در کشورهای اسلامی در طول سده بیستم و تا به امروز از سوی طیفی از متفکران و نویسندگان مسلمان نوعی بدبینی و عدم اعتماد به استشراق وجود داشته است. برخی با رویکرد دینی و برخی با رویکردهای قومی و یا چپ نسبت به پدیده استشراق واکنش منفی نشان داده اند. نقد ساختاری ادوارد سعید در اواخر سده گذشته البته راه را بر نقدهای جدی بیشتری بر شرقشناسی و اسلامشناسی غربیان باز کرد و اینبار کسانی مانند محمد ارکون نیز نه البته با شیوه های سنتی بلکه از خاستگاه علوم انسانی به نقد پدیده شرقشناسی پرداختند. با این همه شرقشناسی سده های نوزدهم و اوائل سده بیستم در واقع به تاریخ پیوسته است و آنچه همینک و در طی دهه های پیشین ما در غرب شاهدش هستیم نه شرقشناسی با مختصات و ساختارهای معرفتی سنتی آن که در واقع انواعی از تخصص های دانشگاهی در حوزه های تاریخ و دین و جامعه شناسی است و به کلی مبانی آن با آنچه در سده نوزدهم شرقشناسیش می خواندند متفاوت است.

با وجود همه سخن ها که درباره شرقشناسی در دهه های گذشته گفته شده اما حتی مخالفان آن هم کمتر تردید می کنند که تحقیقات تاریخی و فیلولوژیک و متن شناسی آنان سهمی اساسی در شناخت ما از منابع و تاریخ اسلام و مسلمانان و تمدن اسلامی دارد و در این میان باید اشاره کرد به صدها متنی که در طول دو سه سده گذشته با همت شرقشناسان آلمانی و انگلیسی و فرانسوی و غیره منتشر شد و در اختیار ما قرار گرفت.

بر اساس مرده ریگ شرقشناسی سنتی گذشته و با تحولی که در دپارتمان های مطالعات تاریخ و مذهب و خاورشناسی در طول چند دهه گذشته در غرب صورت گرفت مطالعات اسلامی و ایرانشناسی در غرب گستره وسیعتری پیدا کرد و مرزهای خاورشناسی قدیم را درنوردید. حاصل آن مطالعات هم در طبع دوم دائره المعارف اسلام طبع لیدن قابل پیگیری است.

همینک در غرب و دانشگاه های غربی نسل جدیدی از تحصیلکرده ها و فارغ التحصیلان رشته های مطالعات اسلام و خاورمیانه پدید آمده اند که بسیاریشان یا از کشورهای اسلامی می آیند و یا نسل های دوم و سوم مهاجرین مسلمان به کشورهای غربی اند. تحولات چند دهه اخیر در جهان اسلام و علاوه بر آن ارتباطات مجازی و تسهیل داد و ستد علمی و سهولت دستیابی به منابع کتابی و سندی ماهیت مطالعات اسلامی در غرب را در طول سال های گذشته با تغییراتی بسیار بنیادی مواجه کرده است. زمینه های مطالعاتی و همچنین شیوه های پژوهشی هم تغییر کرده است کما اینکه شیوه عرضه پژوهش ها هم تغییر کرده. عده ای از مطالعات اسلامشناسی در واقع مطالعات تاریخ معاصر و بل بررسی تحولات معاصر است. بسیاری از انتشارات حوزه مطالعات اسلامی به تدوین کتاب هایی با هدف معرفی های اجمالی و کلی گویی ها و صرفا برای مخاطب عام اروپایی زبان نوشته می شود و بسیاری از تحقیقات اسلامشناسی هم عملا چیز تازه ای بر دانسته های قبلی نمی افزاید. با این همه همچنان سنتی در میان اسلامشناسان در غرب وجود دارد که با تحقیقات متن محور درباره تاریخ تفکر و حقوق اسلامی و یا تاریخ تمدن اسلام و تاریخ آغازین اسلام و اعراب و یا ایرانشناسی کهن پژوهش هایی ماندگار را سامان می دهد. با نتایج این قبیل تحقیقات می توان موافقت و یا مخالفت کرد اما تردیدی نیست که نوشته های کسانی مانند آقایان مادلونگ، فان اس، فرانک و بسیاری دیگر و از جمله در نسل بعد از آنان در حوزه فلسفه و کلام و تاریخ و متن شناسی در شناخت ما از تمدن اسلامی تأثیری ماندگار خواهند داشت.

من در نوشته هایم معمولا از این سنت متن محور در مطالعات اسلامشناسی غربی ستایش کرده ام. برخی از محققین در غرب هم هستند که گرچه ممکن است با نتایج تحقیقات آنان موافق نباشم اما شیوه های پرسش گری آنان و تأملات نظریشان را می پسندم. این طبعا به معنی قبول آرای آنان نیست. مهم شیوه پرسیدن است. پاسخ ها البته همواره می توانند مورد مناقشه قرار گیرند.

در سال های اخیر دست کم در حوزه مطالعات اسلامشناسی به زبان فارسی نوشته های بسیار خوبی در ایران منتشر می شود. به ویژه در سنت مطالعات متن شناسی و نسخه شناسی و شیعه شناسی. الآن شماری از بهترین پژوهش ها در حوزه شیعه شناسی را باید به زبان فارسی خواند. از این نقطه نظر سنت اسلام شناسی در غرب باید اهمیت تحقیقات جدید به زبان فارسی را جدی بگیرد.
يكشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۱:۵۴