من با این گفته آقای دکتر سروش که روحانیت را تعریف می کند به طبقه ای که ارتزاقش از طریق دین است مخالفم. یعنی این را درست ندیدن کارکرد روحانیت و نقد ساختاری آن می دانم. روحانیت پدیده ای منحصر به اسلام نیست. همه ادیان کم و بیش با پدیده ای مشابه روحانیت در اسلام آشنايند. تازه همانطور که دکتر سروش به درستی گفته اسلام دیانتی است که نهادی رسمی از نقطه نظر الهیاتی به عنوان روحانیت ندارد. امرار معاش از طریق دیانت منحصر در روحانیت نیست. در جوامع اسلامی امرار معاش از طریق دین را گروه های اجتماعی و اصناف دیگر هم تجربه کرده و می کنند. مثلاً صنف مداحان و یا قرآن خوان های سر قبور و يا زیارتنامه خوان ها و خیلی شغل های دیگر که عرفاً در شمار روحانیت قلمداد نمی شوند. از طرف دیگر در طول تاریخ بسیاری از کسانی که امروز ما از آنان با عنوان روحانيت یاد می کنیم از طریق دین امرار معاش نمی کرده اند. همیشه که سهم امام و اموال شرعی وجود نداشته و یا دست کم برای همه نبوده. در قرن های نخستين بیشتر عالمان و محدثان از طریق کاسبی و تجارت و کشاورزی و از این قبیل امرار معاش می کرده اند. اینقدر این مطلب نمونه دارد که می توان برای آن ده جلد کتاب نوشت. متکلمان و اهل فلسفه که آنها هم با تعریف امروزی از طبقه روحانيت قلمداد می شوند بیشتر از طریق دولت ها و یا خدمات در کتابخانه ها و یا از طریق شغل های دبیری امرار معاش می کرده اند. نمونه اش ابو سهل نوبختی، بزرگترین متکلم شیعه عصر غیبت صغری است که از طریق شغل های دیوانی و به عنوان کاتب امرار معاش می کرده. وقفنامه های مدارسی مانند نظامیه و مستنصریه و غیره و غیره بیشتر بر اساس وقف های دولتمردان و یا صاحب منصبان و یا متدینان ثروتمندی اداره می شد که به هزار دلیل اموال خود را وقف مدارس می کردند و از رهگذر آن طالب علمان و مدرسان و فقیهان در مدارس به عنوان استاد و دانشجو در معنای امروزی آن امرار معاش می کردند. در ازمنه قدیمه مدرسان فقه و مذهب و شریعت تا آخر عمر مناصب رسمی در مدارس داشتند و از اوقاف مدارس به آنها ماهیانه مبلغی برای امرار معاش پرداخت می شد. حساب طالب علمان هم که روشن است. آنان مانند دانشجویان بورسیه امروزی مختصری از اوقاف مدارس نصیب می بردند و درس و بحث خود را دنبال می کردند. شماری از صوفیه هم که با تعریف امروزی در شمار روحانیت قرار نمی گیرند اتفاقاً در طول تاریخ بیش از علما از طریق مساعدت های مالی دوستدارانشان که با نیت های دینی از مال خود به آنها می بخشیدند ارتزاق می کردند. باری در صد و اندی سال اخیر با سرازیر شدن اموال شرعی در حوزه ها و از طریق نهاد مرجعیت امرار معاش از طریق اموال شرعی و از طریق دین ظهور بیشتری یافته است. با این وصف بخش عمده این اموال از طریق شهریه برای طلاب علوم دینی اختصاص می یابد و همان کارکرد بورسیه را دارد. اموال شرعی در قرون قبل هم مقدارش زیاد نبود و هم رسم بر تصرف در آن نبود (به دلائل مختلف فقهی و غیر فقهی که شرحش نوشتن کتابی را می طلبد). باری شاید روشنترین نمونه امرار معاش از طریق دین را باید در چند دهه اخیر در پدیده امامان جماعت دید. در این مورد در سال های اخیر به دلیل دخالت حکومت تحولاتی صورت گرفته که اصلاً داستان را به شکلی دیگر درآورده است. روضه خوانان و مداحان که از کار و شغلشان درآمدی برای خود می سازند هم عرفاً از شمار روحانیت قلمداد نمی شوند. تازه همان ها هم معمولاً از طریق نذورات و از این دست تأمین می شوند که پدیده شایعی است در همه ادیان. خوب. با این وصف چرا باید روحانیت را طبقه و صنفی تعریف کرد که از طریق دین امرار معاش می کند؟ حقیقت این است که باید گفت روحانيت (با همه تحولات معنایی آن در طول تاریخ و سابقه ها و بحث های نظری درباره جایگاه آن و بود و نبود آن) طبقه و صنفی است که به دین به مثابه "نهاد" خدمت می کند. بحث اصلی باید بر سر این باشد که چگونه باید دين به مثابه یک نهاد را ببینیم و تعریف کنیم و با آن تعامل کنيم. فرق دین به مثابه "ايمان" با دين به مثابه "اعتقاد مذهبی" و هر دو با دين به مثابه "نهاد" چیست؟ همه بحث های نظری باید برود سر این موضوع اساسی؛ به ویژه با ظهور پدیده دولتی شدن نهاد دین و دخالت حکومتها در امر دین. تازه باید این نکته را هم بحث کرد که نسبت علمای متخصص در دین با نهاد روحانيت چیست؟ چه راهکاری برای تأمین مالی آنها می توان در نظر گرفت که به عوام زدگی همانطور که به درستی آقای دکتر سروش بدان توجه می دهد راه نیابد. درباره این موضوع باز هم خواهم نوشت...
چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۷:۲۱