فاضل محترم جناب آقای دکتر عطایی نظری از من خواستند نظر خود را درباره مقاله خوبی که به تازگی درباره گفتمان معتزله و شیعه (منتشر شده در مجله آینه پژوهش) نوشته اند عرض کنم. اینجا چند کلمه ای بدین مناسبت قلمی می شود:
درباره مناسبات شیعه و معتزله البته نمی توان حکم کلی داد. باید دید از چه معتزله ای و از چه شیعه امامیه ای سخن می گوییم. تفکیک دوره های تاریخی برای بحث ما و دقت در داوری ها بسیار مهم است. من اینجا مقصودم مکتب کلامی شریف مرتضی و اتباع اوست.
در مورد مکتب کلامی شریف مرتضی چنانکه آقای عطایی از نوشته ای از خود من هم در همان مقاله نقل کرده اند من معتقدم شیعیان امامی هم در مباحث خداشناسی و دقیق الکلام کاملا مکتب بهشمی ها را پذیرفتند و هم در نوع ساختار بحث ها و نظام استدلالاتی خود. تنها تمایزها در دو مسئله ایمان است و امامت. یعنی بخش هایی از مباحث عدل معتزلی را امامیه رد می کرده اند و همچنین به دو اصل منزلت بین المنزلتین و وعد و وعید معتقد نبوده اند. در برابر اصل امر به معروف هم اصل امامت برای امامیه رکن مهم اعتقاد کلامی را تشکیل می داده است. با این وصف کل نظام خداشناسی و صفات شناسی شریف مرتضی و اتباعش و همچنین بخش زیادی از مباحث عدل او دقیقا با بهشمیه یکسان است و شریف مرتضی آرایش را از ابو هاشم جبایی و ابو عبد الله بصری گرفته است. البته گاه اجتهادات تازه ای هم دارد که مجموع همه آنها در همان چارچوب بهشمی قابل تفسیر است و امر بی سابقه ای نیست. نظام کلام فلسفی و دقیق الکلام شریف مرتضی هم که طبعا نتایج بحث هایش به خداشناسی و الهیات مرتبط است دقیقا متخذ از کلام بهشمی هاست و به این معنا شریف مرتضی یک متکلم معتزلی بهشمی است. در موضوعات ایمان و امامت هم گرچه شریف مرتضی همانند سایر امامیه مخالف معتزله است اما ساختار بحث هایش در این دو زمینه هم از جهت نوع استدلال و طرز تبیین وام گرفته از شیوه های اهل کلام معتزلی است.
خوب. حال ممکن است پرسش شود از کجا معلوم که شریف مرتضی این نظام کلامی را از بهشمیه گرفته و نه از خود عالمان شیعه، به دیگر سخن چرا نگوییم که بهشمی ها خود از متکلمان قدیم شیعه این نظام کلامی را وام گرفته اند؟ پاسخ البته روشن است. تاریخ باورهای کلامی در اسلام بر آگاهان پوشیده نیست و منابع موجود چنین داوری را به ما اجازه نمی دهد. باری ممکن است گفته شود که معتزله گاهی از مساهمت های کلامی متکلمان کهن شیعه بهره برده اند. در این امر البته تردیدی نیست. بی تردید نوشته های هشام بن الحکم در اختیار معتزلیانی مانند ابراهیم نظام و دیگران بوده است. از آن بالاتر معتزله هم در نظام کلامی خود همه جا مبتکر نبوده اند. بسیاری از مباحث کلامی معتزله ریشه در آشنایی آنان با مباحث کلامی مسیحی ها و یهودی های عرب و سریانی همعصر خود دارد. کما اینکه آنان از نوشته های کلامی و جدلی زنادقه و زرتشتی ها هم بهره می برده اند. ابن راوندی خود یکی از کسانی است که در آشنایی معتزله با بسیاری از مباحث کلامی موجود در میان غیر مسلمانان و از جمله آشنایان با فلسفه های یونانی تأثیر داشته است. یکی دیگر از منابع دانش کلامی معتزله آشنایی مستقیم آنان با منابع ترجمه شده بود. بنابراین کلام رزق احتکاری معتزله نبود اما سخن بر سر این است که شیعیان از یک دوره ای که کم و بیش همان دوران نوبختی هاست با یک تغییر دکترینال نظام کلی معتزله را پذیرفتند و نخست با مکتب بغداد و بعد با مکتب بهشمی آشنایی یافتند و آنها را پذیرا شدند.
تا قبل از شریف مرتضی گرایشات معتزلی شیعه بیشتر در حد تأثیرپذیری و قبول مبانی آنان بود اما از دوران شریف مرتضی به بعد شیعیان ابایی از اینکه خود را نه تنها تحت عنوان اهل عدل و توحید بلکه معتزلی هم بخوانند نداشتند و شیوخ معتزله را شیوخ خود می دانستند. در مورد دوره عصر حله و مکتب ابو الحسین بصری و تأثیر آن بر امامیه هم قبل از این نوشته ام که خلاصه آن را آقای عطایی در همان نوشته خود مرقوم فرموده اند و می توان به آن مراجعه کرد.
يكشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۷ ساعت ۹:۲۱