در یک دهه اخیر به ویژه عده ای از دلبستگان به مأثورات روایی که نقدهای ناقدان رجالی و متخصصان در حوزه حدیث را چه در سنت دانش رجال و چه در تحقیقات جدید نمی پسندند و آن را برای جذب حداکثری احادیث در هاضمه عقیده و فقه شیعی چالشی جدی می بینند به شیوه ای جدید دست زده و با تحریف معنا و مفهوم دانش رجال و یا تهی کردن آن از درون می کوشند نقدهای رجالی را کم رنگ و بل بی اثر کنند. توسعه منابع داوری های رجالی درست است که در مقابل گرایش اصولی علامه حلی خیلی زود در میان طیفی از دلبستگان به اخبار حتی از پیش از دوران اخباری گری امین استرابادی آغاز شد اما تحت تأثیر فشار بحث ها و جدل های اخباری و اصولی به ویژه در عصر وحید بهبهانی و مکتب او بود که راهکارهایی پیشنهاد شد تا بتوان بر اساس معیارهای جدیدی بخش بزرگتری از اخبار کتاب های حدیثی را از گزند تأثیرات نقدهای قدمایی خارج کرد. با این وصف آنچه وحید بهبهانی و مکتب او را به این شیوه های جانشین انگیزه می داد نه جستجو برای یافتن راهی برای داخل کردن احادیث غیر فقهی و غالیانه شیعی در هاضمه دکترین تشیع بود بلکه یافتن راهی بود برای تطبیق دادن طریقه قدما با طریقه متأخرین در نقد حدیث و انواع آن. طبعا تنها بر اساس داوری های رجالی نجاشی و طوسی و اینک ابن غضائری اگر طریقه متأخرین مبنا قرار می گرفت بسیاری از احادیث در جایگاه ضعیف و یا نهایتا مؤثق قرار می گرفت (کما اینکه علامه مجلسی در مرآه العقول چنین کرد) و عملا استناد به بسیاری از احادیث در ادله فقهی و استنباطات مشکل می نمود. مرحوم آقای خویی و دیگر نمایندگان مکتب نجف هم با اینکه بر این شیوه ریاضی گونه در نقد حدیث تکیه بسیار دارند اما همانطور که می دانیم در نهایت ناچار به داخل کردن شماری از مبانی جدید برای توسیع دامنه توثیقات بودند (گرچه مرحوم آقای خویی در اواخر عمر بسیاری از آن موارد را کنار گذاشت، مانند توثیق روات کامل الزیارات). در همین مکتب با این وصف شیوه طریقه متأخرین در نهایت با توجه به مبانی رجالی آن و نیز اینکه شهرت فتوایی (و حتی روایی) جابر از ضعف سند نیست و اینکه تجمیع ظنون در جایی که خود ظن غیر معتبر است چاره کار نیست عملا راه را برای نقد بیشتر احادیث در مقام استنباطات فقهی چه در مقام صدور و یا دلالت باز کرد. نتیجه این شد که یا باید فقه بر عمومات و همچنین اصول عملیه بنا شود و یا به راه فتاوی احتیاطی پیش رود.
این ها همه، گروهی از فقیهان را بدین واداشت که یا شیوه انسدادی پیشه گیرند و تجمیع ظنون در فقه، و یا اینکه در مقابل به توسعه مبانی توثیق رجالی بیاندیشند. حال در این میان عده ای که دلمشغولی بیشتری نسبت به احادیث اعتقادی دارند به ویژه در سال های اخیر با استناد به شماری از مطالب استحسانی و ذوقی و حتی نوعی اجتهاد در مقابل نصوص قدما در تضعیفات، راه هایی را جستجو می کنند تا به اصطلاح پادزهری برای تضعیفات قدمایی پیدا کنند. از این جماعت کسی را دیدم که حتی نجاشی را متهم به تأثرپذیری از اهل سنت در نقد روات شیعی می کند (؟؟؟). بدین وسیله مثلا از سوی برخی از محققین تلاش می شود غلو در کتاب های علم رجال را با تفسیرهای مختلفی نه غلو در اعتقادات و به عنوان اشاره به غلات و مفوضه بل به اموری دیگر مانند غلو سیاسی و یا از این قبیل تقلیل دهند تا راهی برای پذیرش احادیث شماری از راویان مانند سهل بن زیاد آدمی فراهم شود. عالمی دیگر می کوشد از طریق شیوه تعویض اسانید راه چاره ای برای ضعف روات اسانید پیدا کند. دانشمند محترم دیگری از طریق ارائه این فکر که احادیث کتاب های منابع کتب اربعه همه از کتب مشهور طائفه بوده و لاجرم نیازی به نقد و داوری های رجالی قدمایی ندارد می خواهد چاره ای برای این مشکل یابد. یا با طرح این دیدگاه که نقدهای امثال ابن غضائری و حتی نجاشی غیر معتبر است چرا که مبتنی بر استنباطات اجتهادی و نه حسی است. این ها همه راه هایی است برای غیر معتبر جلوه دادن و یا دست کم بی تأثیر کردن نقدهای رجالی قدما.
در همه این شیوه ها یک امر ساده نادیده گرفته می شود و آن اینکه نجاشی و طوسی و امثال آن دو آنچه در نقد و تضعیف و یا توثیق رجال نوشته اند ناظر به همان کتاب های حدیثی طائفه بوده که آنان در اختیار داشته و در کتاب های حدیثی ما نقل شده است. آن نقدها بی سبب و بدون هدف نوشته نمی شد و ناظر بود به همان کتاب های حدیثی. در واقع به تعبیر دیگر آنها به خوبی می فهمیدند اگر به طور نمونه مفضل جعفی را نقد می کنند این یعنی نقد احادیث او که در کتاب های مشهور حدیث امامیه نقل شده و الا چه فایده ای بود در نقد و نقل آن داوری ها؟ وانگهی خود شیخ در آثار حدیثی و فقهی اش از همین نقدها بهره گرفته و آنجا که لازم می دید از همین نوع داوری ها در رد احادیث بهره می گرفت.
باری درست است که در طریقه قدمایی نقد حدیث، تنها به داوری های رجالی بسنده نمی شد و به شهرت روایی و منبع واسطه در نقل حدیث و شهرت کتاب و نسخه هم عنایت می شد، اما آیا این نکته مبرر این است که کسی نجاشی را متهم کند که تحت تأثیر اهل سنت راویان حدیث شیعی را غالی و ضعیف می شمرده و آنان را جرح می کرده است؟ روشن است که این سخن قابل پذیرش نیست و دست کم از نقطه نظر بحث تاریخی که ما بدان توجه داریم مردود است.
سه شنبه ۸ اسفند ۱۳۹۶ ساعت ۹:۱۸