برخی از نويسندگان به اشتباه و بر اثر برخی قرائن نا استوار صاحب بن عبّاد، وزير معروف آل بويه را امامی مذهب معرفی می کنند. او بی ترديد در مباحث کلامی، معتزلی بود و در اين زمينه شماری از آثارش باقی مانده و منتشر هم شده. او در مذهب نيز بر گرايش زيدی بود. زيدی بودن او را ابو حيان توحيدي به طور نمونه در اخلاق الوزيرين (ص 167) مورد توجه قرار داده است. مناسبات حسنه و عميق او با زيديه و امامان زيدی هم کاملا در منابع مختلف گزارش شده است. استاد ما مرحوم محقق جعفري معتقد بود او در نهايت بر مذهب امامی شد که البته دليلی بر آن نداريم. آنچه اينجا مد نظر من در اين يادداشت است توجه دادن به اين نکته است که عمده مطالب ابو طالب هاروني در کتاب الدعامة در بحث از امامت زيدی و معتزلی و نقد بر اماميه به گواهی خود ابو طالب برگرفته از مجالس بحث صاحب بن عبّاد بوده است. البته بخشی از آنچه در اين کتاب در نقد آرای اماميه مطرح شده قبل تر توسط کسانی مانند ابو زيد علوي و يا ابو العبّاس حسني، دو عالم مهم زيدی ري مطرح شده بود اما بخشی از مطالب تازه اين کتاب به احتمال زياد و چنانکه خود ابو طالب هاروني هم گزارش می کند از تعاليم صاحب بن عباد اخذ شده است. در اين نوع مطالب صاحب بن عبّاد (و ابو طالب هاروني) هم سخن و نقدشان ناظر به شيوه های ابن راوندي در دفاع از مقوله امامت عقلی و مسئله نص و ضرورت آن است و هم ناظر به نقد شيوه متمايز و کم و بيش عقلی/ سمعی ابن قبه رازي. با مقايسه مطالب کتاب الدعامة با مطالب بخش امامت المغني تأليف قاضي عبد الجبّار به نظر می رسد که مجالس صاحب بن عباد در اين زمينه قبل از تأليف بخش امامت کتاب المغني که در سال 380 ق پايان گرفته برگزار می شده است و حتی می توان اثر نقدهای صاحب بن عباد را بر بحث های امامت اماميه در کتاب المغني هم ديد؛ گرچه المغني تحولات عميقتری را در نظر اماميه در زمينه امامت بازتاب می دهد که به احتمال قوی ناظر به آثار شيخ مفيد در اين زمينه است. يعنی قاضي عبد الجبّار با شماری از آثار شيخ مفيد درباره امامت آشنا بوده و آنها را در کتابش و در نقدش بر اماميه مد نظر داشته است. اين البته در کنار توجهی است که قاضي عبد الجبّار به طور خاص به آثار ابن قبه در اين زمينه داشته است.
صاحب بن عباد کتابی هم درباره امامت داشته که در آن ضمن پذيرش اعتقاد به تفضيل حضرت امير (که اعتقاد زيديه و در عين حال شماری زياد از معتزليان بغداد و حتی بصره بود) امامت خلفای سه گانه را تأيد کرده بود. اين گرايش البته در ميان زيديه بی سابقه نبود و علاوه بر زيديه بتری، شماری از زيديه معتزلی مشرب سده چهارم به آن اعتقاد داشتند. با اين وصف به نظر می رسد صاحب بن عباد در جا انداختن اين باور در ميان شماری از زيديه ايرانی مؤثر بوده است. اين کتاب او شايد خلاصه همان بحث های مجالس او بود که هاروني در الدعامة به آنها اشاره می کند. هر چه هست ابن نديم در الفهرست از آن ياد می کند (ص 194). گرچه اين کتاب مفقود است اما احتمالا چنانکه گفتيم مطالبش همين هايی است که در کتاب الدعامة امروزه در دسترس است. اين کتاب ظاهرا در دسترس شيخ مفيد قرار گرفته بوده و آن را در کتابی نقد کرده است. اين کتاب شيخ مفيد را رجال نگاران شيعی ياد کرده اند: كتاب النقض على ابن عبّاد في الإمامة (رجال النجاشي، ص 399؛ الطوسي، فهرست كتب الشيعة و أصولهم و أسماء المصنفين و أصحاب الأصول، ص 445 ؛ بسيار بعيد است که مقصود از ابن عباد در اينجا معمر بن عبّاد معتزلی باشد). آنچه شيخ مفيد در اين کتاب در نقد صاحب بن عبّاد گفته بوده بايد عمدتا مربوط باشد به نقدهای او بر نظريه نص اماميه چنانکه اثرش را در کتاب الدعامة می بينيم. شريف مرتضی در کتاب الشافي به انواعی از مطالبی که نمونه اش را در کتاب الدعامة می بينيم پاسخ داده و به احتمال قوی بخشی از اين پاسخ ها را مديون کتاب استادش شيخ مفيد است؛ گرچه شريف مرتضی مطالبی انحصاری هم در نقد آن گونه مباحث دارد که خود او مبتکر آن است (نک: مقاله ای که به زبان انگليسی درباره الشافي با همکاری يکی از محققان جوان نوشته ام و امسال ان شاء الله منتشر خواهد شد).
در پایان این نکته را متذکر شوم که شيخ مفيد نظرش بر اين بود که صاحب بن عباد معتزلی بوده است. اين نکته را ابن طاوس در اليقين نقل کرده؛ کما اينکه همو می گويد که شريف مرتضی کتابی داشته به نام الانصاف در رد باورهای صاحب بن عباد؛ باورهایی که تحت تأثير جاحظ داشته است. عبارت ابن طاوس چنين است (نک: اليقين في اختصاص مولانا علي عليه السلام بامرة المؤمنين، ص 457):
"من كتاب الأنوار تأليف الصاحب الفاضل إسماعيل بن عباد و إن كان في تصانيفه ما يقتضي موافقة الشيعة في الاعتقاد لأننا (کذا: إلا أننا) وجدنا شيخ الإمامية في زمانه المفيد محمد بن النعمان قدس الله روحه قد نسب إسماعيل بن عباد إلى جانب المعتزلة في خطبة كتاب نهج الحق و كذلك رأينا المرتضى نور الله ضريحه قد نسب إسماعيل بن عباد إلى جانب المعتزلة في كتاب الإنصاف الذي رد فيه على ابن عباد الذي يتعصب للجاحظ فقال إسماعيل بن عباد في كتاب الأنوار الذي ذكرناه ما هذا لفظه...."
از عبارت ابن طاوس دقيقا معلوم نمی شود که اين کتاب نهج الحقّ تأليف صاحب بن عباد بوده و يا شيخ مفيد؟ بعيد نيست که مقصود کتاب نهج السبیل فی الأصول صاحب بن عباد باشد و شيخ مفيد از خطبه آن کتاب استنباط قطعی پيدا کرده بوده که صاحب بن عبّاد در مذهب بر اعتزال بوده است. قسمت هایی از اين کتاب که در دانش کلام معتزلی است اخيرا منتشر شد.
صاحب بن عباد کتابی هم درباره امامت داشته که در آن ضمن پذيرش اعتقاد به تفضيل حضرت امير (که اعتقاد زيديه و در عين حال شماری زياد از معتزليان بغداد و حتی بصره بود) امامت خلفای سه گانه را تأيد کرده بود. اين گرايش البته در ميان زيديه بی سابقه نبود و علاوه بر زيديه بتری، شماری از زيديه معتزلی مشرب سده چهارم به آن اعتقاد داشتند. با اين وصف به نظر می رسد صاحب بن عباد در جا انداختن اين باور در ميان شماری از زيديه ايرانی مؤثر بوده است. اين کتاب او شايد خلاصه همان بحث های مجالس او بود که هاروني در الدعامة به آنها اشاره می کند. هر چه هست ابن نديم در الفهرست از آن ياد می کند (ص 194). گرچه اين کتاب مفقود است اما احتمالا چنانکه گفتيم مطالبش همين هايی است که در کتاب الدعامة امروزه در دسترس است. اين کتاب ظاهرا در دسترس شيخ مفيد قرار گرفته بوده و آن را در کتابی نقد کرده است. اين کتاب شيخ مفيد را رجال نگاران شيعی ياد کرده اند: كتاب النقض على ابن عبّاد في الإمامة (رجال النجاشي، ص 399؛ الطوسي، فهرست كتب الشيعة و أصولهم و أسماء المصنفين و أصحاب الأصول، ص 445 ؛ بسيار بعيد است که مقصود از ابن عباد در اينجا معمر بن عبّاد معتزلی باشد). آنچه شيخ مفيد در اين کتاب در نقد صاحب بن عبّاد گفته بوده بايد عمدتا مربوط باشد به نقدهای او بر نظريه نص اماميه چنانکه اثرش را در کتاب الدعامة می بينيم. شريف مرتضی در کتاب الشافي به انواعی از مطالبی که نمونه اش را در کتاب الدعامة می بينيم پاسخ داده و به احتمال قوی بخشی از اين پاسخ ها را مديون کتاب استادش شيخ مفيد است؛ گرچه شريف مرتضی مطالبی انحصاری هم در نقد آن گونه مباحث دارد که خود او مبتکر آن است (نک: مقاله ای که به زبان انگليسی درباره الشافي با همکاری يکی از محققان جوان نوشته ام و امسال ان شاء الله منتشر خواهد شد).
در پایان این نکته را متذکر شوم که شيخ مفيد نظرش بر اين بود که صاحب بن عباد معتزلی بوده است. اين نکته را ابن طاوس در اليقين نقل کرده؛ کما اينکه همو می گويد که شريف مرتضی کتابی داشته به نام الانصاف در رد باورهای صاحب بن عباد؛ باورهایی که تحت تأثير جاحظ داشته است. عبارت ابن طاوس چنين است (نک: اليقين في اختصاص مولانا علي عليه السلام بامرة المؤمنين، ص 457):
"من كتاب الأنوار تأليف الصاحب الفاضل إسماعيل بن عباد و إن كان في تصانيفه ما يقتضي موافقة الشيعة في الاعتقاد لأننا (کذا: إلا أننا) وجدنا شيخ الإمامية في زمانه المفيد محمد بن النعمان قدس الله روحه قد نسب إسماعيل بن عباد إلى جانب المعتزلة في خطبة كتاب نهج الحق و كذلك رأينا المرتضى نور الله ضريحه قد نسب إسماعيل بن عباد إلى جانب المعتزلة في كتاب الإنصاف الذي رد فيه على ابن عباد الذي يتعصب للجاحظ فقال إسماعيل بن عباد في كتاب الأنوار الذي ذكرناه ما هذا لفظه...."
از عبارت ابن طاوس دقيقا معلوم نمی شود که اين کتاب نهج الحقّ تأليف صاحب بن عباد بوده و يا شيخ مفيد؟ بعيد نيست که مقصود کتاب نهج السبیل فی الأصول صاحب بن عباد باشد و شيخ مفيد از خطبه آن کتاب استنباط قطعی پيدا کرده بوده که صاحب بن عبّاد در مذهب بر اعتزال بوده است. قسمت هایی از اين کتاب که در دانش کلام معتزلی است اخيرا منتشر شد.
دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۰:۰۰