اين روزها معمولا از آدم های بی اطلاع زياد شنيده می شود که در دوره پهلوی پدر و پسر آدم های متخصص و کاردان توليت امور را در دست داشتند. اما آگاهان به تاريخ به درستی می دانند که در هر دو دوره رضاخان و پسرش محمد رضا رجال مستقل به حاشيه رانده شدند و به تدريج و با به کارگيری انواع حيل رانده و خانه نشین شدند. در طی زمان هم به تدريج جای رجال کارآمد تربيت شده نظام ديوانسالاری قاجار را هم مشتی رجال وابسته پر کردند که برکشیده نظام مابعد کودتایی و آماده خدمت به استبداد همايونی بودند. آن رجال کاردان، تربيت شده نظام قاجار بودند و نه پهلوی. در حقیقت وزرا و متولیان کاردان اين دوران برکشيده رجال برجسته ای همچون محمد علی فروغی و احمد قوام، يعنی تربیت شدگان دوران قاجار بودند که به جبر شرایط تاریخی رياست کابينه را عهده دار می شدند. تبار و سنت خاندانی بیشتر رجال مهم عصر پهلوی به دوران قاجار می رسد و با تربیت شده های دوران بعد از کودتا متفاوتند.
اگر رضا شاه را می خواهيد به درستی بشناسيد روايت تبعيد او و اينکه چگونه در نهايت ناچار شد به شادروان محمد علی فروغی، نخست وزير سابقش که خود شش سال قبل او را عزل و خانه نشين کرده بود پناه ببرد بخوانيد. محمد علی فروغی دل در گروی حفظ تماميت ارضی کشور داشت و بنابراين در آن شرایط سخت چاره ای نديد جز اينکه فرزند بيست و یکی دو ساله و بی تجربه و نا آشنای او را با عالم سياست به تخت شاهی بنشاند. سلطنت در خاندان پهلوی ريشه ای نداشت و خود رضا خان درست چند سالی قبلتر با کودتای اسفند 1299 سيد ضياء الدين طباطبایی که از هر جهت بر رضاخان ارجحیت داشت زمام قدرت را به دست گرفته و مشروطيت و نظام آن را در طی دوران پادشاهی خود به مرز نابودی مطلق کشانده بود. بنابراين محمد علی فروغی، آن فرزانه اديب و دانش پرور و کاردان در شرایط اشغال کشور و در آستانه افتادن رضا خان در اسارت اشغالگران کنارهگیری رضاشاه را پيشنهاد کرد و از سر ناچاری مقدمات انتقال قدرت به پسرش محمدرضا را فراهم کرد. متن استعفا را به دست خود نوشت و شاه نا امید آن را امضا کرد. او در قدم بعد کوشيد بخشی از اشتباهات رضا شاه را جبران کند و اصلاحاتی را به دست شاه جوان زمينه سازی کند. طبیعی بود که رضا خان ديگر در ايران جایی نداشت و بنابراين مقدمات خروج و تبعید خودش و خانواده اش از کشور فراهم شد. فروغی در برابر جان سختی يکی از "والا حضرتان" که حاضر نمی شد به تبعيد رود گفته بود "برو بهش بگو یا برو یا میآیم مثل موش دمت را میگیرم از مملکت میاندازمت بیرون".
اگر رضا شاه را می خواهيد به درستی بشناسيد روايت تبعيد او و اينکه چگونه در نهايت ناچار شد به شادروان محمد علی فروغی، نخست وزير سابقش که خود شش سال قبل او را عزل و خانه نشين کرده بود پناه ببرد بخوانيد. محمد علی فروغی دل در گروی حفظ تماميت ارضی کشور داشت و بنابراين در آن شرایط سخت چاره ای نديد جز اينکه فرزند بيست و یکی دو ساله و بی تجربه و نا آشنای او را با عالم سياست به تخت شاهی بنشاند. سلطنت در خاندان پهلوی ريشه ای نداشت و خود رضا خان درست چند سالی قبلتر با کودتای اسفند 1299 سيد ضياء الدين طباطبایی که از هر جهت بر رضاخان ارجحیت داشت زمام قدرت را به دست گرفته و مشروطيت و نظام آن را در طی دوران پادشاهی خود به مرز نابودی مطلق کشانده بود. بنابراين محمد علی فروغی، آن فرزانه اديب و دانش پرور و کاردان در شرایط اشغال کشور و در آستانه افتادن رضا خان در اسارت اشغالگران کنارهگیری رضاشاه را پيشنهاد کرد و از سر ناچاری مقدمات انتقال قدرت به پسرش محمدرضا را فراهم کرد. متن استعفا را به دست خود نوشت و شاه نا امید آن را امضا کرد. او در قدم بعد کوشيد بخشی از اشتباهات رضا شاه را جبران کند و اصلاحاتی را به دست شاه جوان زمينه سازی کند. طبیعی بود که رضا خان ديگر در ايران جایی نداشت و بنابراين مقدمات خروج و تبعید خودش و خانواده اش از کشور فراهم شد. فروغی در برابر جان سختی يکی از "والا حضرتان" که حاضر نمی شد به تبعيد رود گفته بود "برو بهش بگو یا برو یا میآیم مثل موش دمت را میگیرم از مملکت میاندازمت بیرون".
شنبه ۴ خرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱:۵۵