یکی از علل تورم علم اصول به نظر من دوری از اصطلاحات کتاب های متقدم در این دانش است. به تعبیر دیگر تغییر پارادایم ها و نظامات معرفتی. علم اصول درست است که نخست از سوی شافعی صورتبندی شد (گرچه قبل از او بحث هایی که می توان آنها را اصولی دانست از سوی فقیهان و متکلمان در جریان بود و شافعی در مقایسه با آنها کمترین سهم را اتفاقا در ابتکار مبانی دارد. به این بحث شاید وقتی برگردم) اما آنچه در سده های پنجم و ششم قمری تحت عنوان علم اصول شناخته می شد بی هیچ تردید محصول تلاش معتزلیان بود. در شیعه هم علم اصول اصلاً تحت تأثیر معتزلیان بود و کتاب های ذریعه و عده (گرچه عده تنها تدویناً قبل از ذریعه نوشته شده و نه مادتاً) را باید با چارچوب اصطلاحات و نظام استدلالی معتزلی خواند و فهمید. بعدها به دلیل ورود منطق ارسطویی و بحث های فلسفی و نیز مهجور ماندن ساختار استدلالی و اصطلاحی معتزلی، اصولیان و از جمله اصولیان شیعه مباحثی را در مباحث اصولی وارد کردند که در اصول قدیم به نحو دیگری دیده و بحث می شد و این موجب تطویل در بحث ها و ورود در حوزه هایی می شد که لزوماً نیازی به طرح آنها در فهم سنت قدمایی نبود. در بحث خبر واحد که بحث امسال من است من مکرر با این واقعیت روبرو شدم. در بحث قطع و ظن هم به شرح ایضا می توان نمونه های متعددی از این مسئله را نشان داد.
چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۷:۲۴