عهدنامه ای که معروف است حضرت امير به مالک اشتر هنگام اعزام او به مأموريت مصر صادر كرده و نسخه ای از آن در نهج البلاغه شريف رضي آمده پرسشهایی چند را در ميان محققان تاکنون دامن زده است. مهمترين آن مربوط است به مقاله ای از وداد قاضي که اصالت این متن را به کلی زير سؤال برده و معتقد است اين عهدنامه، يعنی متنی که در نهج البلاغه ديده می شود صورت اصلاح شده متنی است که مهدي عبد الله (عبيد الله) فاطمي به دليل مشکلاتی که پس از کشتن ابو عبد الله شيعی گريبانگيرش شد با همياری قاضيش افلح بن هارون فراهم کرد و متن آن به پيامبر و يا حضرت امير منسوب گرديد و بعداً در کتاب دعائم الاسلام قاضي نعمان، فقيه معروف اسماعيلی به وديعت گذارده شد. او معتقد است که مقدمه متن موجود از اين عهدنامه که در کتاب دعائم الاسلام ديده می شود و در آنجا اصلاً و به کلی سخنی از مالک اشتر و مأموريت او نيست و حتی در انتساب آن به حضرت امير و يا پيامبر اکرم ترديد ابراز شده به روشنی گواه آن است که بايد اين متن در مغرب و در رابطه با داستان ابو عبد الله شيعی و مناسباتش با مهدي فاطمي نوشته شده باشد. متن موجود در دعائم الاسلام البته تفاوتهای زيادی با متن موجود در نهج البلاغه دارد و تمایزهای آشکاری با آن در موضوعاتی قابل اعتناء از لحاظ تحولات متنی دارد و از جمله آنکه متن نهج البلاغه مقدمه متن موجود در دعائم الاسلام را ندارد. وداد قاضي معتقد است که يا خود شريف رضي و يا شخصی واسطه در متن موجود در دعائم الاسلام و يا منبعی ديگر که آن متن را نقل کرده بوده به قصد واقعی جلوه دادن انتساب آن به حضرت امير و در عين حال برای جلوه دادن آن به عنوان عهدنامه حضرت به مالک اشتر تصرفاتی آگاهانه و روشمند کرده تا آن را متناسب با موضوع آن کند. وداد قاضي بحثی مفصل را دنبال می کند تا نشان دهد این تصرفات چگونه است اما در نهايت همو اضافه می کند که اين تصرفات باز به گونه ای است که ماهيت متمايز متن موجود در کتاب دعائم الاسلام را نتوانسته به طور ريشه ای تغيير دهد و متناسب با زمان امام نخستين شيعيان کند چرا که به روشنی در همين متن نهج البلاغه مواردی است که آشکارا متناسب با آن زمان نيست و در آن مسائلی بحث شده که ادله قطعی تاريخی نشان می دهد آن مسائل هنوز در زمان آن حضرت مطرح نبوده است.
ما در اين مقاله که قسمت نخست آن را اینجا ملاحظه می کنید به بررسی و داوری درباره سخنان وداد قاضی خواهیم پرداخت و سعی می کنیم تاریخچه روایات مختلف این متن را بررسی کنیم و اصالت برخی روایات آن را مورد بررسی قرار دهیم. قبل از بحث تفصیلی درباره مطالب او یکی دو نکته را اینجا در قسمت اول مقاله ضروری است مطرح کنم و همچنین اشاره کنم به وجود نسخه و روایتی مهم از عهد مالک اشتر که در بحث ما بسیار مهم است و خانم وداد قاضی از آن اطلاع نداشته اند.

1- نخست اينکه خانم وداد قاضي مطلقاً توجه نداشته است که به اين عهدنامه در رجال نجاشي و فهرست طوسي اشاره شده و سندی بدان داده شده که می تواند مطالعه ما را درباره اين عهدنامه ابعادی تازه ببخشد. درست است که متن عهدنامه مطلقاً در منابع شيعی مستقل از چند منبعی که نامشان در اين مقاله آمد و يا خواهد آمد نقل نشده و مهمترين کتابهای حديثی نسبت بدان خاموشند اما سند موجود در رجال نجاشي نشان دهنده برخی ريشه های اين متن می تواند باشد. بنابر سند نجاشي، روايت اصبغ از عهد مالک اشتر از طريق ابن همام اسکافي و او از حميري و در نهايت از طريق حسين بن علوان و سعد بن طريف روايت می شده است (نک: ص 8). ما نمی دانيم دقيقاً منظور از اين عهد در این سنت چه بوده است؛ تها نجاشی می گويد اصبغ بن نباتة، عهد الأشتر را روايت می کرده است از حضرت امير. در برخی نسخه های فهرست طوسي که از همين عهد سخن می رود اين توضيح افزون شده که مراد از آن عهدی است که حضرت آن هنگام که مالک اشتر را به ولايت مصر گمارد با او فرستاد (نک: فهرست طوسي، ص 88). به هر حال هيچ متن حديثی شيعی جز کتابهايی مانند نهج البلاغه و تحف العقول که تازه آنها هم سندی به اين متن نداده اند روايتی از عهد مالک اشتر را نقل نمی کنند؛ چه با سندی به اصبغ و چه بی سند بدو. بنابراین سندی که ما در این مقاله معرفی می کنیم اهمیت زیادی دارد و شایسته بررسی است.
در دنباله اين سلسله مقالات درباره سند ديگری که در منابع رجالی ما نقل شده يعنی سند صعصعة بن صوحان و ارتباط آن با سند ياد شده بحث خواهيم کرد. گفته نجاشي درباره اين سند از اين قرار است:
"صعصعة بن صوحان العبدي روى عهد مالك بن الحارث الاشتر. قال ابن نوح : حدثنا علي بن الحسين بن شقير الهمداني قال : حدثنا علي بن أحمد بن علي بن حاتم التميمي قال : حدثنا عباد بن يعقوب قال : حدثنا عمرو بن ثابت عن جابر قال : سمعت الشعبي ذكر ذلك عن صعصعة قال : لما بعث [ علي ] عليه‌السلام مالكا الاشتر كتب إليهم : « من عبد الله أمير المؤمنين إلى نفر من المسلمين ، سلام عليكم ، إني أحمد إليكم الله الذي لا إله إلا هو. أما بعد: فاني قد بعثت إليكم عبدا من عبيد الله لاينام أيام الخوف ولا ينكل عن الاعداء حراز الدوائر ، لا ناكل من قدم ولا واهن في عزم ، أشد عباد الله بأسا وأكرمهم حسبا ، أضر على الكفار من حريق النار ، وأبعد الناس من دنس أو عار ، وهو مالك بن الحارث أخا مذحج ، لانابي الضريبة، ولا كليل الحد ، عليم في الجد ، رزين في الحرب ، نزل اصيب وصبر جميل. فاسمعوا وأطيعوا أمره ، فإن أمركم بالنفر فانفروا ، وإن أمركم أن تقيموا فأقيموا ، فانه لا يقدم ولا يحجم إلا بأمري ، وقد أثرتكم به على نفسي ، لنصيحته لكم وشدة شكيمته على عدوكم. عصمكم الله بالتقوى وزينكم بالمغفرة ، ووفقنا وإياكم لما يحب ويرضى ، والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته » ، وذكر الحديث." (ص 203).

2- نکته دوم اينکه وداد قاضي با وجود اشاره به منابع دست دومی مانند التذکرة الحمدونية ابن حمدون و يا صبح الأعشی که متن اين عهدنامه را، دست کم بخشی قابل اعتنا از آن را نقل کرده اند، اما اشاره به منبعی بسیار مهم که متن عهدنامه را متفاوت از دو روايت دعائم الاسلام و نهج البلاغه تماماً نقل کرده يعنی متن کتاب تحف العقول ابن شعبه حرّاني ندارد. متن تحف العقول با متن دعائم الاسلام تمايزهای روشن دارد و در واقع در خانواده روايت موجود در نهج البلاغه است با اين تفاوت که بايد گفت که متن موجود در نهج البلاغه تنها گزيده ای از آن است و مواردی در متن تحف العقول ديده می شود که در متن روايت شده در نهج البلاغة حذف شده است. با اين وصف معلوم است که دقيقاً همين متن موجود در تحف العقول بوده که در اختيار شريف رضي بوده و از آن گزيده خود را اختيار کرده است. اينکه شريف رضي دقيقاً از چه منبعی به اين متن دسترسی داشته بر ما روشن نيست.

3- تکه های محدودی از متن عهدنامه مالک اشتر با انتساب به حضرت امير و با عنوان عهد مالک اشتر در کتابهای السعادة والاسعاد منسوب به ابو الحسن عامري و الحکمة الخالده (جاويدان خرد) تأليف ابو علي مسکويه نقل شده که وداد قاضي دومی را برگرفته از نهج البلاغه فرض می گيرد و نخستين را هم متعلق به همان سنت عراقی می داند که شريف رضي از آن بهره مند بوده است. واقعيت اين است که مطلقاً معلوم نيست که منبع ابو علي مسکويه کتاب شريف رضي بوده و اصلاً مرجّح آن است که با توجه به اطلاعاتی که درباره نحوه انتشار متن نهج البلاغة داريم چنين فرض کنيم که ابو علي مسکويه کتاب نهج البلاغة را نمی شناخته است. کتاب السعادة والاسعاد هم به احتمال بسيار قوی تأليف ابو الحسن عامري نيست و بنابراين هر دو متن را نمی توان مرتبط با محافل نزديک به شيعيان در عراق دانست و نويسندگان دو کتاب السعادة والاسعاد و الحکمة الخالده به احتمال مـتآخم به يقين با متن عهدنامه به مالک اشتر در خراسان و ري آشنايی پيدا کرده بودند؛ محتملاً از طريق شيعيان امامی و يا زيدی.

4- چنانکه تفصيلاً معرفی خواهيم کرد نويسنده اين سطور به متن روايتی از عهدنامه مالک اشتر دست يافته است در کتابی درباره اخبار جمل و صفین که نسخه ای يمنی و زيدی از آن و از اوائل سده هفتم قمری در کتابخانه آمبروزيانا (که در آغاز آن بخشی از متن کتاب الفتوح ابن اعثم هم ديده می شود) موجود است. این نسخه که ريشه اش به عراق (کوفه) بايد برسد مشتمل بر متن عهدنامه مالک اشتر همانند متن موجود در تحف العقول است (و البته با تمايزاتی در پاره ای از کلمات) و در آن سندی کاملاً جديد برای اين متن در آغاز آن ثبت شده و متن نيز با نام عهدنامه حضرت امير به مالک اشتر در هنگام عزيمت به مصر عنوان شده و در نسخه گفته شده که اين متن معروف است به "کتاب السير". درباره اصل کتاب اخبار جمل و صفین که از آن یک نسخه دیگر هم در برلین و یک نسخه هم در يمن می شناسیم جای دیگری بحث خواهم کرد. این متن مهم تاریخی البته با روایت نصر بن مزاحم متفاوت است، گرچه ریشه های مشترکی با آن دارد (سال ها پيش قسمتی از متن اين کتاب به صورت رساله ای دانشگاهی در انگلستان تصحيح شد اما هيچگاه به چاپ نرسيد و متأسفانه مغفول ماند. در تحقيقات غربی با چند استثناء اين متن چندان شناخته شده نيست).

سند و عنوان عهد مالک اشتر در این روایت چنین است: ذکر عهد علي للأشتر حين ولّاه مصر وهو یسمّی کتاب السیر. بسم الله الرحمان الرحیم. حدثنا محمد بن ابراهیم بن یزید بن أبی الخصيب التمیمي قال حدثني إبراهيم بن علي بن جعفر بن زیاد القزاز عن أبي القاسم عبد الکریم بن عبد الوهاب رفع الحدیث...

این بحث ادامه دارد...
سه شنبه ۳ اسفند ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۴۰