شیوه تفکر تأویلی همواره چاشنی گرایشات باطنی بوده است، چه در اسلام و چه در دیگر سنت های دینی. در دیانت های گنوسیستی این شیوه تأویلی همواره از اصول اصلی بوده و تأویل کتاب های مقدس از مهمترین منابع فکر مکاتب گنوسیستی به حساب می آمده است. در اسلام در میان گرایش های باطنی اسماعیلیان به ویژه همتی مضاعف در امر تأویل داشته اند. در مکتب محی الدین هم تأویل و به ویژه تأویل قرآن محوریت دارد. در مکتب مفسران ملاصدرا از میان متأثران از محی الدین در اواخر عصر صفوی گرایش به تأویل احادیث خیلی بروز داشته است. اما شاید در تمام تاریخ تشیع سده نوزدهم شاخص محوریت یافتن گرایش های تأویلی باشد نسبت به احادیث. موتور اصلی این کار در مکتب شیخیه به جریان افتاد و قدرت گرفت. شیخ احسایی در نوشته هایش و به ویژه در پاسخگویی به پرسش های اطراف و اکناف که از سوی آخوندهای کم و بیش کم اطلاع و با سوادهای متوسط به سوی او گسیل می شد به ویژه در زمینه مشکلات احادیث نظرات تأویلی خود را مطرح می کرد. این پرسش ها را معمولا کسانی از او می پرسیدند که که یا تعارضات مدلولات اخبار برای آنها ایجاد پرسشی می کرد و یا اینکه گمان می بردند در پس احادیث رمز و رازی نهفته است که با در دست داشتن کلید فهم آنها می توانند همه مشکلات دینی و معارفی را حل کرده و به علم حقیقی دست پیدا کنند و زوایای معارف باطنی و عجایب توحید و خلقت بر آنها روشن شود. شیخ احسایی مکتب فکری اش را از هر کجا دست و پا کرده بود نمی توانست تنها به ظواهر احادیث و فهم آنها در مقام استدلال استناد کند. او معتقد بود که خود امامان و در واقع امام عصر او را به حکمت نبوی هدایت کرده بود. بدین ترتیب او مدعی بود که به معانی باطنی احادیث دست یافته و صعب و مستصعب احادیث را به لطف این راهنمایی یافته است. فهم این احادیث یعنی تأویل باطن احادیث و می بینید که او بدین ترتیب در مقام پاسخگویی به پرسش های اطراف و اکناف ایران و عتبات به او دائما به تأویل احادیث و رفع مشکلات احادیث از این طریق و با جمع و التقاط میان احادیث مختلف دست می زند. دیگر، پرسش کردن از مشکلات اخبار و تأویل آنها برای کشف معارف باطنی و رمزی و حقیقی اهل بیت و پاسخ به آنها تبدیل شده بود به هنری که از هر کس بر نمی آمد. شیخ احمد احسایی بدین ترتیب می توانست بخشی از سخنانش که مستند روشنی نداشت را با شیوه تأویل استدلالی و مستند فرا نماید. بعد از او سید کاظم رشتی قدر تأویل را بیش از استادش دانست. بخش زیادی از آنچه او در آثارش نوشته است یافته های او تحت عناوینی مانند شهودات شخصی اش و یا دستآمد دستیابی او به معانی باطنی احادیث است که برای آنها و مستند نشان دادنشان راهی بهتر از تأویل احادیث وجود نداشت. آثار سید کاظم رشتی را اگر بخوانید بیشتر مطالبش به تعبیر ناقدان بافته های اوست که انصافا در آن مهارتی شگفت دارد. اما شیخیه چنین گمان بدی نسبت به او روا نمی دارند. آنها آن مطالب را نه بافته که یافته های او در مقام علم او به منابع حکمت و فهم باطنی احادیث می دانند که بخشی از آن را دست کم باید شهودات و یا تأویلات او قلمداد کرد. با این وصف از قدیم در مکتب ابن عربی شماری از مفسران او و یا بعدها در میان مکاتب باطنی بهره گیری از علوم غریبه و حروف و اعداد و جفر برای تأویل احادیث و ارائه مطالب عرفانی شیوه معمولی بوده است. سید کاظم رشتی این شیوه را نیز به خوبی مورد استفاده قرار داد. او ظاهرا با شماری از آثار علوم غریبه و حروف و جفر دسترسی داشته است. در ادبیات او اصطلاحات و مطالب کاملا جدید و بی سابقه ای به ویژه در شرح قصیده و شرح خطبه تطنجیه و دیگر آثارش مطرح شده که جز با چنین پدیده ای قابل تفسیر نیست.
سرتاسر قرن نوزدهم پر است از نوشته هایی که شاگردان شیخ احمد و سید کاظم درباره مشکلات احادیث و تفاسیر آنها نوشته اند و درباره مسائلی بحث کرده اند که حتی اصل آن مسائل و طرح آنها در ادبیات شیعی کاملا بی سابقه است. بخش عمده آن مطالب هم در حول و حوش مقامات تکوینی ائمه و خلقت نوری آنان و رجعت ایشان و ظهور مجدد آنان است. محور اصلی خیلی از این پرسش ها هم شرح الزیاره شیخ احمد احسایی و پرسش هایی بود که مطالعه آن کتاب برای مؤمنین و به ویژه علاقمندان به شیخ احمد و سید کاظم ایجاد کرده بود. این نهضت تأویلی بعدا در کتاب های حاجی محمد کریم خان کرمانی و پرسش هایی که از او می شد و پاسخ هایی که او به اطراف و اکناف نوشته است دیده می شود و شیخیه کرمان و تبریز و همدان و ... این شیوه را تا دهها سال بعد همچنان ادامه دادند. سده نوزدهم قاجاریه و ادبیات دینی آن دوره پر است از تظاهرات مختلف و گوناگون نگرش های تأویلی نسبت به احادیث. با این وصف این نگرش تأویلی چنانکه سابقا در اسماعیلیه و برخی دیگر از سنت های باطنی تجربه شده بود می توانست حامل نگرش های نسخ گرایانه هم بشود. کتاب نقطه الکاف بابیه نشان می دهد چگونه نهضت تأویلی احادیث در خلق فضایی کمک کرد که از آن عقیده بابیت بیرون آمد. در این چارچوب احادیث و به ویژه آنچه به مباحث توحیدی و مقامات باطنی ائمه مربوط است در چارچوبی تأویلی تفسیرهای کاملا جدیدی یافت و از کانتکست های اصلی و اولیه خود به کلی خارج شد. علم به باطن و کلید فهم تأویل طرح هر گونه تفسیر جدید و خارج از سنتی را می تواند در بطن خود ممکن کند. اگر هم کسی منکر تأویل باشد به این معنی است که به علم باطنی که نصیب همگان نمی شود باور نیافته است. این چنین است که دیانت رمزی و باطنی همواره می تواند آبستن تحولات مذهبی و تفاسیر جدید و حتی آیین های جدید شود (قبلا به طور نمونه در مذهب اسماعیلیه این اتفاق چندین بار صورت انجام پذیرفت). نقطه الکاف و شماری دیگر از متون اصلی بابیه و از آن میان نوشته های سید علی محمد باب سرشار از تأویل احادیث مربوط به توحید و حقائق معارف و مقامات امامان و احادیث قائمیت است. احادیثی که پیشتر شیخ احمد و سید کاظم به آنها استناد می کردند در تأویلات جدیدی به کار گرفته شد و از آنها عقاید جدیدی بیرون کشیده شد. فعالان عرصه این ادبیات و باورمندان اولیه این تفاسیر جدید طبعا اصلشان کسانی بودند که با تعالیم شیخ احمد و سید کاظم رشتی خوگر شده بودند. به همین دلیل است که نخستین گروه هایی که به سید علی محمد باب و عقاید و دعاوی او اعتقادی جازم پیدا کردند از شیخیه بودند. شیخیه در عتبات عمدتا در کربلا و نه نجف فعال بودند و در ایران هم به ویژه در شهرستانهای ایران و نه در تهران و یا اصفهان فعال بودند. تعداد زیادی از شیخیه سده نوزدهم آخوندهایی بودند که دروس اصلی و کلاسیک در فقه و اصول را نخوانده بودند و فقط با مقداری ادبیات و مقدمات بیشتر دلبسته نوشته های اعتقادی شده بودند. فضای اعتقادی که ادبیات شیخیه از یک سو و نوشته های حکمی پاره ای از پیروان ملاصدرا در اصفهان و طهران از دیگر سو درست کرده بود نوعی اشتیاق به درک و فهم معارف را در میان طیفی از این درس خوانده های شهرستان های کوچکتر ایجاد کرده بود که آنان را از دانش آموختگان فقه و مکتب اصولی عتبات متمایز می کرد. آنان بیشترین پیروان شیخ احمد و شیخیه را تشکیل می دادند. بعدها گروهی از همین شیخیه که به ویژه با نوشته های سید کاظم رشتی با تأویلات تازه ای از احادیث و استعداد درکی متفاوت از آنها آشنایی یافته بودند به تعالیم سید علی محمد باب دل دادند.
يكشنبه ۱۷ دي ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۵۱