ابن راوندی و ابو عيسی الوراق هر دو، شخصيت های ناشناخته و اسرار آمیز در تاريخ علم کلام اسلامی هستند. هر دو به الحاد و زندقه متهم شده اند و هر دو هم با وجود آنکه آثارشان جز پاره هایی از ميان رفته اما تأثيراتی بزرگ بعد از خود در دانش کلام و ادبيات عقايد از خویش بر جای گذاشته اند. از ديگر سو، هم ابن راوندی و هم ابو عیسی الورّاق هر دو به تشيع منتسب شده اند و به آنان عقايدی شيعی نسبت داده شده است.

در صد سال گذشته تحقيقات فراوانی درباره هر دو و آثار و عقايد آنان در دنيای اسلام شناسی در غرب صورت گرفته است. در دو دهه اخير بررسی های تاريخی دقيقتری درباره هر دو شخصيت به صورت کتاب و مقاله به چاپ رسیده که از مهمترين آنها بايد به تحقيقات مادلونگ، فان اس و استرومسا اشاره کرد. چند سال پيش آقای محمد کاظم رحمتی در مقاله ای خلاصه و ترجمه يکی از مقالات مفصل خانم استرومسا را در مجله هفت آسمان با مقدمه ای منتشر کرد. آقای دکتر مهدی محقق هم دست کم دو مقاله درباره ابن راوندی سال ها پيش منتشر فرموده اند. در زبان فارسی البته بهترين تحقيقات درباره اين دو علاوه بر کتاب خاندان نوبختی تأليف شادروان عباس اقبال، دو مقاله مرحوم زریاب خویی است در دائرة المعارف بزرگ اسلامی. عبد الأمیر الأعسم هم سال ها برای احيای شخصيت و آثار ابن راوندي تلاش کرد و چندين کتاب به عربی و انگلیسی انتشار داد.
در سال های گذشته به مناسبت بازسازی کتاب المقالات ابو عيسی الورّاق که در آینده نزديک اميدوارم منتشر شود پژوهش هایی درباره هر دو شخصيت سامان دادم که مناسب ديدم به تدريج قسمت هایی از آن را در کاتبان منتشر کنم.

اين قسمت را با يک سخن درباره مناسبات ابن راوندي و ابو عيسی الوراق و همچنين درباره انتساب آنان به تشيع پايان می دهم:
برخلاف نظر آقای فان اس و بسیاری ديگر از محققان من معتقدم مرگ ابن راوندي در حدود سال های ۲۷۰ و اندی بوده و او اواخر سده سوم را درک نکرده است. باز هم برخلاف بسیاری از محققان من او را نه شاگرد ابو عيسی الورّاق که معاصر و رقيب و خصم او می دانم که نخستين بار باب اتهام زنی را بر ابو عيسی الورّاق آغاز کرد و البته در نهايت هم از همان راه خود را آماج اتهامات معتزليان که خصم هر دو بودند کرد و آنچه ابو عيسی را بدان متهم می کرد خود بدان متهم شد. من معتقدم او عمر نسبتاً زيادی کرد و تولد او در حدود اواخر سده دوم قمری بود و کم و بیش هم سن و سال ابو عیسی الورّاق بود. با اين وصف سال ها بعد از ابو عيسی الورّاق زيست. همانطور که آقای فان اس احتمال داده ظنّ قوی می رود که او بعد از مخفی شدن و فرار از بغداد راهی خراسان، يعنی سرزمين پدران خود شد و سال های آخر عمر را آنجا زيست. در خراسان ابن راوندی دوران جديدی را آغاز کرد که منشأ تحولاتی در دستگاه های کلامی دوران خود و از جمله تأثير بر کلام اشعری و ماتريدی و کرامی شد. او در خراسان درگذشت.

به عقيده من ابن راوندي بی ترديد دست کم زمانی تحت تأثير هشام بن الحکم و مکتب او قرار داشت و مذهب کلامی شيعی را پذيرفته بود. با اين وصف شايد به تدريج نسبت به آن ترديدهایی پيدا کرده بود و يا اصراری بر اظهار بر آن نداشت. هر چه هست به دليل اشتهار او به الحاد و بدنامی نزد معتزلیان، متکمان شيعی هم از اينکه او را شيعه امامی قلمداد کنند ابا داشته اند. در مقابل، ابو عيسی الورّاق با وجود متهم شدن به مانوی گری و زندقه نه تنها یک متکلم امامی مذهب بود بلکه علمای شيعه هم در قبول او به عنوان عالمی شيعی مشکلی نداشته اند. نخستين رديه بر ابن راوندي که از سوی يک عالم شيعی نوشته شد به احتمال زياد تأليف فضل بن شاذان نيشابوري بود که او را در خراسان و در سال های آخر زندگی ابن راوندي در آنجا می شناخته است.
دوشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۴۳