از بلایای تفکرات احیاء گری اسلامی و سلفی و سید قطبی در چند دهه اخیر تبلیغ اسلام هویت اندیشی بوده که این دیانت را از چارچوب یک نظام معرفتی به نظامی صرفاً هویتی تقلیل داده است. این نوع نگاه تقلیلی ناشی از خوف بر خلوص هویت و برآمده از بحران های اجتماعی و سیاسی است. از پیامدهای ‌آن هم بدبینی مطلق است به "دیگری" و احتکار معرفت دینی در آنچه تنها این هویت اندیشان آن را خالص می پندارند و هر آنچه بیرون از آن است را نادرست می شمارند. این دیدگاه متأسفانه در دو سه دهه اخیر وارد بخشی از جامعه مذهبی شیعه هم شده گرچه در اصل اثر پخت اسلامگرایان سنی و سلفی است. یکی از نتایج چنین رویکردی این است که گمان می رود درباره اسلام فقط باید مسلمانان سخن بگویند و اگر دیگران درباره اسلام و تاریخ و فرهنگ و فقه و شریعتش حرفی بزنند آن را توطئه ای بر علیه اصالت هویتی مسلمانان می دانند. اسلام دیانتی تاریخی و تمدنی و جهانی است. بخشی است از تاریخ جهانی و مانند هر دیانت و فرهنگ و تمدن دیگری مورد علاقه تاریخ دانان و متخصصان ادیان و تمدن هاست برای بررسی همه جانبه آن. اسلامشناسی حتی اگر در آغاز در سنت شرقشناسی پیوندی با پدیده استعمار داشته اما حتی همان زمان هم پاسخی بوده است به حس کنجکاوی برای شناخت و بررسی نسبت جایگاه آن با تاریخ دیگر ادیان و تمدن ها. اسلام سیاسی و بنیادگرایی دینی دهها سال است که با شعارهای هویتی خود هرگونه شرقشناسی و اسلامشناسی را به عنوان دسیسه های غربیان بر علیه جهان اسلام قلمداد می کند. صدها کتاب هم در این موضوع نوشته شده و روز به روز هم این دیدگاه در نوشته های نویسندگان این گرایشات بیشتر دیده می شود و رو به رشد است. خوب. این یعنی اسلام را به عنوان یک نظام معرفتی و تاریخی که می تواند مورد اندیشه ورزی هر اندیشه ورز و متخصص و عالمی باشد تبدیل کنیم به نظامی فروبسته بر هویت اندیشی خائف بر خویش که اجازه نمی دهد دیگران درباره آن بیاندیشند و در فهم مشترک ما از آن سهیم شوند و مشارکت کنند. اشخاصی با همین دیدگاه بسته نسبت به ترجمه کارهای اسلامشناسان غربی مخالفت می کنند و اگر نتایج پژوهش های اسلامشناسان غربی با آنچه در سنت اسلامی به عنوان معیار شناخته می شود مخالف باشد فریادشان به آسمان می رود. این یعنی اسیر تفکرات سلفی شدن. خوشمزه اینجاست که برخی از نویسندگان وطنی با همین دیدگاه سراغ مأثورات شیعی می روند و می خواهند این نوع سلفی اندیشی را به تشیع منتقل کنند. همینان با هر چه تفکر فلسفی و عرفانی و باطنی است مخالفند و دعوت به خلوص در تفکر شیعی می کنند و از منظر همین دیدگاه با دستاوردهای اسلامشناسی در غرب هم مخالفت می کنند. اينان در واقع در آنچه در آن تخصصی ندارند اظهار نظر می کنند. فارغ از درستی و یا نادرستی نتایج پژوهش های متخصصان غربی درباره اسلام و فقه و کلام و از این دست فراموش نکنیم که این پژوهش ها بخشی است از آنچه دنیای علم و معرفت را برای انسان معاصر می سازد. انسان معاصر در عرصه منابع معرفتی تک بعدی نیست و اگر ایمان در جهان معاصر همچنان ممکن است و قابل دفاع باید هندسه خود را با معرفت های جدید و از آن جمله دانش تاریخ همسان کند.

تازه مگر غیر این است که نتایج آن پژوهش ها پرسش های مهمی را در برابر مسلمانان قرار می دهد و خود زمینه را برای حیات فعال عقلی و فکری و احیای منطق بحث و گفتگو در درون و بیرون جهان اسلام فراهم می کند. اگر این چالش های فکری در میان نباشد تفکر دینی اسلامی به انحطاطی مجدد کشیده می شود.

دوشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۲۹