من چند سالی است درباره مکتب تفکیک و آنچه به عنوان مکتب معارفی مشهد معروف است می نویسم. نقد می کنم و مبانی فکری آنان را می کوشم با عیار نقد بسنجم. این به معنی چشم پوشی بر خدمات دینی بزرگان این مدرسه فکری نیست. برخی از نقدهای آنان بر فلسفه درست است. مقصودم انتقاد از آمیختگی فلسفه و عرفان است. اما انتقاد من در تمام این سال ها معطوف به سه موضوع بوده است: نخست و مهمتر از همه ادعای خلوص اندیشی و الهی دانستن باورهای خودشان و نقد هرگونه نظر روزی فکری و مشروعیت دیدگاه های فلسفی. نکته دوم بهره وری اخباری گونه از احادیث و ساختن منظومه ای اعتقادی بر اساس احادیث بدون توجه به نقد اخبار و همچنین بی توجه به اینکه خود آنان هم در مقام تفسیر احادیث اهل بیت در واقع دست به یک انتخاب و تفسیر مشابه تفسیرهای دیگران می زنند. و اما سوم اینکه آنان خود گرفتار آمیختگی عقاید کلامی و فلسفی با احادیث اهل بیتند. سرتاپای افکار میرزا مهدی و شیخ محمود حلبی آمیخته است با باورهای عرفانی و فلسفی و در واقع مکتب معارفی مشهد یک نوع بازسازی فلسفه و عرفان است زیر پوشش احادیث و اهل بیت. شاهدش هم سخنان آقای حلبی است در درس های معارف درباره شهود و انخلاعات و مقامات و قدرت بر اعاجیب. قبلا شیخیه هم همین ادعاها را داشتند اما آنان هم جز تفسیری سرتاپا متأثر از فلسفه و عرفان آمیخته با احادیث غلات شیعه ارائه ندادند. شیخیه البته کارش به جاهای عجیبی کشید. اگر مکتب معارفی در قبل از انقلاب با آن فضای فکری متعلق به علاقمندان مرحوم آقای حلبی ادامه پیدا می کرد البته سرنوشتش به شیخیه بسیار شبیه می توانست باشد. خدا می داند آن دلدادگی به آقای حلبی و پذیرش مطلق سخنان او و بی اعتنایی به بزرگان فکر و اندیشه و ناچیز شمردن تفکر فلسفی و علمی به کجا می کشید؟ شما نوشته های حاج محمد کریم خان را ببینید. درباره نوع نگاه او به اخبار و احادیث و مباحث کلامی و فلسفی می توانید به خوبی داوری و مقایسه کنید. پرسش هایی که از او می شده و پاسخ هایی که می داده همه نشانی است از عمق انحطاط فکری در عصر قاجار. در مکتب شیخی هم می دانید به ویژه در شاخه کرمان یک نظام پیشوایی موروث وجود داشته که در آن تنها فرزندان نزد پدران تحصیل می کرده و همان سخنان را تکرار می کرده اند. ادعا هم این است که شیخ احمد و سید کاظم رشتی وصل به کر بوده اند. کریم خان حتی در یکی از رساله های خود می نویسد که مکتب شیخ احمد اوج معنای باطنی تشیع است قبل از ظهور امام قائم که به نظر او باطن باطن را بیان می کند. در واقع از دیدگاه او وظیفه شیخ احمد این بوده که باطن شریعت و دیانت را بگوید و امام زمان می آید و باطن باطن را می گوید. البته معنای این اوج را زمانی می توانید به خوبی درک کنید که نتایج باورهای آنان را در عمل هم ببینید که به چه سرانجامی رسید. همه این ها به خاطر نبود فرهنگ نقد است و به دلیل ادعای خلوص ورزی و ادعای ارتباط خاص با امام معصوم و منابع غیبی داشتن. آقای حلبی هم همین را درباره میرزا و صاحب علم جمعی می گوید. کریم خان که رسما چیز تازه ای را می خواست وارد فرهنگ شیعه کند به نام رکن رابع. در رساله هایش تلویحا اشاره می کند که شیخ احمد و سید کاظم و لابد خودش در مقام نقبا و نجباء و از این قبیلند. پاره هایی را از میراث غلات گرفتند و با آن منظومه ای تمام غالیانه برساختند. البته شیخ احمد خود آدم کم و بیش منضبطی در بحث های علمی است. یعنی دست کم معلوم است چه می گوید. سید کاظم رشتی که عملا نوشته هایش نامفهوم است. بخشی از آن ظاهرا بر اساس ادعای مشاهدات خاص خودش است و برخی را هم از نوشته های کیمیایی و علوم غریبه و جفر دست و پا کرد و به کلی موجبات تحریف در دیدگاه های خود شیخ احمد را فراهم کرد. کریم خان کرمانی تا اندازه زیادی باز متعهدتر از سید کاظم است به معارف شیخ احمد گرچه او هم برخی رساله های فارسی به کلی نامفهوم دارد.
به هرحال در این میان نقدهای من را تعداد محدودی از دلبستگان به آقای حلبی نپسندیدند و دیدم اینجا و آنجا شروع کرده اند به ناسزاگویی. باور کنید راهش این نیست. اینجا عرصه فکر است. حرف علمی اگر علمی است باید نقد را هم به دنبال داشته باشد. مگر اینکه معتقد باشید حرف هایتان اصلا علمی نیست. نه آیا معارفی ها می گویند باید فکر را دور ریخت و به لافکری رسید؟
سخنرانی های شیخ محمود حلبی
از مرحوم آقای حلبی تعدادی سخنرانی بر روی اینترنت قرار داده شده. تعدادی از آنها را این دو سه هفته می شنیدم. سخنرانی های جالبی است. معمولا هم مطالب به نظرم بالاتر از سطح عموم شنوندگان به نظر می رسد. بحث هایی درباره معارف و رد بر فلسفه و از این قبیل. من فکر می کردم صرفا در طی بحث های فارسی معارف که متن آنها پیاده و منتشر شده شاهد ادعاهای شاذ و عجیب ایشان درباره ارتباطات با منابع غیبی و ادعای تخصص در علوم غریبه و جفر و کیمیاء و ریاضات و قدرت بر اعاجیب و علم بر اذکار و چله نشینی و حتی استعداد برای ادعای قطبیت و از این قبیل هستیم. در این سخنرانی ها هم این نوع مطالب موج می زند. آن هم برای مخاطب عمومی. جامعه دینی ما امروز آگاه شده است. به این قبیل مطالب حساس است و واکنش منفی نشان می دهد. تشیع مذهب عقلانیت و استدلال است. نیازی به این حرف ها ندارد. ببینید اگر آن قبیل سخنان ادامه پیدا می کرد چه اتفاقی ممکن بود برای فکر دینی بیافتد. خداوند مرحوم آقای مطهری را غریق رحمت واسعه خود قرار دهد. او نماینده تفکر معتدل شیعی در سنت هزار ساله آن است...
يكشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۶ ساعت ۸:۰۱