آقای دکتر کدیور در مقاله قرائت فراموش شده به نقل از آقای مدرسی مطلبی را درباره ابن قبه نقل کرده و آن را نقد کرده اند که خود این نقد جای نقد و بل ابراز شگفتی دارد. عبارت نقل شده توسط آقای کدیور بر این قرار است: مدرسي طباطبايي در نخستين تحقيق خود به اختصار، آراء ابنقبه و نوبختيان را درباره امامت اينگونه گزارش كرده است:
«گروهي از صحابه براي امامان تنها نوعي مرجعيت علمي قائل بوده و آنان را دانشمنداني پاك و پرهيزكار (علماي ابرار) ميدانستند و منكر وجود صفاتي فوق بشري از قبيل عصمت در آنان بودند. نظري كه برخي متكلمان شيعي دورههاي بعد نيز از آن پشتيباني كردهاند، از جمله ابوجعفر محمدبنقبه رازي از دانشمندان و متكلمان مورد احترام شيعي در قرن چهارم كه رئيس و بزرگ شيعه در زمان خود و آراء و انظار او مورد توجه و استناد دانشمندان شيعي پس از وي بوده است، امامان را تنها دانشمندان و بندگاني صالح، و عالم به قرآن و سنت ميدانسته و منكر دانايي آنان به غيب بود. شگفتا كه با اين وجود مشي عقيدتي او مورد تحسين جامعه علمي شيعه در آن ادوار قرار داشت. برخي از محدثان قم نيز مشابه چنين نظري را در مورد ائمه داشتهاند. و گويا نوبختيان نيز چنين ميانديشيدهاند.» (مقدمهاي بر فقهشيعه، ص۳۳ ).
در اینجا حضرت آقای مدرسی گرچه عصمت را از صفات فوق بشری خوانده اما تصریحی نمی کند که ابن قبه قائل به عصمت نبوده است. از نقطه نظر آقای مدرسی ابن قبه منکر دانایی امامان به غیب بوده و همین را دلیلی گرفته اند بر باور به اعتقاد مشابه كساني که امامان را علمای ابرار می خوانده اند. روشن است اگر کسی با آرای ابن قبه آشنا باشد می داند که او از جدی ترین نظریه پردازان عصمت امامان بوده است و معلوم است که آقای مدرسی متوجه این نکته بوده اند.
اما جالب توجه این است که آقای کدیور در مقام رد مطلب آقای مدرسی برآمده و اعتقاد ابن قبه به منصوص بودن امامان و همچنین عصمت را دلیل گرفته اند که بنابراین بر خلاف نظر آقای مدرسی ابن قبه نظرش مشابه نظریه علمای ابرار نبوده. گویی اگر کسی عصمت امام و یا از آن بالاتر منصوص بودن امامان را باور داشته باشد بدین معناست که امامان را در مقامی فوق بشری قرار داده است. عین عبارت آقای کدیور چنین است:
گزارش استاد مدرسي طباطبايي از ديدگاه ابنقبه درباره امامت ناتمام است و به بخش ديگر نظر وي درباره عصمت ائمه توجه نشده است. ابن قبه در همان رساله تصريح كرده است كه «حجت از عترت ميبايد جامع علم دين، معصوم و مؤتمن بر كتاب باشد» (اکمال الدین، ص۹۵)، بهعلاوه ابنقبه در پاسخ به شبهات معتزله درباره شرائط امامت متذكر شده است:
«اولاً بايدسهو و خطا نكند، عالم باشد تا به مردم آنچه نميدانند بياموزد، عادل باشد تا به حق حكم كند، كسي كه حكمش اين است بناچار ميبايد منصوص از جانب ] خداوند[ علّام الغيوب بر زبان كسي كه آنرا از جانب او ادا ميكند ] يعني از جانب امام قبل نص الهي درباره او اعلام شود[ زماني كه در ظاهر خلقت اما آنچه دال بر عصمتش باشد مشاهده نشود» (پيشين، صفحه۶۱).... آنچه در تحقيق مدرسي طباطبايي به حق تاكيد شده است، محور دوم (نفي علم غيب) است، اما محور اول و سوم كامل گزارش نشده است، يعني ابنقبه امامان را «تنها» دانشمندان و بندگان صالح نميدانسته، با عنايت به صدر محور سوم (نص از جانب علامالغيوب) و عصمت (محور چهارم) او ائمه را بيشتر از عباد صالح و علماي ابرار ميدانسته است، لذا اگرچه ائمه از نظر ابنقبه، عبدصالح بودهاند، اما فقط عبد صالح و عالم برّ نبودهاند، بلكه فراتر از حد متعارف، معصوم و منصوص من قبلالله بودهاند. در گزارش ايشان اگرچه لزوم نص متواتر به زيبايي تشريح شده، اما از لزوم نص از جانب خداوند غفلت شده است، بهعلاوه از لزوم عصمت ائمه از ديدگاه ابنقبه هيچ سخني به ميان نيامده است. پس ابنقبه را نميتوان در زمره آنان كه «ائمه را دانشمنداني پاك و پرهيزكار ميدانستند و منكر وجود صفاتي فوق بشري از قبيل عصمت بودهاند» دانست. بهعلاوه نميتوان اين استنتاج مدرسي طباطبايي را پذيرفت كه «ابنقبه وجود هر صفت فوق بشري را در امام به شدت رد ميكند.» بنابراين ابنقبه بواسطه باور به دو محور اخير (لزوم نص الهي و لزوم عصمت) به دو صفت فوق بشري در ائمه باور دارد، اگرچه در عدم آگاهي از غيب رويكردي بشري به امامت دارد، بهعلاوه اشاره به عبد صالح تنها بخشي از حقيقت است نه تمام آن. براين اساس ابنقبه را نميتوان از قائلان تمام عیار به نظريه علماي ابرار دانست.هرچند رسائل بجا مانده از ابن قبه نشان از قوت نظریه علمای ابرار در قرن چهارم دارد. نظریه ای که رویاروی نظریه رو به رشد ائمه معصوم است. پایان نقل.
گویی به نظر آقای کدیور عقیده به لزوم نص الهی و عصمت به معنی نفی باور به نظریه علمای ابرار و عقیده نفی فوق بشری بودن امامان است. آقای کدیور نظریه علمای ابرار را در برابر نظریه کسانی قرار می دهند که به فوق بشری بودن مقام امامت باور داشته اند و با این منطق از آنجا که ابن قبه رازی به نص و عصمت باور داشته بنابراین به تعبیر آقای کدیور با وجود اینکه وی به عدم آگاهی از غیب از سوی امامان اعتقاد داشته اما نمی توان او را از قائلان تمام عیار نظریه علمای ابرار دانست.
حال پرسش این است: ملاک اینکه اعتقاد به نظریه علمای ابرار مستلزم عدم اعتقاد به عصمت و نص است را آقای کدیور از کدام منبع استنباط کرده اند؟ مگر در منابع تاریخی گفته شده که ابن ابی یعفور و یا دیگر شیعیان خط او به نص الهی باور نداشته اند و یا عصمت (با حفظ توجه به اختلاف مراتب آن) را قبول نمی کرده اند؟ اگر جایی تصریح به این مطلب شده و تازه تأکید شده که این عدم اعتقاد از الزامات باور آنان به نظریه علمای ابرار بوده آنگاه می توان گفت که بنابراین اگر کسی به این دو عقیده باور داشته باشد باید در پیروی او از نظریه علمای ابرار با وجود اعتتقاد به عدم آگاهی بر غیب تردید کرد و یا آن را غیر تمام دانست اما اگر در منابع ما تصریحی بر این معنا نشده نه این است که آقای کدیور در واقع خوانش معاصر خود را از این نظریه به میل خویش بر نظریه ابن ابی یعفور تحمیل کرده اند؟
شگفتا. چه دلیلی دارد تا ما بی اتکا بر منابع مسلم تاریخی عقیده ای مانند ضرورت نص الهی بر امامان را اعتقاد به جایگاه فوق بشری آنان تصور کنیم؟ بر فرض که از دیدگاه آقای کدیور چنین باشد، این چه ارتباطی دارد با تصویری که قدما از نسبت ضرورت نص الهی و یا عصمت از یک سو و فوق بشری بودن مقام امام از دیگر سو داشته اند؟ اگر خداوند باید منبع نص بر امام باشد این بدین معنی است که امام جایگاه فوق بشری دارد؟ همین طور است نظریه عصمت. مبرا بودن از خطا و لو با این تفسیر که این ویژگی اکتسابی امام نیست و بلکه موهوبی خداوند است چه نسبتی دارد با عقیده به فوق بشری بودن امام؟ آیا ابن قبه که دائما تصریح دارد که امامان بندگانی صالحند عالم به کتاب و سنت و آگاهی هم بر غیب ندارند آنان را که برایشان عصمت و نص الهی هم لازم می دیده جایگاهی فوق بشری می داده است؟ از دیدگاه ابن قبه این دو مقام با یکدیگر سازگار است و ما هم به عنوان تاریخنگار اندیشه حق تحمیل فکری را بر او نداریم. از دیدگاه او چنین صفاتی مستلزم فرض فوق بشری بودن نیست کما اینکه بسیاری دیگر از موهوبات الهی و یا آنچه غیر اکتسابی است از دیدگاه او و یا دیگر متکلمان متأثر از معتزله می توانسته داخل در محدوده بشری قابل تفسیر باشد. واقعاً چه ربطی است بین اینکه باید از جانب خداوند بر امامت نص وارد شود و اینکه امام از جایگاه بشری خود بدین وسیله خارج گردد؟
باری اگر بحث ما درباره امامت بحثی تاریخی و مبتنی بر استنادات تاریخی است پس بنابراین باید ملتزم به تحلیل و نگاه تاریخی باشیم. اینکه آقای کدیور درباره جایگاه امام چه فکر می کند البته برای خود ایشان قابل احترام است اما این چه ربطی به بحثی تاریخی درباره عقاید عالمان کهن تشیع درباره امامت دارد؟ ....
يكشنبه ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۶ ساعت ۱۲:۴۴