در منابع تراجم نگاری متأخر امامی از یک جمال الدین علی فرزند محمود حمصی، عالم و متکلم بلند آوازه امامی ری یاد شده و به او تألیفی به نام مشکوة الیقین فی اصول الدین نسبت داده شده. از این کتاب ظاهرا تنها تاکنون یک نسخه شناسایی شده (تحقیق آن همینک با همکاری فاضل محترم آقای عطایی نظری در دست آماده سازی است). آقا بزرگ طهرانی در ذریعه از کتاب یاد کرده اما نسخه ای از آن را نشان نداده است. کتاب البته متن پر برگی نیست اما از لحاظ تحول دانش کلام امامی مهم است. چند نکته را باید درباره این کتاب اینجا متذکر شوم: نخست اینکه در بحث امامت نویسنده به کتاب مطالع الأنوار ارجاع می دهد و آشکار است که این کتاب تألیف دیگری است از خود او و احتمالا شامل تمامی مباحث اصول دین و نه تنها بحث امامت. از کتاب مطالع الانوار یادی در منابع امامی نشده. نکته دوم اینکه در کتاب تأثیر شیوه حمصی در المنقذ من التقلید (تعلیق عراقی) دیده نمی شود. اگر نویسنده حقیقتا فرزند حمصی است چرا تأثیر شیوه کلامی او را نمی توان در این کتاب آشکارا دید و یا ارجاعی به آثار پدرش در آن یافت؟ نکته سوم درباره این متن این است که با وجود آنکه دلیلی استوار بر صحت انتساب کتاب به فرزند حمصی وجود ندارد (اگر اصل وجود چنین فرزندی ثابت باشد) با این وصف متن کتاب و شیوه نویسنده در مباحث مختلف آن چه در بحث توحید و چه در بحث امامت کهنه به نظر می رسد و به نظر نمی آید تألیفی باشد از بعد از دوران محقق طوسی. نکته آخری که باید اینجا تذکر داد این است که در مباحث مختلف توحیدی در این کتاب تأثیر بحث های فخر رازی آشکارا پیداست. البته نویسنده نامی از او نمی برد اما نظراتش ناظر به سخنان و یا شبهات فخر رازی است و در مواقعی معلوم است که در جهت پاسخگویی به شبهات مطرح شده از سوی فخر رازی است. در این کتاب نویسنده به احتمال زیاد از طریق آثار فخر رازی با بحث های فلاسفه آشنایی یافته و از بحث وجوب وجود و تمایز وجود و ماهیت سخن می گوید اما به نظر نمی آید که از طریق ابن سینا و یا محقق طوسی با براهین فلسفی آشنا باشد. در واقع او تحت تأثیر فخر رازی از کلام سنتی فاصله می گیرد. گو اینکه در بخش هایی از مباحث توحید و صفات شیوه اش بهشمی است (در بحث امامت هم آشکارا تحت تأثیر شریف مرتضی است) اما تأثیر مستقیمی از ابوالحسین و ملاحمی و یا حمصی در او دیده نمی شود. به هرحال متن را نباید کسی نوشته باشد که تحت تأثیر مکتب ابوالحسین است، چنانکه تحت تأثیر محقق طوسی هم نیست. گرچه برخی مطالبش به رویکرد کلی محقق طوسی در نقد فخر رازی نزدیک است. از مجموع آنچه گفته شد احتمالا بتوان نتیجه گرفت که این متن بسان نمونه ای است از تحول کلام امامی از دوران حمصی تا محقق طوسی. یعنی این متن را باید در میانه این راه قرار داد، زمانی که علمای امامیه با آثار فخر رازی آشنا می شدند. می دانیم که یکی از شاگردان حمصی ردیه ای بر معالم فخر رازی داشته است. بعید نیست که این متن نوشته فرزند حمصی باشد، فرزندی که بیش از آنکه تحت تأثیر آرای پدر بوده باشد تحت تأثیر فضای تازه در کلام مابعد فخر رازی بوده است.
این نکته را هم اضافه کنم که گاه نويسندگانی در ادوار متأخر به شیوه ای تقليدی و يا التقاطی از مبانی مکاتب مختلف کلامی در تدوين آثار خود بهره می برده اند که به همين دليل نمی توان آثار آنها را به عنوان تداوم سنت ها و يا پارادايم های کلامی کهن تفسير کرد. بنابراين ممکن است در اثری کلامی از قرون متأخر برخی مبانی بهشميان جانشين مکتب فلسفی خواجه شده باشد اما اين به معنی تداوم سنت بهشمی در ميان اماميه نيست. متن ما به نظر می رسد از اين دست متون نباشد. بلکه به احتمال زياد نوشته ای است از نيمه اول سده هفتم قمری.
این نکته را هم اضافه کنم که گاه نويسندگانی در ادوار متأخر به شیوه ای تقليدی و يا التقاطی از مبانی مکاتب مختلف کلامی در تدوين آثار خود بهره می برده اند که به همين دليل نمی توان آثار آنها را به عنوان تداوم سنت ها و يا پارادايم های کلامی کهن تفسير کرد. بنابراين ممکن است در اثری کلامی از قرون متأخر برخی مبانی بهشميان جانشين مکتب فلسفی خواجه شده باشد اما اين به معنی تداوم سنت بهشمی در ميان اماميه نيست. متن ما به نظر می رسد از اين دست متون نباشد. بلکه به احتمال زياد نوشته ای است از نيمه اول سده هفتم قمری.
شنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۷ ساعت ۱۲:۲۷