مدرسي در کتاب ميراث مکتوب شيعه (ص 307) برای نخستين بار به متن موجود در کتاب ثواب الأعمال به عنوان کتاب فضائل القرآن بطائني اشاره کرده اند. اين را هم بايد گفت که به احتمال زياد متن کتاب فضائل القرآن بطائني شامل روايت سازنده متن تفسير منسوب به النعماني هم بوده است (برای اين مطلب، نک: مقاله ما با عنوان ارتباط کتاب ابو عمرو الزبيري با تفسير نعماني در همين تارنما). رابطه کتاب ثواب انا انزلناه محمد بن حسان با کتاب ثواب القرآن او به درستی معلوم نيست؛ شايد آن کتاب بخشی کوچک از متن کتاب بزرگتر بوده است. اما اينجا يک احتمال ديگر هم به ذهن خطور می کند و آن اينکه شايد اصولا محمد بن حسان کتاب ثواب انا انزلناه نداشته، بلکه تنها در نسخه ای از کتاب انا انزلناه عبد الرحمان بن کثير که به نظر نجاشي و يا منبع او رسيده، روايت علي بن حسان از عبد الرحمان، به محمد بن حسان از عبد الرحمان (/ابن حسان از عبد الرحمان) تحريف شده بوده و گمان برده شده بوده که محمد بن حسان کتابی در اين موضوع دارد. با اين وصف در برخی منابع به شکل بسيار محدود روايات محمد بن حسان درباره اين موضوع ديده می شود که شايد از کتاب او در اين موضوع اخذ شده است (نک: عيون أخبار الرضا، 2/205-206؛ مصباح المتهجد، ص 523؛ فلاح السائل، ص 280-281).
هيچ يک از کتابهايی که ذکر شد درباره موضوع ليلة القدر و انا انزلناه نيست و دست کم عناوين آنها نشان می دهد که کتابهايی درباره فضل و ثواب سوره انا انزلناه بوده است؛ اين در حالی است که آنچه از متن کتاب الحسن بن العباس ابن الحريش باقی است کتابی است درباره مسئله ليلة القدر و تأويلی است از اين سوره و موضوعات مرتبط. کما اينکه پيشتر گفتيم استاد مدرسی محتمل دانسته اند که متن کتاب ابن الحريش تنها تحريری از کتاب عبد الرحمان بن کثير بوده است. ايشان قراين کم و بيش قابل قبولی را در اين مورد مطرح کرده اند (نک: مدرسی، ميراث مکتوب شيعه، ص 220-221)، با اين وصف دليلی در دست نيست که کتاب ابن الحريش صرفا شامل متن عبد الرحمان بن کثير می شده، بلکه اين احتمال قوی تر است که بخشی از آن عينا تحريری از متن عبد الرحمان بن کثير بوده، گرچه نامی از او در متن خود نبرده بوده و بخش ديگر از آن روايتی بوده ظاهرا تماما از امام جواد که در آن مطالبی از امام صادق و امام باقر (به صورت ابو جعفر که بايد مقصود امام باقر باشد و نه امام جواد) روايت شده بوده است. نظر رجاليان نسبت به اين متن البته منفی بوده است و از لحاظ تاريخی هم انتساب اين مطالب به زمان دو امام پنجم و ششم البته درست نيست؛ اما احتمال اينکه اين نوع مطالب در دوره امام جواد مطرح شده باشد، هست. باور اين مطلب که متن ابن الحريش که همينک در الکافي و برخی کتابهای ديگر در دسترس قرار دارد تماما متعلق به عبد الرحمان بن کثير که از اصحاب امام صادق بوده بسی با مشکلات تاريخی بيشتری روبرو است. کما اينکه پيشتر گفته شد به نظر می رسد متن کتاب عبد الرحمان بيشتر مربوط به ثواب و فضيلت سوره انا انزلناه بوده است و نه بحث در محتوای آيات و ارائه بحثی تأويل گرايانه از آن سوره. وانگهی در حالی که از ترجمه احوال عبد الرحمان بن کثير در رجال نجاشي چنين بر می آيد که او نظری منفی نسبت به کتاب ثواب انا انزلناه او نداشته است و حتی ابن الغضائري نام عبد الرحمان را در کتاب الضعفاء خود مستقلا نياورده، با وجود اينکه احتمالا نجاشي متن عبد الرحمان را می شناخته، اين پرسش مطرح خواهد شد که اگر متن ابن الحريش تنها تحريری از آن بوده، چرا متن کتاب ابن الحريش سخت مورد انتقاد آنان قرار گرفته بوده است. از ديگر سو آنچنانکه در مقاله ای ديگر نشان داده ايم بيشتر روايات عبد الرحمان بن کثير با مسئوليت برادر زاده اش علي بن حسان الهاشمي روايت شده و احتمالا او در انتساب بسياری از اين روايات به عمويش دستی قوی و مهم داشته است، با اين حساب اگر فرض کنيم که متن پايه کتاب ابن الحريش کتاب عبد الرحمان بوده در آن صورت بايد اين را هم مطرح کنيم که احتمالا آن متن پايه بيشتر اثر قلم علي بن حسان بوده که به اين دست مطالب علاقه بيشتری داشته است و لذا چگونه است که تقريبا معاصر او ابن الحريش به متن علي بن حسان دسترسی داشته و بعد آنرا به امام جواد نسبت داده است. با توجه به انبوه روايات عبد الرحمان و علي بن حسان در ميان اماميه منطقی تر بوده که روايات متن ابن الحريش اگر واقعا از اين دو تن بوده به روايت همان دو تن نيز در منابع بعدی نقل شود. با شناختی که از عبد الرحمان و علي بن حسان در ميان اماميه کوفه و حتی قم وجود داشته، بسيار بعيد است که محدثانی مانند احمد بن محمد بن عيسی اين متن را از ابن الحريش از امام جواد روايت کنند بدون آنکه به تدليس ابن الحريش پی ببرند. مجموع اين قرائن می تواند در برابر دو قرينه ای که استاد مدرسی مطرح کرده اند، قابل طرح باشد.
ما در اينجا متن کتاب ابن الحريش را بر اساس نقل اصلي آن در کتاب الحجة در کتاب الکافي نقل می کنيم و سپس موارد ديگر آن را از کتاب الکافي (در کتاب الحجة و نيز در فروع کافي) به نقل می آوريم که از همين متن ابن الحريش اقتباس شده است؛ آنگاه مجموعه روايات ديگری که از اين متن در بصائر الدرجات و برخی منابع ديگر آمده است، ارائه خواهيم داد. البته بخشي از روايت بصائر الدرجات مستقيما به موضوع کتاب او باز نمی گردد، اما به نظر می رسد که همه آنها از همين کتاب اخذ شده است. نقلهايی که از اين کتاب در منابع حديثی ديده می شود گاه با تغييراتی در تنظيم مطالب روبرو است که معلوم است متن ابن الحريش دستخوش تصرفاتی شده و متن او پاره پاره نقل شده و صورت اصلی آن بهم خورده است.
جالب است بدانيم که کليني در جای ديگری از الکافي در فروع آن، بابی را درباره ليلة القدر باز کرده است که در آن مطلقا به احاديث ابن الحريش اشاره ای ندارد (نک: الکافي، 4/ 156به بعد).

الكافي - الشيخ الكليني ج 1 ص 242 به بعد
باب في شأن انا أنزلناه في ليلة القدر وتفسيرها
- محمد بن ابي عبد الله ومحمد بن الحسن ، عن سهل بن زياد ، ومحمد بن يحيى ، عن احمد ابن محمد جميعا ، عن الحسن بن العباس بن الحريش عن أبي جعفر الثاني عليه السلام قال : قال أبو عبد الله عليه السلام : بينا أبي عليه السلام يطوف بالكعبة إذا رجل معتجر قد قيض له فقطع عليه اسبوعه حتى ادخله إلى دار جنب الصفا ، فأرسل الي فكنا ثلاثة فقال : مرحبا يا ابن رسول الله ثم وضع يده على رأسي وقال بارك الله فيك يا امين الله بعد أبائه يا أبا جعفر ان شئت فأخبرني وأن شئت فأخبرتك وان شئت سلني وان شئت سألتك وان شئت فاصدقني وان شئت صدقتك ؟ قال : كل ذلك أشاء ، قال : فإياك ان ينطق لسانك عند مسألتي بأمر تضمر لي غيره قال : انما يفعل ذلك من في قلبه علمان يخالف أحدهما صاحبه وان الله عز وجل أبى أن يكون له علم فيه اختلاف قال : هذه مسألتي وقد فسرت طرفا منها . أخبرني عن هذا العلم الذي ليس فيه اختلاف ، من يعلمه ؟ قال : أما جملة العلم فعند الله جل ذكره ، وأما ما لا بد للعباد منه فعند الأوصياء ، قال : ففتح الرجل عجيرته واستوى جالسا وتهلل وجهه ، وقال : هذه أردت ولها أتيت زعمت أن علم ما لا اختلاف فيه من العلم عند الأوصياء ، فكيف يعلمونه ؟ قال : كما كان رسول الله صلى الله عليه وآله يعلمه إلا أنهم لا يرون ما كان رسول الله صلى الله عليه وآله يرى ، لانه كان نبيا وهم محدثون ، وأنه كان يفد إلى الله عز وجل فيسمع الوحي وهم لا يسمعون ، فقال : صدقت يا ابن رسول الله سأتيك بمسألة صعبة . أخبرني عن هذا العلم ماله لا يظهر ؟ كما كان يظهر مع رسول الله صلى الله عليه وآله ؟ قال فضحك أبي عليه السلام وقال : أبى الله عز وجل أن يطلع على علمه إلا ممتحنا للايمان به كما قضى على رسول الله صلى الله عليه وآله أن يصبر على أذى قومه ، ولا يجاهدهم ، إلا بأمره ، فكم من اكتتام قد اكتتم به حتى قيل له : اصدع بما تؤمر وأعرض عن المشركين وأيم الله أن لو صدع قبل ذلك لكان آمنا ، ولكنه إنما نظر في الطاعة ، وخاف الخلاف فلذلك كف ، فوددت أن عينك تكون مع مهدي هذه الامة ، والملائكة بسيوف آل داود بين السماء والارض تعذب أرواح الكفرة من الاموات ، وتلحق بهم أرواح أشباههم من الاحياء. ثم أخرج سيفا ثم قال : ها إن هذا منها ، قال : فقال : أبي إي والذي اصطفى محمدا على البشر ، قال : فرد الرجل اعتجاره وقال : أنا إلياس ، ما سألتك عن أمرك وبي منه جهالة غير أني أحببت أن يكون هذا الحديث قوة لاصحابك و سأخبرك بآية انت تعرفها إن خاصموا بها فلجوا .
قال : فقال له أبي : إن شئت أخبرتك بها ؟ قال : قد شئت ، قال : إن شيعتنا إن قالوا لاهل الخلاف لنا : إن الله عز وجل يقول لرسوله صلى الله عليه وآله : " إنا أنزلناه في ليلة القدر " - إلى آخرها - فهل كان رسول الله صلى الله عليه وآله يعلم من العلم - شيئا لا يعلمه - في تلك الليلة أو يأتيه به جبرئيل عليه السلام في غيرها ؟ فإنهم سيقولون : لا ، فقل لهم : فهل كان لما علم بد من أن يظهر ؟ فيقولون : لا ، فقل لهم : فهل كان فيما أظهر رسول الله صلى الله عليه وآله من علم الله عز ذكره اختلاف ؟ فان قالوا : لا ، فقل لهم : فمن حكم بحكم الله فيه اختلاف فهل خالف رسول الله صلى الله عليه وآله ؟ فيقولون : نعم - فإن قالوا : لا ، فقد نقضوا أول كلامهم - فقل لهم : ما يعلم تأويله إلا الله والراسخون في العلم . فإن قالوا : من الراسخون في العلم ؟ فقل : من لا يختلف في علمه ، فإن قالوا فمن هو ذاك ؟ فقل : كان رسول الله صلى الله عليه وآله صاحب ذلك ، فهل بلغ اولا ؟ فإن قالوا : قد بلغ فقل : فهل مات صلى الله عليه وآله والخليفة من بعده يعلم علما ليس فيه اختلاف ؟ فإن قالوا : لا ، فقل : إن خليفة رسول الله صلى الله عليه وآله مؤيد ولا يستخلف رسول الله صلى الله عليه وآله إلا من يحكم بحكمه وإلا من يكون مثله إلا النبوة ، وإن كان رسول الله صلى الله عليه وآله لم يستخلف في علمه أحدا فقد ضيع من في أصلاب الرجال ممن يكون بعده . فإن قالوا لك فإن علم رسول الله صلى الله عليه وآله كان من القرآن فقل : " حم والكتاب المبين ، إنا أنزلناه في ليلة مباركة [ إنا كنا منذرين فيها ] - إلى قوله - : إنا كنا مرسلين " فإن قالوا لك : لا يرسل الله عز وجل إلا إلى نبي فقل : هذا الامر الحكيم الذي يفرق فيه هو من الملائكة والروح التي تنزل من سماء إلى سماء ، أو من سماء إلى أرض ؟ فإن قالوا : من سماء إلى سماء ، فليس في السماء أحد يرجع من طاعة إلى معصية ، فإن قالوا : من سماء إلى أرض - وأهل الارض أحوج الخلق إلى ذلك - فقل : فهل لهم بد من سيد يتحاكمون إليه ؟ فإن قالوا : فإن الخليفة هو حكمهم فقل : " الله ولي الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات إلى النور - إلى قوله - : خالدون " لعمري ما في الارض ولا في السماء ولي لله عز ذكره إلا و هو مؤيد ، ومن ايد لم يخط ، وما في الارض عدو لله عز ذكره إلا وهو مخذول ، ومن خذل لم يصب ، كما أن الامر لا بد من تنزيله من السماء يحكم به أهل الارض ، كذلك لابد من وال ، فإن قالوا : لا نعرف هذا فقل: [ لهم ] قولوا ما أحببتم ، أبى الله عز وجل بعد محمد صلى الله عليه وآله أن يترك العباد ولا حجة عليهم . قال أبو عبد الله عليه السلام : ثم وقف فقال : ههنا يا أبن رسول الله باب غامض أرأيت إن قالوا : حجة الله : القرآن ؟ قال : إذن أقول لهم : إن القرآن ليس بناطق يأمر وينهى ، ولكن للقرآن أهل يأمرون وينهون ، وأقول : قد عرضت لبعض أهل الارض مصيبة ما هي في السنة والحكم الذي ليس فيه اختلاف ، وليست في القرآن ، أبى الله لعلمه بتلك الفتنة أن تظهر في الارض ، وليس في حكمه راد لها ومفرج عن أهلها . فقال : ههنا تفلجون يا أبن رسول الله ، أشهد أن الله عز ذكره قد علم بما يصيب الخلق من مصيبة في الارض أو في أنفسهم من الدين أو غيره ، فوضع القرآن دليلا قال : فقال الرجل : هل تدري يا ابن رسول الله دليل ما هو ؟ قال أبو جعفر عليه السلام : نعم فيه جمل الحدود ، وتفسيرها عند الحكم فقال أبى الله أن يصيب عبدا بمصيبة في دينه أو في نفسه أو [ في ] ماله ليس في أرضه من حكمه قاض بالصواب في تلك المصيبة . قال : فقال الرجل : أما في هذا الباب فقد فلجتهم بحجة إلا أن يفتري خصمكم على الله فيقول : ليس لله جل ذكره حجة ولكن أخبرني عن تفسير " لكيلا تأسوا على ما فاتكم " ؟ مما خص به علي عليه السلام " ولا تفرحوا بما آتاكم " قال : في أبي فلان واصحابه واحدة مقدمة وواحدة مؤخرة " لا تأسوا على ما فاتكم " مما خص به علي عليه السلام " ولا تفرحوا بما آتاكم " من الفتنة التي عرضت لكم بعد رسول الله صلى الله عليه وآله ، فقال الرجل : أشهد أنكم أصحاب الحكم الذي لا اختلاف فيه ثم قام الرجل وذهب فلم أره .
2 - عن أبي عبد الله عليه السلام قال : بينا أبي جالس وعنده نفر إذا استضحك حتى اغر ورقت عيناه دموعا ثم قال : هل تدرون ما أضحكني ؟ قال : فقالوا : لا ، قال زعم ابن عباس أنه من الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا . فقلت له: هل رأيت الملائكة يا ابن عباس تخبرك بولايتها لك في الدنيا والآخرة ، مع الامن من الخوف والحزن ، قال فقال إن الله تبارك وتعالى يقول : " إنما المؤمنون إخوة " وقد دخل في هذا جميع الامة ، فاستضحكت . ثم قلت : صدقت يا ابن عباس أنشدك الله هل في حكم الله جل ذكره اختلاف قال : فقال : لا ، فقلت : ما ترى في رجل ضرب رجلا أصابعه بالسيف حتى سقطت ثم ذهب وأتى رجل آخر فأطار كفه فأتى به إليك وأنت قاض ، كيف أنت صانع ؟ قال : أقول لهذا القاطع : أعطه دية كفه وأقول لهذا المقطوع : صالحه على ما شئت وابعث به إلى ذوي عدل ، قلت : جاء الاختلاف في حكم الله عز ذكره ، ونقضت القول الاول ، أبى الله عز ذكره أن يحدث في خلقة شيئا من الحدود [ و ] ليس تفسيره في الارض ، اقطع قاطع الكف أصلا ثم أعطه دية الاصابع هكذا حكم الله ليلة تنزل فيها أمره ، إن جحدتها بعدما سمعت من رسول الله صلى الله عليه وآله فأدخلك الله النار كما أعمى بصرك يوم جحدتها علي بن ابي طالب قال : فلذلك عمي بصري ، قال : وما علمك بذلك فوالله إن عمي بصري إلا من صفقة جناح الملك . قال : فاستضحكت ثم تركته يومه ذلك لسخافة عقله ، ثم لقيته فقلت : يا ابن عباس ما تكلمت بصدق مثل أمس ، قال لك علي بن أبي طالب عليه السلام: إن ليلة القدر في كل سنة ، وإنه ينزل في تلك الليلة أمر السنة وإن لذلك الامر ولاة بعد رسول الله صلى الله عليه وآله فقلت : من هم ؟ فقال : أنا وأحد عشر من صلبي أئمة محدثون ، فقلت : لا أراها كانت إلا مع رسول الله فتبدا لك الملك الذي يحدثه فقال : كذبت يا عبد الله رأت عيناي الذي حدثك به علي - ولم تره عيناه ولكن وعا قلبه ووقر في سمعه - ثم صفقك بجناحه فعميت قال فقال ابن عباس ما اختلفنا في شئ فحكمه إلى الله ، فقلت له : فهل حكم الله في حكم من حكمه بأمرين ؟ قال : لا ، فقلت : ههنا هلكت وأهلكت .
3 - وبهذا الاسناد ، عن أبي جعفر عليه السلام قال : قال الله عز وجل في ليلة القدر " فيها يفرق كل أمر حكيم " يقول : ينزل فيها كل أمر حكيم ، والمحكم ليس بشيئين ، إنما هو شئ واحد ، فمن حكم بما ليس فيه اختلاف ، فحكمه من حكم الله عز وجل ، ومن حكم بأمر فيه أختلاف فرأي أنه مصيب فقد حكم بحكم الطاغوت إنه لينزل في ليلة القدر إلى ولي الامر تفسير الامور سنة سنة ، يؤمر فيها في أمر نفسه بكذا وكذا ، وفي أمر الناس بكذا وكذا ، وإنه ليحدث لولي الامر سوى ذلك كل يوم علم الله عز وجل الخاص والمكنون العجيب المخزون ، مثل ما ينزل في تلك الليلة من الامر ، ثم قرأ : " ولو أن ما في الارض من شجرة أقلام والبحر يمده من بعده سبعة أبحر ما نفدت كلمات الله إن الله عزيز حكيم .
4 - وبهذا الاسناد ، عن أبي عبد الله عليه السلام قال : كان علي بن الحسين صلوات الله عليه يقول : " إنا انزلناه في ليلة القدر " صدق الله عز وجل أنزل الله القرآن في ليلة القدر " وما أدراك ما ليلة القدر " قال رسول الله صلى الله عليه وآله : لا أدري ، قال الله عز وجل " ليلة القدر خير من ألف شهر " ليس فيها ليلة القدر ، قال لرسول الله صلى الله عليه وآله : وهل تدري لم هي خير من الف شهر ؟ قال لا ، قال : لانها تنزل فيها الملائكة والروح بإذن ربهم من كل أمر ، وإذا أذن الله عز وجل بشئ فقد رضيه " سلام هي حتى مطلع الفجر " يقول : تسلم عليك يا محمد ملائكتي وروحي بسلامي من أول ما يهبطون إلى مطلع الفجر . ثم قال : في بعض كتابه : " واتقوا فتنة لا تصيبن الذين ظلموا منكم خاصة " في " إنا أنزلناه في ليلة القدر " وقال في بعض كتابه : " وما محمد إلا رسول قد خلت من قبله الرسل أفإن مات أو قتل انقلبتم على أعقابكم ومن ينقلب على عقبيه فلن يضر الله شيئا وسيجزي الله الشاكرين " يقول في الآية الاولى : إن محمدا حين يموت ، يقول أهل الخلاف لامر الله عز وجل : مضت ليلة القدر مع رسول الله صلى الله عليه وآله فهذه فتنة أصابتهم خاصة ، وبها ارتدوا على أعقابهم ، لانه إن قالوا : لم تذهب ، فلابد أن يكون لله عز وجل فيها أمر ، وإذا أقروا بالامر لم يكن له من صاحب بد .
5 - وعن أبي عبد الله عليه السلام قال ، كان علي عليه السلام كثيرا ما يقول - : [ ما ] اجتمع التيمي والعدوي عند رسول الله صلى الله عليه وآله وهو يقرأ : " إنا انزلناه " بتخشع وبكاء فيقولان : ما أشد رقتك لهذه السورة ؟ فيقول رسول الله صلى الله عليه وآله : لما رأت عيني ووعا قلبي ، ولما يرى قلب هذا من بعدي فيقولان : وما الذي رأيت وما الذي يرى قال : فيكتب لهما في التراب " تنزل الملائكة والروح فيها بإذن ربهم من كل أمر " قال : ثم يقول : هل بقي شئ بعد قوله عز وجل : " كل أمر " فيقولان : لا ، فيقول : هل تعلمان من المنزل إليه بذلك ؟ فيقولان : أنت يا رسول الله ، فيقول : نعم ، فيقول : هل تكون ليلة القدر من بعدى ؟ فيقولان : نعم ، قال : فيقول : فهل ينزل ذلك الامر فيها ؟ فيقولان : نعم ، قال : فيقول : إلى من ؟ فيقولان : لا ندري ، فيأخذ برأسي ويقول : إن لم تدريا فادريا ، هو هذا من بعدي قال : فإن كانا ليعرفان تلك الليلة بعد رسول الله صلى الله عليه وآله من شدة ما يداخلهما من الرعب .
6 - وعن أبي جعفر عليه السلام قال : يا معشر الشيعة خاصموا بسورة إنا أنزلناه تحلجوا ، فوالله إنها لحجة الله تبارك وتعالى على الخلق بعد رسول الله صلى الله عليه وآله وإنها لسيدة دينكم ، وإنها لغاية علمنا ، يا معشر الشيعة خاصموا ب‍ " حم والكتاب المبين إنا أنزلناه في ليلة مباركة إنا كنا منذرين " فإنها لولاة الامر خاصة بعد رسول الله صلى الله عليه وآله ، يا معشر الشيعة يقول الله تبارك وتعالى : " وإن من امة إلا خلا فيها نذير " قيل : يا أبا جعفر نذيرها محمد صلى الله عليه وآله قال : صدقت ، فهل كان نذير وهو حي من البعثة في أقطار الارض ، فقال السائل : لا ، قال أبو جعفر عليه السلام : أرأيت بعيثه أليس نذيره ، كما أن رسول الله صلى الله عليه وآله في بعثته من الله عز وجل نذير ، فقال : بلى ، قال : فكذلك لم يمت محمد إلا وله بعيث نذير قال : فإن قلت لا فقد ضيع رسول الله صلى الله عليه وآله من في أصلاب الرجال من امته ، قال : وما يكفيهم القرآن ؟ قال : بلي إن وجدوا له مفسرا قال : وما فسره رسول الله صلى الله عليه وآله ؟ قال : بلى قد فسره لرجل واحد ، وفسر للامة شأن ذلك الرجل وهو علي بن أبي طالب عليه السلام . قال السائل : يا أبا جعفر كان هذا أمر خاص لا يحتمله العامة ؟ قال : أبى الله أن يعبد إلا سرا حتى يأتي إبان أجله الذي يظهر فيه دينه ، كما أنه كان رسول الله مع خديجة مستترا حتى امر بالاعلان ، قال السائل : ينبغي لصاحب هذا الدين أن يكتم ؟ قال : أو ما كتم علي بن أبي طالب عليه السلام يوم أسلم مع رسول الله صلى الله عليه وآله حتى ظهر أمره ؟ قال : بلى ، قال: فكذلك أمرنا حتى يبلغ الكتاب أجله .
7 - وعن أبي جعفر عليه السلام قال : لقد خلق الله جل ذكره ليلة القدر أول ما خلق الدنيا ولقد خلق فيها أول نبي يكون ، وأول وصي يكون ، ولقد قضى أن يكون في كل سنة ليلة يهبط فيها بتفسير الامور إلى مثلها من السنة المقبلة ، من جحد ذلك فقد رد على الله عز وجل علمه ، لانه لا يقوم الانبياء والرسل والمحدثون إلا أن تكون عليهم حجة بما يأتيهم في تلك الليلة ، مع الحجة التي يأتيهم بها جبرئيل عليه السلام ، قلت : والمحدثون أيضا يأتيهم جبرئيل أو غيره من الملائكة عليهم السلام ؟ قال : أما الانبياء والرسل صلى الله عليهم فلا شك ، ولا بد لمن سواهم من أول يوم خلقت فيه الارض إلى آخر فناء الدنيا أن تكون على أهل الارض حجة ينزل ذلك في تلك الليلة إلى من أحب من عباده . وأيم الله لقد نزل الروح والملائكة بالامر في ليلة القدر على آدم ، وأيم الله ما مات آدم إلا وله وصي ، وكل من بعد آدم من الانبياء قد أتاه الامر فيها ، ووضع لوصيه من بعده ، وأيم الله إن كان النبي ليؤمر فيما يأتيه ، من الامر في تلك الليلة من آدم إلى محمد صلى الله عليه وآله أن أوص إلى فلان ، ولقد قال الله عز وجل في كتابه لولاة الامر من بعد محمد صلى الله عليه وآله خاصة : وعد الله الذين آمنوا منكم وعملوا الصالحات ليستخلفنهم في الارض كما استخلف الذين من قبلهم - إلى قوله - فاولئك هم " يقول : أستخلفكم لعلمي وديني وعبادتي بعد نبيكم كما استخلف وصاة آدم من بعده حتى يبعث النبي الذي يليه " يعبدونني لا يشركون بي شيئا " يقول : يعبدونني بإيمان لا نبي بعد محمد صلى الله عليه وآله فمن قال غير ذلك " فاولئك هم الفاسقون " فقد مكن ولاة الامر بعد محمد بالعلم و نحن هم ، فاسألونا فإن صدقناكم فأقروا وما أنتم بفاعلين أما علمنا فظاهر ، وأما إبان أجلنا الذي يظهر فيه الدين منا حتى لا يكون بين الناس اختلاف ، فإن له أجلا من ممر الليالي والايام ، إذا أتى ظهر ، وكان الامر واحدا . وأيم الله لقد قضي الامر أن لا يكون بين المؤمنين اختلاف ، ولذلك جعلهم شهداء على الناس ليشهد محمد صلى الله عليه وآله علينا ، ولنشهد على شيعتنا ، ولتشهد شيعتنا على الناس ، أبى الله عز وجل أن يكون في حكمه اختلاف ، أو بين أهل علمه تناقض . ثم قال أبو جعفر عليه السلام فضل إيمان المؤمن بحمله " إنا أنزلناه " وبتفسيرها على من ليس مثله في الايمان بها ، كفضل الانسان على البهائم ، وإن الله عز وجل ليدفع بالمؤمنين بها عن الجاحدين لها في الدنيا - لكمال عذاب الآخرة لمن علم أنه لا يتوب منهم - ما يدفع بالمجاهدين عن القاعدين ولا أعلم أن في هذا الزمان جهادا إلا الحج والعمرة والجوار .
8 - قال : وقال رجل لابي جعفر عليه السلام : يا ابن رسول الله لا تغضب علي قال : لماذا ؟ قال : لما اريد أن أسألك عنه ، قال : قل ، قال : ولا تغضب ؟ قال : ولا أغضب قال : أرأيت قولك في ليلة القدر ، وتنزل الملائكة والروح فيها إلى الاوصياء ، يأتونهم بأمر لم يكن رسول الله صلى الله عليه وآله قد علمه ؟ أو ياتونهم بامر كان رسول الله صلى الله عليه وآله يعلمه ؟ وقد علمت أن رسول الله صلى الله عليه وآله مات وليس من علمه شئ إلا وعلي عليه السلام له واع ، قال أبو جعفر عليه السلام : مالي ولك أيها الرجل ومن أدخلك علي ؟ قال : أدخلني عليك القضاء لطلب الدين ، قال : فافهم ما أقول لك . إن رسول الله صلى الله عليه وآله لما اسري به لم يهبط حتى أعلمه الله جل ذكره علم ما قد كان وما سيكون ، وكان كثير من علمه ذلك جملا يأتي تفسيرها في ليلة القدر ، وكذلك كان علي بن أبي طالب عليه السلام قد علم جمل العلم ويأتي تفسيره في ليالي القدر ، كما كان مع رسول الله صلى الله عليه وآله ، قال السائل : أوما كان في الجمل تفسير ؟ قال : بلى ولكنه إنما يأتي بالامر من الله تعالى في ليالي القدر إلى النبي وإلى الاوصياء : افعل كذا وكذا ، لامر قد كانوا علموه ، امروا كيف يعملون فيه ؟ قلت : فسر لي هذا قال لم يمت رسول الله صلى الله عليه وآله إلا حافظا لجملة وتفسيره ، قلت فالذي كان يأتيه في ليالي القدر علم ما هو ؟ قال : الأمر واليسر فيما كان قد علم ، قال السائل : فما يحدث لهم في ليالي القدر علم سوى ما علموا ؟ قال : هذا مما امروا بكتمانه ، ولا يعلم تفسير ما سألت عنه إلا الله عز وجل . قال السائل : فهل يعلم الاوصياء ما لا يعلم الانبياء ؟ قال : لا وكيف يعلم وصي غير علم ما اوصي إليه ، قال السائل : فهل يسعنا أن نقول : إن أحدا من الوصاة يعلم ما لا يعلم الآخر ؟ قال : لا لم يمت نبي إلا وعلمه في جوف وصيه وإنما تنزل الملائكة والروح في ليلة القدر بالحكم الذي يحكم به بين العباد ، قال السائل ، و ما كانوا علموا ذلك الحكم ؟ قال : بلى قد علموه ولكنهم لا يستطيعون إمضاء شئ منه حتى يؤمروا في ليالي القدر كيف يصنعون إلى السنة المقبلة ، قال السائل : يا أبا جعفر لا أستطيع إنكار هذا ؟ قال أبو جعفر عليه السلام : من أنكره فليس منا . قال السائل : يا أبا جعفر أرأيت النبي صلى الله عليه وآله هل كان يأتيه في ليالي القدر شئ لم يكن علمه ؟ قال : لا يحل لك أن تسأل عن هذا ، أما علم ما كان وما سيكون فليس يموت نبي ولا وصي إلا والوصي الذي بعده يعلمه ، أما هذا العلم الذي تسأل عنه فإن الله عز وجل أبى أن يطلع الاوصياء عليه إلا أنفسهم ، قال السائل : يا ابن رسول الله كيف أعرف أن ليلة القدر تكون في كل سنة ؟ قال : إذا أتى شهر رمضان فاقرأ سورة الدخان في كل ليلة مائة مرة فإذا أتت ليلة ثلاث وعشرين فإنك ناظر إلى تصديق الذي سالت عنه .
9 - وقال : قال أبو جعفر عليه السلام : لما ترون من بعثه الله عز وجل للشقاء على أهل الضلالة من أجناد الشياطين وأزواجهم أكثر مما ترون خليفة الله الذي بعثه للعدل والصواب من الملائكة ، قيل : يا أبا جعفر وكيف يكون شئ أكثر من الملائكة ؟ قال : كما شاء الله عز وجل : قال السائل : يا أبا جعفر إني لو حدثت بعض الشيعة بهذا الحديث لانكروه قال : كيف ينكرونه ؟ قال ، يقولون : إن الملائكة عليهم السلام أكثر من الشياطين قال : صدقت افهم عني ما أقول : إنه ليس من يوم ولا ليلة إلا وجميع الجن والشياطين ، تزور أئمة الضلالة ويزور إمام الهدى عددهم من الملائكة حتى إذا أتت ليلة القدر ، فيهبط فيها من الملائكة إلى ولي الامر ، خلق الله - أو قال قيض الله - عز وجل من الشياطين بعددهم ثم زاروا ولي الضلالة فأتوه بالافك والكذب حتى لعله يصبح فيقول : رأيت كذا وكذا ، فلو سأل ولي الامر عن ذلك لقال رأيت شيطانا أخبرك بكذا وكذا حتى يفسر له تفسيرا ويعلمه الضلالة التي هو عليها . وأيم الله إن من صدق بليلة القدر ، ليعلم أنها لنا خاصة لقول رسول الله صلى الله عليه وآله لعلي عليه السلام حين دنا موته : هذا وليكم من بعدي ، فان أطعتموه رشدتم ، ولكن من لا يؤمن بما في ليلة القدر منكر ، ومن آمن بليلة القدر ممن على غير رأينا فانه لا يسعه في الصدق إلا أن يقول ، إنها لنا ومن لم يقل فانه كاذب ، إن الله عز وجل أعظم من أن ينزل الامر مع الروح والملائكة إلى كافر فاسق ، فان قال : إنه ينزل إلى الخليفة الذي هو عليها فليس قولهم ذلك بشئ ، وإن قالوا : إنه ليس ينزل إلى أحد فلا يكون أن ينزل شئ إلى غير شئ وإن قالوا - وسيقولون - : ليس هذا بشئ فقد ضلوا ضلالا بعيدا .

الكافي - الشيخ الكليني ج 1 ص 532-533
محمد بن يحيى ، عن أحمد بن محمد بن عيسى ، ومحمد بن أبي عبد الله ومحمد بن الحسن عن سهل بن زياد جميعا ، عن الحسن بن العباس بن الجريش (کذا) ، عن أبي جعفر الثاني عليه السلام أن أمير المؤمنين عليه السلام قال لابن عباس : إن ليلة القدر في كل سنة ، وإنه ينزل في تلك الليلة أمر السنة ولذلك الامر ولاة بعد رسول الله صلى الله عليه وآله ، فقال ابن عباس : من هم ؟ قال : أنا وأحد عشر من صلبي أئمة محدثون .
- وبهذا الاسناد قال : قال رسول الله صلى الله عليه وآله لاصحابه : آمنوا بليلة القدر إنها تكون لعلي بن ابي طالب ولولده الاحد عشر من بعدي .
- وبهذا الاسناد أن أمير المؤمنين عليه السلام قال لابي بكر يوما : " لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله أمواتا بل أحياء عند ربهم يرزقون " وأشهد [ أن ] محمدا صلى الله عليه وآله رسول الله مات شهيدا والله ليأتينك ، فأيقن إذا جاءك فان الشيطان غير متخيل به فأخذ علي بيد أبي بكر فأراه النبي صلى الله عليه وآله فقال له : يا أبا بكر آمن بعلي وبأحد عشر من ولده ، إنهم مثلي إلا النبوة وتب إلى الله مما في يدك ، فإنه لا حق لك فيه ، قال ثم ذهب فلم ير
الكافي - الشيخ الكليني ج 7 ص 317
عدة من أصحابنا ، عن سهل بن زياد ، عن الحسن بن العباس بن الحريش عن أبي جعفر الثاني عليه السلام قال : قال أبو جعفر الاول عليه السلام لعبدالله بن عباس : يا ابن عباس أنشدك الله هل في حكم الله تعالى اختلاف ؟ قال : فقال : لا ، قال : فما ترى في رجل ضرب رجلا أصابعه بالسيف حتى سقطت فذهبت واتى رجل آخر فاطار كف يده فاتي به إليك و أنت قاض كيف أنت صانع ؟ قال : أقول لهذا القاطع : أعطه دية كف وأقول لهذا المقطوع : صالحه على ما شئت أو ابعث إليهما ذوي عدل فقال له : جاء الاختلاف في حكم الله ونقضت القول الاول أبى الله أن يحدث في خلقه شئ من الحدود وليس تفسيره في الارض ، اقطع يد قاطع الكف اصلا ثم أعطه دية الاصابع هذا حكم الله تعالى
بصائر الدرجات- محمد بن الحسن الصفار ص 150-151
حدثنا الحسين بن محمد عن احمد بن محمد عن الحسن بن العباس بن حريش عن ابى جعفر عليه السلام قال ان لنا فى ليالى الجمعة لشانا من الشأن قلت جعلت فداك أي شأن قال تؤذن للملائكة والنبيين والأوصياء الموتى وارواح الأوصياء والوصى الذى بين ظهرانيكم يعرج بها إلى السماء فيطوفون بعرش ربها اسبوعا وهم يقولون سبوح قدوس رب الملائكة والروح حتى إذا فرغوا صلوا خلف كل قائمة له ركعتين ثم ينصرفون فتنصرف الملائكة بما وضع الله فيها من الاجتهاد شديدا عظامهم لما رأو وقد زيد في اجتهادهم وخوفهم مثله وينصرف النبيون والأوصياء وارواح الأحياء شديدا حبهم وقد فرحوا اشد الفرح لانفسهم ويصبح الوصي والأوصياء قد الهموا الهاما من العلم علما جما مثل جم الغفير ليس شئ اشد سرورا منهم اكتم فوالله لهذا اعز من عند الله من كذا وكذا عندك حصنة قال يا محبور والله مايلهم الأقرار بما ترى الا الصالحون قلت والله ما عندي كثير صلاح قال لا تكذب على الله فان الله قد سماك صالحا حيث يقول اولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين والصديقين والشهداء والصالحين يعنى الذين آمنوا بنا وبامير المؤمنين وملائكته وانبيائه وجميع حججه عليه وعلى محمد واله الطيبين والطاهرين الأخيار الأبرار السلام
بصائر الدرجات- محمد بن الحسن الصفار ص 152
حدثنا احمد بن اسحق عن الحسن بن عباس بن حريش عن ابى جعفر عليه السلام قال قال أبو عبد الله عليه السلام والله ان ارواحنا وارواح النبيين لتوافى العرش ليلة كل جمعة فما ترد في ابداننا الا بجم الغفير من العلم .
حدثنا محمد (کذا) بن اسحق بن سعد عن الحسن بن عباس بن حريش عن ابى جعفر عليه السلام قال قال رسول الله صلى الله عليه وآله ان ارواحنا وارواح النبيين توافي العرش كل ليلة جمعة فتصبح الأوصياء وقد زيد في علمهم مثل جم الغفير من العلم
بصائر الدرجات- محمد بن الحسن الصفار ص 154
حدثنا الحسن بن احمد بن محمد عن ابيه عن الحسن بن عباس بن حريش عن ابى جعفر عليه السلام قال قال على والله لا يسئلني اهل التورية ولا اهل الانجيل ولا اهل الزبور والا اهل الفرقان الا فرقت بين اهل كل كتاب بحكم ما فى كتابهم
بصائر الدرجات- محمد بن الحسن الصفار ص 242-243
حدثنا احمد بن محمد عن الحسن بن العباس بن الحريش قال عرضت هذا الكتاب على ابى جعفر عليه السلام فاقر به قال قال أبو عبد الله عليه السلام قال على عليه السلام في صبح اول ليلة القدر التى كانت بعد رسول الله صلى الله عليه وآله سلونى فو الله لاخبرنكم بما يكون إلى ثلثماة وستين يوما من الذر فما دونها فما فوقها ثم لاخبرنكم بشئ من ذلك لا بتكلف ولا برأى ولا بادعاء في علم الا من علم الله وتعليمه والله لا يسألني اهل التورية ولا اهل الانجيل ولا اهل الزبور ولا اهل الفرقان الا فرقت بين كل اهل كتاب بحكم مافى كتابهم قال قلت لابي عبد الله عليه السلام ارأيت ما تعلمونه في ليلة القدر هل تمضى تلك السنة وبقى منه شئ لم تتكلموا به قال لا والذى نفسي بيده لو انه فيما علمنا في تلك الليلة ان انصتوا لاعداءكم لنصتنا فالنصت اشد من الكلام
بصائر الدرجات- محمد بن الحسن الصفار ص 243-244
حدثنا الحسن بن احمد بن محمد عن ابيه عن الحسن بن عباس بن حريش انه عرضه على ابى جعفر عليه السلام فاقر به قال فقال أبو عبد الله عليه السلام ان القلب الذى يعاين ما ينزل في ليلة القدر لعظيم الشان قلت وكيف ذاك يا ابا عبد الله قال ليشق والله بطن ذلك الرجل ثم يؤخذ إلى قلبه ويكتب عليه بمداد النور فذلك جميع العلم ثم يكون القلب مصحفا للبصر ويكون اللسان مترجما للاذن إذا اراد ذلك الرجل علم شئ نظر ببصره وقلبه فكأنه ينظر في كتاب قلت له بعد ذلك وكيف العلم في غيرها ايشق القلب فيه ام لا قال لا يشق لكن الله يلهم ذلك الرجل بالقذف في القلب حتى يخيل إلى الاذن انه تكلم بما شاء الله عمله والله واسع عليم
بصائر الدرجات- محمد بن الحسن الصفار ص 300
حدثنا احمد بن اسحق عن الحسن بن عباس بن حريش عن ابى جعفر عليه السلام قال سأل ابا عبد الله عليه السلام رجل من اهل بيته عن سورة انا انزلناه في ليلة القدر فقال ويلك سألت عن عظيم اياك والسؤال عن مثل هذا فقام الرجل قال فاتيته يوما فاقبلت عليه فسألته فقال انا انزلناه نور عند الانبياء والاوصياء لا يريدون حاجة من السماء و لامن الارض الا ذكروها لذلك النور فاتيهم بها فان مما ذكر على بن ابى طالب عليه السلام من الحوائج انه قال لابي بكر يوما ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم فاشهد ان رسول الله صلى الله عليه وآله مات شهيدا فاياك ان تقول انه ميت والله لياتينك فاتق الله إذا جائك الشيطان غير متمثل به فعجب به أبو بكر أو فقال ان جائنى والله اطعته وخرجت مما انا فيه قال فذكر امير المؤمنين لذلك النور فعرج إلى ارواح النبيين فإذا محمد صلى الله عليه وآله قد البس وجهه ذلك النور واتى وهو يقول يا ابا بكر آمن بعلى عليه السلام وباحد عشر من ولده انهم مثلى الا النبوة وتب إلى الله برد ما في يديك إليهم فانه لا حق لك فيه قال ثم ذهب فلم ير فقال أبو بكر اجمع الناس فاخطبهم بما رايت وابرء إلى الله مما انا فيه اليك يا على على ان تؤمنني قال ما انت بفاعل و لولا انك تنسى ما رايت لفعلت قال فانطلق أبو بكر إلى عمر ورجع نور انا انزلناه إلى على عليه السلام فقال له قد اجتمع أبو بكر مع عمر فقلت أو علم النور قال ان له لسانا ناطقا وبصرا ناقدا يتجسس الاخبار للاوصياء عليه السلام ويستمع الاسرار ويأتيهم بتفسير كل امر يكتتم به اعدائهم فلما اخبر أبو بكر الخبر عمر قال سحرك وانها لفى بنى هاشم لقديمة قال ثم قاما يخبران الناس فما دريا ما يقولان قلت لماذا قال لانهما قد نسياه وجاء النور فاخبر عليا عليه السلام خبرهما فقال بعدا لهما كما بعدت ثمود
بصائر الدرجات- محمد بن الحسن الصفار ص 462
حدثنا احمد بن اسحق عن الحسن بن العباس بن جريش (کذا) عن ابى جعفر عليه السلام قال قال أبو عبد الله عليه السلام انا انزلناه نور كهيئة العين على راس النبي صلى الله عليه وآله والاوصياء لا يريد احد منا علم امر من امر الارض أو امر من امر السماء إلى الحجب التى بين الله وبين العرش الا رفع طرفه إلى ذلك النور فراى تفسير الذى اراد فيه مكتوبا
بصائر الدرجات- محمد بن الحسن الصفار ص 473
حدثنا أبو على احمد بن اسحق عن الحسن عن (کذا) العباس بن جريش (کذا) عن ابى جعفر الثاني قال قال أبو جعفر الباقر عليه السلام ان الاوصياء محدثون يحدثهم روح القدس ولا يرونه وكان على عليه السلام يعرض على روح القدس ما يسئل عنه فيوجس في نفسه ان قد اصبت بالجواب فيخبر فيكون كما قال

فضائل الأشهر الثلاثة- الشيخ الصدوق ص 117 به بعد
حدثنا محمد بن موسى بن المتوكل رضي الله عنه قال : حدثنا محمد بن أبى عبد الله الكوفي عن سهل بن زياد عن الحسن بن عباس بن جريش (کذا) الرازي عن ابى جعفر محمد بن علي بن موسى بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن ابى طالب عليهم السلام عن أبيه عن جده عليهم السلام قال : قال الصادق عليه السلام : سمعت أبى عليه السلام : يقول : ما قرأ عبد إنا أنزلناه الف مرة يوم الاثنين والف مرة يوم الخمسين الا خلق الله تبارك وتعالى منها ملكا يدعى العوى راحته اكبر من سبع سموات وسبع أرضين في موضع كل ذرة من جسده الف شعرة في كل شعرة الف لسان ينطق كل لسان لقوة السنة الثقلين يستغفر لقاريها ويضاعف الرب تعالى استغفار الفي سنة الف مرة .
- وبهذا الاسناد قال : قال أبو جعفر الباقر عليه السلام : من أحيي ليلة القدر غفرت له ذنوبه ولو كانت عدد نجوم السماء ومثاقيل الجبال ومكائيل البحار .
- وبهذا الاسناد قال : قال أبو جعفر محمد بن علي الباقر عليهما السلام من قرأ إنا أنزلناه في حرم الله عز وجل الف مرة كتب الله عز وجل له أجر كل حجة أو عمرة كانت أو تكون ومن قرأها في موقف عرفة مأة مرة : كان له أجر المجاهدين إلى يوم القيامة ومن قرأها في مسجد منى سبعين مرة كان له أجر كل صدقة تصدق بها أو يتصدق بها إلى يوم القيامة ومن قرأها في جوف الكعبة كان له اجور الصديقين والشهداء الى يوم القيامة ومن قرأها في مسجد المدينة عند قبر رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم احدى وعشرين مرة كان له اجور أهل الجنة إلى يوم القيامة وكتب له مثل أجر النبيين .
تفسير القمي - علي بن ابراهيم القمي ج 2 ص 301
أخبرنا أحمد بن إدريس عن أحمد بن محمد عن الحسن بن العباس الحريشي عن أبي جعفر عليه السلام قال قال أمير المؤمنين عليه السلام بعد وفاة رسول الله صلى الله عليه وآله في المسجد والناس مجتمعون بصوت عال " الذين كفروا وصدوا عن سبيل الله أضل أعمالهم " فقال له ابن عباس : يا أبا الحسن لم قلت ما قلت ؟ قال قرأت شيئا من القرآن ، قال لقد قلته لامر ، قال نعم ان الله يقول في كتابه " وما آتاكم الرسول فخذوه وما نهاكم عنه فانتهوا " أفتشهد على رسول الله صلى الله عليه وآله انه استخلف فلانا ؟ قال : ما سمعت رسول الله صلى الله عليه وآله أوصى إلا اليك ، قال : فهلا بايعتني ؟ قال : اجتمع الناس عليه فكنت منهم ، فقال أمير المؤمنين عليه السلام كما اجتمع أهل العجل على العجل ها هنا فتنتم ومثلكم كمثل الذي استوقد نارا فلما أضاءت ما حوله ذهب الله بنورهم وتركهم في ظلمات لا يبصرون صم بكم عمي فهم لا يرجعون
تفسير القمي - علي بن ابراهيم القمي ج 2 ص 351
حدثنا محمد بن ابي عبد الله قال : حدثنا سهل بن زياد عن الحسن بن العباس ابن الحريش عن ابي جعفر الثاني عليه السلام في قوله : لكيلا تأسوا على ما فاتكم ( قال قال أبو عبد الله عليه السلام سأل رجل أبي عن ذلك فقال نزلت في . . . الخ كما سيجي...
و با فاصله اندک:
... وقال أبو جعفر الثاني عليه السلام في قوله ( لكيلا تأسوا على ما فاتكم ) قال قال أبو عبد الله عليه السلام سأل الرجل أبي عليه السلام عن ذلك قال نزلت في زريق وأصحابه واحدة مقدمة وواحده مؤخرة " لا تأسوا على ما فاتكم " مما خص به علي بن ابي طالب عليه السلام ولا تفرحوا بما أتاكم من الفتنة التي عرضت لكم بعد رسول الله صلى الله عليه وآله ، فقال الرجل أشهد انكم أصحاب الحكم الذي لا اختلاف فيه ، ثم قال الرجل فذهب فلم أره

فلاح السائل- السيد ابن طاووس الحسني ص 257
ومن الروايات فيما يقرء بعد عشاء الاخرة للامان ما رواه محمد بن على اليزدابادى قال حدثنا احمد بن محمد بن يحيى العطار القمى عن ابيه عن احمد بن محمد بن عيسى عن الحسن بن العباس بن الحريش الرازي عن ابى جعفر محمد بن على بن موسى بن جعفر عليهم السلام قال من قرء انا انزلناه في ليلة القدر سبع مرات قبل عشاء الاخرة كان في ضمان الله تعالى حتى يصبح.
فلاح‏السائل ص : 199
ما ذكره محمد بن علي بن محمد اليزدآبادي قال حدثنا أحمد بن محمد بن يحيى العطار قال حدثنا أبي عن أحمد بن محمد بن عيسى عن الحسن بن العباس بن الحريص (کذا) الرازي عن أبي جعفر محمد بن علي بن موسى بن جعفر ع قال من قرأ إنا أنزلناه في ليلة القدر بعد صلاة العصر عشر مرات له علي مثل أعمال الخلائق
روايت زير هم اگر نظريه استاد مدرسی را بپذيريم احتمالا در کتاب ابن الحريش نقل شده بوده است:
بصائر الدرجات- محمد بن الحسن الصفار ص 244-245
حدثنا احمد بن محمد واحمد بن اسحق عن القاسم بن يحيى عن بعض اصحابنا عن ابىعبد الله عليه السلام قال...
وبهذا الاسناد قال لما قبض رسول الله صلى الله عليه وآله هبط جبرئيل ومعه الملائكة و الروح الذين كانوا يهبطون في ليلة القدر قال ففتح لامير المؤمنين عليه السلام بصره فرأهم في منتهى السموات إلى الارض يغسلون النبي صلى الله عليه وآله معه ويصلون معه عليه ويحفرون له والله ما حفر له غيرهم حتى إذا وضع في قبره نزلوا مع من نزل فوضعوه فتكلم وفتح لامير المؤمنين عليه السلام سمعه فسمعه يوصيهم به فبكى وسمعهم يقولون لانالوه جهدا وانما هو صاحبنا بعدك الا انه ليس يعايننا ببصره بعد مرتنا هذه حتى إذا مات امير المؤمنين عليه السلام راى الحسن والحسين مثل ذلك الذى رأى ورأيا النبي صلى الله عليه وآله ايضا يعين الملائكة مثل الذى صنعوه بالنبي حتى إذا مات الحسن رأى منه الحسين مثل ذلك وراى النبي صلى الله عليه وآله وعليا عليه السلام يعينان الملائكة حتى إذا مات الحسين رأى على بن الحسين منه مثل ذلك ورأى النبي صلى الله عليه وآله وعليا والحسن يعينون الملائكة حتى إذا مات على بن الحسين رأى محمد بن على عليه السلام مثل ذلك ورأى النبي صلى الله عليه وآله وعليا عليه السلام والحسن والحسين عليهما السلام يعينون الملائكة حتى إذا مات محمد بن على رأى جعفر مثل ذلك ورأى النبي صلى الله عليه آله وعليا عليه السلام والحسن والحسين وعلى بن الحسين يعينون الملائكة حتى إذا مات جعفر راى موسى منه مثل ذلك هكذا يجرى إلى اخرنا.
پنجشنبه ۷ فروردين ۱۳۹۹ ساعت ۱:۲۲