شوربختانه بايد گفت ترجمه بسياری از کتاب هایی که به ويژه در دو دهه اخير از زبان های اروپایی در حوزه اسلام و ايران به فارسی منتشر شده کمک خاصی به تعميق مطالعات تاريخی در ايران نمی کند؛ سهل است گاهی موجب می شود سنت قديمی خودمان هم در پژوهش های تاريخی و ادبی تضعيف شود چنانکه عملا هم شده است. ترجمه خوب است به شرط اينکه کتاب و مقاله ای که ترجمه می شود کتابی باشد که يا مطالبش دست اول باشد و يا دست کم روش درست تحقيق در متون و اسناد را آموزش دهد. خيلی از کتاب ها و مقالات خارجی که در اين سال ها به فارسی ترجمه شده يا گزارش کلی و تکرار مطالب گذشتگان است و يا اينکه مشابه داخلی آنها موجود است و چيز تازه ای به دانش بومی ما نمی افزايد. پس با اين همه مشکلات اقتصادی در عرصه نشر واقعا ترجمه کتاب و مقاله خارجی اگر اين شروط در آن رعايت نشود چه فايده ای خواهد داشت؛ اگر ضرر نداشته باشد. چون هم جای انتشار کتاب های داخلی مفيد را می گيرد و هم اينکه جوانان ما به جای خواندن متون اصلی و تحقيقات دقيق استادان مسلم داخلی و خارجی به نوشته هایی دلمشغول می شوند که عملا کمکی به آنها نمی کند. بسياری از آنچه در سال های اخير در ايران در حوزه هایی مانند تاريخ تشيع و حديث و فلسفه ملاصدرا و تاريخ فرق و مذاهب و يا تاريخ سلسله های ايرانی و تاريخ ادبيات فارسی و امثال اين موضوعات نوشته شده از شمار قابل توجهی از نمونه های خارجی بهترند. همين دو دانشنامه فارسی (دائرة المعارف بزرگ اسلامی و دانشنامه جهان اسلام) مقالات زيادی در آنها هست که از بسیاری از مقالات مشابه دانشنامه ای و حتی منتشر شده در مجلات آکادميک خارجی بهترند و متأسفانه عموما مورد غفلت قرار می گيرند.

دانشجويان ما به جای خواندن تحقيقات و نوشته های دست چندم نخست بايد در هر رشته متون اصلی را بخوانند و بعد تحقيقات کسانی مانند علامه قزوينی و جلال الدين همایی و عباس زریاب خویی و امثال آن بزرگواران را. من زمانی نوشتم که مقاله فقيه برجسته و محقق دقيق النظر روزگار ما آية الله شبيری درباره فهرست منتجب الدين خود به تنهایی به اندازه چند واحد درسی دانشگاهی برای آموزش شيوه و روش تحقيق در رجال و تراجم نگاری مفيد است.

اين ياداشت👆 را قبلا منتشر کرده بودم. منتهی باز اين روزها می بينم ترجمه و انتشار اين دست کتاب ها در ايران ادامه دارد. ترجمه يک کتاب زمانی مبرر است که حرف و سخن تازه ای در ميان باشد. ممکن است اصل مطالب چندان مهم و یا مقبول نباشد اما شیوه و روش نویسنده قابل توجه باشد. در این صورت ترجمه شاید ضرورت داشته باشد. یا اینکه گاهی نویسنده از منابعی استفاده کرده که دسترسی به آنها به دلائل مختلف و از جمله مانع زبانی و تخصصی در ايران ممکن نباشد آنگاه فارغ از درستی مطالب و يا رويکرد نويسنده ترجمه اثرش شايد واجد اهميتی باشد. نمونه کتاب هایی است که از منابعی به زبان های قديم و مهجور بهره می گيرند. دست آخر ترجمه کتاب هایی ضروری است که رشته ای را به بحث می گذارند که در ایران هنوز چندان مورد توجه نیست، به طور مثال مطالعات مربوط به احوال اعراب قبل از اسلام و يا تاريخ مسيحيت خاورميانه پيش از اسلام. اما ترجمه کتاب هایی که در حد کلياتند درباره فلسفه اسلامی و يا تشيع و يا از اين دست چه فايده ای دارد؟ جز صرف هزينه ای بیجا و حتی خلط ميان اولويت ها...
جمعه ۷ تير ۱۳۹۸ ساعت ۸:۳۹