درباره طریقه فهرستی و امکان بهره وری از آن در بحث از شناسایی پیشینه میراث مکتوب شیعه تاکنون چند یادداشتی را منتشر کرده ام. طبق دیدگاه مبتکر این نظریه، طریقه فهرستی چون مبتنی بر منابع مکتوب است و نه نقل های شفاهی حدیث بنابراین بر طریقه موسوم به رجالی ارجحیت دارد. طبق این دیدگاه اهل سنت به طریقه رجالی و داوری های رجالی پناه بردند چرا که منابع اولیه حدیثی آنان به سبب منع از کتابت حدیث مبتنی بر نقل های شفاهی بود و نه آثاری مکتوب و برخلاف آنان شیعیان به توصیه امامان شیعه از آغاز به کتابت و تدوین حدیث توجه نشان دادند و از اینرو دیگر نیازی به بحث درباره راویان حدیث که شفاهاً احادیث را نقل می کردند نداشتند و تنها کافی بود که به صحت اصالت متن ها و دفترها توجه کنند. بر اساس این دیدگاه کتابی که تدوین می شد اگر اصالتش به نحوی ثابت بود دیگر نقش راویان بعدی در سلسله راویان کتاب اهمیتی نداشت و آنان در حقیقت چیزی بیش از مشایخ اجازه نبودند. طبق دیدگاه مبتکر این نظریه، اهل سنت برخلاف شیعه چون مبنایشان روایت شفاهی بوده بنابراین از آغاز به جرح و تعدیل راویان و رجال حدیث فارغ از کتاب ها و دفترها و بحث های اصالت متن ها روی آوردند و همین است که آنان برخلاف شیعیان طریقه رجالی را اتخاذ کردند و قدمای شیعه طریقه فهرستی را. ایشان شاهد را این دانسته اند که در میان اهل سنت فهرست نویسی بسیار دیرتر از شیعیان امامی رواج پیدا کرد.
بگذریم از اینکه چنانکه قبلا نوشتم ربط مستقیمی میان نوشتن فهارس با بحث از ضرورت های بررسی های سندی و یا متنی نیست در نوشته های قبلی این نکته را مطرح کردم که اساساً طریقه رجالی همواره مبتنی بر بحث های متنی و طرق روایت متون و بحث از اصالت انتقال متن ها و اصول بوده است و قدمای شیعه و سنی هیچ کدام این دو شیوه یعنی بحث از رجال و راویان حدیث را غیر مرتبط با بحث از اصالت متن ها و طرق روایت متون نمی دانسته اند. باری در دوران متأخر و با رویکردی که معروف است به طریقه متأخرون و به دلیل اینکه عملاً راهی برای شناخت طرق متن ها نبود راه حل چنین دانسته شد که اخبار را به چهار نوع مختلف از حیث سند تقسیم کنند و با شیوه ای کم و بیش خودکار و ریاضی وار درباره احادیث داوری کنند. دلیل ظهور چنین رویکری برخلاف آنچه در این نظریه گفته شده بحث حجیت تعبدی خبر واحد نبود بلکه با ضم مقدمات دیگری این شیوه تازه در میان طائفه مورد توجه قرار گرفت.
واقعیت این است که آنچه در این نظریه مطرح شده با مستندات تاریخی نسبتی ندارد. چنانکه آقای گریگور شولر به خوبی توضیح داده نقل شفاهی همزمان و همگام بوده است با نقل های مکتوب. از دیگر سو شیوه تألیف کتاب ها و دفاتر و اصول حدیثی خود محصول روندی تاریخی بوده و چنین نبوده که یک متن حدیثی از سوی یک راوی حدیث به صورت متن مکتوب نهایی عرضه شود و بعد سهم راویان متن تنها روایت خشک و خالی متن ها باشد. تدوین کتاب ها و دفاتر حدیثی روند تاریخی و تحول تدریجی خود را داشته که به ویژه در آن سهم روایت های شفاهی و مسموع کتاب های مکتوب و سهم راویان و منتقل کنندگان در نسل های بعدی بسیار اهمیت داشته است. باری، آنگاه که متن ها تثبیت می شده (از حدود سده چهارم به بعد) دیگر روایان در نقش مشایخ اجازه سهم داشتند و فعالیت می کردند. تفصیلات این مطالب را باید در بحث های تخصصی جست و من هم می کوشم جزئیاتی را به تدریج همینجا بنویسم.
با این وصف من هم معتقدم که شیوه متأخرین اشکال دارد. خیلی سال پیش شاید اوائل دهه هفتاد بود که با یکی از دوستان صحبت از این مسئله می کردیم و آنجا من نظرم این بود که راه حل همانی است که عده ای از اخباریان گفته اند و آن اینکه راویان متن ها و کتاب ها را باید در حد مشایخ اجازه تقلیل داد. آن وقت به نظرم این راه حل خوبی بود. معتقد بودم راه حل مخالف با شیوه مرحوم آقای خویی در مورد بحث های سندی که عملاً به تضعیف بسیاری از احادیث می انجامد تنها از طریق تنزل دادن روات کتاب ها و اصول به مشایخ اجازه امکانپذیر است، تجربه بیست سال گذشته و مطالعه در رجال و طرق اهل سنت به من نشان داد آنچه فکر می کردم درست نبوده است. ما نخست باید تاریخ تدوین حدیث شیعی و امامی را بنویسیم تا بتوانیم داوری درستی درباره مراحل تدوین حدیث و نسبت میان مکتوب و شفاهی را در ادبیات حدیثی بفهمیم.
به همین دلیل است که معتقدم برای بازسازی متون حدیثی گذشته تنها انبار کردن نقل های یک راوی در موضوع کتابی که به او در فهارس نسبت داده اند راهکار اساسی نیست و اساساً علمی نیست. باری می دانیم فلان راوی شیعی کتابی داشته با عنوان صلات اما از کجا معلوم که همه احادیث موجود در آثار روایی بعدی به نقل از آن کتاب بوده است؟ اینجاست که بررسی شواهد تاریخی و بررسی تک تک روایات و سندها ضروری است. این کار بزرگی است که نیازمند پژوهش های گسترده ای در اسانید کتاب های حدیثی است اما پیش از آن نیازمند ارائه دیدگاه های تئوریک و نظری درباره منطق اسانید کتاب های حدیثی هستیم.
شیوه بازسازی ها که چند سالی است متداول شده عموماً با این مشکل روبروست. البته بررسی شیوه های درست تنها با کاری مداوم و به کار گیری راه حل آزمون و خطای مستمر ممکن است. کاری نیست که تنها با یک سرچ و کلیک به دست آید. ممکن است هر کدام از ما درباره متنی و بازسازی آن شیوه هایی را اعمال کنیم و بعد به تدریج اشکالات کار به دستمان بیاید و در جهت اصلاح آن شیوه ها اقدام کنیم. هر چه هست صرف اینکه فلان راوی فلان دسته احادیث را نقل کرده و یا از او در منابع نقل شده و چون می دانیم آن راوی در آن موضوع کتاب داشته راه حل نهایی برای بازسازی کتاب های حدیثی نیست. این شیوه در واقع مبتنی است بر شیوه کتاب معجم رجال الحدیث مرحوم آقای خویی و طبقات الروات ایشان که ذیل نام ها روایات موجود در کتاب های اربعه با موضوعات آنها را طبقه بندی کرده اند. تازه شیوه ایشان این ارجحیت را داشت که نام های مختلف راویان و اختلاف در ذکر نام ها را در منابع با هم نمی آمیختند و می شود به راحتی اختلاف نام راوی را به حسب منابعی که از آن راوی نقل می کنند دید و مشاهده کرد.
در کتاب آقای مدرسی درباره میراث مکتوب شیعه درباره بسیاری از روات به کتاب مرحوم آقای خویی ارجاع داده شده است، به ویژه آنجا که از یک راوی و اصلش و یا کتابش صحبت می شود. تنها در گامی نخست در چنین پژوهشی آقای مدرسی به درستی تلاش کرده اند احادیث مختلف راویان را بر اساس نام کتاب های منتسب به آنها طبقه بندی کنند. البته چنانکه عرض کردم این تنها قدم نخست است و کار کاملی نیست. نخست به این دلیل که چنانکه گفتم معلوم نیست هر حدیثی اگر از یک راوی در آثار بعدی نقل شده عیناً در کتابی که آن راوی درباره آن کتاب نوشته نقل شده باشد. در اینجا ما نیازمند پژوهش مورد به مورد اسناد احادیث مرتبطیم و به ویژه و از آن مهمتر شناخت سنت های مختلف روایت یک متن در منابع بعدی. وانگهی از کجا معلوم که بخشی از این احادیث ساخته های بعدی و یا اضافات دیگران چه از روی خطا و یا به عمد نباشد. بنابراین ما نخست نیازمند بحث درباره اصالت کتاب ها و اصالت نقل قول ها هستیم. این کاری است که باید به عنوان قدم دوم و در دنباله آنچه در کتاب آقای مدرسی به عنوان گامی ابتدایی انجام شده سامان گیرد.
شنبه ۲۵ دي ۱۳۹۵ ساعت ۹:۳۴