اخبار الدولة العباسية متنی است که از زمان انتشار از سوی عبد العزيز دوري و عبد الجبار مطلبی سهم مهمی در تغيير نگاه محققان نسبت به انقلاب عباسی و بنیادهای اصلی خلافت عباسی داشته است. مقاله خوبی درباره اين کتاب از سوی دوست دانشمندم آقای علی بهراميان در دائرة المعارف بزرگ اسلامی منتشر شده است. با این وصف من با نظر ایشان مخالفم که احتمال داده اند کتاب تأليف ابن اعثم کوفي باشد. این احتمال را از آنجا ايشان در نظر گرفته اند که او را با ابومحمد کوفي نامی ياد شده در تاريخ جرجان که صاحب کتابی درباره عباسيان بوده یکی فرض کرده اند. اتحاد اين دو شخص به نظر من بسيار بعيد است. ابو محمد کوفي که در تاريخ جرجان از او ياد می شود (ص 259) به عنوان خطيب جرجان معرفی شده در حالی که ذيل نام ابن اعثم، سهمي نويسنده تاريخ جرجان اشاره ای به مقام او به عنوان خطيب جرجان ندارد و تنها اشاره می کند که زمانی ابن اعثم در جرجان بود و حديث گفت (ص 81: "كان بجرجان و حدث بها"؛ ابن عدي جرجانی در روايت از او اشاره به محل اخذ حديث می کند که خود باز نشانه ای است بر اينکه او تنها زمانی در جرجان می زيسته). بنابراين اصلاً معلوم نيست که ابن اعثم مدت زمان زيادی در جرجان اقامت داشته است. از ديگر سو معلوم نيست ابن اعثمی که در تاريخ جرجان از او ياد شده (با عنوان: أبو محمد أحمد بن أعثم‏ بن نذير بن الحباب بن كعب بن حبيب الأزدي الكوفي) عيناً همان ابن اعثم صاحب الفتوح باشد. هويت و نسب ابن اعثم اخير در منابع چندان روشن نيست (مقايسه کنيد با: معجم الأدبای ياقوت، 1/ 202) و شايد آن ابن اعثمی که در تاريخ جرجان از او يادی شده به کلی شخص ديگری باشد؛ و لو اينکه طبقه هر دو یکی است.
در اينجا دو نکته ديگر هم گفتنی است: نخست اينکه سبک کتاب الفتوح به کلی متفاوت با سبک کتاب اخبار الدولة العباسية است. در واقع هم شیوه نقل روایات متفاوت است و هم نگاه ابن اعثم نسبت به مسئله مشروعیت دعوت عباسی. به نویسنده الفتوح کتابی در تاریخ نسبت داده شده اما آن تاريخ در واقع ذيلی بوده بر الفتوح که ظاهراً قسمتی از آن همانی است که در پایان کتاب الفتوح امروزه ديده می شود. وانگهی تاريخ جرجان به ابو محمد الکوفي کتابی نسبت می دهد به نام اخبار ولد العباس. این کتاب احتمالاً کتابی درباره تاريخ حکومت عباسيان بوده و نه اخبار دعوت عباسی. چنانکه پايينتر خواهيم گفت کتاب ما کتابی است درباره دعوت عباسی و نه تاریخ خلافت عباسی. ابو محمد الکوفي کتابش را برای وزير اسفار بن شيرويه نوشته (در سال 315 ق) و بعید است که او برای این شخص کتابی بنویسد که بیشتر به کار عباسیان و مشروعيتشان می آيد و نه به کار وزير اسفار بن شيرويه.

از ديگر سو، آقای مدرسی معتقدند اين کتاب از ابو علی احمد بن اسماعيل سمکه قمي (قرن چهارم) است که از دانشمندان شيعی قم بوده ( قبل از ایشان اين نظر توسط شارون مطرح شد گرچه همانطور که آقای مدرسی فرموده اند او تنها اين کتاب را با کتاب العباسي ياد شده در تاريخ قم يکی می دانست و از نويسنده نامی نبرده) . اين نظر قابل اعتناست اما مشکل بتوان آن را بر اساس استواری قرار داد. تا اطلاع ثانوی به نظر من هويت مؤلف اين کتاب نامعلوم است. کتاب سمکه قمي بنا بر گزارش نجاشي (ص 97) نامش کتاب العباسي بوده و تأليفی در حدود ده هزار برگ درباره اخبار خلفا و دولت عباسي. اين مشخصات با کتاب اخبار الدولة العباسية هماهنگ نيست. کما اينکه گفتم کتاب ما درباره اخبار خلافت عباسی نيست؛ بلکه کتابی است درباره اخبار دعوت عباسی و مسئله مبانی مشروعيت دعوت آنان. تازه اگر موضوعات مطابق هم باشد پرسش اینجاست چرا باید یک نويسنده شيعی امامی کتابی بنویسد در اثبات مشروعیت عباسیان. آن هم نويسنده ای نه ساکن بغداد و در ارتباط با آنان بلکه ساکن قم و مرتبط با ابو الفضل ابن العميد، وزير آل بويه. وجود چند روایت با سندهای شیعی در این کتاب دلیلی بر این نیست تا کتاب را همان کتاب العباسي تأليف سمکه قمي بدانيم. درست است که در اين کتابی روایت از علي بن ابراهيم القمي ديده می شود و این با طبقه سمکه سازگار است اما این دلیلی نمی شود برای اثبات انتساب کتاب به سمکه قمي. البته ممکن است که در این کتاب از روایاتی از سمکه و کتابش بهره گرفته شده است (بنابر نظر آقای دکتر مدرسی دست کم دو مورد چنين است؛ نک: مدرسی، ميراث حديث، اصل انگليسی، ص 420 حاشيه 1. با اين وصف مطالب نقل شده مطالب عامی است که می توانسته در هر کتاب ديگری که درباره عباسيان نوشته می شده یاد شود. بنابراين مشابهت نقلی آشکاری از کتاب العباسي در نسخه اخبار العباس ما ديده نمی شود؛ علاوه بر اين گفتنی است که آقای مدرسی در اينجا دچار سبق قلم شده و او را شاگرد احمد برقي دانسته اند در حالی که پدر ابو علي سمکه شاگرد برقی بوده و نه خودش).

در واقع مشکل اصلی کتاب اخبار الدولة العباسية وجود تنها یک نسخه خطی از آن و کهن نبودن نسخه خطی آن است. هیچ قرینه داخلی استواری وجود ندارد تا کتاب را بتوان بی تردید تأليفی از سده چهارم نشان داد. سببش هم این است که سندهای کتاب همگی نقل مستقيم و اسنادهای متصلی نيستند و بنابراین محتمل است که نویسنده از کتاب های کهنتر تکه هایی را کنار هم با همان اسناد نقل کرده باشد.
اما به نظر من آنچه قدمت کتاب و به احتمال زیاد تعلق آن را به سده چهارم نشان می دهد علاوه بر اینکه نام هیچ راوی متأخر از اوائل سده چهارم در آن ديده نمی شود در واقع محتوای کتاب است. محتوای کتاب چنانکه گفتم بحث از نحوه دعوت عباسی و با توجه خاص به مشروعیت آنان است. با این وصف نکته ای که معمولاً در تحليل محتوای این کتاب از آن غفلت شده این است که نويسنده در مجموع در کتابش تلاش می کند که مشروعیت آل عباس و دعوت آنان را به سبب انتساب به آل محمد و حق وصايت بداند و آن را در چارچوب وصيت شيعی و تشيع عباسی تفسیر کند. اصلاً در ديدگاه نویسنده شیعیان خاستگاه دعوت عباسی بوده و به عنوان آل محمد عباسيان دعوت خود را راهبری کرده و مشروعیتشان را از این عنوان می گرفته اند. نویسنده در این چارچوب نه نگاه مثبتی به زيد بن علي و زيديان دارد و نه تعلق خاطری از خود نسبت به امامان امامیه نشان می دهد. در نظر او تشيع يعنی تشیع آل عباس و وصيت آل محمد هم در خاندان عباس جريان داشته است. او در واقع با روايتی شيعی از تاريخ به موضوع مشروعيت آل عباس می پردازد و در اين راستا البته از نقل روايات شيعی در طول کتاب ابایی ندارد.
نام کتاب در واقع اخبار الدولة العباسية نيست و اين عنوانی است که بر روی جلد کتاب از سوی ناشر پیشنهاد شده. عنوان اصلی در واقع تنها اشاره ای دارد به اخبار العباس و فضائل او و اولادش. در واقع کتاب ما نه تاریخ دولت عباسی که تنها اخبار عباس و اولاد اوست و در حقیقت تاریخ دعوت عباسی. با این حساب به عقیده من این کتاب باید در چارچوب وظیفه و هدفی معین نوشته شده باشد. با توجه به تغییر سیاست عباسیان از شیعی به نوعی سیاست عام اسلامی در معنای مشروعيت سنی آن که به تدریج از دوران خلافت مهدی به بعد و خاصه عصر هارون الرشید آغاز شد (به استثنای دوران مأمون عباسی) اگر تألیف آن را به سفارش مستقیم خود خلفای عباسی مربوط بدانیم باید خليفه ای با تمایلات کمتر خصمانه نسبت به علویان و شیعیان را در نظر بگیریم؛ شايد به هدف نزدیک کردن طیف های مختلف شیعی با دستگاه خلافت. این مطلب با دوران مقتدر عباسی در بغداد می تواند سازگار باشد و یا دوران آل بويه در همین شهر. ممکن است نویسنده کتاب در واقع به انگیزه خدمت به آل بويه شيعی مذهب تلاش کرده کتاب خود را به سفارش آنان در دفاع از مشروعیت شیعی دعوت عباسی و به حاشیه راندن وجه سنی مآبانه خلافت عباسی نگاشته باشد تا نوعی همدلی عباسیان را با آل بويه و يا دست کم شيعيان به واسطه آن فراهم کند. این نویسنده هر که بوده به نظر من باید ساکن بغداد و مرتبط با عباسيان بوده باشد؛ شخصی که به برخی روايات عباسی و متن های درون خاندانی عباسیان دسترسی داشته است. بخشی از روایات کتاب بی تردید نه از روی کتاب های عمومی تاریخ و اخبار بلکه بر اساس روایات سنت های عباسی فراهم آمده است. اختلاف میان نوع نقل ها در دو نیمه اول و دوم کتاب هم شاید به همین دلیل مربوط باشد.

در مورد ابو علي سمکه به درستی نمی دانيم که آیا ارتباطی با دستگاه خلافت و يا واليان و عمّال عباسی در ايران (شهر قم) داشته و يا خير اما آنچه از او از طريق منابعی محدود و از جمله تاريخ قم می دانيم نشان نمی دهد که وی از ایدئولوژی و خوانش و اهداف نويسنده کتاب اخبار العبّاس وولده و کسانی که کتاب به سفارش آنان نوشته شده حمايت می کرده است (اينکه يکباری او را در 309 ق همراه ابو مسلم اصفهاني، کارگزار عباسيان در قم می بينيم-نک: تاريخ قم، ص 585 تا 587- ابداً به معنی اين نيست که او خود در دستگاه ديوانی عباسيان مشغول به کار بوده است؛ کما اينکه نجاشي هم چنين وظيفه ای برای او ذکر نمی کند). بنابراين احتمال اينکه او نويسنده متن اين کتاب باشد چندان نمی تواند جدی تلقی شود. از همين داستانی که در تاريخ قم درباره همراهی او با ابو مسلم اصفهاني نقل شده شدت التزام سمکه به عقیده تشیع امامی و تقید به مبانی امامت شیعی پیداست. چطور ممکن است صاحب چنین دیدگاهی کتاب اخبار العباس را نوشته باشد؟ در رابطه با ميزان تقيد مذهبی سمکه قمي با وجود آنکه او اديب و مؤرخ بوده و نه البته مرجع دينی شهر قم اما از همين حکايت تاريخ قم مراتب دينداری و تعهد مذهبی او به مکتب چنانکه گفتم روشن است. همراهی او با ابو مسلم اصفهانی که خود متکلم و عالم و مفسر برجسته ای بوده شايد بابت رفاقت در مسائل علمی بوده و يا حتی بهره مندی علمی از محضر ابو مسلم؛ در سال 309 ق معلوم نيست سمکه قمي سن و سالش چقدر بود؟ شايد در حدود سن بيست سالگی بوده و بنابراين احتمالاً به دليل تخصصش در ادبيات معلم فرزندان ابو مسلم بوده و با او آمد و شدی داشته است.

یک تذکر: آقای دکتر مدرسی در کتاب ارزشمند خود همه جا ابو علي سمکه را ابن سمکه خوانده اند. دست کم از رجال نجاشي (که در غالب موارد از فهرست شيخ دقيقتر است) به روشنی بر می آيد که خود او ملقب به سمکه بوده است. در فهرست شيخ (و همچنين رجال شيخ، ص 417) ظاهر عبارت ابن سمکه را تأييد می کند اما مقايسه عبارات نجاشي در اين مورد با عبارات شيخ نشان می دهد که نجاشي دقت بيشتری در نقل از منبع مشترک در اينجا داشته است. از تصحيح مرحوم آقای طباطبایی هم معلوم می شود که کلمه "ابن" قبل از سمکه دست کم در يک مورد در چندين نسخه ديده نمی شود (ص 73). اما در رابطه با دقت نجاشی و مقايسه آن با دقت نويسنده تاريخ قم البته نجاشي مقدم است. نجاشي عالم رجال بوده و مهمترين ويژگی او دقت در همين مسائل است. معلوم نيست عين اين دقت نظر را نويسنده تاريخ قم داشته است (نيز در جنگ مهدوی و همچنين در نقل عبدالجليل قزوينی در کتاب نقض، ص 213 هر دو ابن سمکه دارد که باز توان مقابله با تصريح نجاشي را ندارد). به ويژه اينکه تنها يک مورد تعبير ابن سمکه در نام و نسب سمکه در تاريخ قم ديده می شود. متن تاريخ قم ترجمه فارسی متن عربی آن است و متن عربی اين کتاب همينک موجود نيست. در نسخه های فارسی حتی اگر نسخه ها قديمی هم باشد امکان تحريفات در نام های عربی و غير آن بسيار است و اين مطلبی است که آگاهان بر نسخه های فارسی از آن به خوبی اطلاع دارند. به ويژه اينکه اصلاً ممکن است مترجم کتاب اين خطا را خود مرتکب شده باشد (در يادداشتی ديگر منابع تازه ای برای شرح احوال سمکه قمي را بررسیده ايم. در آنجا مسئله لقب او را با عنايت به منابع بيشتری بررسی کرده ايم).







چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۶:۵۸