یکی از مشکلات متن دروس فارسی معارف این است که این دروس برای افراد عموما غیر متخصص در علوم اسلامی ایراد شد و مرحوم آقای حلبی در غیاب آدم های متخصص و نمایندگان سنت مدرسی فلسفه و کلام اسلامی به پیکار با اندیشه های آنان رفته است و به اصطلاح تنها به قاضی رفته. در تمام سال هایی که متن دروس فارسی معارف برای شماری از علاقمندان به مرحوم آقای حلبی تدریس می شد و همچنان می شود با توجه به اظهار و ادعای تعلق این علوم و معارف به امام عصر که صراحتا در طول این دروس و به ویژه پایان هر جلسه درس ابراز شده متأسفانه برای مخاطبان این درس ها این تصور غلط درست شده که آنچه در این بحث ها گفته شده همه معارف اهل بیت است و آنچه فلاسفه و عرفا و متکلمان برجسته ای مانند ابن سینا و میرداماد و ملا محسن و ملا صدرا و ملا هادی و دیگران گفته اند همه از آبشخور علوم یونانی و بشری و غیر الهی است و آنان در واقع مسئولیت تباهی فکر دینی و دوری از اهل بیت را عهده دارند. نتیجه این شده که اولا برداشت عمومی در میان کسانی که این درس ها را خوانده اند و من با بسیاری از آنها سال ها آشنایی داشته ام این است که نسبت به سنت مدرسی و علمی و فلسفی هزار سال تاریخ تشیع بسیار بدبین و میراث بسیاری از عالمان را دور ریختنی می دانند. اگر اهل علم باشند شیوه ای اخبارگرایانه دارند و جز اهتمام به کتاب های حدیثی و تفاسیر روایی معمولا به آثار دیگر بی اعتنایی دارند. همین موجب شده است که معمولا به بزرگان فلسفه و عرفان و تفکر در طول تاریخ اسلامی سوء ظن دارند. در خود متن دروس فارسی مکرر آقای حلبی این سوء ظن را القاء می کند و فلسفه و فلاسفه را مانعی برای دستیابی به علوم آل محمد فرا می نماید. خوب، روشن است با این رویکرد دیدگاه غالب برای دو سه نسل از کسانی که با این درس ها آشنایی یافته و آنها را وحی منزل تلقی کرده اند بی اعتنایی و سوء ظن نسبت به این بزرگان است. ثانیاً نتیجه چنین رویکردی بی توجهی و بی اعتنایی و حتی بدبینی نسبت به بزرگان ادب فارسی است که چنانکه می دانیم بخش عظیمی از آن در بستر تصوف و عرفان روییده است.
نکته دیگر که قابل تأمل و بایسته بررسی و مطالعه و آسیب شناسی است این است که چون در طول بحث های فارسی معارف دائما تأکید می شود که القای این دروس به مخاطبانی خاص نتیجه عنایت خاص امام عصر بوده و در واقع مخاطبان به علت عنایت خاصی شایستگی حضور در این جلسات و شنیدن و دریافت این معارف الهی را یافته اند، تصور عمومی در میان آنان که عمدتا تحصیلاتی غیر از تحصیلات رسمی دینی و علمی در چارچوب الهیات و فقه داشته و دارند این است که به دلیل این شایستگی چیزی را دارند که صدها سال از دسترس عالمان برجسته گذشته به دور بوده و به اصطلاح آن مرحوم با وجود آن همه تلاش علمی عاقبت سکندری خورده اند. این طبعا نوعی اطمینان به نفس و در عین حال کوچک شمردن تلاش های علمی در عرصه علوم مدرسی را در بین طبقاتی از آنان موجب شده است. به همین دلیل شیوه غالب در پاسخگویی به مخالفت ها با معارف آقای حلبی این است که شخص مخالف شایستگی دریافت این بحث ها را ندارد و باید اول به فکر طهارت نفس خود باشد و بعد سراغ این حرف ها برود. برخی از آنان را می شناسم که حتی مدعی انواعی از تجربه های وجدانی و انخلاعات هم هستند و اگر پا بدهد از مرید پروری ابایی ندارند. نتیجه اینکه سعی در القای این دارند که آنچه می دانند علوم و معارف خاص اهل بیت است که هر کسی شایسته دریافت آن نیست و در واقع به نوعی باطنی گری و رمزی بودن دین فرا می خوانند.
آنچه گفتم همه اش بدون هیچ گونه استثنا در طول تاریخ ادیان سابقه دارد. این مطالب و رویکردها در میان غلات و گروه های باطنی صدها نمونه دارد و شیوه ها کم و بیش یکسان است. اما یک چیز را این دوستان نمی دانند: اسلام و تشیع دیانت رمزی و باطنی نیست. مکتب تشیع مکتبی حاشیه ای و برای خواص نیست. مکتبی است با تعالیمی که صدها سال محور بحث ها و نظرورزی ها و دیالوگ ها و داد و ستدها بوده است. این حرف ها را لطفا جای دیگری ببرید. نتیجه سخنانی مشابه در دوران قاجار و آنچه در مکاتب باطنی گری و شیخی و صوفی در طول چند سده و به ویژه در سده های هجدهم و نوزدهم گفته شد دیدیم که چه شد و در سده نوزدهم به کجاها انجامید…
يكشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۶ ساعت ۸:۰۵